سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
آزادی , مبنایی برای اختلاف در مشروطه
بدون شک، ریشهها و علل انقلاب اسلامی ایران را باید در حوادث و رویدادهای قبل از آن جستجو کرد. از جمله این حوادث، حرکت مشروطه ایران است که به دلایل مختلف نتوانست موفقیت کامل را بدست آورد و به اهداف و آرمانهای مقدس خود دست یابد. توجه به علل شکست این نهضت مردمی، میتواند برای حفظ و تداوم این نظام مقدس اهمیت فراوانی داشته باشد، به طور حتم یکی از علل مهم شکست این نهضت، اختلافات بین رهبران نهضت است. رهبرانی که همگی برای یک هدف و آن هم تلاش، کوشش و اهتمام در جهت کاهش استبداد و پیاده سازی احکام اسلامی در جامعه به پا خاستند. اختلاف بر سر مفهوم آزادی، یکی از ریشههای شکاف و اختلاف بین روحانیون مشروطه خواه بوده است. این مقاله در صدد آن است که این مفهوم را از دیدگاه دو مرجع دینی و دو رهبر مهم نهضت مشروطه ، شیخ فضلالله نوری و علامه نائینی موشکافی کرده و ریشهها و زمینههای بروز اختلاف بین این دو مرجع بزرگ را شناسایی و تبیین نماید.
از نگاه شیخ فضلالله، آزادیِ شایع در جامعه مشروطه خواه نوعی انحراف فکری از اسلام اصیل و تمایل به غرب و کفر میباشد. شیخ میگفت« فایده آزادی این است که فِرَق ملاحده و زنادقه بتوانند کلمات کفریه خود را نشر دهند» و در ادامه پارهای از زیانهای آزادی را بر میشمرد که اختصارا به این شرح است:
۱) طعن بر اسلام و اسلامیان در جراید
۲) گفتن کلمات کفریه در منابر و مجامع و جراید
۳) انکار ضروریات است مثل گفتن اینکه «مردم حق خود را بگیرند در قیامت کسی پول سکه نمیکند»
۴) شیوع منکرات در معابر و مناظر».۱
اما از دیدگاه علامه نائینی و همفکران او، آزادی به معنای رهایی از دست استبداد و به تبع آن، تشکیل مجلس شورای به منظور کم کردن قدرت استبداد و بریدن دست استعمارگران از ایران است «واضح است که نائینی از به کارگیری دو مفهوم آزادی و مساوات که مبنای فلسفی عمیقی در فرهنگ سیاسی غرب دارد، صرفا برابری مردم با حکمرانان را مد نظر داشت و آن را در اصل ، ابزارهایی برای مهار قدرت خودکامه شاه و محدودیت سلطنت او میدانست. غایت آرمان نائینی، جلوگیری از اقدامات خود سرانه سلطان بود. یکی از روشهای اجرایی آن را رعایت و اجرایی یان دو اصل میدانست ، و به نظر میرسد که او فراتر از آن منظوری نداشته است».۲
روحانیون همفکر نائینی در ایران نیز همین عقیده را داشتند و آزادی و مجلس شورا را در جهت کاهش قدرت ظالمانه و مستبدانه شاهان قاجار میدیدند. «محمداسماعیل غروی محلاتی ، یکی از علمای برجستهی مشروطه طلب بود که در دفاع از انطباق مشروطیت با اسلام و در پاسخ به دیدگاههای روحانیون مخالف مشروطیت، با تقسیم آزادی به دو نوع آزادی از سلطه استبداد سلطنت و آزادی از بندگی خدا، و حمایت از نوع اول آزادی معتقد است که آزادی در نظام مشروطیت به مفهوم آزادی از ظلم و ستم حکومت به مردم است و نه به مفهوم آزادی از قید رقیت و عبودیت خدایی».۳ وقتی به آراء و نظرات مخالفان و موافقان روحانی در امر مشروطه توجه کنیم، میبینیم که هر دو به یک مسأله توجه دارند.
