شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

آشنایی با مكتب دئیسم


آشنایی با مكتب دئیسم

« دئیسم» Deism مكتبی است كه در قرن ۱۷ م پدید آمد و در قرن ۱۸ رو به افول نهاد این مكتب, كه رویكردی عقل گرایانه داشت, دین را از جهات جدیدی مورد بررسی قرار داد در این مقاله, مكتب «دئیسم» و مسائلی همچون تعریف, عوامل پیدایش, اصول تفكر, انواع, مشكلات و اهمیت دئیسم مطرح شده اند

● مقدّمه‌

مسئله گرایش به دین و دین‌باوری همواره یكی از دغدغه‌های اصلی بشر بوده است. در طول تاریخ، آیین‌ها و مكاتب گوناگون با باورها و دیدگاه‌های متفاوت به وجود آمده‌اند كه محققان تنها بعضی از آن‌ها را لایق نام «دین» می‌دانند و بقیه را صرفاً یك آیین یا مكتب می‌دانند.

از طرف دیگر، مسئله كیفیت ارتباط عقل و دین یكی از سؤالات اصلی دین‌باوران بوده است و مكاتب گوناگونی در ارتباط با این مسئله پدید آمده‌اند.

« دئیسم» (Deism) مكتبی است كه در قرن ۱۷ م پدید آمد و در قرن ۱۸ رو به افول نهاد. این مكتب، كه رویكردی عقل‌گرایانه داشت، دین را از جهات جدیدی مورد بررسی قرار داد.در این مقاله، مكتب «دئیسم» و مسائلی همچون تعریف، عوامل پیدایش، اصول تفكر، انواع، مشكلات و اهمیت دئیسم مطرح شده‌اند.

● واژه‌شناسی لفظ «دئیسم»

واژه انگلیسی Deism از نظر ریشه‌شناسی با Theism هم ریشه است. «Theism» از یك كلمه یونانی یعنی Theos كه به معنای خداست، گرفته شده و Deism از یك كلمه لاتینی یعنی deusكه این هم به معنای خداست، مشتق شده. هر دو كلمه به اعتقاد به وجود یك خدا یا خدایان اشاره دارند و از این‌رو، متضاد الحاد۱ هستند. با این حال، چنان‌كه در مورد مترادف‌ها معمول است، این دو كلمه كم‌كم از نظر معنایی از هم جدا شدند. theismفضای ارتدوكسی - مذهبی خود را حفظ كرد (یعنی همان معنای خداباوری)، اما deism یك معنای صنفی غیر ارتدوكسی - مذهبی به خود گرفت و در نهایت، یك معنای منفی پیدا كرد.۲

● تعریف «دئیسم»

«دئیسم» مكتبی است كه تعاریف متفاوتی از آن ارائه شده است. بعضی از این تعاریف، اولیه و اصلی و بعضی دیگر ثانویه و احیاناً منحرف شده‌اند. در مجموع، تا حدّی این مكتب دارای ابهام است. به‌بعضی‌از تعاریفی كه از این مكتب ارائه شده است، اشاره می‌شود:

ایان باربور می‌نویسد:« deismاعتقاد به اینكه عقل انسان می‌تواند بدون توسّل یا تكیه به الهام، وحی و تعهد به مذهب، به وجود خداوند آگاهی و اذعان داشته باشد. این قول در عصر روشنگری (قرن هجدهم) طرفداران بسیاری داشت. سابقه این نگرش در آثار اومانیست‌های دوره رنسانس و حتی پیش‌تر از آن هم، وجود داشته.»

در جای دیگر، با اشاره به نظریه آكویناس، اشاره‌ای نیز به باور دئیست‌ها می‌كند: «آكویناس خداوند را به عنوان پروردگار و مدبّر همیشگی طبیعت تعریف می‌كرد و نه صرفاً آفریدگار و مبدع آن، و این نظر به ویژه با آنچه بعدها در خداپرستی طبیعیِ (= دئیسم) نهضت روشنگری (Enlightenment) عصر روشنگری [=روشن‌فكری‌] یا عصر عقل (جریانی عقل‌گرایانه و علم‌گرایانه و آزادیخواهانه و غیردینی و اومانیستی رایج در اروپای قرن هجدهم كه تأثیر ماندگاری بر علم و فلسفه غربی باقی گذارده است) مطرح شد، تضاد دارد.»۳ میرچا الیاده در دائرهٔالمعارف دین می‌گوید: «دئیسم، در معنای اصلی‌اش به معنای اعتقاد به خدای یگانه و یك عمل دینی، كه تنها بر عقل طبیعی (نه وحی فوق طبیعی) استوار است، می‌باشد.» از این‌رو، ویرت (Viret)، ویژگی دئیست‌ها را چنین برمی‌شمرد: «آن‌هایی كه به خدا به عنوان خالق آسمان و زمین اقرار می‌كنند، اما مسیح و آموزه‌های او را رد می‌كنند. مقدّمه جان دریدن (John Dryden) بر شعرش با نام "(Religio Laici" ۱۶۸۲) دئیسم را به عنوان "نظریه آن‌ه كه یك خدا را قبول دارند بدون پذیرش هرگونه دین وحیانی" تعریف می‌كند.»

