سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

مالک اشتر در آینه ادب و هنر


مالک اشتر در آینه ادب و هنر

مالک اشتر یکی از برجسته ترین شخصیت های صدر اسلام است که دارای جلوه ها و ابعاد شخصیتی متعددی است, به گونه ای که این خصوصیات کمتر در یک انسان اجتماع می کند او جنگاوری عارف وپارسا, توانمندی فروتن و متواضع, صاحب منجی رئوف و ساده زیست, سخنوری فصیح, سیاستمداری دیندار و امین, و مجموعه ای مجسم از عالی ترین فضایل اخلاقی بود

● مقدمه:

مالک اشتر یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های صدر اسلام است که دارای جلوه‌ها و ابعاد شخصیتی متعددی است، به گونه‌ای که این خصوصیات کمتر در یک انسان اجتماع می‌کند. او جنگاوری عارف وپارسا، توانمندی فروتن و متواضع، صاحب منجی رئوف و ساده زیست، سخنوری فصیح، سیاستمداری دیندار و امین، و مجموعه‌ای مجسم از عالی‌ترین فضایل اخلاقی بود.

یکی از ابعاد شخصیت مالک اشتر که مورد غفلت قرار گرفته و ناشناخته باقی‌مانده است، شخصیت ادبی اوست.

مالک به عنوان یکی از شاگردان ممتاز مکتب امام علی(ع) به فضایل متعددی آراسته بود، لیکن شرایط زمان و اقتضای روزگار موجب شد تا او در کنار قلم، دست به شمشیر ببرد و بر علیه انحراف‌ها، بی‌عدالتی‌ها، افزون طلبی‌ها و حق‌کشی‌ها به جهاد برخیزد. و از این رو عموما وی را جنگجویی دلاور که فرماندهی سپاه مولای متقیان را عهده‌دار بوده و یا سیاستمداری امین که از سوی امام علی(ع) به منصب‌های گوناگونی رسیده است، می‌شناسند. در حالی که وی علاوه بر این ویژگی‌ها در شمار سخن‌سرایان عصر خویش بوده و مورخان در آثار خویش او را به عنوان شاعر و ادیب نیز معرفی کرده‌اند.

● چهره واقعی مالک در نگاه بزرگان

ابن‌ابی‌الحدید در توصیف مالک اشتر چنین نوشته است: <او مردی جنگجو، بخشنده، بلندمقام، بردبار،‌سخنور و شاعر بود و شدت را با نرمی می‌آمیخت.>

(الکنی و الالقاب - ج ۲ - ص ۲۸)

علامه سیدمحسن امین، سخنی از یکی از دانشمندان اهل تسنن به نام استاد احمد جندی درباره مرتبه مالک اشتر چنین نقل کرده است: <مالک اشتر، یکی از شخصیت‌های فرزانه تاریخ اسلامی، و از قهرمانان مبارز جنگ است که خصلت قهرمانی را در حد عالی در خود جمع کرده، و به طور کامل از ارزشهایی مانند؛ شجاعت، فصاحت، بلاغت‌، سخاوت، ادب و اندیشه بلند برخوردار است. در عین حال، تاریخ نسبت به او رعایت انصاف نکرده، و خصال بزرگ و بی‌شمار او را، تبیین ننموده است...>

(اعیان‌الشیعه - ج ۹ - ص ۴۱)

ابن حجر عسقلانی نیز در معرفی مالک چنین نگاشته است: <مالک بن حارث نخعی معروف به اشتر از یاران ویژه امیر المومنین علی علیه السلام بود که علاوه بر شجاعت در زمره بخشندگان و فصیحان و شاعران است.>

(الاصابه - ذیل شماره ۸۳۴۱)

برخلاف چهره خشنی که از مالک به تصویر کشیده‌اند، او مردی عارف، متواضع، دل رحم و دارای خلوت‌های سرشار از راز و نیاز با معبود خویش بوده است و همچون مولا و مقتدای خویش امام علی(ع) در هر صحنه‌ای قبل از توسل به شمشیر به خرد و منطق توسل می‌جسته است. خطبه‌های فصیح و بلیغ مالک در هنگامه‌های دشوار از سویی بیانگر دانش و توانایی ادبی اوست و از سوی دیگر نشانگر اندیشه مهرورزانه‌اش.

مالک در هر هنگامه‌ای نخست با برهان و تدبیر به میدان می‌‌آید و با سخنرانی می‌کوشد تا مرز حق و باطل را آشکار سازد و گمراهان و فریب خوردگان را از مذلت و سقوط برهاند.

خطبه‌های شیوای مالک با حمد و سپاس پروردگار یکتا آغاز شده و سپس با دلایل مستدل و تجزیه و تحلیل شرایط پرداخته، و به دعوت و حمایت از حق ختم می‌گردد. این خطبه‌ها آمیزه‌ای از معنویت و حماسه است که هنوز پس از گذشت سده‌های متمادی روح آدمی را به اهتزاز درمی‌آورد.

درباره روحیه دلسوزانه او نقل شده است که در جنگ صفین، مالک اشتر به فرمان امام علی(ع) با یکی از سرداران معاویه به نام اصبغ بن ضرار درگیر شد و در نهایت اصبغ که توان مقاومت در برابر مالک را نداشت به اسارت او درآمد. چون شب فرا رسید اصبغ به گمان آنکه این شب آخرین شب زندگی اوست و فردا به اعدام خواهد رسید سوز دل خود را در اشعاری به آوای حزین خواند:

<ای شب تا ابد و قیامت شب باش!

ای کاش این شب، روز نمی‌شد، زیرا بیم آن دارم که جانم را فردا از من بستانند...>

مالک با آن که نسبت به دشمن، سختگیر بود، اما دلش به حال آن اسیر نگون‌بخت سوخت و هنگامی که صبح شد آن اسیر را نزد امام علی(ع) آورد و ماجرا رابرای امام(ع) بازگفت، آنگاه از آن حضرت چاره جست و تقاضا کرد که اگر بخشیدن این اسیر راهی دارد، او را به خاطر وی ببخشد و عفو نماید. امام(ع) در این لحظه فرمود اسیر اهل قبله (مسلمان) کشته نمی‌شود، او را ای مالک! به تو بخشیدم. و اینچنین مالک اشتر، اسیر را به خاطر اشعاری که زمزمه کرده بود آزاد کرد.‌

‌(شرح ابن ابی‌الحدید - ج ۸ - ص ۱۰۱)

● سیمای مالک در آیینه شعر

در این مجال به ذکر ابیاتی از اشعار مالک اشتر خواهیم پرداخت، با این توضیح که در نتیجه عناد و کینه‌ای که دستگاه خلفای اموی و بنی‌عباس با شیعیان داشتند، تمام تلاش خویش را در جهت نابود کردن هرگونه اثری به کار گرفتند، این رویه خصوصا از زمان منصور دوانقی خلیفه سفاک عباسی شدت بیشتری یافت. در روایات آمده است در نبرد جمل محمد بن طلحه علیرغم هشدار پدرش به رویارویی با مالک اشتر رفت. اما هنگامی که خود را در سیطره مالک دید، پا به فرار گذاشت، مالک ضربه‌ای به او نواخت که او را بر زمین افکند و چون بر بالین او آمد، محمد التماس عفو کرد و گفت که تو را به یاد خدا می‌آورم و سپس این آیه را خواند: حامیم....

مالک بزرگواری کرده و از او گذشت و او را بر مرکبش سوار نموده به سوی قومش باز گرداند، آنگاه این اشعار را قرائت کرد

یذکرنی حامیم والد مع شاجر

فهلا تلا حامیم قبل التقدم‌

هتکت له با لرمح جیب قمیصه‌

فخر صریعا للیدین و للفم‌

علی غیر شییء غیر ان لیس تابعا

علیا و من لایتبع الحق یندم‌

یعنی: (او مرا به یاد خدا انداخت، در آن هنگام که نیزه با او به ستیز برخاسته بود، چرا او قبل از پیشدستی به میدان، آیه <حامیم> را تلاوت نکرد؟! با ضربه نیزه، گریبان پیراهنش را پاره کردم و از جانب صورت و دستها نقش بر زمین شد، این ضربه به خاطرآن بودکه او در راه علی(ع) گام برنداشت و کسی که از حق پیروی نکرد پشیمان خواهد شد.)

مالک سپس در حالی که در میدان جولان می‌داد، چنین ادامه داد:

هذا علی فی‌الدجی مصباح‌

نحن بذا فی فضله فصاح‌

یعنی: (این علی است که چراغ تابان تاریکی است و ما در پرتو نور مقام او، سخنور و توانا هستیم.)

(سفینه البحار - ج ۱ - ص ۶۸۶)

در جنگ جمل، عمرو بن یثربی از قهرمانان سپاه جمل بود و به عنوان رئیس خاندان <ضبه> و از صاحب‌منصبان بصره شمرده می‌شد. او که زمام شتر عایشه را در دست داشت با نخوت و غرور زمام شتر را به پسرش سپرد و به میدان آمده و مبارز طلبید. مالک اشتر در حالی که چنین رجز می‌خواند به مبارزه او آمد:‌

‌<انی ااذ ماالحرب ابدت نابها

و اغلقت یوم الوغا ابوابها

و مزقت من حنق اثوابها

کنا قداما هاولا اذنابها

لیس العدو دوننا اصحابها

من هابها الیوم فلن اهابها

لا طعناها اخشی ولا ضرابها>

یعنی: (من در آن هنگام که جنگ نیش خود را نشان دهد، و در روز درگیری، درهای خود را ببندد و از روی خشم، لباسهای خود را پاره پاره نماید، در پیشاپیش جنگ خواهم بود، نه در دنباله آن. دشمنان در برابر ما دارای این خصوصیت نیستند. کسی که امروز از جنگ ترسید، فریاد او به جایی نمی‌رسد. من نه از آسیب و زخم جنگ می‌ترسم و نه از ضربات پی‌درپی آن.)‌

سپس مالک آنچنان بر عمر و بن یثربی‌حمله آورد و به او ضربه زد که از پشت اسب بر زمین افتاد.

(شرح ابن ابی الحدید - ج ۲ - ص ۲۵۹)

در جنگ جمل مالک اشتر با عبدالله خواهرزاده عایشه رویاروی شد و او را بر زمین زد.

عبدالله بن زبیر در حالیکه به شدت زخمی شده بود از میدان گریخت. آنگاه که عایشه، اعتراض خویش را در این باره به مالک اظهار نمود، مالک در قالب شعری، پاسخ خود را ارایه نمود.

<اعاتش لولا اتنی کنت طاویا

ثلاثا لا لغیت ابن اختک هالکا

غدا ه ینادی و الرجال تحوزه‌

با ضعف صوت اقتلونی و مالکا

فنجاه فی شبعه و شبابه‌

و انی شیخ لم اکن متماسکا

و قالت علی ای الخصال صدعته‌

یقتل اتی ام رده لا ابالکا

ام المحصن الزانی الذی خل قتله‌

فقلت لما لابد من بعض ذالکا>

یعنی: (ای عایشه! اگر گرسنگی سه روز من نبود، خواهرزاده‌ات را هلاک شده می‌یافتی. آن روز صبح که مردها او را احاطه کرده بودند، با صدای ناتوان فریاد می‌زد: من و مالک را با هم بکشید. سیری و جوانی او، او را از دست من نجات داد، باتوجه به اینکه من در سنی از پیری هستم که نمی‌توانم خود را نگهدارم.‌

عایشه گفت: ای پدر مرده! به خاطر کدام گناه، او را بر زمین افکندی؟ آیا او کسی را کشته بود، یا مرتد شده بود؟ یا زنای محصنه انجام داده بود تا کشتن او روا باشد؟ در پاسخ او گفتم: به خاطر بعضی از این امور با او جنگیدم.)

(شرح ابن ابی الحدید - ج ۱ ص ۲۶۲)

در روز <هریر> که شدیدترین روز جنگ صفین بود عبدالرحمن فرزند خالدبن ولید پرچم سپاه معاویه را به دست گرفت و به میدان آمد و در حالیکه جولان می‌داد مبارز طلبید. مالک از گستاخی او به تنگ آمد و بی‌درنگ پرچم سپاه امام علی (ع) را به دست گرفت و به سمت عبدالرحمن تاخت، در حالیکه این اشعار را با صدای بلند می‌خواند:

انی انا الاشتر معروف السیر

انی انا الافعی العراقی الذکر

و لست من حی ربیعه و مضر

لکتی من مذحج الغر الغرر

یعنی: (من همان اشترم که سیرتم برای همه آشناست. من همان افعی رادمرد عراق هستم. من از دودمان ربیعه و مضر نیستم. بلکه از قبیله برجسته مذحج می‌باشم.)

(ناسخ التواریخ - ج ۲ - ص ۳۳۲)

مالک اشتر از آنان که با چپاول بیت‌المال، به ثروت‌اندوزی و لذت‌جویی مشغول بودند به شدت نفرت داشت، به ویژه معاویه بن ابوسفیان را بیش از هر کس دیگری خوار می‌شمرد، معاویه که بارها سعی کرده بود تا با تطمیع مالک او را در شمار یاران خود درآورد، هر بار با پاسخی کوبنده و دندان‌شکن از سوی مالک روبرو شده بود و مالک را مانند خاری در چشم خویش می‌دید، چنانکه از شدت ناراحتی در <شام> مجلس دعا برای مرگ مالک برگزار می‌کرد و مالک در اشعار خود چنین به معاویه و دستگاه غارتگر و ستم پیشه وی می‌تاخت:‌

بقیت و فری و انحرفت عن العلی‌

و لقیت اضیافی بوجه عبوس‌

آن لم اشن علی ابن هند غاره‌

لم تخل یوما من نهاب نفوس‌

خیلا کامثال السعالی شزبا

تغد وا ببیض فی الکریهه شوس‌

حمی الحدید علیهم فکانه‌

و معنان برق اوشعاع شمسوس‌

یعنی: (ثروت اندوزی کنم و از مقام انسانی به دور باشم و با مهمانان خویش با چهره عبوس ملاقات کنم. اگر با شدت و خشونت از هر سمت بر فرزند هند (معاویه) وارد نشوم و او را به باد تاراج نگیرم و در کشتن او و هوادارانش یک روز فروگذار نمایم. با آن گروه سواران خود که همانند غولهای سبک و تیز‌رو هستند و همواره توسط شمشیرهای بلند با شدت و استواری، همآورد می‌طلبند. و حامل آهن‌های شعله‌وری هستند که دارای درخشش برق یا شعاع خورشید می‌باشند.)‌

‌(سفینه البحار - ج ۱ - ص ۶۸۷)

از آنجا که شعر در آن روزگار هنر غالب و موردتوجه جامعه بود، اهمیت سرودن شعر و آراسته‌بودن به این هنر هزاران چندان است، خصوصا آنکه این هنر در خدمت اخلاق و تعهد قرار گیرد.

● مالک در سروده‌های دیگران‌

قلمرو سحرانگیز ادبیات چنان است که هر شخصی را یارای ورود به آن نیست و چه بسیار اشخاص و وقایع بزرگ که در جهان رخ نموده و هیچ اعتنایی به آن در وادی ادبیات به چشم نمی‌آید.

مالک‌اشتر در زمره نادره‌هایی است که از زمان حیات پربار خویش گام در عالم شعر و ادب نهاده است و گذشته از سروده‌های ماندگار خویش در شعر شاعران دیگر هم عصر خود و نیز آیندگان، شان و مرتبه‌ای یافته‌ای است سترگ و والا.

در این مجال به نمونه‌هایی از نخستین سروده‌ها درباره وی و در آن زمانه دور اکتفا خواهیم کرد.

در جنگ جمل عمروبن یثربی هنگامی که با غرور و تفاخر به میدان آمد و مبارز طلبید، مالک اشتر به رویارویی با او به میدان رفت و چنان ضربه‌ای به او زد که از اسب بر زمین افتاد. او را که به سختی مجروح شده بود نزد امام علی (ع) آوردند. عمرو در پیشگاه امام به التماس افتاد که وی را ببخشد که شنیده است امام فرموده‌اند به زخمیان حمله نشود. امام عمرو را بخشید و عمرو به نزد خانواده خود برگشت، اما بر اثر آن ضربه مهلک مالک در بستر مرگ افتاد. هنگامی که وی در آخرین لحظات حیات به سر می‌برد از او پرسیدند خون تو بر گردن کیست و او پاسخ داد هنگامی که با مالک روبرو شدم او را ده برابر خود یافتم، پس هماورد من مالک‌اشتر بود.

دختر عمروبن یثربی در اشعاری که در مرثیه پدرش سرود کشته شدن پدرش را به دست مالک اشتر افتخاری بزرگ می‌داند:

<لو غیر الاشتر ناله لندبته‌

و بکیته مادام هضب ابان‌

لکنه من لایعاب بقتله‌

اسد الاسود و فارس الفرسان>

یعنی: (اگر غیر از مالک‌اشتر، کسی پدرم را کشته بود، برای او تا هنگامی که قله کوه ابان باقی است ناله و گریه می‌کردم، اما کشته‌شدن او به دست مالک اشتر که شیر شیران و یکه سوار جنگاوران است عار و ننگ نیست.)‌

‌(شرح ابن ابی الحدید - ج ۲ - ص ۲۵۹)

ستایش شجاعت و جوانمردی مالک در آثار دشمنان معاصر وی نشانگر جلوه‌ای دیگری از عظمت این بزرگمرد مدافع حریم ولایت است، که برای شیعیان به راستی موجب عزت و سربلندی است.

در جریان جنگ <مرج مرینا> که چمنزاری میان منطقه <حران> و <رقه> بوده است، مالک اشتر چنان سپاه معاویه را در هم کوبید که چاره‌ای جز عقب‌نشینی و فرار نیافتند. ایمن به حزیم بن فاتک اسدی که شاعران آن عصر و شاهد صحنه نبرد بوده است گزارشی از این شکست را برای معاویه فرستاد که به طور منظوم به این واقعه پرداخته بود. در بخشی از این سروده بلند آمده است:

<اگر نبود ایستادگی تیره من و نیزه زدن آنان‌

و چستی و کوشش آنان در <مرج>، و چه کوشش سختی‌

البته بر سرت می‌تاخت اشتر مندحج و باز نمی‌داشت قشونش را که همه بر تو خشمناکند و نیرومند>

(حدیث ولایت مالک - ص ۱۹۴)

نجاشی شاعر دیگری است که در آن عصر به مدح مالک اشتر چکامه‌ای سروده است و در آن از شهامت و سلحشوری مالک چنین سخن گفته:

<رایت اللواء لواء العقاب‌

یقحمه الشانیء الاخزر

کلیث العرین خلال العجاج‌

واقبل فی خیله الابتر

دعونالها الکبش کبش العراق‌

و قد خالط العسکر العسکر

فرد اللواء علی عقبه‌

و فاز بحظوتها الاشتر...>‌

یعنی: (پرچم را همانند سایه عقابی دیدم که آن را مرد شامی ریزچشمی با شدت به جلو می‌برد. ما برای مقابله با او قوچ عراق (لقب مالک اشتر) را فرا خواندیم و لشکر به لشکر در آمیخته بود. اشتر پرچم را عقب راند و به خواسته و هدف خود رسید...)‌

‌(اخبار الطوال - ص ۲۲۸)‌

در کتاب <پیکار صفین> نوشته نصر بن مزاحم منقری از جوزه‌هایی که هر یک دلالت بر توانایی‌های شگفت مالک دارد درج شده است که البته در منابع دیگری نیز از این رجزها یاد شده است.

لذا علاقمندان به این موضوع را به منبع فوق ارجاع می‌دهیم. و اما این فصل را با شعری از اسحاق بن مالک اشتر فرزند مالک اشتر که در واقعه کربلا حضور داشت به پایان می‌بریم که در پاسخ به ندای امام حسین(ع) که می‌فرمود:‌

‌<من یبارز الی هولاء الملعونین.>‌

یعنی: (کیست تا به جنگ این معلون شدگان برود؟!)‌

پاسخ گفت و در حالی که این اشعار را می‌خواند به مبارزه برخاست و سرانجام به شهادت رسید:‌

‌<نفسی فداکم طاعنوا و جالدوا

حتی یبان منکم المجاهد‌

وارجل تتبعها سواعد

فی نصر مولای الحسین العابد

بذاک اوصافی الکمی الوالد>‌

یعنی: (جانم به فدای شما! بجنگید و شمشیر از نیام برکشید، و به نبرد با دشمن بپردازید، تا در میان شما آن کس که جهادگر پرتوان است آشکار گردد. گامها و بازوها را پیاپی در یاری مولایم حسین، عبد صالح خدا، به حرکت درآورید، پدر شجاع من (مالک اشتر) مرا اینگونه وصیت کرده است.)‌

‌(مالک اشتر - ص ۱۸۸)‌

● مالک اشتر و ادب پارسی‌

مدح و منقبت خاندان پاک وحی(ع) و یاران گرامی و با وفای ایشان از سده چهارم هجری به شعر و ادب پارسی راه یافت و بتدریج با چنان رویکرد شکوهمندی روبرو شد که ادب پارسی را می‌توان در شمار عالیترین جلوه‌های ادبیات مقدس آیینی جهان محسوب نمود.‌

رویکرد شاعران به مضامین و موضوعات گاه به صورت مدح و منقبت صریح و مستقیم بوده است، گاه به صورت بیانی تمثیلی و روایی و نقل واقعه‌ای، و گاه به شکل استفاده از احادیث به صورت مفهومی و بیان منظوم آن.‌

در ادبیات فارسی بیشتر پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) مدنظر سخن سرایان قرار گرفته‌اند و یاران گرامی و با وفای ایشان کمتر درباره آنان سروده‌ای دیده می‌شود، که به عبارتی می‌توان گفت که این بزرگان در سایه ارجمند پیشوایان قرار گرفته‌اند.

از میان شاعران متقدم که به صراحت به مالک اشتر در شعر خویش اشاره کرده باشد می‌توان از میرزا محمدصادق آزاد کشمیری نام برد که اصلیت او تهرانی بوده و در کشمیر زندگی می‌کرده است و به سال ۱۱۵۹ هجری قمری درگذشته. وی در مثنوی بلندی با وزن <شاهنامه> (فعولن فعولن فعولن فعل) به تشریح جنگ جمل پرداخته است و در بخشی از مثنوی خویش از مالک اشتر چنین یاد کرده است:‌

وزان پی روان شد به ناوردگاه‌

یل شیر دل مالک رزمخواه‌

بن قیس شد بعد مالک به جنگ‌

سعید سرافراز فولاد چنگ‌

پیاپی بدین‌گونه هر مهتری‌

روان گشت با نامور لشکری‌

‌(حیدرنامه - ص ۱۹۹)‌

کامران شرفشاهی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.