شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

شعر گرفتار


شعر گرفتار

ترکیب «شعر گرفتار» در نخست بار شنیدن, شعر رها و شعر آزاد را در ذهن مقابل فرد می بیند

دست‌ها می‌‌سایم/ تا دری بگشایم

ترکیب «شعر گرفتار» در نخست‌بار شنیدن، شعر رها و شعر آزاد را در ذهن مقابل فرد می‌بیند. با پذیرفتن این تقابل که اگر سروده‌ها از قیود و حدود قفس‌گونه درگذرند به شعر آزاد ختم می‌شوند، از سویی نیز می‌توان به نکته‌ای دیگر رسید و آن ایستایی و درجایی شعر در سطوح سه‌گانة زبان، ادبیت و اندیشه است که گرد شعرِ دوره‌ای از تاریخ می‌تند و از حرکت بازش می‌دارد، خواه این ایستایی در قالب و شکل باشد خواه در زبان و خواه در فکر و اندیشة شاعران.

در طول تاریخ ادبی ایران که از اواخر قرن سوم نقطة شروعش می‌باشد، هر شاعری برای رهایی از بند ایستایی یا تلاش کرده که رها شود یا حدّاقل فریاد رهایی سرداده‌است.

فرّخی‌سیستانی که حدود یک ‌قرن از آغاز شعر فارسی فاصله گرفته ‌بود، از گرفتار شدن شعرش می‌هراسد و می‌خواهد:

فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر

سخن نو آور، که نو را حلاوتی است دگر

مولانا گرفتاری‌اش را در قفس وزن می‌بیند و داد اعتراض سر می‌دهد که:

رَستم از این بیت و غزل‌، ای شه و سلطان ازل

مفتعلن مفتعلن مفتعلن، کشت مرا

این هوشیاری و درایت شاعرانه در حافظ به‌گونه‌ای دیگر تصویر می‌شود و دیگران را دعوت به نگاه و طرحی نو می‌کند:

بیا تا گل برافشانیم و می‌در ساغر اندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

که همة این نگرانی‌ها، حاصل هراس شاعران هوشیارتر ما بوده‌است تا مبادا شعرشان گرفتار «شبیه‌گویی» گردد و صائب ‌تبریزی برای گریز از شعر گرفتار و خلق دنیایی جدیدتر و متفاوت‌تر از دنیای دیگران به‌ناچار علیرغم اعتراض علیه خودش دنبال مفاهیم و معانی کشف‌نشده و غریب است تا پای در جای پای دیگران نگذارد.

تلخ‌کردی زندگی بر آشنایان سخن

این قدر صائب تلاش معنی بیگانه چیست؟

امّا برخلاف این هوشیاران، در دوره‌های گوناگون ادب‌ فارسی برخی ندانسته اسیر روش‌ها و سبک‌های دیگران شدند و تارهای اسارت بر گرد شعر خویش کشیدند، اوج این گرفتاری و در خود ماندن و با خود مردن و بردن آثار از اذهان مخاطب و تاریخ در چند دورة تاریخی است اوّل گروهی چون معزّی، ادیب ‌صابر، سیّد حسن ‌غزنوی و لامعی در قرن ششم با اندک تازگی در پی سرودن آثاری بودند که عنصری و منوچهری و فرّخی بهتر و قوی‌ترشان را سروده‌ بودند و شعر این افراد در چنگ تقلید و شبیه‌گویی گرفتارشد و جز نامی از آن‌ها به‌عنوان میراث ادبی باقی‌نماند.

دوم که اوج «شعرگرفتار» محسوب می‌شود، شاعران پس از سبک هندی‌اند. اینان به دلایل گوناگون چه موجه و چه غیر آن قادر به خلق دنیای جدیدی در زبان و مضمون شعر نبودند و به تماشای جهانی نشستند که شاعران عراقی و خراسانی آفریده ‌بودند. بازگشت ‌ادبی که به زعمشان، دیدگاه آن‌ها عاقلانه‌تر و شایسته‌تر از شعرهای منحرف‌ شدة شاعران هندی‌سبک، به حساب می‌گردد هرچند نمی‌توان برخی از شاعران مثل سروش و قاآنی و شیبانی و داوری را در زبان تکامل‌یافته، نادیده‌گرفت امّا از مغز و فکر آنان، تراوشاتی که بوی خودشان را بدهد، سر نمی‌زند و کلام آن‌ها به‌اضافه فروغی بسطامی، شعله و آذر همان ‌است که شاعران عراقی و خراسانی، به بهترین شکل بیان کرده‌بودند و بی‌ارتباط نیست اشاره‌ شود به سخن بی‌نظیر مولانا «از قرآن بوی خدا می‌آید و از حدیث بوی مصطفی(ص) می‌آید و از کلام ما بوی ما می‌آید» که بیانگر رها شدن از شعرگرفتار و خلق دنیایی که مخصوص مولاناست می‌باشد.

امّا؛ در عصر حاضر، پس از گذر از مرزهای هزارساله و آشنایی با سروده‌های دیگر ملل جهان، عده‌ای از شاعران مثل بهار، نیما، عشقی و دهخدا به آفرینش دنیایی جدید و امروزی روی آوردند و حتّی نیما شعرای پیش از خود را اسیر و گرفتار می‌پندارد و در شعر و شاعری خویش ایرانیان را با تحمّل هزار سال شکست و توسری خوردن دیوانة تنبل و خیال‌پرور می‌بیند! او در آثار دیگرش مثل ارزش احساسات، همسایه، نامه‌ها و حتّی سخنرانی‌ها تأکید فراوان دارد که روند شعر فارسی باید تغییرکند و دنبال مالیخولیای خویش (به تعبیر خویش) آنقدر می‌رود تا به هدفش برسد یا بمیرد. نیما در جهت فرار از «شعر گرفتار» گذشته، با حذف برخی مؤلّفه‌های ثابت شدة گذشته نهایتاً به هدفش می‌رسد و راهی تازه برای آیندگان باز می‌کند، گذشته از پیروان حرفه‌ای، زبان و فضای قالب‌های دیگر را نیز تغییر می‌دهد. پیروان او نیز با تیزنگری گرفتار نیما نمی‌شوند، اخوان با تلفیق زبان آرکائیک و اجتماعی روز، سهراب با انتخاب زبان طبیعی و اندیشة عارفانه و فروغ با زبانی نرم و گفتاری و موضوعات اجتماعی و فلسفی از بند اسارت مطلق نیما می‌رهند و شاملو با حذف دو رکن شعر نیمایی (وزن و قافیه) نیز از «شعر گرفتار» فاصله می‌گیرد و مقابل آن‌ها بهار، حمیدی شیرازی، سیمین بهبهانی، شفیعی کدکنی، ابتهاج و... از طریق شگردهای دیگر در دام «شعرگرفتار» نیفتادند.

اگر سخن «مارتینه» را بپذیریم که «شعر خبری بزرگ است» خبرسازان شعر در هر سرزمینی آنان‌اند که اوّلاً بازگوکنندة خبر دیگران نباشند و ثانیاً، خبرشان به تعبیر الیوت «شگفتی‌آفرین» باشد. مسلّماً خبر بزرگ و ماندگار از انسان‌هایی بزرگ سرمی‌زند و انسان‌های بزرگ در ادبیّات و شعر فکر بزرگ دارند و اینان همانانند که به تعبیری صمیمی‌تر، ادبیّات هزارسالة فارسی را شخم زده‌اند و بیگانة این سرزمین نبوده‌اند.

نوعی دیگر از «شعرگرفتار» نوشته‌ای ‌است که در چند دهة اخیر ظهور نموده‌است.

دنیای امروز، بی‌رحمانه به پیش می‌تازد و در این بحران ترحّم، فرزندانی متولّد شده‌اند که حتّی آثار خود را بی‌رحمانه‌تر و ناخواسته زیر پا لِه می‌کنند که شاید به مالیخولیای عصر پاسخ داده ‌باشند. تکثر پدیده‌های نوظهور و ابهام هریک امّا، اقبال بسیاری به این نوظهوران، موجب شده‌است که به‌گونه‌ای دیگر گردِ شعر این دوره تارهای اسارت بافته‌ شود. یکی در اسارت فرم، دیگری در بند ساختار، سومی در سودای ملودرام و بعدی گرفتار پست‌مدرن، هریکی به شکلی برگردان از گرفتاران گذشتة شعر، خود اسیر «شعرگرفتار» شده‌اند. با این وجود چشم‌انتظار «خبری بزرگ» که عامل نگهدارندة یک اثر در تاریخ و اذهان مردم خواهد بود، نمی‌توان ماند.

کسی انکار نمی‌کند که:

«به هر مدّتی گردش روزگار

ز طرزی دگر خواهد آموزگار»

آموزگاران شعر به تعبیر نیما فرزندان دورة خویش‌اند و عصر و دورة هرشخصی آینة زبان و اندیشه‌های او و شعر آینة این آینه است. امّا انحراف افراطی از دورة پیش و زبان قبل، همراه با شکل و فضای غریب نیز راه دیگری‌است برای درود به شعر گرفتار!

اسپیتزر معتقد است: «هیجانات ذهنی که از رفتارهای عادی ذهنی ما انحراف دارد و طبیعتاً باید یک انحراف زبانی معادل و هم‌سنگ در زبان عادی ما ایجادکند.» همین غیر عادی‌ شدن زبان در جریانات شعری امروز می‌تواند از یک‌سو نوید پویایی و زندگی جدید زبان فارسی باشد و از دیگرسو خطر نابهنجاری و دفورمه ‌شدن زبان را در پی داشته ‌باشد که شاعر بی‌تجربه و استخوان نترکانده در شعر را گرفتار یک تلاش و اصرار تهی‌کند که بسیارند از این دست افراد با نام شاعری امّا بی‌نصیب از چند شعر اعتبارمند و ماندگار.

سوگ‌مندانه شعر امروز ما در سایة سنگینی ایسم‌های بزرگ فریبنده گرفتار است. چرا که از خودبودن و خودشدن فاصله گرفته و به شیوة دیگری راه رفتن و فکر کردن داستان کبک و کلاغ جامی اتفاق افتاده‌است. درصد بالایی از اهالی شعر ما با تأثیر و تقلید از پدیده‌های جدید امّا تمام‌شده در غرب و بی‌تناسب با فرهنگ و زبان و اندیشة ما، گرفتاران‌اند! اگر در عصر حاضر سخن از هم‌زمانی است ولی این شاعرنمایان خود بهتر از همه می‌دانند که بر اساس مؤلفه‌ها، تعریف‌ها و تقلیدها و مکتب‌ها شعرساختن، همان دست‌وپا زدن در گردابی است به نام «شعرگرفتار» که آفت‌های فراوانی موجد این اسارت است: زبان ایستا و مرده، تحمیل زبان ساختگی و سترون بر شعر، هرج و مرج و نابهنجاری زبانی، مضامینی تکراری، مفاهیم کم‌عمر و مقطعی، اندیشه‌های کوچک و عقیم، عدم مطالعه و احاطه بر ادبیّات گذشته، خوشایند جمعی چندنفره، براساس تعریف و چارچوب سرودن، تشریفاتی سرودن، مکتبی سرودن، با این‌همه آفت، منطقی‌تر است به جای بحران مخاطب، بحران شاعر مطرح شود.

محمّدعلی آبان افتلتی (شفائی)



همچنین مشاهده کنید