رواج این اصطلاح در قرن ۱۸، بدون شك توسط مقاله ویرت در كتاب Dictionnaire historique et critique(۱۶۹۷) اثر پیربیل (Pierre Bayle) زیاد شد. دئیسم در چندین معنا غیر از معنای اصلی‌اش استفاده می‌شد. این واژه غالباً یك اصطلاح مبهم و بدون هیچ معنای معیّنی بود. بعضی از معانی ثانوی اصلی یا معانی منحرف شده این اصطلاح، عبارتند از:

۱) اعتقاد به یك وجود متعالی كه هیچ‌گونه صفات شخصی مثل عقل و اراده ندارد.

۲) اعتقاد به یك خدا ولی انكار هرگونه تدبیر الهی نسبت به جهان؛

۳) اعتقاد به یك خدا، اما انكار هرگونه زندگی پس از مرگ؛

۴) اعتقاد به یك خدا، ولی ردّ هرگونه مواد دیگر اعتقاد دینی. (ساموئل جانسون (Samuel Johnson) در دیكشنریش چنین تعریف كرده است) .

بعضی دئیست‌ها كاملاً همه ادیان كلیسایی و وحیانی را رد می‌كردند و رویكردهای ضدّ كشیشی اتخاذ می‌كردند. آن‌ها شریعت وابسته به كتاب مقدّس را به چالش می‌كشاندند و قابل اعتماد بودن حكایت‌های خارق‌العاده را مورد تردید قرار می‌دادند یا حتی عهد جدید را با عنوان جعلی یا دغل‌كاری رد می‌كردند. این است كه ادوارد استیلینگ فلیت (Edward stilling fleet) (اسقف شهر وستر)، مخاطب خود در اثر جنجال برانگیزش با نام نامه‌ای به یك دئیست۴ (۱۶۷۷) را با عنوان "یك شخص خاص كه به وجود و مشیّت الهی اعتراف می‌كند، اما برای كتب مقدّس و دین مسیحیت احترام و اعتباری قایل نیست" توصیف می‌كند. با این حال، تعدادی از متفكران برجسته انگلیسی قرن ۱۷ و ۱۸ خود را با عنوان "دئیست‌های مسیحی"۵ توصیف می‌كردند؛ چرا كه آن‌ها، هم دین مسیحیت را، كه بر وحی فوق طبیعی استوار است، می‌پذیرند، و هم یك دین دئیستی را، كه تنها بر عقل طبیعی كه با مسیحیت سازگار است (اما از هرگونه مرجعیت وحیانی مستقل است.) و با وجود این، حتی مفهوم اصلی «دئیسم» - كه به اعتقاد به خدا بدون اعتقاد به وحی فوق طبیعی اشاره می‌كند - اساساً مبهم است. نمی‌توان خط فارق مشخصی بین مسیحیت یا دئیست‌های معتقد به وحی و دئیست‌هایی كه هیچ وحیی را قبول ندارند، كشید. گروه اول غالباً وحی مسیحی را دقیقاً می‌پذیرند... اما گروه دوم غالباً هر نوع احترام كم برای كتب مقدّس مسیحی را رد می‌كنند. علاوه بر این، خطّ مشخصی نیست كه دئیست‌های مسیحی و متكلّمان مسیحی ارتدوكس را از هم جدا كند. «مثل توماس آكویناس (Thomas Aquinas) یا دانس اسكوتوس (Duns Scotus) كه قایلند بخشی از آموزه‌های مسیحی را می‌توان با عقل طبیعی فهمید.»۶

دائرهٔالمعارف روتلج نیز ضمن ارائه دو معنا از «دئیسم»، آن‌ها را باهمه مقایسه می‌كند: «دئیسم» در معنای معروفش، اظهار می‌دارد كه یك موجود متعالی جهان را آفریده، اما سپس مانند یك مالك غایب از ملك، آن را رها كرده تا خودش به كار خود ادامه دهد. دئیسم در معنای صحیحش به یك خالق الهی برای جهان اعتراف می‌كند، اما هر نوع وحی الهی را رد می‌كند و اعتقاد دارد عقلِ بشر به تنهایی كافی است تا برای ما یك زندگی دینی و با اصول اخلاقی صحیح فراهم كند...

ارتباط بین معنای معروف و معنای صحیح دئیسم چیست؟ كسی كه اعتقاد دارد كه خدا جهان را آفریده، اما جهان و سكنه‌اش را رها كرده تا برای خود آن را تغییر دهند، مطمئناً تكذیب می‌كند كه خدا وحی خاصی را برای ما منظور كرده است. بنابراین یك دئیست در معنای معروف، یك دئیست در معنای صحیح نیز خواهد بود. اما ممكن است كسی یك دئیست در معنای صحیح باشد، اما یك دئیست در معنای معروف نباشد؛ كسی كه به خدا اعتقاد دارد، اما وحی الهی را انكار می‌كند ممكن است با این حال، قایل باشد كه عقل بشر كافی است یا قایل باشد كه خدا نسبت به خلقش كنترل الهی اعمال می‌كند. در واقع، یك دئیست در معنای صحیح، حتی ممكن است بر این نكته تأكید كند كه عقل به ما نشان می‌دهد كه آن موجود متعالی، كه جهان را آفریده، نه تنها كنترل الهی خود را بر خلقش اعمال می‌كند، بلكه كاملاً خیّر و عادل است و برای زندگی پس از مرگِ انسان‌ها، پاداش و مكافات در نظر گرفته است.

بنابراین، نكته اصلی و مشتركی كه دئیست‌ها را از خداباوران سنّتی جدا می‌كند، موضوع وحی الهی است. دئیست انكار می‌كند كه خدا به ما حقایقی را وحی می‌كند؛ حقایقی كه اعتقاد به آن‌ها برای ما اهمیت دارد، اما عقل بشر نمی‌تواند خودش به آن‌ها دست یازد. (بعضی دئیست‌ها حاضر بودند وجود یك وحی را اجازه دهند، اما به شرط آن‌كه مفاد آن كاملاً برای عقل مرموز نباشد. آن‌ها ادعا می‌كردند كه خدا نمی‌خواهد چیزهایی كه ما نمی‌توانیم آن‌ها را بفهمیم، به ما وحی كند.) این دئیسم اصلی است...

«دئیستی كه خدا را به عنوان خالق جهان، اما بی‌اهمیت نسبت به آینده آن و سعادت سكنه آن می‌بیند، دئیست اصلی است.»۷

پل ادواردز در دائرهٔالمعارف فلسفه، پس از مقایسه deism و theism، ابهامات موجود در تعریف دئیسم را چنین برمی‌شمرد: «شرایط با یك تفسیر متافیزیكی فنی از دئیسم، كه مربوط به قرن ۱۸ و ۱۹ است، پیچیده شد. در این تفسیر، معنا منحصر شد در اعتقاد به یك خدا یا علهٔالعللی كه جهان را خلق كرده و قوانین عمومی و تغییرناپذیر بنیان نهاده... كه این قوانین تغییرناپذیرند و مانع حضور خدا هستند. (به طور خلاصه، مفهوم خدایی كه مانند مالك غایب از ملك است.) پیچیدگی بیشتر، پذیرش دین طبیعی (یعنی دینی كه می‌توان آن را با عقل بشری به دست آورد) توسط بسیاری از متكلّمان مسیحی ممتاز... بود. این متكلّمان به وحی و مداخله شخصی الهی در زندگی انسان اعتقاد داشتند. این نظریه توسط توماس آكویناس، واضح و معتبر شد. هیچ خط فاصلی نمی‌توان بین آموزه‌های چنین متكلّمانی عقل‌گرا و آموزه‌های دئیست‌ها ترسیم كرد، بخصوص آن‌ها كه خود را "دئیست‌های مسیحی" می‌نامیدند. این نیز صحیح نیست كه بگوییم: دئیست‌های تاریخی (كه عمدتاً مربوط به قرن ۱۷ و ۱۸ بودند) مثل دئیست‌های فیلسوف، همگی حضور خدا را انكار می‌كردند، هرچند آن‌ها گرایش داشتند كه هرنوع وحیی و خصوصاً وحی مسیحی - عبری را انكار كنند. بنابراین، لازم است بین این دو دئیست تمایز قایل شویم... با این حال، می‌توان حكم كلی صادر كرد كه هر گرایشی، كه از دگماتیسم دینی و ایمان تلویحی و رموز دورباشد و در جهت آزادی فكر درباره موضوعات دینی باشد، تا حدّی نشانه دئیسم است.»۸

در پایان این قسمت، تذكر این نكته لازم می‌نماید كه در فارسی، برای واژه deism، معادل‌های گوناگونی ذكر شده است، از جمله:

پرویز بابایی در كتاب فرهنگ اصطلاحات فلسفه چنین می‌نویسد: «خداگرایی طبیعی، خداگرای عقلانی، عقیده به این‌كه خدا جهان را آفریده و آن را به عمل قوانین (deism) آن واگذاشته است و در خیر و شر امور آن دخالتی ندارد. نمایندگان بارز این نظریه، ولتر و روسو بودند.

خداگرای طبیعی، خداگرای عقلانی: deist؛ طبیعت‌گرایی لاهوتی۹: deistic naturalism.»

فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعی، اثر ماری بریجانیان، نظر نویسندگان و مترجمان در مورد معادل این واژه‌ها را چنین برمی‌شمرد: خداگرایی طبیعی (آریانپور، فلسفه)، خداشناسی طبیعی، دئیسم (بهاءالدین خرّمشاهی، علم و دین)، خداباوری عقلی (آشوری، از فیخته تا نیچه)، اعتقاد به وجود خدا (حداد عادل، تمهیدات)، خداشناس تعقّلی، خداگرو تعقّلی، خداشناس استدلالی (ادیب سلطانی، سنجش خرد ناب): deist؛ خداشناسانه عقلانی، خداگروانه عقلانی، خداشناسانه تعقّلی (ادیب سلطانی، سنجش خرد ناب).

طبیعت‌گرایی لاهوتی (آریانپور، فلسفه) naturalism deistic:؛

طبیعت‌گرای لاهوتی (آریانپور، فلسفه)۱۰ .naturalist deistic:

به نظر می‌رسد واژه‌های «خداگرایی طبیعی»، «خداشناسی طبیعی» و «دین طبیعی» برای اشاره به واژه deismمناسب‌تر هستند، هرچند بهتر آن بود كه معادل این لفظ در فارسی، تنها یك واژه می‌بود؛ چرا كه تعدّد اصطلاحات معادل احیاناً موجب خلط مكاتب با یكدیگر می‌گردد. البته شاید یكی از علل این تعدّد، نبود یك اصول و اعتقاد مشترك و كلّی برای مكتب دئیسم است و همین باعث شده كه هر نویسنده‌ای به سلیقه خود، معادلی برگزیند و این مؤیّد همان ابهامی است كه تا حدّی در تعریف این لفظ وجود دارد (كه به آن اشاره شد.)

البته برای اشاره دقیق به deism و عدم خلط معانی، می‌توان از واژه «دئیسم» نیز استفاده كرد.

● اولین كاربرد واژه «deist»

اولین استفاده معروف كلمه «deist» توسط نظریه‌پرداز كالوینیستی، پیر ویرت (Pierre viret) در كتابش با عنوان ساختار مسیحیت۱۱ (۱۵۶۴)، ج ۲ بود. وی می‌نویسد: «من شنیده‌ام كه او از گروهی است كه خود را دئیست می‌نامند؛ یك كلمه كاملاً جدید كه شاید آن را در مقابل Atheist (ملحد) به كار برده‌اند.» در جای دیگر، دئیست را چنین معرفی می‌كند: «دئیست كسی است كه به خداوند به عنوان خالق بهشت و زمین معتقد است، اما منكر عیسی مسیح و تعالیم او می‌باشد و هیچ تلقّی از دین وحیانی ندارد.»۱۲

به گفته پل ادواردز، این تفسیر از طریق نقل قول پیربیل در مقاله‌اش درباره ویرت در Dictionnaire historique et ،critique(۱۶۹۷ ترجمه انگلیسی: ۱۷۱۰) انتشار فراوانی یافت.

در مورد ظهور كلمه deist در انگلیس، پل ادواردز چنین می‌نویسد: «كلمه deist تا سال ۱۶۲۱ در انگلیس ناشناخته باقی ماند كه در آن سال، این كلمه در كتاب بورتن (Bur ton) با نام Anatomy of melancholyظاهر شد. بورتن پس از بحث درباره ملحدان و افراد نزدیك به آن‌ها ادامه می‌دهد: "همفكران این‌ها، بسیاری از فلاسفه و دئیست‌های بزرگ هستند" كه هرچند خوب و اخلاقی‌اند، اما ملحدند. این عبارت "فلاسفه و دئیست‌های بزرگ" نیز بدون توصیف و شرح و تعریف باقی ماند. یك قرن و نیم بعد، هیوم در كتاب تاریخ انگلیس،۱۳ شجاعانه افرادی همچون جیمز هرپنگتون (James Harrington)، الگرنون سیدنی (Algernon sidney)، سرجان وایلدمن (sir john wildman) و دیگران را به عنوان رهبران مشهور دئیست نام برد... به نظر می‌رسد اولین ظهور دئیسم در پیشگفتار دریدن (Dryden) بر شعرش با نام Religio Laici(۱۶۸۲) باشد كه در آن دئیسم را با دین طبیعی برابر شمرد...»۱۴

ظاهراً چارلز بلونت (Charles Blount) انگلیسی اولین كسی است كه در قرن ۱۷ آشكارا اعتراف كرد كه یك دئیست است.۱۵

نویسنده:مرتضی كریمی

پی نوشت ها

۱. atheism.

۲. See: paul, Edwards, The Encyclopedia of philosophy, V. ۱&۲, P. ۶۲۳ / Elide Mircea, The Encyclopedia of Religion, V. ۳&۴, P. ۲۶۲

و نیز ر.ك: علی‌اصغر هادوی‌نیا، «دئیسم و اصول نظام سرمایه‌داری»، فصلنامه كتاب نقد، ش ۱۱.

۳- ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲، ص ۲۵.

۴. Letter to a Deist.

۵. Christian Deists.

۶. Eliade Mircea, Op.cit, p.p. ۲۶۲- ۳۶۲.

۷. OcraiG Edward, Rout \\ Encyclopedia of philosophy, V. ۲, p. ۳۵۸.

۸. Edwards paul, Op.cit V.۱&۲, P ۷۲۳.

۹- پرویز بابایی، فرهنگ اصطلاحات فلسفه، نگاه، ۱۳۷۴، ص ۸۷.

۱۰-ماری بریجانیان، فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۱، ج ۱، ص ۲۰۸ و ۲۰۹.

۱۱. Instruction chretienne.

۱۲. see: Edwards, paul, Op.cit, V.۱&۲, p. ۷۲۳ / Mircea Eliade, Op.cit, V. ۳&۴, P. ۳۶۲

و نیز ر.ك: علی‌اصغر هادوی‌نیا، پیشین.

۱۳. History of England.

۱. Edwards Paul, Op.Cit, V. ۱&۲, P. ۷۲۳.

۱. Edwards Paul, Op.Cit, V. ۱&۲, P. ۷۲۳.

۱۶- علی‌اصغر هادوی‌نیا، پیشین.

۱۷- علی‌اصغر هادوی‌نیا، پیشین.

۱۸- علی‌اصغر هادوی‌نیا، پیشین.

۱۹. Edward paul, Op.Cit, V. ۱&۲, P. ۷۲۳.

۲۰. Age of Reasow

۲۱. Enlighteane.

۲۲. reasonable assuption.

۲۳. dogma.

۲۴. rational religion.

۲۵. overlapping.

۲۶. Anology of religion, natural and Revealed

۲۷- ایان باربور، پیشین، ص ۷۱- ۷۶ / ص ۷۸ - ۷۹.

۲۸- ایان باربور، پیشین، ص ۷۱- ۷۶ / ص ۷۸ - ۷۹.

۲۹. Eliade Mircea, Op. Cit, V. ۳ & ۴, p. ۳۶۲.

۳۰- ر.ك: علی‌اصغر هادوی‌نیا، پیشین.

۳۱- نویسنده مقاله «دئیسم و اصول نظام سرمایه‌داری»، تمثیل به «ساعت‌سازی لاهوتی» را منشأ یك انحراف بزرگ می‌داند. او می‌نویسد: «یكی از روش‌های رایج در علوم كه پس از قرون وسطا، بیشتر مورد توجه قرار گرفته است، روش قیاس و تمثیل می‌باشد.» تمثیل‌هایی همچون "ساعت‌سازی لاهوتی" توسط رابرت بویل و یا "دست راهنما" توسط هوجسن و "دست نامرئی" از موارد بارز استفاده از این روش می‌باشد. اما باید دید كه روش مزبور دارای چه كاستی می‌باشد و چگونه تمثیل «ساعت سازی لاهوتی» مبتلا به انحرافی گردید كه بهترین زمینه را برای تبیین خداشناسی طبیعی و عدم مداخله پروردگار ارائه می‌كند. ایان باربور درباره كیفیت این انحراف، چنین می‌گوید: «بویل همانند دكارت، بر آن بود كه (اگر نازی كند از هم فرو ریزد قالب‌ها) یعنی اگر قادر متعال حمایت و عنایت خودش را از جهان باز گیرد، عالم هستی فرو خواهد ریخت و می‌گفت: امداد مستمر الهی لازم است؛ زیرا قانون یك قدرت واقعی نیست، بلكه فقط الگویی برای نظام بخشیدن است.» ولی تمثیل ساعت بود كه تفسیری از جهان همچون یك ماشین كامل، خود گردان [خودمختار] و خود بسنده به دست داد كه علل طبیعی‌اش مستقل از خداوند عمل می‌كند. «حفظ الهی» كه ابتدا امداد و عنایت فعل او شمرده می‌شد، رفته رفته به سكوت برگزار شد و سپس فراموش گردید. البته كراراً به تسلط و تدبیر خداوند اشاره می‌شد، ولی تفسیری كه از این دو كلمه می‌كردند، آن را فقط به عمل اولیه آفرینش منطبق می‌ساخت. تمثیل «ساعت‌ساز لاهوتی» مبتلا به ابهامی بود كه از ظهور تصور «ساعت» ارتداعی «خودكار بودن آن» را سرچشمه می‌گرفت.

۳۲- ر.ك: عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، درآمدی بر الهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، كتاب طه، ۱۳۸۱، ص ۳۹ به نقل از: جان هیك، فلسه دین، ص ۲۷ - ۲۸ / تقی صوفی نیاركی، «نقدی بر مقاله خط اعتدال در نهضت مشروطیت ایران»، حكومت اسلامی، سال ششم، ش ۳.

۳۳- همان. البته به گفته روتلج در تقسیم دئیسم به چهار نوع، بعضی از این انواع، تدبیر الهی را می‌پذیرند.

۳۴- همان. البته به گفته روتلج در تقسیم دئیسم به چهار نوع، بعضی از این انواع، تدبیر الهی را می‌پذیرند.

۳۵. Ocraig Edward, Op.Cit, V.۲, P. ۳۵۸.

۳۶- برگرفته از: پژوهشكده حوزه و دانشگاه، تاریخ فلسفه غرب، ج ۲، ص ۷۴- ۸۰.

۳۷. Edward Paul, Op, Cit, V. ۱&۲, P. ۸۲۳.

۳۸. Humanitarian.

۳۹- علی‌اصغر هادوی‌نیا، پیشین.

۴۰. Edward Paul, Op, Cit.

۴۱. Craig Edward, Op.Cit,V.۲, P. ۴۵۸.

۴۲- ایان باربور، پیشین، ص ۷۶.

۴۳. Super stition.

۴۴- ولتر (۱۶۹۴- ۱۷۷۸) فیلسوف، نویسنده و موّرخ فرانسوی كه یكی از شخصیت‌های برجسته روشنگری بود.

۴۵- ایان باربور، پیشین، ص ۷۶-۷۷.

۴۶. craig Edward, Op, cit, V.۲, P. ۵۵۸.

۴۷. The Legacy of Deism.

۴۸. Free thinker.

۴۹. Unitarianism.

۵۰. "fabian socialism"

انجمنی كه در سال ۱۸۸۴ در انگلیس پایه‌گذاری شد.

۵۱. dogmatism.

۵۲. Edwards paul, Op, Cit, V. ۱&۲, P. ۴۳۳ - ۵۳۳.

۵۳- ر.ك: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸، ج ۲، ص ۱۹، ۳۷۲ و ۳۸۸ / همو، آموزش عقاید، چ هفدهم، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۷، ج ۱و۲، ص ۹۰.

۵۴- ر.ك: همو، آموزش عقاید، ج ۱و۲، ص ۲۱۲- ۲۱۶.

سایر منابع‌

- پژوهشكده حوزه و دانشگاه، تاریخ فلسفه غرب، ج ۲، ۱۳۷۹؛

- تقی صوفی نیاركی، مجله حكومت اسلامی، سال ششم، ش ۳، مقاله «نقدی بر مقاله "خط اعتدال در نهضت مشروطیت ایران"».


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید