دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

كدام سینما به قهقرا رفته است


كدام سینما به قهقرا رفته است

هنر نمایش یك فرآیند جمعی است و سینما هم از این قاعده مستثنی نیست وقتی در بخش سخت افزاری آن عمل جمعی را نمی توان نادیده گرفت در بخش نرم افزاری هم این گرایش می تواند راهگشا باشد

«طبل بزرگ زیر پای چپ» آخرین ساخته «كاظم معصومی» یكی از اتفاق های مهم سال های اخیر سینمای جنگ است كه علاوه بر كارگردانی قابل توجه و بازی درخور توجه بازیگرانش جایزه بهترین بازیگر از جشنواره مسكو برای حمید فرخ نژاد، موید همین موضوع است، از فیلمنامه ای جزیی نگر و حرفه ای برخوردار است.

پربی راه نیست اگر گفته شود كه سایر نقاط قوت فیلم بر همین فیلمنامه بسیار پرداخت شده و شخصیت محور استوار است. شاهد مثال، بردن جایزه بهترین فیلمنامه از دوازدهمین فستیوال بین المللی «لیستاپاد» بلاروس است. می دانیم كه از بی شمار جوایزی كه سینمای ایران دریافت كرده است، تعداد بسیار اندكی از آن متعلق به فیلمنامه بوده است دو فوق لیسانس تئاتر كه علاوه بر سوابق تئاتری قابل توجه، سوابقی هم در نگارش فیلمنامه و سریال دارند، همكاران معصومی در نوشتن فیلمنامه بودند: مسعود صباح با گرایش ادبیات نمایشی و داریوش مختاری با گرایش كارگردانی. بی تردید همین سابقه تئاتری باعث شده كه فیلمنامه به لحاظ شخصیت پردازی، دقیق و درست عمل كند.

به بهانه اكران فیلم با داریوش مختاری، یكی از فیلمنامه نویسان این فیلم، گفت وگو كردیم كه در جاهایی بحث به انتقاداتی كشیده شد كه این روزها از طریق برخی رسانه ها به این فیلم گرفته می شود كه پاسخ های مختاری در نوع خود جالب توجه است.

● می دانیم كه جنگ به واسطه ذات خود استعداد زیادی برای ماجرا محوری دارد. از سوی دیگر درام مدرن بر شخصیت استوار است. سینمای جنگ ما عموما حادثه محور است. فیلم «طبل بزرگ زیر پای چپ» از میان این دو شیوه، رویكرد دوم را انتخاب كرده است. مسلما این رویكرد آگاهانه بوده است. یعنی در فیلمنامه شما شخصیت ها مجال بیشتری برای بروز و ظهور پیدا كرده اند. هراس نداشتید كه با این انتخاب، مخاطب خوگرفته ایرانی با حادثه را از دست بدهید

▪ فارغ از دیدگاه مدرن یا غیر مدرن، به نظر من بهترین و با كیفیت ترین نوع روایت، درام مبتنی بر شخصیت است و البته سخت ترین و چالش برانگیزترین آنها و از آنجا كه ما بنا داشتیم با «طبل بزرگ زیر پای چپ» راه دشوار را برویم این رویكرد چندان پربی راه نیست... اما از طرف دیگر به نظرم این گرایش به ماجرا محوری بیشتر از ذات سینمای جنگی معمول و مرسوم، می آید تا خود جنگ. در واقعیت بیشترین چالش، سهم انسان گرفتار در جنگ است كه با هجمه ای از احساسات متناقض و متضاد مانند «مرگ و زندگی»، «مهر و خشم»، «دوست و دشمن»، «زیبایی و زشتی» «شجاعت و ترس» و... مواجهه است. بنابراین می توان با عبور از چارچوب های دست و پا گیری كه بیشتر از مظاهر غلبه فرع بر اصل یا حاشیه بر متن است، چنین نتیجه گرفت كه هراس كلی من و همكارانم در زمان نگارش فیلمنامه ای گزارش گونه، بیشتر در خصوص چگونگی بازنمایی دغدغه های همین انسان و سپس احساس مسئولیت در برابر طرح اصولی قواعد درام شخصیت پردازانه، معنا پیدا می كرد.

پس اگر خود را در مفهوم كلی نمایشگر بدانیم، ضمن احترام ویژه ای كه شخصا به مخاطب قائلم و حتی آن را از جهات بسیار بر خود اثر هنری ارجح می دانم، به صرف جذابیت و اینكه تماشاگر اصول درام را نمی شناسد مجاز نیستیم به او نمایش نادرست یا درام غیراصولی عرضه كنیم... البته در گام بعدی به جلوه هایی از درام مبتنی بر موقعیت كه می توان «ماجرا محوری» را هم زیرمجموعه آن دانست نظر داشتیم، لیكن رویكردی كه عامدا از آن پرهیز می كردیم درغلتیدن به ورطه مضمون گرایی مطلق بود یا همان درام مبتنی بر موضوع. پس می بینید مجادله فقط بر سر دو شیوه یا دو لحن «حادثه محوری» و «شخصیت محوری» نبوده است.

روشنتر عرض كنم جدا از هر گونه ارزش گریزی یا عدم عنایت به محتوای سلیم و سازنده، درام مبتنی بر مضمون صرف، شما را به عنوان نویسنده و داستان را به عنوان ابزار بیانی در مسیری قرار می دهد كه انگار مه و خورشید و فلك در كارند تا فقط موضوع و پیامی قالبی و از پیش بسته بندی شده انتقال یابد كه متاسفانه همچون یك نقیصه در بسیاری از آثار تحت عنوان سینمای جنگ و دفاع مقدس وجود دارد و ضروری است بخش عمده آسیب شناسی این ژانر به لحاظ نرم افزاری در این حیطه صورت پذیرد. بحث دامنه داری است و امیدوارم امكان بروز طبیعی چنین گفت وگوهایی فراتر از دستورالعمل های رسمی و بخشنامه ای برای اصحاب هنر و قلم دست بدهد.

● یكی دیگر از تفاوت های «طبل بزرگ زیر پای چپ» با دیگر آثار جنگی ما، نشان دادن چهره قابل قبول، باهوش و گاه انسانی از دشمن است. از این جهت به نظرم فیلم شما در میان سینمای جنگ ما كم نظیر است. در این باره كمی صحبت كنید.

▪ برای نسل جوان كنونی اینكه ما در برابر چه نوع موجوداتی وادار و مقید به حراست از ناموس و كیان خود شدیم، پرسش مهمی است. اگر این رویارویی صرفا در برابر مشتی آدمك زبون نادان مست و لایعقل بی استعداد و در عین حال ددمنش بود پس چگونه سال ها به طول انجامید و هنوز پس از گذشت نزدیك به دو دهه چرا با تبعات و عوارض غیرقابل انكار آن همچنان دست به گریبانیم و با توجه به تحولات چندساله اخیر منطقه منشاء این میزان شیفتگی دو ملت ایران و عراق و عدم خصومت و كینه ورزی آنها نسبت به هم را در كجاها باید جست وجو كرد. از این دیدگاه است كه با تاكید بر مداخله و اثرات مخرب دست نشانده خارجی در طول دفاع هشت ساله می توان به جرات گفت كه این جنگ بر هر دو ملت ایران و عراق به طرز همسنگ و یكسانی تحمیل شده بود.

دو ملتی كه با هم دارای مشتركات فرهنگی و اعتقادی بارز و حتی آمیزش قومی و زبانی هستند. لذا در نگاهی تمثیلی وجود حوضچه آب میان دو جبهه نماد همین آبشخور فرهنگی و عدم دسترسی به آن نشانه درد مشتركی است كه اگر با بدخواهی قدرت برتر فرامنطقه ای و غفلت عمومی توٲم شود، چه بسا این دو همسان همخون از هم جدا افتاده یا ناخواسته در مقابل هم قدعلم كنند. متقابلا آگاهی ناشی از بهره مند شدن از این آبشخور حیاتی حجاب ها را كنار می زند. عجیب نیست كه «ستوان یحیی سرخاب» در انتهای سیر و سلوكش و انجام كار پس از دسترسی به آب حوضچه و اشراف یافتن بر رموز جبهه مقابل، ضمن به جان خریدن همه خطرات احتمالی چنین بی مهابا به عیادت دشمن سابق و انسان زخمی و دردمند آن سوی خط می رود.

● البته ما به عنوان تماشاگر در نهایت و به سختی می فهمیم كه هدف عملیاتی كه سروان و سرباز در آن شركت داشتند منحرف كردن دشمن از حمله اصلی به «مهران» و آزادسازی این شهر است اما به نظرم در آشكار كردن این هدف به تماشاچی كمی امساك كرده اید. این به نظرم اطلاعات كلیدی ای است و باید بیشتر بر آن تاكید می شد. نظر خودتان چیست

▪ اولا عرض كنم كه هیچ اثری به معنای واقعی كامل نیست و قصد دفاع همه جانبه ندارم. اما استنباط من از درام، به رغم تعاریف متعددی كه می توان سراغ گرفت و وارد دانست، عبارت است از تعیین نوعی استراتژی برای انتقال اطلاعات، اینكه چه وقت و چگونه آن را در اختیار مخاطب قرار دهید یا از ارائه آن امساك كنید.

همانطور كه توجه كرده اید، در آغاز و ضمن كشمكش های اولیه می توان به سهولت دریافت كه ستوان حسین محجوب به اتفاق گروهان تحت امرش و هم عرض با سایر یگان های دخیل، من جمله نیروهای داوطلب و بسیجی كه «حافظ» حمید فرخ نژاد می تواند جامانده ای از آنها باشد، در جبهه جنوب با مشاركت در انجام عملیاتی محدود و فریبنده درصدد فراهم آوردن زمینه ای برای اجرای یورش گسترده ای در محوری دیگر برآمده است، لیكن طبق قواعد رزم و منطق نظامی، همچنین با عنایت به اینكه ستوان یك فرمانده جزء است، او اكنون از هدف غایی عملیاتی كه منجر به از دست رفتن غالب نیروهایش شده آگاهی ندارد و شما حساب كنید اگر «مهران ادریسی» بابك حمیدیان معترض، اما طالب دانستن از همان ابتدای واقعه تمام و كمال در جریان ماحصل امر قرار می گرفت، چه بر سر كشمكش مركزی داستان می آمد و در نطفه خفه می شد و اساسا با داستان دیگری طرف بودیم.

گفت وگو با داریوش مختاری، یكی از فیلمنامه نویسان فیلم «طبل بزرگ زیر پای چپ»

بیژن مشفق


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.