یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

این حال مردمان ندانند چیست


این حال مردمان ندانند چیست

شاید اجرای قبلی «حلاج» به مراتب از این کار قوی تر بود طهمورث در این کار نیز تمام سعی خود را کرده است, اما, تنها چیزی که از این نمایش عاید می شود داستانی است که ما آن را قبلاً توسط ایشان بر صحنه دیده ایم

شاید اجرای قبلی «حلاج» به مراتب از این کار قوی‌تر بود. طهمورث در این کار نیز تمام سعی خود را کرده است، اما، تنها چیزی که از این نمایش عاید می‌شود داستانی است که ما آن را قبلاً توسط ایشان بر صحنه دیده‌ایم. خوب بود این بار حداقل زاویه دید ایشان عوض می‌شد. حسین بن ‌منصور حل‍ّاج (جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد) و این کم جرمی نیست.

اسرار را باید برای اهلش هویدا کرد و ال‍ّا مروارید را در چاه ریخته‌ای و این مردمان را که سر در خ‍ُم دنیا دارند به بادة عشق چه کار؟ آن عشق ابدی و ازلی را برای حلاج این‌گونه رقم زده بودند که بیرون بریزد و سینه‌ چاک کند. بگوید و بگوید. آن قدر که او را بگیرند و بر دار کشند. اما شبلی عاشقی بود که در درون می‌نگریست. آنچه حل‍ّاج بر سر دار آواز می‌داد شبلی به نوعی در درون داشت و این کار آن عشق ازلی و ابدی است؛ یکی بر دار آواز می‌دهد و دیگری دار خویش به درون می‌زند. این البته بستگی به خیلی چیزها دارد. اینکه دیدگاه ثابت عاشق چه باشد، آبشخورش چیست و اصولاً چه بروز و ظهوری دارد خودِ عشق نشان می‌دهد. آن گونه که هر دم به تو می‌گوید:

گر مرد رهی میان خون باید رفت

از پای فتاده سرنگون باید رفت

طهمورث می‌توانست به این زوایا نگاهی بیندازد؛ چون داستان به دار شدن حل‍ّاج را که همگان، کم و بیش، می‌دانند. صرف تعریف کردن این ماجرا خیلی نمایشی و دراماتیک به نظر نمی‌رسد چون در این سالها، با نامهای مختلف، ماجرای حلاج به روی صحنه رفته است. آنچه که مهم است ارتباط حل‍ّاج است، درون اوست، عشق اوست و چگونگی بروز و ظهور عرفان اوست. شاید به همین دلیل است که نمایش در سطح می‌ماند. در قالب منولوگهای ادبی.

هر چند که طهمورث به خوبی آنها را ادا می‌کند، البته به غیر از چند مورد، اما فقط حرف است نه دیالوگ. حتی در صحنه دادگاه که سعی شده طنزی هم به ماجرا افزوده شود باز چیزی عوض نمی‌شود و امیر دژاکام با آن بازی غلوشده و عصبی که معلوم نیست چرا آن قدر به خود فشار می‌آورد و اصلاً چرا آن قدر عصبی است چیزی را عوض نمی‌کند.

او باید بداند که اگر می‌خواهد از حلاج دفاع کند و یا نظر دو قاضی دیگر را تغییر دهد با عصبانیت نمی‌شود. یعنی این را شخصیت او که یک قاضی است می‌گوید. حداقل به عنوان بازیگر، ایشان باید بدانند که آهسته‌آهسته به اوج برسند و تحول در شخصیت جلوه‌گر شود تا اینکه در روش کار کم نیاورند و از فرط عصبانیت تپق نزنند. طراحی، حرکات و فرم خیلی ساده بود و این سادگی از سویی خوب و از سویی خیلی تکراری؛ است هر چند که شیوه کار طهمورث برگرفته از تعزیه بود؛ بدون دکور. حتی در جاهایی حرکات هم بدان سو می‌رود؛ چرخ‌زدنها، راه رفتنها و ... در واقع تلفیقی از تعزیه و حرکات تئاتری. در جاهایی نمایش افت می‌کند. بازیها سرد است، در حد گفتن دیالوگ و شعاری. طهمورث سعی دارد این بار حلاجی امروزی را به صحنه بیاورد که این خود کاری بس ارزنده است. اما این فکر و خیال بر کار حاکم است که نمایش به جای دراماتیک بودن به سوی شعارزدگی و لفاظی می‌رود. می‌شد تمام این حرفها را بدون تحمل رنجهای یک اجرا به سادگی چون خطابه‌ای گفت و این آن قسمت از ماجراست که به کار لطمه زیادی زده است. ایراد خطابه طوری است که انگار تنها طهمورث می‌خواسته این حرفها را بزند. به همین دلیل شاید از بخشهای دیگر و عناصر دیگر غافل مانده است. البته تلاش ایشان برای نمایاندن حلاجی امروزین ستودنی است. حلاجها هماره به دار عشق کشیده می‌شوند و دژخیمان همیشه در کمین آنان‌اند، اما عشق فراتر از این حرفهاست و آزادی چیزی است که شاید چون حلاج باید بر سر دار بدان رسید. حلاج موقعی رها شد که بر دار بود.

هر چند که حلاج آنچه را می‌دید و حسش می‌کرد به زبان می‌آورد. اما درکش برای افراد عادی سخت و برای دین‌مداران و اهل سیاست در آن زمان ممتنع و بعضی اوقات محال بود. در واقع او در حق بود. حق در او متجلی شد. شاید بهتر می‌بود به جای روش به دار آویختن او چگونگی تجلیاتش را نشان می‌دادیم. گفتنی است که حلاج به هیچ عنوان سیاسی نبود یعنی با نیت کار سیاسی و یا برای رسیدن به مسندی سیاسی و حکومتی فریاد بر نیاورد؛ بلکه چون در آن زمان خلفا هم امور دین و هم امور دنیا را در دست داشتند وجود حلاج و حضور او برایشان گران تمام می‌شد. حلاج کار خود را می‌کرد. او می‌خواست آنچه را که در درونش می‌گذرد به بروز و ظهور رساند و همگان را از آن مطلع کند و آنان را نیز در شادکامی خود شریک گرداند. اما در راه عشق آنچه درک می‌کنی مختص توست، نه دیگری؛ و بروز و ظهورش در میان خلق می‌شود. آنچه که بر سر حلاج رفت.

در هر حال چه خوب بود با تعمق بیشتر درونیات حلاج و عوالم او به صحنه کشیده می‌شد. نه فقط در قالب حرف بلکه حرکت و تصویر. نمایش حلاج کلام محور است و ظاهراً از آن گریزی نیست. به همین دلیل به سوی یک‌نواختی می‌رود و تصاویر درخور ارائه نمی‌دهد.

حرکات و میزانسنها نیز ایضاً و شاید به همین دلایل است که وجه سیاسی حلاج خودنمایی می‌کند. هر چند که ما می‌دانیم او سیاسی نبود. حرفها و حالات او به مذاق دینداران سیاست‌مدار و یا سیاست‌مداران به ظاهر دیندار خوش نمی‌آمد، پس، او را بر دار کردند. او ا‌َنا الحق می‌گفت و در حق غرق بود اما این حال مردمان ندانند چیست.

سیدعلی تدین صدوقی



همچنین مشاهده کنید