پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
مجله ویستا

اتراق در کنار تاریخ


اتراق در کنار تاریخ

پرسه در پسکوچه های فهادان یزد

نوشتن از باران، در روزهایی که نمی‌بارد حس دلتنگی‌ات را کمی کم می‌کند. بهمن ماه تمام قدرت سلطنتش را به نمایش گذاشته بود؛ اما زندگی همیشه این‌گونه نمی‌گذرد، قدیمی‌ها می‌گفتند در همیشه روی یک پاشنه نمی‌چرخد. شب بود، اتوبوس رفت و رفت و رفت و رفت و ما بیش از ۴۰ نفر بودیم که همراه با شب آرامش را تجربه کردیم تا لحظه‌ای که بامداد آرام‌آرام بر شیشه‌های سرد اتوبوس تقه زد. چشم گشودیم، نه ابری، نه بارانی؛ خورشید مطلق، مهربانی روی گونه‌ها و... .

تصور نکنید یک روز سرد بهمن در محله فهادان باید خیلی سرد باشد! هر چند شب‌های کویر سوز سرما، تا بی‌نهایت سلول‌ها رسوخ می‌کند، اما روزهایش آفتاب، مهربانی می‌کند. کنار میدان امیرچخماق می‌ایستم با ترمه‌ها و شیرینی و قطاب یزدی و موزه آب و... خداحافظی می‌کنم و تاکسی به‌سمت محله فهادان حرکت می‌کند.

راه زیادی نیست، تاکسی مستقیم می‌رود. دوست دارم پیچ در پیچ‌ها را با پای پیاده بدوم. تقریبا ۱۰دقیقه بیشتر راه نبود. پیاده می‌شوم، به آن سوی خیابان می‌روم. گویی آن سوی خیابان دنیای دیگری است. هر یک قدمی که برمی‌داری گویی یک گام درون کتاب تاریخ می‌گذاری، آنقدر کتاب تاریخ تو را به عقب می‌برد که برسی به روزهای قرن هفتم هجری قمری.

فهادان یعنی چه؟ یعنی دانایان و سرشناسان. روزی روزگاری دور و حتی تا نزدیکی‌ها این کوچه‌های تنگ که امروز کمتر اجازه عبور به خودرو می‌دهد، محله‌ای متفاوت بوده است. این روزها هرچند بیشتر از هر چیز سکوت بر آن سایه افکنده است و بیشتر از هرزمانی گردشگران دوربین به گردن در پی تاریخ در این کوچه‌ها قدم می‌زنند، اما روزگاری این جا محله‌ای بوده است. مسجد ملا زینل در یک سو، خانه لاری‌ها و خانه‌تهرانی‌ها با تمام زیبایی‌هایش می‌درخشیده است. مسجد چهل محراب و مسجد و حسینه فهادان و مسجد قدمگاه و زین‌الدین‌آقا و صاحب‌الزمان و سقا و حاجی‌آخوند عرب‌عجم را نمی‌توانی فراموش کنی که هر کدام‌شان روزی، روزگاری برای خودشان سری داشته‌اند میان سرها.

در بهمن ۹۰ هنگامی که در فهادان قدم می‌زنی کرکره‌ها پایین است، حضور محافظان آثار تاریخی بیش از هر زمان دیگری مشهود است و هر سویی که نگاه می‌کنی جایی پیدا می‌کنی، برای نظاره، برای ورق زدن تاریخ و برای شناختن سبک زندگی آنان که در عصر تکنولوژی زندگی نکرده‌اند. خانه‌‌هایی که آب و بادگیر و حیاط جزو جدایی‌ناپذیر آن است، اندرونی و بیرونی و گل‌های سرخ و محمدی که هنوز یادگارشان بر تارک باغچه می‌درخشد؛ خانه کاشفی، خانه محمودی، خانه ملک‌زاده، خانه نواب وکیل....

اگر بخواهی در محله فهادان قدم بزنی شاید لازم باشد که یک بار به یزد سفر کنی و فقط بروی فهادان؛ مثلا دو روز یا سه روز. مثلا به زندان اسکندر بروی تا بتوانی درک کنی که حضور اسکندر چقدر در زندگی ایرانیان تاثیر داشته است، فارغ از این‌که این تاثیر تا چه اندازه نزدیک به واقعیت است و چقدر متاثر از روزهای سختی است که این سرزمین پشت سر گذاشته است.

در مورد بنایی که به زندان اسکندر مشهور است بومیان معتقدند قدمتش به زمان اسکندر و حمله او به ایران برمی‌گردد و او از این بنا به عنوان زندان استفاده می‌کرده است، هر چند بعدها تغییر کاربری پیدا کرده و شده است مدرسه و البته برخی نیز معتقدند که این ساختمان و این سرای زیبا هیچ نسبتی به اسکندر ندارد. مهتاب چهارطاقی در همین ارتباط در سفرنامه‌اش می‌نویسد: اینجا نه تنها هیچ شباهتی به زندان ندارد، بلکه مکانی بسیار دلباز است و جزو شاهکارهای معماری زمان خودش محسوب می‌شود و معلوم نیست که چرا عنوان زندان اسکندر مقدونی را به آن نسبت داده‌اند چون معماری سلجوقی‌اش از همان بیرون مشهود است و حیاط و حجره‌ها و تزئینات داخلی‌اش هم که دیگر بماند...

خانه تهرانی‌ها نیز این روزها هتلی شده است که می‌تواند شب تو را در میان تاریخ نگه دارد. می‌توانی درست در همان اتاق‌هایی بخوابی که قرن‌ها پیش در آن می‌زیسته‌اند و شاید بوی کاهگل می‌داده است و چقدر این حس‌ها دلتنگی‌هایت را پر می‌کند...

روزهای پائیز که در راه است، روزهای خوبی است که می‌توان دوباره حس گذشته را در فهادان تجربه کرد...

مریم چهاربالش