دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

پایانی هست


پایانی هست

یادداشتی از دکتر فیاض زاهد, عضو هیئت علمی دانشگاه, در مورد امریکا و زوال آن

همه چیز طبیعی به نظر می رسد. منازعات و مباحث مدرن یا پست مدرن. حتی تفاسیر پیامبرانه از تاریخ آنقدر اطمینان بخش نیستند تا بتوانند با قاطعیت بگویند می توان الگوهایی را که در سنت تفاسیری از تاریخ موجود است به جوامع جدید تعمیم داد. بالآخره به تعبیر کانت دبیر حزب کمونیست برلین شرقی در دهه نود این سرانجام سرمایه داری است که ظاهرا بر مارکسیسم غلبه یافته است! اما آیا به راستی این تمام ماجرا است و تک قطبی شدن جهان بدان معنا است که بشریت فرآیندی یک گانه را سپری خواهد کرد و این سرمایه داران هستند که همراه با پرولتاریا کتاب به سر عقل آمدن بورژوازی را خواهند خواند!؟ تعبیری که به گمانم ویلیام شایرر بر ما نهیب زده بود. تحولات ۱۹۴۸ژوئیه؛ هر چند برای نگارش آن جملات جادویی کفایت می کرد؛ اما ظاهرا داستان تامه بشریت نبود. در مانیفست که بدستان هنرمندانه مارکس و انگلس نگارش یافته بود؛ این رگبار کلمات بود که بر بشریت نازل شده بود. انگار پیامبری طومار بشری را قرائت می کند. بیهوده نیست که علی شریعتی گفته بود اگر قرار بود در قرن نوزدهم خداوند پیامبری به زمین بفرستد؛ آن پیامبر جز کارل مارکس نمی بود!

اما این نمی تواند پایان بشریت باشد که اگر به بدبینی امثال هانتینگتون باشیم تازه طوفان ها برخاسته است.آمریکا سرزمینی کم نظیر و بکر است. قاره ای که نه از سر آگاهی که بر اثر تصادف کشف شده است. پر از موهبت و انعام الهی. با گستره ای بیکران و منابع عظیم. دریاها و اقیانوسها؛ کوهها و صحراها. آب؛ باد؛ آتش و خاک در هم آمیخته اند و آن را سرزمین فرصت ها ساخته اند. از قرن هجدهم که مهاجرت در نتیجه فروخفتن رویاها در غرب آغازیدن گرفت، کمتر تصور می شد که از راه ماندگان و از خانه راندگان بتوانند تمدنی به این اندازه شکوهمند فرا نهند. آنها به این اصل مهم پایبند بودند و باور داشتند که آمریکا تنها در نتیجه این سه عامل شکل یافت.Right place,Right time,Right person این مهمترین رمز توفیق سرزمینی است که به تعبیر ماکیاولی در کتاب "شهریار" دو چیز را با هم داشتند. فضیلت و زمانه سازگار! - آه که چقدر دلم از این مفهوم خون است و هر گاه به تاریخ خویش می نگرم فراوان دیده ایم که یا فضیلتی نبوده یا زمانه سازگاری. یاد آن تعبیر ماندگار از غزالی می افتم که خطاب به سنجر سلجوقی نوشته بود: "اوضاع زمانه دگرگون شده است و خلایق بی آز و شرم در کمین اند." فقدان یکی و غفلت دیگری.بگذریم.

آمریکا که بنیاد نهاده شد بر موجی از ایده ها و تئوری هایی شکل یافت که در دنیای کهن امکان استقرار آن نبود. چه نشانی بهتر از این که اگر نبود انقلاب آمریکا هیچگاه نظرات امثال منتسکیو و خصوصاٌ روسو به بار نمی نشست. در کوتاه کلام آنکه در اروپا هیچگاه امکان طرح دیدگاههایشان فراهم نمی آمد. آمریکا همان گونه که به بسیاری از فرصت طلبان امکان توفیق داد به رشد نگره های فرا قاره ای و انسانی که در معاهدات و بیانیه های شیکاگو؛ ویرجینیا و فیلادلفیا است صورت تحقق بخشید. سرزمینی که محل تاراج بود به مهد آزادی بدل شد.جفرسون و واشینگتن انسان هایی بودند با پیشانی های بلند. بعدها بزرگانی چون آبراهام لینکلن نیز بدانها پیوستند. لذا در جهان منادی آزادی و رهایی شدند. در همین سرزمین مادری چه نیکنامی که نداشتند. در اواخر قاجار که چشممان به نادر یا اسکندری بود تا بیاید و کار ما سامان دهد- که البته هیچکدام نیامدند- امریکایی ها مظهر انسان دوستی وآزادی خواهی بودند و در برابر طمع متوحشانه تاواریش های روس و مزبزبان انگلیسی. شوستر؛ میلسپو و شهید مشروطیت در تبریز!

مونروئه حتی آنقدر راست کرداری پیشه کرده بود که به امریکایی ها گفته بود: آمریکا برای آمریکاییها. نباید پایمان را از این قاره بیرون نهیم. اما نتیجه دو جنگ اول و دوم جهانی آمریکا را بر جای پسرعمو نشانید و این امپریالیسم بود که خواسته یا ناخواسته؛ دانسته یا ندانسته درگیر جنگهای هندوچین؛ ویتنام و شبه کره شده بود. ویلسون؛ ترومن و آیزنهاور در لباس دیگری ظاهر شدند. آمریکای انسانی به دشمن خلق ها بدل شد و این پرسش را بر زبان سولژنیستین در دانشگاه نیویورک جاری ساخت تا با ساده دلی روسی بپرسد: به راستی چرا در هر نقطه جهان خلق ها که آزاد می شوند؛ پرچم شما را آتش می زنند!

در همین دیار که این سظور رقمی می شود آنگاه که مجسمه آزادی و بخشش؛ نلسون ماندلا به تهران آمده بود؛ گویا از رییس جمهور وقت پرسیده بود این چگونه است که دو کشور ایران و آمریکا که هر دو به آزادی و رهایی سیاهان از دستان آپارتاید مدد رسانده اند تا این حد از یکدیگر فاصله داشته و متنفرند!

- ایرانیان دلایل زیادی برای این تنفر داشتند. پنجاه سال تاریخ روابط ایران و آمریکا این تنفر را توجیه می کند.

اما به راستی آیا آمریکا می تواند از سنت رایج تاریخ که برای همه تمدن ها و دولت ها آغاز و پایانی متصور است؛ رهایی یابد؟ آیا آمریکا نیز با این سطح درآمد؛ رونق اقتصادی سهم برتر در ابر رایانه ها و مطالعات فضایی نمی تواند راه نابودی خود را فرو بندد و کتابی را بخواند که فیلسوفان- مورخان آن را محفوظ خویش دارند!- اگر خاطر خوانندگان فهیم باشد؛ این نوشته که ادامه متن فبلی با عنوان "آمریکا و فرجام تاریخ" است؛ از آنجا شکل یافت که مجادله ای شبانه در ونیز میان من و دوستانی از استرالیا و ایتالیا در گرفته بود. آنها بر این باور بودند که ظهور و سقوط تمدنها ضرورتاٌ از یک مدل تبعیت نمی کند. تا بتوان برای فرجامش داستان را تغییر داد. شبیه داستان شیروی قصه های فارسی. اینکه بتوان به جای شاه؛ شیرو را در بستر خواباند تا طالع نحس گدر نماید.

آمریکا قطعاٌ و ضرورتاً نباید و نمی تواند در مسیری به افول پای نهد که اشکال و ابعادش تکرار شده است.این بدان معنا است که اگر نسخه ای برای دیگر تمدنها عامل حیات است می تواند در آن کشور به ضد خویش عمل نماید.این دیالکتیک تاریخ است.اینکه همواره هر چیزی در درون خویش ضد خود را پرورش می دهد.حال تمدن باشکوه نشانه هایی از زوال را می بیند.این امپراطوری بسیار از آنی که باید؛ بزرگ شده است. در تاریخ آموخته ایم که امپراطوری ها در مسیری پارادوکسیکال طی مسیر می کنند. برای قدرتمند شدن وسعت می یابند و البته هر چه بزرگتر می شوند تضادهای درون امپراطوری را افزایش داده و آن را به مرگ نزدیکتر می سازند. وسعت امپراطوری زبان ها، ادیان، نژادها و تنوع اقلیمی را به همراه دارد و تنها حکومت آن گونه پایدار می ماند که بر زین اسبها اداره شود. گویی این همان گستره جنگ و فروغلطیدن در مسابقه تسلیحاتی است که آنگونه ما را توجیه می نماید که برای حفظ این برتری ناچار به گسترش سرمایه گذاری در تسلیحات هسته ای و غیر متعارف باشیم. اما با همین استراتژی شوروی به نابودی کشیده شد. زیرا زرادخانه ها آباد ولی شکم خلایق خراب مانده بود. حال ایالات متحده بالاترین ماشین جنگی را دارد. هزینه نظامی آن بیست برابر بودجه کشورهایی نظیر ایران است. آمریکا ناچار است برای حفظ سلطه خود سربازانش را از سومالی تا افغانستان پراکنده سازد. آیا آمریکا می تواند از ادامه آن سیاست ها دست شوید؟ اگر چنین کند کمپانی های ساخت سلاح و جنگنده های زمینی و آسمانی چه باید بکنند؟ و آیا آمریکا می توند این وضعیت جنگی را با جهان ادامه دهد؟ پاسخ باید منفی باشد. زیرا برای اداره چهان نمی توان همواره بر زین اسب جنگ وتهاجم نشست. اما یادمان باشد که قوبیلای قاآن به مارکوپولوی ونیزی گفته بود: ما شکستمان از جایی شروع شد که از زین اسب ها به پایین آمدیم!

حال در وضعیتی که آمریکا از جهان به صورت مسلح پاسداری می کند؛ این چین و هند هستند که آرام آرام در حال بلعیدن جهان هستند. آیا آمریکا می تواند جلوی هند و چین را بگیرد؟ به نظر شما اگر می توانست نمی گرفت؟ امروز داستان تکنولوژی اتمی هند در زیر بمباران خبری پرونده هسته ای ایران گم شده است. اما آگاهان می دانند که هندی ها در انرژی هسته ای به جایی دست یافته اند که آمریکایی ها را وادار نموده تمام برگه ها را به زمین زند. چین نیز نه تنها آمریکا بلکه جهان را بلعیده است.آمریکا از مشکلات عدیده اقتصادی در رنج است. اقتصاد آمریکا شرایطی را پشت سر می نهد که یادآور "خوشه های خشم" جان اشتاین بک است. بسیاری از بانک ها ورشکست شده اند. بورس در وضعیت نابهنجاری قرار دارد. اصطلاح Diversity به لغتی آشنا در محاورات بدل شده است. مهاجرت های پراکنده و بدون محاسبه یکسانی آمریکا را دچار خدشه ساخته است. شرایط برای کار روز به روز سخت و سخت تر می شود. دلار به پولی ضعیف در برابر یورو بدل شده است. آمریکا توان تداوم این حجم از سرمایه گذاری را ندارد. به زودی آمریکا به جایی خواهد رسید که در آمارهای R&D روند نزولی را طی نماید. آمریکایی ها در هفته گذشته قانون برداشت از ذخیره های فلات آمریکا در بخش گاز و نفت را آغاز کرده اند. تاثیر این اقدام در ۱۰ سال آینده خود را نشان خواهد داد.

به تدریج آمریکا ناچار است تا از ولخرجی های خود بکاهد و این در حالی است که اروپای متحد؛ چین حریص و هند زیرک به سرعت در حال رشد هستند. گویا حال بازی از آسیا آغاز شده است. در سال ۲۰۲۰ طبق برآورد مجله معتبر اکونومیست؛ این چین است که به رتبه اول اقتصاد جهان نائل خواهد آمد. یعنی اینکه از هم اکنون باید نگران ابرقدرتی بود که فضیلت کمتری به نسبت آمریکای در آغاز قرن نوزدهم را دارا می باشد. چین شاخص های نامطلوبی را در عرصه حقوق بشر و آزادی های فردی دارد. اما توانا و جوان است. هند نیز با دارا بودن بیش از یک میلیارد جمعیت با تمرکز بر تنها دویست میلیون نفر از شهر نشینان توانمندش رشدی معادل ده درصد را در سال های گذشته پشت سر خود دارد. حال این آمریکا است. سدی بزرگ که تاجش در برابر تموج آب های سنگین تاب برداشته است. مهم نیست چه میزان ظرفیت دارد. مهم آن است که آب از سد در حال ریزش است.

حال سوال همچنان پا برجاست. آیا آنها از این طوفان به سلامت گذر خواهند کرد؟

نویسنده : فیاض زاهد