دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

دین در فرانسه


دین در فرانسه

بسیاری از مسلمانان بالاخص پس از دهه ۴۰, اکنون سال هاست که فرانسه را محلی برای انجام آزادانه مناسک خود یافته اند کشوری که در آن بیش از موطن خود می توانند عامل به دین خود بمانند, بدون آن که سنت مسیحی جامعه آنها را بیازارد

آیا می‌توان در یک جامعه لائیک، دیندار بود؟ آیا می‌توان در یک جامعه بی دین، با دین ماند؟

این نوع تامل در یک جامعه مدرن محدود به دینداران نیست، چرا که امروزه یکی از محورهای اساسی مدرنیته، یافتن پاسخی برای این نوع سئوالات است. اگر دینداران با دغدغه‌های دینی یا بی دینان با واهمه نفوذ دینداری، در این تامل فرو رفته‌اند، مدرنیته با شعار تساهل و کثرت‌گرایی، قصد دارد زمینه همزیستی همگان را فراهم آورد.

در این میان جامعه فرانسه کدامین دغدغه را ترغیب یا تحذیر کرده یا می‌کند؟ ادیان وحیانی و غیر وحیانی تا چه میزان در جامعه لائیک فرانسه نفوذ دارند؟ ایا به تعبیر نیچه خدای این جامعه مرده است، یا صرفا تغییر چهره داده است؟

بسیاری از مسلمانان بالاخص پس از دهه ۴۰، اکنون سال‌هاست که فرانسه را محلی برای انجام آزادانه مناسک خود یافته‌اند. کشوری که در آن بیش از موطن خود می‌توانند عامل به دین خود بمانند، بدون آن که سنت مسیحی جامعه آنها را بیازارد. این مسلمانان به مسائلی می‌پردازند که مسلم می‌دانند طرح آن در برخی جوامع مسلمان ناممکن است.

پروتستان‌ها به عنوان یک اقلیت مسیحی در برابر کاتولیک‌ها، از زمان هنری چهارم درسال ۱۵۹۸، موفق شدند تا آزادانه به آیین ویژه خود عمل کنند.

یهودیان با نفوذی که در جامعه فرانسه دارند، عملا خود را ریشه‌دارتر از آن می‌دانند که به حدودی محصور شوند. تنها دغدغه آنها رشد گرایشات ضد یهودی است؛ چیزی که از آن به ضدیت با نژاد یهودی یا سامی تعبیر می‌کنند.

در این میان ادیان غیر وحیانی چون بودایی نیز از غافله عقب نمانده‌اند. آثار دالایی لاما ـ به عنوان یک انسان مروج آیین صلح ـ از نفوذ بالایی برخوردار است.

اما اگر در دهه‌های ۱۹۶۰ـ ۱۹۷۰ تصور بازگشت ادیان محال به نظر می‌رسید، کمتر از یک دهه بعد، این بازگشت دین بود که به همراه انقلاب اسلامی در ایران، جامعه فرانسه و لائیسیته را وارد آزمون جدیدی کرد. برخی روشنفکران معتقدند خلایی که لائیسیته خواسته یا ناخواسته باعث آن شده، اسباب ترغیب سایر ادیان را فراهم ساخته و در نهایت به ضرر سنت کاتولیک در جامعه فرانسه تمام شده است.

نگاهی به نزاع‌های رایج پیرامون دین و دینداری در فرانسه امروز، با نظر به نقش محوری سیاستگذاری دولت در حوزه‌های عمومی چون آموزش و پرورش و عواقب برخی گسست‌های اخلاقی در حوزه‌های خصوصی چون خانواده، موضوع اصلی مقاله خواهد بود.

● تحول مفهوم دین در فرانسه

فهم اینکه مردم فرانسه اساسا چه برداشتی از دین و اعتقاد دارند، پیوند ناگسستنی با پیدایش مفهوم لائیسیته دارد. اگر تا قبل از حکومت هنری چهارهم و منشور نانت در ۱۵۹۸ دین مردم فرانسه مفهومی جز مسیحیت کاتولیک نداشت، از این تاریخ به بعد و بالاخص با رشد پروتستانتیسم در قرن ۱۶ و ۱۷، فرانسه خود را مواجه با گروه‌های دینی دیگری دید که لزوما تابع سنت دیرینه این کشور نیستند. در قرن ۱۸ موج ضدیت با مذهب در مخالفت با حکومت‌های دینی سنتی به اوج خود رسید. بنابراین می‌توان گفت که لائیسیته در اولین قدم خود در فرانسه پدیده‌ای ضد دینی بود.

ظهور آزادی‌های دینی پس از انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه باعث شد تا در عمل نیز گروه‌های دیگر دینی همچون پروتستان‌ها و یهودی‌ها به آزادی عمل بیشتری دست یابند. با این حال حتی در طول قرن نوزدهم نیز فرانسه از نزاع دینی بی‌بهره نبود. انقلابیون باعث رشد نوعی از مفهوم دین شدند که قائل بود بی دینی هم در ذات خود نوعی دین است. اما آنچه بیش از همه اسباب جنگ داخلی می‌شد، سلب حقوق کاتولیک‌های سنتی بود که پس از انقلاب نه تنها مشاغل خود را از دست دادند، بلکه مورد توهین قرار می‌گرفتند.

فاصله گرفتن از مفهوم سنتی دین بود که ماکس وبر، نویسنده پروتستان آلمانی را بر آن داشت تا از دین گریزی در جهان سخن بگوید. مفهوم اعجاز زدایی – désenchantement du monde ۱ - را وبر در همین رابطه به کار برده است. او در حدود صد سال پیش سعی داشت نشان دهد که چگونه فرایند عرفی شدن دین و یا حاکم شدن عقل ابزاری موجب رشد سکولاریسم در جهان مسیحی غرب شد. سراسر جامعه‌شناسی قرن بیستم حکایت از همین تصور از دین با ارجاع به نوشته‌های ماکس وبر و دورکهایم است. هر چند دورکهایم معتقد بود که ادیان ریشه‌ای عمیق در تمدن بشری دارند و مداوم تمدن غربی و وحی مسیحی در تعامل بوده‌اند. دین برای او عنصر هستی بوده، که البته به مرور زمان در حال عقب نشینی است.

● تاریخ ملی و سنت دینی

در سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ با ورود رسانه ای چون تلوزیون به زندگی مردم فرانسه، موج فرار از معنویت و اخلاق که بواسطه دو جنگ جهانی اوج گرفته بود، شدت بیشتری یافت. دولت که بدنبال منبع در آمد بیشتری برای جبران اقتصاد پس از جنگ بود، اکنون می توانست با افزایش مالیات سینماها به آنها اجازه دهد تا به پخش فیلمهای جنسی و غیر اخلاقی بپردازند. یکدهه بعد با شدت گرفتن گسستهای خانوادگی دولت مجبور شد تا الزاماتی برای تامین حقوق خانواده از جمله فرزندان در نظر گیرد. دولت بدنبال آن بود تا خلا دستورات دینی را با قوانین مدنی جبران کند. با رفتن دین به حوزه زندگی شخصی و نیاز فردی، فرد هویت فربه ای بدست آورد. از سال ۱۹۰۵ که همزمان با تصویب قانون لائیسیته است تا سال ۱۹۷۰ که موج دین گریزی در جامعه فرانسه است، آموزشهای اخلاقی که معلمان دینی مدارس یا والدین بطور سنتی به فرزندان خود منتقل می کردند، به دولت و در نتیجه به معلمان مدارس سپرده شد.

ولی از آنجا که معلمان مدارس ملزم به رعایت حدود قانون لائیسیته در مدارس بودند، عملا هیچ کس جرات سخن گفتن از دین و احکام آن نداشت. کودکان کم کم نه تنها از دین و دستورات اخلاقی، بلکه به تدریج از فرهنگ کهن فرانسه فاصله می گرفتند. برای توضیح یک تابلو نقاشی قرن ۱۴ و ۱۵ دانش آموز چیزی جز توضیحات فنی نمی شنید، تاریخ ملی و سنت دینی که این تابلو در آن خلق شده بود به فراموشی سپرده شد. فاصله گرفتن از مفهوم سنتی عشق، ازدواج و فرزند و تلاش برای ارضاء خواستهای فردی در قالب جدید منطق فردگرایانه، باعث شده تا دولتها و مجلسها به فکر آینده جمعیتی خود و در نتیجه فرزندان باشند و به تصویب قوانین مشوق تشکیل خانواده و فرزند بپردازند. از آنجا که دیگر والدین مدافع اصلی فرزندان نیستند و حتی خود والدین اسباب تضییع حقوق فرزندان خود و بعضا حتی آزار جنسی آنان می شوند، قانون دفاع از حقوق فرزندان و کودکان در پارلمان اروپا، اعضای خویش را ملزم ساخته تا در راستای حفظ این حقوق گام بردارند.

● گسست در مفهوم دینی از خانواده و دعوی عصر مدرن

۵. تا قبل از انقلاب صنعتی اروپا، آموزش کودکان عمدتا بر عهده پدر و مادر بود. واین والدین بودند که تصمیم می گرفتند که یا خود به تر بیت فرزند خود بپردازند و یا اینکه او را به معلمی مذهبی بسپارند. این شیوه دوم بی شباهت به پدیده ای نبود که ما در ایران تحت عنوان مکتب می شناسیم. مشکل این دوره آن بود که کودکان در درون خانواده از هویت مستقلی برخوردار نبودند. هر چند نیاز به فرزند مسلم بود و جزئی از هویت اجتماعی قبیله و فامیل بشمار می رفت اما فرزند منحل در جمع بود. پس از قرن ۱۵ تصمیم بر آن شد تا کودکان از انحصار و سلطه بزرگسالان خانواده بیرون کشیده شده و آموزشهای اجتماعی مستقلی ببینند. در قرون ۱۶ و ۱۷ نقش مستقل فرزندان در جامعه تثبیت شد. یافتن هویتی مستقل باعث شد تا خانواده ها حول فرزند شکل گیرد و کودکان زمینه تشکیل و تداوم زوجیت باشند. در قرن ۱۸ بچه ها اساس و روح خانواده های بورژوا و ملاک هویت آنان بشمار می رفتند. قرن نوزده اوج غرور هویت مستقل فرزند بود. با رسمیت یافتن دورههای مختلف نوزادی، کودکی، نوجوانی و جوانی فرزندان حاکم بر خانواده شدند. اما این بنای منیع که حاصل رشد عقلانی بشر طی قرون مختلف گذشته بود، در قرن بیستم به یکباره فرو ریخت.

● ملاکهای عصر مدرن

۶. مدرنیته هر چند از قرن شانزده به صورت جدی ظهور کرد، اما جهت گیری اصلی در راستای بنیاد خانواده تنها در اواخر قرن نوزده بود که به ثمر نشست. در این قرن فردگرایی با توجه به عقل دکارتی، به مثابه یکی از اساسی ترین ملاکهای عصر مدرن، کانون خانواده و نوع برداشت سنتی از آن را به شدت دچار بحران کرد. لذا در قرن بیستم، خانواده از مفهوم سنتی خود خارج شد و در نتیجه هدفمندی خانواده دیگر مبتنی و متکی به فرزند نیست. خانواده های بسیاری داشتن فرزند را مانع سعادت خود می دانند. لذت فردی که از طریق کتب فایده گرایان همچون جرمی بنتام و استوارت میل در قرن نوزده تبلیغ می شد، اکنون اساس مفهوم سعادت تلقی می شود. حاصل این نگرش جدید به فرزند و خانواده سبب شد تا کودکان از مرکز توجه خارج شوند. مفهوم عشق نیز که در گذشته بعنوان اصل اولیه هر نوع علاقه زوجین برای تشکیل خانواده محسوب می شد، تغییر کرد. عشق مدرن یعنی تامین لذت فردی در اشکال متفاوت آن.

امروزه بیش از ۳۵ درصد متاهلهای فرانسوی اقرار دارند که حداقل یک بار به همسر خود خیانت کرده اند. میل به ازدواج بشدت نزول پیدا کرده و به همین نسبت شمار ازدواج در جامعه فرانسه کاهش یافته است. نوع جدیدی از رابطه دختر و پسر خصوصا در دهه های اخیر در فرانسه و غرب ظاهر شده که کالبد شکافی آن حکایت از پشت پا زدن به تمام سنت های دینی مسیحی غرب در گذشته است. فرار از هر گونه تعهد دختران و پسران را بر آن داشته تا به زندگی مشترک و دلخواه خود بپردازند.

این شیوه زندگی مشترک که لزوما به معنای همزیستی در یک خانه هم نیست بناچار از سوی دولت رسمیت یافته و در اغلب موارد تمام حقوقی را که یک زوج در ازدواج سنتی داشته اند، داراست. با اینحال برخی پس از سالها زندگی مشترک تمایل پیدا می کنند تا بهمراه فرزندانشان جشن بگیرند و رسما ازدواج کنند. بسیاری نیز چون عملا تعهدی به طرف مقابل ندارند، هر گاه اراده کنند به رابطه خود پایان می دهند و یا درعین داشتن رابطه زناشوئی، هیچ تعهدی ندارند که خود را تنها بدان محصور کنند.

۷. نگاهی مختصر به برنامه های شبکه های دولتی فرانسه نشان از وجود اراده ای برای بازگشت به کانون سابق خانواده است. در حالیکه شبکه های خصوصی و بازرگانی که از طرفداران بیشتری نیز برخوردارند، به سرعت بسوی مفهومی از زندگی می روند که نامی جز لذت فردی ندارد. ستاره های سینما و تلوزیون با حضور در این برنامه ها، اخیرا از آینده بحرانی شهروند فرانسوی در عصر پست مدرن خبر می دهند که رسما اعتقاد به روابط آزاد جنسی در خارج از کانون خانواده، در دوره تاهل دارد. و در ضمن خواهان رسمیت یافتن آن از سوی همگان است.

بحران هویت و فقدان معیاری ثابت برای فهم صحیح از سقیم معضل جامعه فردگرای امروز در فرانسه است. برنامه پرطرفدار تلوزیونی C’est mon choix که تا اواخر سال ۲۰۰۴ از شبکه سوم فرانسه پخش می شد به صراحت حکایت از این فقدان اصول ثابت بعنوان معیاری شناخته شده در جامعه داشت. بطوریکه امروزه ملاک تشخیص ارزش و حدود اخلاقی یک عمل چیزی جز تبلیغات رسانه ها نیست. اگر درحال حاضر علیرغم تبلیغات گسترده تلوزیونی، دولت فرانسه خود را هنوز مخالف رسمیت یافتن ازدواج همجنس بازان نشان می دهد، به سبب توجه به زیانهای اجتماعی این نوع ازدواج همچون کاهش بیش از بیش جمعیت در آینده است و نه جنبه های اخلاقی یا مذهبی آن. مشکلات نسل اول همجنس بازان آمریکا در زمینه پرورش و تربیت فرزندان و بحرانهای روانشناختی فرزندان آنان که اکنون با گریز از القائات والدین خود، تمایل جدی به بازگشت به زندگی عادی دارند، به فرانسویها آموخته است تا برخلاف تقلید های گذشته از شیوه زندگی آمریکایی، در این باره محتاط تر باشند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.