سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
پدران و فرزندان
سریال شیدایی در ظاهر سریالی عاشقانه است. قلب مریض طاها عاشق لیلا شده است. شرط لیلا برای پذیرش عشق طاها این است که او قلب بیمارش را درمان کند. اما لیلا ظاهر قلب طاها را میبیند. قلب طاها مریضتر از این حرفهاست! او ۵ سال پیش عاشق زنی شده که ۱۵ سال از طاها بزرگتر بوده و به طاها ثابت کرده که برخی از زنان خوب نیستند! طبق قانون طبیعت بین زنان هم خوب و بد وجود دارد. اما لیلا فقط ظاهر قلب طاها را دیده و نمیداند که این قلب یکبار پیش از این برای کس دیگری میتپیده است. طاها میگوید، عشق قبلی او یک اشتباه بوده و فراموش شده. چیزی هم که فراموش شده یعنی وجود ندارد...!
سعید نعمتالله برای نوشتن دیالوگهای سریال شیدایی همه ذوق و سلیقه و ظرافتهای هوشمندانه را به کار گرفته است. همانگونه که در شخصیتپردازی این سریال هوشمندانه عمل کرده است. سریال شیدایی در ظاهر سریالی است درباره عشق طاها به لیلا. اما همه داستان این نیست. داستان شیدایی در اصل درباره عشق پدران به فرزندان است. هر چند درباره شخصیت حمید (امیرجعفری) ماجرا فرق میکند. در او عشق و تنفر به پدر درهم آمیخته و معجونی ساخته به نام حمید! مردی که هم عاشق پدر خود است و هم از او متنفر است. حمید تنها شخصیت سریال شیدایی است که نعمتالله برای طراحی او از روانشناسی کودک درون استفاده کرده است. حمید شخصیت تلخ و گزنده سریال شیدایی است. او تلخ است و طماع. اما شخصیتی نیست که فقط ظاهر او به نمایش گذاشته شده باشد. نویسنده و کارگردان در قسمت سوم سریال حمید را در موقعیتی قرار دادند که لب به سخن باز کند و از گذشته خود بگوید؛ از دورهای که کودک بود و پدر بیخود و بیجهت او را کتک میزد. یک روز او تصمیم میگیرد راه همه بهانهجوییهای پدر را برای کتک زدنببندد، اما نزدیکیهای صبح وقتی حمید در خواب است، پدر با کمربند به جان او میافتد و او را به باد کتک میگیرد. دلیل کتک خوردن حمید لکی است که روی پیراهن پدر است...!
در اولین قسمتهای سریال میبینیم که حمید بشدت روی تمیزی لباسهایش حساس است. او مدام لباسهایش را میشوید، لباس سفید میپوشد که کوچکترین لک روی آن دیده شود. حمید در خاطراتش میگوید روزهایی که در خانه تنها میماند، خانه را تمیز میکرد تا پدر بهانهای برای کتک زدن او نداشته باشد و در قسمتی که برای اولین بار خانه پدر معتاد حمید نشان داده میشود، میبینیم که حمید مانند یک زن خانهدار با سلیقه و صبور مشغول نظافت خانه است. در شیدایی شخصیت حمید کالبد شکافی میشود و بیننده متوجه این نکته میشود که اگر حمید زیادهخواه است برای این است که میخواهد پسرش، ماهان، آینده خوبی داشته باشد، در زندگی هیچ کمبودی نداشته باشد و لبریز از ثروت باشد. او نمیخواهد ماهان زندگی پدرش را تجربه کند. برای همین عاشقانه پسرش را میبوسد و به او احترام میگذارد. حمید شخصیتی منفی است اما بیننده او را دوست دارد چون پیشینه او را میداند و میداند که عقدههای دوران کودکی و کودک بیمار درون حمید است که از او شخصیتی منفی ساخته است. البته به همه اینها باید بازی خوب امیر جعفری را هم در پردازش درست شخصیت حمید اضافه کرد. امیر جعفری میداند که باید چگونه همه حسهای تنفر و عشق خود را با چهرهاش نشان دهد. کم حرف بزند تا بیننده به صورت او خیره شود تا بفهمد که در درون او چه میگذرد و چه نقشه شومی برای رسیدن به خواستههایش در سر میپروراند.
طاها اما پدری مهربان دارد.پدری که جانش برای پسرش درمیرود. قلب بیمار او را دوست دارد. میخواهد او زنده بماند و او صدای نفس کشیدنش را بشود. پدر طاها تسلیم محض عشق پسرش است. طاها زنده بماند، قلب بیمارش را پدر تحمل میکند. عشق او را هم میپذیرد، لیلا مطلقه است! ایرادی ندارد. مهم این است که طاها زنده بماند. مهم این است که لیلا طاها را با قلب مریضش بخواهد. اما طاها با پدر روراست نیست. پدر شفاف است و بیریا اما طاها راز زندگی خود را از پدر مخفی کرده است. پدر نمیداند که ۵ سال پیش زنی در زندگی طاها وجود داشته است. زنی که امروز میتواند یک تهدید جدی برای خانواده سپاهان باشد. حمید میداند که چگونه از راز طاها به عنوان برگبرنده برای بیرون راندن لیلا از زندگی طاها استفاده کند. اشتباه طاها و مخفیکاریهای او پدر را به زانو درخواهد آورد.
داستان لیلا با پدرش اما با بقیه فرق دارد. لیلا چیزی برای پنهان کردن از پدر ندارد. یکی یک دانه باباست و پدر مانند کوه در کنار لیلاست و دختر با فراغ بال میتواند به این کوه تکیه کند و تصمیماتش را با او در میان بگذارد و هر جا که میرود زیر سایه پدر باشد. دختر که حامیای مانند پدر داشته باشد، پنهانکاری نمیکند، به آدمهای بیگانه اعتماد نمیکند و حرف دلش را با آنها در میان نمیگذارد. برای همین هیچ وقت پیش دیگران برگبرندهای برای رو کردن ندارد. خودش است و صداقتش و حمایت خانواده که از او شخصیتی سالم میسازد. لیلا اشتباهاتش را به گردن میگیرد و پدر هم قبول میکند که کجاها کم گذاشته است.
شیدایی، داستان فرزندان و پدران است. داستانی عجیب از تاثیر متقابل نزدیکترین آدمها به یکدیگر. داستان آدمهایی از یک رگ و خون و اینکه آنها چگونه میتوانند به هم نیرو بدهند یا زندگی یکدیگر را نابود کنند.
طاهره آشیانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست