جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
کارل پوپر فیلسوف خردگرایی سنجش گر
● پیشگفتار
کارل رایموند پوپر (١) در سال۱۹۰۲ میلادی در حومهی شهر وین، در یک خانوادهی یهودی که به مسیحیت پروتستان گرویده بود، زاده شد. دوران بلوغ او مصادف با سالهای دشوار جنگ جهانی اول بود. فقر و مسکنت اقشار وسیع مردم در سالهای پس از جنگ، او را به سوی اندیشههای سوسیالیستی سوق داد. مدت کوتاهی عضو حزب کمونیست شد، ولی به سرعت از آن روی گرداند.
با این حال به اعتراف خود تا مدتها همچنان سوسیالیست باقی ماند و معتقد بود که اگر سوسیالیسم با آزادیهای فردی تلفیق پذیر باشد، باز هم سوسیالیست خواهد بود، زیرا که او آزادی را مهمتر از برابری میداند و اعتقاد دارد که اگر آزادی از بین برود، بین بندگان برابری هم باقی نخواهد ماند.
پوپر در سال ١٩٢٤ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتههای ریاضی و فیزیک به پایان رسانید و چهار سال پس از آن، موفق به اخذ دکترای فلسفه و روانشناسی از دانشگاه وین شد. از سال ١٩٣٠ در رابطه با «حلقهی وین» (٢) قرار گرفت که محفلی از اندیشمندان اتریشی با گرایش فلسفی پوزیتیویستی بود. به توصیهی فعالین این محفل از جمله «کارناپ»(٣)، نخستین اثر فلسفی خود به نام «دو مسألهی اساسی نظریهی شناخت» را به رشتهی تحریر درآورد که بعدها در سال ١٩٣٤ به صورت تلخیص شده، تحت عنوان «منطق پژوهش» (٤) منتشر و موجب شهرت علمی او گردید. این کتاب تأثیر قابل ملاحظهای بر روی اعضای «حلقهی وین» داشت و استدلالات آن موجب پارهای تجدیدنظرها در دیدگاههای اعضای این محفل شد.
شهرت علمی پوپر به سرعت مرزهای زادگاهش را درنوردید و از دانشگاههای معتبر جهان به او پیشنهاد کرسی استادی داده شد. در سال ۱۹۳۷، یعنی یکسال پس از اشغال اتریش توسط ارتش نازی و منضم شدن خاک این کشور به آلمان، کارل پوپر دعوت دانشگاه زلاندنو را پذیرفت و رهسپار این کشور گردید.
وی در آنجا تا پایان جنگ جهانی دوم به پژوهش و تدریس مشغول بود و طی همین ایام که میتوان آن را عصر عروج توتالیتاریسم در اروپا نامید، دو اثر مهم خود «جامعهی باز و دشمنان آن» (٥) و «فقر تاریخگرایی» (٦) را که شالودهی فلسفه سیاسی او را میسازد، به رشتهی تحریر درآورد. خود وی در رابطه با این دو اثر تصریح میکند که آنها تلاش او را در مقابله با جنگ، در دفاع از آزادی و در مخالفت با نفوذ اندیشههای تام گرایانه و اقتدارطلبانه نشان میدهد و باید به منزلهی سهم او در فلسفهی سنجشگرانهی سیاسی و هشداری علیه خطر خرافات تاریخی قلمداد شود.
کارل پوپر در سال ۱۹۴۶ دعوت دانشگاه لندن را برای تدریس پذیرفت و راهی انگلستان شد. وی در این کشور به تحقیق و تدریس ادامه داد و آثار فلسفی و علمی دیگری خلق کرد که مهمترین آنها عبارتند از: «حدسها و ابطالها» (٧)، «شناخت عینی» (٨)، «فلسفه و فیزیک» (٩) ، «آینده باز است» (١٠) ، «در جستجوی دنیایی بهتر» (١١) و «همهی زندگی حل مسأله است» (١٢). کارل رایموند پوپر در سال ۱۹۹۴ در لندن چشم از جهان فروبست، اما روح کاونده و اندیشههای روشن و مؤثرش، از طریق ارثیهی معنوی او همچنان پویا و زنده است.
● ریشههای سقراطی و فلسفهی روشنگری
کارل پوپر را برجستهترین نمایندهی فکری «خردگرایی سنجشگر» (١٣) میدانند. این نحلهی فکری، بیش از آنکه به دنبال مسائل آکادمیک فلسفی باشد، خود را متوجه علوم تجربی میداند و به طرح پرسشهای واقعی سیاست عملی میپردازد. خود پوپر معتقد است که اندیشهی فلسفی باید مشغولیت همهی روشنفکران باشد، مسائل را صریح و ساده طرح کند و از لفاظی و پیچیده گویی بپرهیزد.
دشوارگویان و دشوارنویسان به کرات مورد سرزنش پوپر واقع شدهاند و وی آنان را به جادوگرانی تشبیه میکند که خود را درپشت چادری از الفاظ پر طمطراق پنهان کردهاند تا همگان بپندارند که فلسفه چیزی پیچیده و اسرارآمیز و مذهب خردمندان است و نمیتوان رموز آن را بر مردم عادی آشکار ساخت.
میتوان تشخیص داد که اندیشهی پوپر از یکطرف متأثر از فلسفهی سقراط و از طرف دیگر تحت تأثیر فلسفهی روشنگری است. این جملهی معروف سقراط: «می دانم که هیچ نمیدانم» بیتردید در شیوهی تفکر پوپر نقش بزرگی داشته است. پوپر بر این نظر است که حل هر مسألهای به پیدایش مسألهی تازهای منجر میگردد و هر چه انسان بیشتر دربارهی جهان بداند، معرفت او نسبت به آنچه که نمیداند آگاهانهتر و صریحتر است و لذا نادانی انسان را پایانی نیست.
پوپر این عقیدهی خود را در جملات زیبایی به این صورت بیان میکند: «هنگامی که به بیکرانگی آسمان پرستاره نظر میدوزیم، تخمینی از بیکرانگی نادانی خود به دست میآوریم. اگر چه عظمت کیهان ژرفترین دلیل نادانی ما نیست؛ اما یکی از دلایل آن است».
پوپر در آنجا که با قیم مآبی و همهی اشکال تامگرایی به ستیز بر میخیزد، تحت تأثیر فلسفهی روشنگری است. وی بویژه در آغاز دارای گرایش نئوکانتی بود و همه جا از ایمانوئل کانت به عنوان فیلسوف آزادی و انسانیت یاد کرده است.
پوپر با تکیه بر روح فلسفهی روشنگری، به سهم خود تلاش میورزد تا انسانها از پذیرش غیرسنجشگرانهی نظریات فاصله بگیرند و به گفتهی تاریخی کانت، شهامت استفاده از خرد خود را بیابند. خرد برای پوپر تنها مرجع و سرمایهی معنوی انسانی است که همواره باید به آن تکیه و از واگذار کردن آن به «نهادهای ویژه» و«ابراندیشمندان» پرهیز کرد. پوپر تصریح میکند که ما باید عادت دفاع از بزرگمردان را ترک گوییم، چرا که بسیاری از آنان از راه تاختن به آزادی و عقل، خطاهای بزرگ مرتکب شدهاند و تسلط فکری آنان هنوز مایهی گمراهی انسانهاست.
پوپر متفکرانی را که با اندیشههای خود عملا" در خدمت خودکامگان و راهگشای حکومتهای جبار بوده اند، «پیامبران کاذب» مینامد. در اکثر نوشتههای وی، «پیامبران کاذب» و «مراجع فکری» چه در زمینهی نظری و چه در عرصهی سیاست عملی، به دقت ردیابی میشوند و سرانجام در مقابل قاضی منتقد دادگاه عقل قرار میگیرند. به نظر پوپر، حقیقت به صورت عینی وجود دارد و هدف اصلی انسان باید جستجوی مستمر آن در فرآروندی پایان ناپذیر باشد.
● حقیقت، شناخت و سرچشمههای آن
کارل پوپر، شناخت را جستجوی حقیقت میداند، جستجویی پر وسواس برای یافتن نظریههایی عینی، واقعی و توضیح دهنده. از دید وی، جستجوی حقیقت را نباید با جستجو برای رسیدن به یقین و قطعیت یکی گرفت و باید میان آن دو تفاوتی دقیق قائل شد. انسان جائز الخطاست و لذا تمام شناخت بشری خطاپذیر و نامطمئن است. این امر بدین معناست که ما باید همواره علیه خطاهای خود پیکار کنیم و علیرغم تمام مراقبتها و تدابیر، هرگز نمیتوانیم یقین حاصل کنیم که مرتکب خطا نشده ایم.
خطا و اشتباه زمانی صورت میپذیرد که ما نظریهای علمی را درست میپنداریم، در حالی که این نظریه نادرست است. لذا مبارزه با این خطا یا اشتباه، به این معناست که ما در جستجوی خود به دنبال حقیقت عینی، نادرستی و کذب را از راه آزمون و سنجش بیابیم و از میان برداریم. وظیفه و هدف فعالیت علمی چنین است: نزدیکتر شدن به حقیقت عینی، حقیقت بیشتر، حقیقت جالب تر، حقیقت قابل فهم تر. در این راستا، هر آینه بپذیریم که شناخت بشری خطاپذیر است، هرگز نمیتوانیم یقین و قطعیت را هدف علم قلمداد کنیم.
برای پوپر، حقیقتهای نامطمئن و یا گزارههای حقیقی که ما آنها را غیرحقیقی میانگاریم وجود دارد، اما یقین و قطعیت نامطمئن وجود ندارد. درست به همین دلیل ما باید در پی نزدیکتر شدن به حقیقت عینی باشیم و تلاش برای دستیابی به یقین را رها کنیم. بنابراین شناخت علمی و دانش ما همواره فرضیه سان (١٤) است؛ چیزی نیست جز دانش حدسی. حتا شناخت ما در گسترهی پر صلابتترین دانشها مانند علوم طبیعی، فرضیات و حدسیاتی است که با نظریههای تازهتر و درستتر ابطال پذیر میباشد.
از همین رو باید درهای آن همواره به روی نقد و تجدیدنظر گشوده باشد و از بوتهی سخت آزمایش و در تضارب با حدسیات مخالف و رقیب، سربلند بیرون آید. به عبارت دیگر میتوان تصریح کرد که قوانین شناخته شدهی طبیعی از نظر پوپر، چیزی جز توصیفاتی با بالاترین درجهی احتمالات نیست. وی یادآور میشود که نظریههای علمی ما صرفا" حدسها و فرضیههایی موفق ولی موقتاند و بنابراین برای همیشه محکومند، حدس و فرضیه باقی بمانند.
تا زمانی که ما به دنبال یقین و قطعیت باشیم، به اثبات نظریه و بنابراین استقرا (١٥) نیز نیازمندیم اما اگر بپذیریم که علیرغم میل به یقین و قطعیت، راهی برای رسیدن به آن نداریم، میتوانیم از استقرا و تلاش برای اثبات صرفنظر کنیم. لذا روش ما در شناخت علمی نمیتواند چیزی جز روش سنجشگرانه و نقدی باشد: روش کشف و از میان بردن خطا، در خدمت جستجوی حقیقت و در خدمت خود حقیقت.
پوپر در رد استقرا همچنین برهان میآورد که ما از طریق مشاهده نیست که به نظریهی علمی میرسیم، بلکه عکس این روند صادق است: یعنی اینکه ما اول صاحب فرضیهای میشویم و سپس از طریق مشاهده تلاش میکنیم آنرا ارزیابی کرده، به سطح نظریهای علمی ارتقا بخشیم. اما خصلت این نظریهی علمی، نه در اثبات پذیری که در ابطال پذیری آن باقی میماند.
پوپرتصریح میکند که نظریهی ابطال پذیری او در علم، تفاوت وی را با علمگرایان (١٦) آشکار میکند، چرا که آنان به مرجعیت و اقتدار علم گردن مینهند، در حالی که وی هیچگونه مرجعیت و اقتداری را نمیپذیرد. پوپر در عین حال در فرق میان خود با شک گرایان (١٧) توضیح میدهد که اگر چه شاید بتوان او را به معنای کلاسیک کلمه یک شک گرا نامید، چرا که برای حقیقت سنجیداری (١٨) قائل نیست، اما باید در نظر داشت که وی نیز مانند متفکرانی چون کانت و ویتگنشتاین ، منطق کلاسیک را چونان ارغنون نقد و سنجش میپذیرد.
یعنی نه ارغنونی برای برهان، بلکه ارغنونی برای ابطال. پوپر میافزاید که او بر خلاف شک گرایان امروز، فیلسوفی نیست که به تردید و عدم اطمینان علاقه داشته باشد، چرا که او این دو را وضعیتهای ذهنی میداند و جستجو به دنبال اطمینان ذهنی را مدتهاست به کنار نهاده است و برای او مبانی عقلی سنجشگر و عینی، که ما را در جستجویمان به دنبال حقیقت، در ارجحیت بخشیدن به نظریهای نسبت به نظریهی دیگر یاری میرساند، جالبتر است.
پوپر در پاسخ به این پرسش که حقیقت چیست، ضمن تأیید تعبیر کانتی از حقیقت، یعنی «انطباق شناخت بر برابرایستا»می افزاید: «نظریه یا گزارهای حقیقی است که توصیف آن از چگونگی امر، با واقعیت منطبق باشد».
از نظر وی، هر اظهارنظر صریحا" فرمولبندی شده، یا حقیقی است یا کاذب و اگر کاذب باشد، عکس آن حقیقی است. بنابراین درست به اندازه اظهارنظرهای درست و حقیقی، اظهارنظرهای نادرست و غیرحقیقی وجود دارد. از آنجا که هر اظهارنظری میتواند درست و حقیقی و یا عکس آن درست و حقیقی باشد (چیزی که آگاهی مطمئن از آن برای ما محرز نیست)، میتوان نتیجه گرفت که ما اجازه نداریم حقیقت را با یقین و قطعیت یکی بگیریم. کارل پوپر در عین حال، نسبیت گرایی (١٩) در حقیقت را یکی از بزرگترین گناهان فیلسوفان نسبیت گرا و آن را خیانت به عقل میداند، چرا که نسبیت گرایی در حقیقت، در را بر روی ریا و تزویر میگشاید. وی نسبیت گرایی را یکی از نتایج اختلاط ایدهی حقیقت با یقین و قطعیت میداند.
پوپر تأکید میورزد که ممکن است برخی از نظریههای ما حقیقی باشد، اما اگر هم چنین باشد، ما هرگز آن را با اطمینان نخواهیم دانست. از نظر پوپر، سنجیداری برای حقیقت وجود ندارد و حتا اگر ما به حقیقت دست یابیم نمیتوانیم از آن مطمئن باشیم، اما سنجیداری خردگرایانه نسبت به پیشرفت در گسترهی جستجوی حقیقت وجود دارد و لذا سنجیداری برای پیشرفت علمی.
اما چنین سنجیداری به چه معناست؟ آیا به معنی پیشرفت در فرضیات و حدسیات ماست؟ چه موقع میتوان گفت که یک فرضیهی علمی از فرضیهی دیگر بهتر است؟ پاسخ پوپر چنین است: از آنجا که علم فعالیتی سنجشگر است، ما فرضیههای خود را معروض نقد و پرسش قرار میدهیم تا خطاهای آنها را کشف کنیم.
بنابراین فرضیهای از فرضیهی پیشین بهتر است که اولا" قادر باشد تمام مسائلی را که آن فرضیه توضیح داده از نو توضیح دهد، ثانیا" برخی خطاهای فرضیهی پیشین را آشکار کند و ثالثا" در مقابل آزمایشها و سنجشهایی که فرضیهی پیشین مقاومت و صلابت لازم را نشان نداده، مقاومتر و پرصلابتتر باشد.
پوپر روش خود را روش آزمون و خطا مینامد و یادآور میشود که هدف چنین روشی چیزی نیست جز یافتن خطاها و حذف نظریههای نادرست و غیرعلمی. طبعا" هر فرضیهای که در مقابل ابطال خود مقاومت طولانی تری نشان دهد و پایدارتر بماند، از صلابت علمی بیشتری برخوردار و به حقیقت نزدیکتر است، مانند بسیاری از نظریههای علوم طبیعی. به نظر پوپر چنین روش و نگرشی، مبارزه علیه جزمیت گرایی (٢٠) را ممکن میسازد و از نخوت و تکبر روشنفکری میکاهد. پوپر، تواضع عقلی را یکی از بزرگترین فضیلتهای روشنفکری میداند و یادآوری میکند که بزرگترین اندیشمندان همواره فروتن بودهاند. پوپر تصریح میکند که متفکران و دانشمندان اگر چه در زمینهی چیزهای کمی که میدانند با انسانهای عادی تفاوتهای کوچکی دارند، اما در زمینهی نادانی بیپایان خود، با بقیه یکسانند.
پوپر پرسش کلاسیک در مورد سرچشمهی شناخت را به این صورت که «این را از کجا میدانی و بر کدام منبع متکی هستی؟» یکسره نادرست میداند. به عقیدهی وی، پرسشی بدینگونه، پاسخی مرجعیت گرایانه میطلبد. پرسش از سرچشمهی شناخت با این نیت انجام میگیرد که بتواند از طریق مرجعیتی معین، معرفت خود را مشروعیت بخشد. ایدهی متافیزیکی ناظر بر اینگونه پرسش، به نتایجی چون «شناخت خالص نژادی»، «شناخت خطاناپذیر»، «شناخت متکی بر اقتداری معین» و در صورت لزوم حتا «شناخت مشتق از اقتدار الهی» منجر میگردد.
پوپر متقابلا" پیشنهاد میکند که باید پرسش کلاسیک از سرچشمهی شناخت را کنار نهاد و پرسشی بدینگونه را جانشین آن ساخت که: «چکار میتوانیم بکنیم تا خطاهای خود را کشف کنیم؟». طرح پرسش بدینسان، مبتنی بر این اعتقاد است که ما صاحب هیچگونه منبع معرفتی خالص و خطاناپذیر نیستیم و پرسش از سرچشمهی شناخت را نباید با پرسش مربوط به اعتبار و حقیقت یکی گرفت.
بنابراین پاسخ پوپر به پرسش کلاسیک سرچشمهی شناخت مبنی بر اینکه «این را از کجا میدانی و بر چه منبعی متکی هستی» چنین فرمولبندی میشود: «من هرگز نمیگویم که چیزی میدانم. ادعای من صرفا" برپایه حدس و فرضیه است. این موضوع هم اهمیتی ندارد که این حدس و فرضیه را از کدام منبع به دست آورده ام.
منابع گوناگونی وجود دارد که همهی آنها برایم روشن نیست. اصولا" سرچشمه و اصل شناخت، با حقیقت ارتباط چندانی ندارد. اما اگر مسألهای که من تلاش میکنم آنرا از طریق فرضیهی خود توضیح دهم برایت جالب است، میتوانی به من لطف بزرگی بکنی و آن اینکه تلاش ورزی فرضیهی مرا بطور اصولی و واقعگرایانه و تا آنجا که برایت امکان پذیر است واضح و روشن، معروض نقد و سنجش قراردهی! و اگر فکر میکنی میتوانی آزمونی بیندیشی که در پایان ادعای مرا ابطال خواهد کرد، من حاضرم تو را در ابطال فرضیه ام با تمام نیرو یاری دهم».
پوپر با چنین پاسخی نتیجه میگیرد که هیچگونه «سرچشمهی نهایی شناخت» وجود ندارد. هر منبع و یا محرک شناخت قابل استفاده است؛ ولی هر منبع و محرکی نیز باید بتواند مورد نقد و سنجش قرار گیرد. به عقیدهی پوپر، منابع سنتی معرفت، جزو مهمترین سرچشمههای ما به حساب میآید و شناخت نمیتواند با هیچ آغاز گردد، اما بویژه همین منابع سنتی معرفت که به ما به ارث رسیده است، باید قابل نقد و سنجش باشد.
مهمترین کارکرد مشاهده، تفکر منطقی و نیروی انگارش (٢١) در آن است که به ما در آزمون سنجشگرانهی نظریههایمان یاری میرساند. به نظر پوپر، روشنی و شفافیت، یک ارزش عقلی است، اما دقت چنین نیست. دقت مطلق قابل دستیابی نیست و نتیجهای ندارد که به دنبال دقتی بیش از آن باشیم که وضعیت کنونی ما اجازه میدهد.
پوپر تصریح میکند که حل هر مساله ای، به مسائل جدیدی منجر میگردد. هر چقدر مسأله نخستین دشوارتر باشد، مسائل جدید حاصل از حل آن، جالبتر و تلاش برای حل آنها جسورانهتر خواهد بود و از ما شهامت بیشتری میطلبد. ما هر چقدر بیشتر راجع به جهان بدانیم و دانش خود را ژرفا بخشیم، آگاهیمان از جهل خود روشنتر و قاطعتر میگردد. سرچشمهی اصلی نادانی ما در دانشی است که فقط میتواند محدود باشد، در حالی که نادانی ما ضرورتا" نامحدود است.
● واقعیت و آموزه سه جهان
کارل پوپر، واقعیت را به بخشهای سه گانه تقسیم میکند و نام هر بخش را جهان (به معنای کوچکتر آن و نه به معنای کیهان یا کائنات) میگذارد. جهان یک، دربرگیرندهی واقعیتهای مادی است. سیارهی ما و همهی موجودات زنده و غیرزنده و نیز اجرام سماوی و در واقع کل جهان مادیات، جهان ١ را میسازند.
جهان ٢ ، جهان تجربههای زنده (٢٢) و بیمیانجی و بویژه تجربههای مستقیم و ذهنی انسانی است. پوپر تأکید می کند که تفاوت گزاری میان جهان۱ و جهان ۲ با مخالفتهای بسیاری در میان متفکران معاصر روبرو شده است، اما قصد او از این تفاوت گذاری، تأکید بر روی این واقعیت است که این دو جهان لااقل در نگاه اول متفاوت به نظر میرسند و بررسی رابطه میان آنها و تبیین هویتشان، وظیفهای است که باید تلاش کرد از طریق ارائهی فرضیههایی بر آن چیره شد.
لذا این تفکیک در خدمت ایجاد امکانی برای فرمولبندی کردن روشن مسائل مربوطه است. پوپر میافزاید که هیچ بعید نیست علاوه بر انسان، موجودات زندهی دیگر نیز دارای تجربههایی از این دست باشند. چرا که ما از خواب دیدن و یا از طریق بیمارانی که تب بالایی دارند و یا در وضعیتهای مشابهی به سر میبرند میدانیم که تجربههای زندهی ذهنی متکی بر سطح آگاهیهای کاملا" متفاوتی وجود دارد. در وضعیتهایی چون بیهوشی عمیق و یا خواب بدون رؤیا، آگاهی و به طریق اولی تجربهی زنده از بین میرود. اما می توان پذیرفت که وضعیتهای غیرآگاهانه ای هم وجود دارد که به جهان ٢ تعلق میگیرد.
بنابراین ما از طرفی دارای جهان ١ هستیم، یعنی جهان فیزیکی که دربرگیرندهی موجودات زنده و غیرزنده و نیز دربرگیرندهی وضعیتها و جریانهایی چون تنشها، حرکتها، نیروها و میدانها میباشد. از طرف دیگر دارای جهان ٢ هستیم، یعنی جهان همهی تجربههای زندهی آگاهانه و احتمالا" ناآگاهانه.
اما آنچه که پوپر جهان ٣ می نامد، جهان محصولات و فراورده های عینی روح انسانی و لذا جهان فراورده های بخش انسانی جهان ٢ است. این جهان، دربرگیرندهی چیزهایی مانند کتابها، سمفونیها، آثار نقاشی و مجسمه سازی، و اما در عین حال محصولاتی چون کامپیوتر و هواپیما و سایر اشیاء مادی نیز هست که در عین حال به جهان ١ هم تعلق دارد.
بنابر این اصطلاح گذاری پوپر، جهان واقعیات ما از سه بخش یعنی جهان فیزیکی اجسام، جهان روانی تجربههای زنده و جهان محصولات روحی انسان متشکل شده است که با هم در رابطه هستند و به نوعی بر یکدیگر تأثیر میگذارند.
به عقیدهی پوپر، فیلسوفان مادیگرا (ماتریالیست) و یا فیزیکالیستی وجود داشته اند و وجود دارند که فقط جهان ١ را واقعی می دانند و کسانی هم بوده اند که فقط جهان ٢ را واقعی میدانند. علاوه بر آنان دوگرایانی (دوآلیستهایی) وجود داشته اند که هم جهان ١ و هم جهان ٢ را واقعی میدانند. اما خود پوپر گامی فراتر می نهد و ادعا می کند که به نظر او نه تنها جهان ١ و ٢ هر دو واقعی هستند، بلکه همچنین در جهان ٣ یعنی جهان فراوردههای روحی انسان نیز این فقط محصولات مادی مانند اتومبیل و مسواک و صندلی نیستند که واقعی اند، بلکه همچنین بخش غیرمادی آن نیز واقعی است؛ بخشهایی غیرمادی مانند: مسائل و مشکلات.
پوپر، ترتیب سه جهان را برپایهی قدمت آنها میداند. به عقیده او، بر اساس اطلاعات موجود دانش حدسی ما، بخش غیرزنده جهان ۱ قدیمی ترین بخش است و سپس بخش زنده ی آن و بطور همزمان یا کمی دیرتر جهان تجربیات زنده به وجود آمده اند و با پیدایش انسان، جهان ٣ پدیدار شده است که مردم شناسان آن را «فرهنگ» مینامند.
بر پایه ی آموزه ی سه جهان پوپر، ما نمی دانیم که جهان ١ چگونه پدید آمده است و آیا اصولا" پدید آمده است یا نه. اگر فرضیهی «انفجار بزرگ» یا «ترکش آغازین» (٢٣) واقعیت داشته باشد، نخستین چیزی که پدیدار شده است، نور میباشد و در واقع نوری با موج کوتاه. سپس به گفتهی فیزیکدانان، الکترونها و نویترونها و هستههای اتم هیدروژن و هلیوم به وجود آمده، چرا که جهان هنوز برای اتمها خیلی داغ بوده است.
بنابراین می توان حدس زد که پیش از پیدایش جهان ١، جهانی غیرمادی و یا پیش مادی وجود داشته است. به نظر پوپر اگر نظریهی تردیدآمیز جهان گسترش یابندهی پس از ترکش آغازین را بپذیریم و اینکه جهان به برکت گسترش خود تدریجا" رو به سردی رفته و به معنای ماتریالیستی کلمه، ماده ی آن افزایش یافته است، می توان دوره های گوناگون برای پیدایش جهان ١ در نظر گرفت. تنها پس از طی این دورههای مختلف است که ما به مرحلهی پیدایش موجود زنده میرسیم.
توضیحات:
۱ـ Karl Raimund Popper
۲ـ Wiener Kreis
۳ـ Rudolf Carnap
۴ـ Logik der Forschung
۵ـ The Open Society and its Enemies
۶ـ The Poverty of Historicism
۷ـ Conjectures and Refutations
۸ـObjective Knowledge
۹ـ Philosophy and Physics
۱۰ـDie Zukunft ist offen
۱۱ـAuf der Suche nach einer besseren Welt
۱۲ـAlles Leben ist Problemlösen
۱۳ـ Kritischer Rationalismus
۱۴ـ hypothetisch
۱۵ـ Induktion
۱۶ـ Szientisten
۱۷ـ Skeptiker
۱۸ـ Kriterium
۱۹ـ Relativismus
۲۰ـ Dogmatismus
۲۱ـ Einbildungskraft
۲۲ـ پوپر در توضیح جهان ۲، از اصطلاح آلمانی Erlebnis استفاده می کند که می توان آن را در فارسی به تجربهٔ ذهنی، ماجرا، پیشامد و آزموده ترجمه کرد. در تفاوت این اصطلاح با اصطلاح آلمانی Erfahrung که آن نیز به معنای تجربه است، می توان گفت که اگر دومی شامل تجربه اعم از فردی و جمعی و آگاهانه و قابل انتقال باشد، اولی را می توان به تجربهٔ شخصی، مستقیم و غیرقابل انتقال تعبیر نمود. در این مقاله در برگردان اصطلاح آلمانی Erlebnis همه جا معادل «تجربهٔ زنده» به کار رفته است.
۲۳ـ Urknall-Hypothese
۲۴ـ emergent
۲۵ـ Menschwerdung
۲۶ـ Ritual
۲۷ـ Entwicklung
۲۸ـ beschreibende Sätze
۲۹ـ Darstellungsfunktion
۳۰ـ argumentative Funktion
۳۱ـ Tyrannei
۳۲ـ Historizismus
منابع مورد استفاده از آثار پوپر:
Die offene Gesellschaft und ihre Feinde, Bd. ۱,۲, Tübingen ۱۹۶۹
Das Elend des Historizismus, Tübingen ۱۹۶۹
Ausgangspunkte. Meine intellektuelle Entwicklung, Hamburg ۱۹۹۵
Objektive Erkenntnis. Ein evolutionärer Entwurf, Hamburg ۱۹۹۸
Auf der Suche nach einer besseren Welt, München ۱۹۹۹
Alles Leben ist Problemlösen, München ۲۰۰۰
بهرام محیی
منبع :سایت ایران امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست