یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

پرسش و پاسخ های کلامی


پرسش و پاسخ های کلامی

بحث عدل الهی از جمله مباحث پردامنه و پرفراز و نشیبی است که در طول تاریخ مباحث علم کلام, جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است این بحث تابناک چنان بر تارک مباحث اعتقادی درخشیده است که از دامنه ی صفات الهی بالا آمده و به عنوان یکی از اصول دین, در کنار توحید قرار گرفته است

بحث عدل الهی از جمله مباحث پردامنه و پرفراز و نشیبی است که در طول تاریخ مباحث علم کلام، جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است. این بحث تابناک چنان بر تارک مباحث اعتقادی درخشیده است که از دامنه ی صفات الهی بالا آمده و به عنوان یکی از اصول دین، در کنار توحید قرار گرفته است.

یکی از ویژگی های این بحث، ارتباط تنگاتنگ آن با افکار عمومی (و نه تنها کارشناسان) و پاسخ گویی به پرسش های آنان درباره ی عدل و حکمت در نظام آفرینش و تبیین شرور و آفات در زندگی روزانه در چارچوب عدل الهی است.

● عدل الهی

اگر خداوند عادل است، پس چرا در آفرینش نظام هستی این همه تبعیض وجود دارد؟ چرا یکی به صورت نور آفریده شده است و دیگری ظلمت، یکی حلاوت است و دیگری مرارت، یکی انسان است و دیگری حیوانی پست و دون؟

برای دست یافتن به پاسخ این پرسش، باید دانست:

۱) آن چه در نظام آفرینش وجود دارد، «تفاوت» است نه «تبعیض» و آن چه با عدل الهی ناسازگار است، تبعیض است نه تفاوت.

۲) تبعیض; یعنی این که در شرایط یکسان و با وجود شایستگی های همسان، میان اشیا یا اشخاص، فرق گذاشته شود، ولی تفاوت، بدان معنا است که در شرایط نامساوی و شایستگی های ناهمسان، میان اشیا و اشخاص فرق گذاشته شود. به دیگر سخن، تبعیض از ناحیه ی دهنده است و تفاوت از جانب گیرنده.

اینک برای روشن شدن مطلب، مثال هایی می آوریم:

▪ مثال اوّل: اگر دو ظرف را که هر کدام گنجایش ده لیتر آب دارند، زیر شیر آبی قرار دهیم، ولی در یکی ده لیتر آب بریزیم و در دیگری پنج لیتر، در این جا تبعیض صورت گرفته است. منشأ اختلاف میزان آب دو ظرف نیز کسی است که شیر آب را در این دو ظرف باز کرده است.

در مقابل، اگر این دو ظرف، گنجایش یکسان نداشته باشند; یعنی یکی گنجایش ده لیتر و دیگری گنجایش پنج لیتر را داشته باشد و آن گاه هر دو را زیر شیر آب قرار دهیم و در یکی ده لیتر و در دیگری پنج لیتر آب بریزیم، میان این دو ظرف اختلاف هست، ولی منشأ اختلاف، تفاوتی است که خود آن دو ظرف از نظر گنجایش دارند.

▪ مثال دوّم: اگر استادی به دانشجویانش که از نظر استعداد، تلاش و درجه ی علمی در یک سطح قرار دارند، نمره های گوناگون بدهد، کار چنین استادی، تبعیض است. حال اگر پرسش ها برای همه یکسان باشد، ولی بعضی شاگردان به دلیل استعداد کم یا جدّی نبودن در درس، نمره ی کمتر و بعضی به دلیل استعداد بیشتر و کوشش افزون تر، نمره ی بیشتر بگیرند، کار استاد تفاوت است، ولی تبعیض نیست.

۳) ممکن است این پرسش به ذهن بیاید که تفاوت ها و اختلاف ها به دست خدا است. پس چرا از آغاز همه را یکسان نیافریده است؟ راز این تفاوت ها چیست؟

راز تفاوت ها در این جمله ی سنگین فلسفی نهفته است که: «تفاوت موجودات، ذاتی آن ها و لازمه ی نظام علت و معلول است».

▪ توضیح:

برای آفرینش، نظام، قانون و تربیت ویژه ای معین شده است و اراده ی خدا به وجود اشیا، عین اراده ی نظام اسباب و مسبّبات یا قانون علت و معلول است.

هر موجود و شیئی در نظام علت و معلولی، جایگاه مشخص و معلومی دارد; «اِنّا کل شیء خلقناه بقدر». جهان نیز دوگونه نظام دارد; طولی و عرضی. نظام طولی علت و معلول، بدین معنا است که موجودات نسبت به خداوند، رتبه به رتبه و پشت سر یکدیگر قرار دارند. در این نظام، ذات حق در رأس همه ی موجودات قرار دارد و فرشتگان، فرمان او را اجرا می کنند. نسبت خدا به موجودات، نسبت آفریدن و تکوین است. البته دستگاه خداوند را نباید مانند ساختار اجتماعی و روابط قراردادی که در اجتماع بشر دایر است، بپنداریم; زیرا نظام فرماندهی او جنبه ی تکوینی و حقیقی دارد، نه جنبه ی قراردادی و اعتباری.

پی آمد حاکم نبودن نظام معین در میان موجودات، این است که هر موجودی منشأ پدید آوردن هر چیزی باشد یا به دیگر سخن، پیدایش هر چیز از هر چیز دیگر ممکن شود. برای مثال، یک نیروی کوچک، بتواند انفجاری بزرگ را پدید آورد یا شعله ی کبریت با خورشید جهان افروز برابری کند. هم چنین به فرض، معلول به جای علت قرار گیرد; یعنی خدا، مخلوق گردد و مخلوق، خدا شود. حتی در مراتب ممکنات نیز همین گونه است. برای مثال فرض شود که کامل به جای ناقص قرار گیرد و ناقص به جای کامل.

این گونه اندیشه ها در درک نادرست از یقینی بودن و ضرورت روابط ذاتی موجودات، ریشه دارد و براساس آن، مراتب موجودات در جهان هستی، مراتبی قراردادی و اعتباری، فرض شده است. برای نمونه، می گویند در نظام قراردادی اجتماع انسان ها می بینیم که هیچ مانعی نیست کسی که تا دیروز رئیس فلان اداره بود، از ریاست برکنار شود و کارمند عادی باشد و کسی که تا دیروز زیردست او بود، امروز رئیس او گردد. پس در نظام آفرینش نیز مانعی ندارد که انسان به جای گوسفند بنشیند و گوسفند به جای انسان؟ چرا خداوند، آن را گوسفند قرار داد و این را انسان؟!

اینان نمی دانند که چنین چیزی محال است; زیرا مرتبه ی هر وجودی، عین ذات او بوده و تخلّف ناپذیر است، مانند مراتب اعداد که آن ها را نمی توان پس و پیش کرد. ممکن نیست عدد پنج که رتبه ی آن پس از عدد چهار است، پیش از آن قرار گیرد.

بنابراین، اختلاف آفریدگان در بهره های وجودی، لازمه ی نظام آفرینش و تابع قوانین علّی و معلولیِ حاکم بر آن بوده و فرض یکسان بودن همه ی آن ها پندار خامی است. با اندکی دقت درخواهیم یافت که چنین فرضی به نفی آفرینش می انجامد; زیرا اگر همه ی انسان ها، مرد یا زن بودند، توالد و تناسلی انجام نمی گرفت و نسل انسان منقرض می شد. هم چنین اگر همه ی مخلوقات، انسان بودند، برای فراهم آوردن خوراک، پوشاک و دیگر نیازمندی های خود، چیزی نمی یافتند. اگر همه ی حیوانات یا نباتات نیز یک نوع، یک رنگ و دارای ویژگی های یکسان بودند، این همه زیبایی های خیره کننده و سودمندی های بی شمار، پدید نمی آمد. پدید آمدن این پدیده ها با این شکل و ویژگی، به اسباب و شرایطی بستگی دارد که در جریان تحوّل ماده، رخ می دهد. بنابراین، پیش از آفرینش، هیچ کس بر خدا حقی ندارد که او را چنین یا چنان بیافریند یا در این یا آن جا و زمان قرار دهد تا مصداقی بر عدل و ستم او باشد.([۱])

▪ نتیجه:

۱) جهان هستی بر اساس سلسله نظام و قوانین ذاتی و تغییرناپذیر اداره می شود که براساس آن، هر پدیده از جایگاه ویژه و تغییر ناپذیر برخوردار است.

۲) لازمه ی «نظام داشتن هستی»، وجود مراتب و درجات گوناگون برای هستی است که خاستگاه اختلاف ها و تفاوت ها به شمار می رود.

۳) تفاوت و اختلاف، آفریده نمی شود، بلکه لازمه ی ذاتی آفریدگان است. پس این پندار که خدا میان آفریدگان خود، تبعیض روا داشته است، خطا و بی اساس است.

۴) آن چه با عدل و حکمت الهی ناسازگار است، تبعیض است نه تفاوت و آن چه در جهان وجود دارد، تفاوت است نه تبعیض.([۲])

● عدل و گناه

ستم گران و گناه کارانی هستند که به هیچ گونه گرفتاری دچار نشده اند. این مسأله چگونه توجیه می شود؟

هنگامی که انسان گناه می کند، از سه حال خارج نیست:

۱) گاهی آدمی متوجه گناهش می شود، توبه می کند و باز می گردد.

۲) گاهی خداوند، تازیانه ی بلا بر آدمی می نوازد تا در اثر گرفتاری ها، به خود آید و با بیدار شدن از خواب غفلت، به راه هدایت باز آید. بیشتر مردم از این دسته اند.

۳) گاهی آدمی شایستگی هیچ یک از این دو را ندارد. خداوند نیز به جای بلا، نعمت و به جای گرفتاری، آسایش به او می بخشد که همان «عذاب استدراج» است. در قرآن آمده است:

و الذین کذّبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لایعلمون.([۳])

به زودی کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند، از آن جا که نمی دانند (و فکرش را هم نمی کنند) به تدریج به سوی عذاب پیش می بریم.

هم چنین گفته شده است:

و ما ارسلنا فی قریة من نبی إلا اخذنا اهلها بالبأساء و الضراء لعلهم یضّرّعون. ثم بدلنا مکان السیئة الحسنةَ حتی عفوا و قالوا قد مسّ آباءنا الضرّاء و السرّاء فأخذناهم بغتة و هم لایشعرون.([۴])

سنت خداوند بر این بوده است که هر گاه پیامبری از پیامبرانش را به سوی مردم می فرستاد، آنان را با سختی ها و گرفتاری ها، آزمایش می کرد، ولی مردم از آیات الهی که آنان را به سوی خدا و تضرّع و توبه به درگاه حق، فرا می خواند، روی می گرداندند. هنگامی که این سنت، به حال آنان سودی نداشت، خداوند این سنت را به سنت دیگری تبدیل می کرد و بر قلب آنان مُهر می زد. آنان نیز به سنگ دلی دچار می شدند و با سرپیچی از حق، به شهوت ها و زرق و برق های مادی، روی می آوردند. از این سنت به «سنت مکر» یاد می شود.

در پی این دو سنت، «سنت استدراج» می آید. استدراج; یعنی تبدیل شدن بدی به خوبی و نقمت به نعمت و گرفتاری ها به آسانی و نزدیک شدن روز به روز و ساعت به ساعت آن ها به عذاب الهی تا یک مرتبه بر آدمی فرود آید. البته آدمی اصلا این وضعیت را احساس نمی کند; چون خود را در جای امن و سالمی می پندارد.([۵])

خداوند متعال پس از آیه ی «سنستدرجهم من حیث لایعلمون» می فرماید:

و املی لهم ان کیدی متین.

به آن ها مهلت می دهم (در عذاب شان، شتاب نخواهم کرد); زیرا نقشه های من محکم و دقیق (و عذاب من، شدید) است.

این آیه، هشداری است به همه ی ستم کاران و گردن کشان تا سلامت، نعمت و امنیت، آنان را مغرور نکند و هر لحظه در خوف کیفر شدید خداوند غوطهور باشند.

پس انسان هنگام روی آوردن نعمت های الهی باید مراقب باشد تا این امر که در ظاهر نعمت است، از نوع «عذاب استدراج» نباشد. به همین دلیل، مسلمانان بیدار، در این گونه مواقع، به فکر فرو می رفتند و در کارهای خود بازنگری می کردند.

در حدیثی آمده است که یکی از یاران امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: من از خداوند، مالی طلب کردم که به من عطا فرمود. فرزندی خواستم، به من بخشید. خانه ای طلب کردم، به من مرحمت کرد. از این می ترسم که این نعمت ها «استدراج» باشد. امام فرمود:

اگر این نعمت ها با حمد و شکر الهی همراه باشد، استدراج نیست (بلکه همان نعمت است).([۶])

هم چنین در حدیث دیگری از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم:

اذا احدث العبد ذنباً جدّد له نعمة، فیدع الاستغفار فهو الاستدراج.

هرگاه بنده ای به گناهی دست یازد، نعمت جدیدی به او می رسد که سبب می شود استغفار را ترک کند. این همان استدراج است.

افزون بر آن، ایشان فرموده است:

ان الله اذا اراد بعبد خیراً فأذنب ذنباً اتبعه بنقمة و یذکره الاستغفار...([۷])

اگر خداوند، خیر بنده ای را در نظر داشته باشد، هنگام ارتکاب گناه، او را گوشمالی می دهد تا به یاد توبه افتد.

از این آیات و روایات درمی یابیم که اگر آسایش و نعمتی به کسی می رسد، دلیل بر خوب بودن آن بنده نیست یا برعکس، اگر گرفتاری یا بلایی به او می رسد، نشانه ی بد بودن و بدبختی او نخواهد بود. این روند، امری نسبی است و با توجه به کردار و پندار آن شخص، می توان دریافت که این پیش آمد، نعمت است یا نقمت. بنابراین، ستم گران و گناه کارانی که به ظاهر در خوشی و رفاه به سر می برند و از نتیجه ی کردار خود غافل هستند، در حقیقت، به نقمت و بلا مبتلایند و این نعمت ها، مقدمه ی عذاب شان است. آنان به تدریج به سوی عذاب الهی پیش می روند، ولی خود نمی دانند.([۸])

● فلسفه ی آفرینش و امتحان الهی

خداوند آگاه است چه کسی، بهشتی یا دوزخی است و انسان ها در امتحان ها چه می کنند. پس چرا انسان ها را آفریده است و امتحان می کند؟

باید گفت این پرسش به پرسش های دیگری خواهد انجامید، مانند این که: آیا بهتر نبود خداوند از ازل، کسی را نمی آفرید؟ آیا ممکن است نظام عالمِ مادیِ و به دنبال آن برزخ و قیامت، بدون تفاوت ها و مراتب تکوینی که از لوازم جدایی ناپذیر قوانین و سنت های حاکم بر آن است، پدید آید؟ آیا انسان می تواند بدون این که کار خوب یا زشتی انجام دهد، نتیجه ی آن ها را ببیند؟ به دیگر سخن، آیا می توان نظامی را تصور کرد که بدون پیمودن مراحل دنیایی و تکلیف ها و عملکردهای انسان و بدون تحقق یافتن اطاعت یا عصیان، خداوند هر کس را بخواهد به بهشت یا دوزخ بفرستد؟

پاسخ اجمالی به این پرسش چنین است: لازمه ی چنین امری آن است که نظام کنونی نباشد; یعنی نه دنیایی باشد و نه موجود مختاری به نام انسان. هم چنین پیامبر و راهنما، امام و تکلیف و اطاعت و عصیانی در کار نباشد. این فرض، یکی از دو مشکل زیر را پدید خواهد آورد:

۱) اصلا چیزی پدید نیاید و آفریدگار، چیزی را نیافریند که این محال است.

۲) بعضی بخش های این جهان مانند بهشت و دوزخ بدون مقدمه و بدون علت، آفریده شوند; زیرا بهشت، معلول کردار نیک انسان و همان ثواب ها است و دوزخ، نماد همان کردار بد و عذاب های انسان است.

برای روشن شدن پاسخ، باید درباره ی چند موضوع اندیشید:

۱) آیا انسان از آغاز، بهشتی یا دوزخی آفریده شده و سپس در شرایط خاص زمانی و مکانی و مرتبه و نسبت هایش با اشیاء پیرامون خود قرار گرفته است؟ به دیگر سخن، انسان از ابتدا «بهشتی» یا «دوزخی» بوده و بعد به این هستی قدم گذارده است یا این که «بهشتی» یا «دوزخی» بودن او، در گرو کارها و فعل و انفعال ها و شرایطی است که داشته و شخصیت کنونی او را شکل داده است؟ بنابراین، جدا کردن انسان بهشتی یا دوزخی، از زمان و مکان و همه ی اموری که با او بوده است ـ جدا کردن انسان بهشتی و دوزخی از خود ـ ممکن نیست; زیرا لازم می آید که چیزی هم خودش باشد و هم خودش نباشد که این امر، تناقض و محال است.

۲) چه اشکالی داشت اگر خداوند، انسان را نمی آفرید؟ در جای خود به تفصیل بحث شده است که پروردگار آن چه را در نظام آفرینش «اصلح» است، افاضه می کند. به همین ترتیب، لازم است موجودی را که «خیر محض» و «خالص» است یا آن چه را (مانند انسان) خیرش از شرّش بیشتر است، بیافریند; زیرا اگر خیر خالص را ترک کند، شر خالص رو می کند و اگر آن چه را خیرش بیشتر است، ترک کند، شرّ فراوان رخ می دهد. گفتنی است با حکمت پروردگار ناسازگار است که راجح را بر مرجوح ترجیح دهد.([۹])

۳) «نعیم بهشتی» و «عذاب دوزخی»، چیزهایی است که آدمی، رفته رفته در این دنیا، آماده کرده است و در آخرت، آن ها را به دست خواهد آورد. وقتی پرده برافتد، کردار نیک و بد «تجسّم» و «تمثّل» می یابند. برای نمونه، تلاوت قرآن به صورت زیبا و غیبت و رنجانیدن مردم به صورت خورش سگان دوزخ در کنار انسان قرار می گیرد. دیگر کردارها نیز همین گونه است:

برگ عیشی به گور خویش فرست کس نیارد ز پس، تو پیش فرست

سعدی

در حدیث آمده است:

انّما اعمالکم ردّت الیکم.([۱۰])

این عذاب ها همان کردار شماست که به سوی شما برگردانیده شده است.

ای دریـده پوستـین یوسـفـان گرگ برخیزی از این خواب‌گران

گشته‌گرگان یک به یک‌خوهای تو می درّانند از غضب، اعضـای تو

ز آن چه می بافی همه روزه بپـوش ز آن چه می کاری همه ساله بنوش

مولوی

به بیان علمی و فنی، ملکات و صفات نفسانیه، از مراتب نفس و عین حقیقت آن است و انسان بنا بر حرکت ذاتی خود در گردش حیات، ملکات پسندیده و ناپسندی به دست خواهد آورد که در نفس، جای می گیرند و تغییرناپذیر می گردند. آن چه از ملکات «نیک» یا «بد» در این دنیا برای انسان پدید آمده و به هر مرتبه ای از کمال یا نقص که رسیده است، به همان اندازه واقف می شود.([۱۱])

۴) به یقین، خدا علم دارد که چه کسی بهشتی و چه کسی دوزخی است و علم خدا، تخلف ناپذیر است، ولی سخن در این است که علم خدا به دانستن نتیجه ی زندگی انسان منحصر نمی شود، بلکه علم خدا به همه ی مراحل زندگی انسان ـ از کودکی تا نوجوانی، جوانی و پیری ـ تعلق گرفته است. خداوند می داند هر کس چگونه با اختیار و اراده ی خود، کارهایی را انجام می دهد و در نتیجه، بهشتی یا دوزخی می شود.([۱۲]) برای مثال، خداوند می داند که امام حسین(علیه السلام) در جهاد با ستم گران تا پای شهادت پیش خواهد رفت و نعیم بهشتی را به دست خواهد آورد. در مقابل، شمر و یزید نیز به جنایت می پردازند (از روی اختیار) و عذاب اخروی را خواهند چشید. پس علم خداوند تنها به نتیجه (بهشتی بودن امام و دوزخی بودن دشمنانش)، بدون توجه به مقدمات (جانبازی و شهادت امام و خودکامگی و رذالت دشمنانش) تعلّق نگرفته است.

بنابراین، علم خداوند به بهشتی یا دوزخی بودن انسانی تعلق گرفته که در این دنیا متولد شده، به سن تکلیف رسیده و اطاعت یا عصیان کرده باشد; نه به مطلق بهشتی و دوزخی بودن انسان بدون پیمودن مقدمات.

▪ نتیجه:

نظام هستی از «دار تکلیف» گرفته تا «برزخ»، «قیامت»، «پاداش ها» و «جزاهایش»، همه و همه دارای نظامی «علّی» و «معلولی» و تغییرناپذیر است. پس محال است نتیجه را ـ که معلول است ـ بدون مقدمات ـ که در حکم علت است ـ یا تجسم عمل را بدون عمل پدید آورد; یعنی «هر کسی آن درود عاقبتِ کار که کشت».

از آن جا که علم خداوند به نتایج و تجسّم کردارها، از مقدمات قبلی سرچشمه گرفته، محال است بدون پیمودن این منازل و مراحل، کسی را «بهشتی» یا «دوزخی» سازد; زیرا برگشت چنین کاری به این است که اصلا چنین نظامی را نیافریند که این کار با «هستی بخشی» که «اقتضای ذات» او است، منافات دارد. از سوی دیگر، اتمام حجت الهی بر بشر، بدین مسأله وابسته است که او در معرض آزمون قرار گیرد; زیرا خصلت بشر به گونه ای است که حتی در مواردی که با انتخاب آزادانه و ناصحیح خود، مسیری اشتباه را برمی گزیند و به شکست می رسد، باز هم درصدد توجیه و فرافکنی است، چه رسد به مواردی که پیش از قدم نهادن در میدان آزمون، متهم به ناتوانی گردد. این در حالی است که روز قیامت، روزی است که حجت بر همگان تمام است و به بیان قرآن:

قل فلله الحجة البالغة.([۱۳])

خداوند متعال، دلیل قاطع دارد و برای هیچ کس، بهانه ای باقی نمی گذارد.

محمود کریمیان

علی محمدی

حسن عبداللهی

[۱]ـ آموزش عقاید، محمدتقی مصباح یزدی، ص ۱۹۷.

[۲]ـ عدل الهی، مرتضی مطهری، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱، صص ۹۹ـ۱۱۹.

[۳]ـ اعراف، ۱۸۲.

[۴]ـ اعراف، ۹۴ و ۹۵.

[۵]ـ المیزان، علامه طباطبایی، بیروت، انتشارات اعلمی، ۱۳۶۱، چ ۳، ج ۸، ص ۱۹۵.

[۶]ـ تفسیر نمونه،ناصر مکارم شیرازی، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۰، چ ۱۳، ج ۲۴، صص ۴۱۶ و ۴۱۷.

[۷]ـ همان، ج ۷، ص ۳۵.

[۸]ـ برای آگاهی بیشتر ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۷، ص ۳۲ به بعد و ج ۳، ص ۱۸۲.

[۹]- المیزان، سیدمحمد حسین طباطبایی، دارالکتب الاسلامیه، الطبعة الثالثه، ۱۳۹۶ هـ . ق، ج ۱۳، ص ۲۰۱; بدایة المعارف، ص ۱۲۸; نهایة الحکمة، قم، مؤسسه نشر اسلامی، ۱۳۶۲، ص ۳۱۳; بدایة الحکمة، بیروت، دارالمصطفی للطباعة و النشر، ۱۴۰۲ هـ.ق، ـ ۱۹۸۲ م، ص ۱۷۱.

[۱۰]- مجموعه ی آثار، مرتضی مطهری، صص ۲۳۰ـ ۲۳۹.

[۱۱]- کلم الطیّب در تقریر عقاید اسلام، سید عبدالحسین طیب، تهران، کتاب فروشی اسلام، چ ۳، ص ۷۶۹.

[۱۲]- بررسی های اسلامی، سید محمد حسین طباطبایی، قم، انتشارات هجرت، ج ۲، ص ۱۷۰.

[۱۳]- انعام، ۱۴۹.