گروه سوم یعنی فعالان روشنفکر مشروطه به علت این که آراء و افکار خود را بیشتر از غرب گرفته و تحت تأثیر مستقیم و غیر مستقیم سکولاریزم غرب بودند، به طور حتم تعریف متفاوتی از آزادی با افکار روحانیون داشتند. مثلا آدمیت به عنوان یکی از هواداران متأخر مشروطه غربی در کتاب خود در تعریف آزادی مینویسد: « آزادی ، نبودن مانع و قید و بند است در آنچه لازمه نمو شخصیت آدمی و نیکبختی است . مساوات آن است که افراد در حقوق برابر باشند تا همهمردم متساویا بتوانند استعدادها و قوای نهفته خود را پرورش دهند و بر آن اساس از نعمات اجتماع بهرهمند گردند. گفتهاند مبنای آزادی و مساوات حقوق طبیعی انسان است. یعنی آدمی آزاد و از لحاظ حقوق مساوی آفریده شده و بدین سبب هیأت اجتماع باید نگهبان و محافظ آن مواهب طبیعی باشد و نیز گفتهاند آزادی و مساوات، زاده «حقوق مثبت» است. که مبنای آن پیمان اجتماع است و چون آزادی و مساوات از شرایط اصلی ترقی و تکامل فرد و اجتماع هستند. اجتماع باید در بدست آوردن ونگهداری این دو نعمت کوشا باشند».۴
با دقت در این گفته آدمیت به عنوان یکی از نمونههای روشنفکری ایرانی، تفاوت خط مشی این گروه با روحانیون آشکار می گردد. روشنفکران به دنبال ایجاد آزادی به شکل غربی، یعنی رهایی از قوانین اسلامی و دل باختن به قوانین غربی بودند. این دو تفکر هیچ گاه با هم قابل جمع نبودند و بنابراین طبیعتا باید یکی از این دو کنار میرفت. در این پیکار پنهان ،ظاهرا روشنفکران پیروز شدند و با استفاده از کمکهای خارجی و نیروهای بالقوه خود تا جایی که میتوانستند بین روحانیون تشتت و تفرقه ایجاد کردند تا شاید این رقیب مهم را از صحنه خارج کنند. شیخ فضلالله که از این سیاست آنها به خوبی مطلع شده بود، تا جایی که میتوانست سعی کرد روحانیون عتبات که دور از تهران بودند و اطلاع کافی و دقیقی از اوضاع داخلی ایران نداشتند را آگاه کند. اما با این وجود، روحانیون که در مرحله قبل با هم بستگی بین خود تا حد زیادی موفق شده بودند مردم را به صحنه آورده و نهضت را به پیروزی برسانند، در زمان تدوین متمم قانون اساسی به حاشیه رفتند و روشنفکران با ایجاد تفرقه، نخستین پایههای جدایی دو طیف مشروطه طلب و مشروعه طلب را بنا کردند. بعد از این پیروزی اولیه، روشنفکران افراطی، خدشهدار کردن شخصیت شیخ فضلالله و معرفی او به عنوان مخالف مشروطه در بین مردم حتی در میان روحانیون حوزه نجف را سرلوحه اقدامات خویش قرار دادند، اگر چه در مقابل شیخ فضلالله به شدت از اتهامات آنان تبری میجست « و اصحاب شیخ فضلالله طی لایحهای به تاریخ سه شنبه ۱۲ جمادیالثانی سال ۱۳۲۵ قمری، این تهمت را چنین پاسخ دادهاند: اینکه ارباب حسد و اصحاب غرض میگویند و مینویسند و منتشر میکنند که جناب حجتالاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ فضلالله منکر مجلس شورای ملی میباشد، دروغ است ، دروغ ....مخصوصا روز جمعه گذشته به این شرح نطق فرمودند: ایهاالناس ! من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم؛ بلکه من مدخلیت خود را در تأسیس این اساس، بیش از همه کس میدانم ، زیرا که علمای بزرگ ما که مجاور عتبات عالیات و سایر ممالک هستند ، هیچ یک همراه نبودند و همه را به اقامه دلایل و براهین ، من همراه کردم ....»۵
شیخ، تلاش و کوشش زیادی انجام داد تا نشان دهد که علت جدایی او از مشروطه، انحراف مشروطه خواهان از اصول اولیهای است که روحانیون برای کسب آن تلاش کرده بودند. به عنوان مثال او سعی میکرد با رفع القائات مخالفان درباره مجلس و طرح مجلس اسلامی ، گروهی از علمای نجف را با خود همراه کرده و مغرضان غیر مذهبی را از صفوف انقلابیون واقعی جدا کند. ولی این فعالیتها فایده چندانی نداشت و «با آنکه از مضمون تلگرافهای مرحوم مازندرانی چنین بر میآید که مرحوم شیخ و پیروان او برای علمای نجف استدلال کرده بودند که آنچه در مجلس کنونی به وسیله برخی از گروههای فکری و سیاسی پیگیری میشود، با اهداف اولیه نهضت و مشروطیت ، به معنای محدود کردن اختیارات حکومت به وسیله منتخبان ملت، متفاوت است، و آن گروهها در پی سکولاریسم و تعرض به عقاید دینی و قواعد فقهیاند»۶ اما ظاهرا علمای نجف هنوز شیخ را با غرض و اشتباه میدیدند. اما آیا واقعا شیخ با آزادی مردم از استبداد مخالف بود و خواستار به زنجیر کشیده شدن و اسیر استعمار گشتن مردم ایران بود؟ یا این که واقعا این جدلها بین روشنفکران (چه بحث در آزادی ، یا برابری و ...) همه برای یک هدف و آن هم کنار زدن روحانیت از سیاست و به دست گرفتن زمام امور و پیاده کردن اهداف غیردینی بود؟
۱ - حسین آبادیان ، مبانی نظری حکومت مشروطه و مشروعه ، صفحه ۴۵
۲- حسین آبادیان ، مبانی نظری حکومت مشروطه و مشروعه ، صفحه ۶۶
۳- لطفالله آجدانی، علما و انقلاب مشروطیت ایران ، صفحه ۱۷۰
۴- فریدون آدمیت ، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت صفحه ۲
۵ - موسی نجفی، تعامل دیانت و سیاست در ایران ، صفحه ۱۲۶
۶- سید مصطفی نقوی ، فراز و فرود مشروطه ، صفحه ۱۳۰
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست