یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
ویژگی های رشد انسان در ابتدای چرخه زندگی
جان بالبی (John Balby)، روانكاو بریتانیایی (۱۹۹۰-۱۹۰۷) در نظریه خود، وابستگی بهنجار را در مرحله اول زندگی كودك، برای رشد سالم بسیار مهم عنوان میكند.
وی میگوید این نوع وابستگی كه در واقع باعث ایجاد احساس ایمنی دركودك میشود، زمانی به وجود میآید كه "رابطهای گرم، صمیمی و پایدار بین كودك و مادر كه برای هردو رضایتبخش و مایه لذت است" وجود داشته باشد.
بالبی معتقد است كه جدایی از مادر یا فرد مراقب، با توجه به اینكه كودك در چه مرحلهای از وابستگی قرار دارد، باعث ایجاد اضطراب جدایی در او میشود. این اضطراب معمولا در ۱۰ تا ۱۸ ماهگی شایعتر از سایر دورههاست.
نكته اینجاست كه توانایی مادر برای رفع اضطراب یا ترس كودك كه به افزایش وابستگی كودك یا نوزاد در این دوره اولیه، منجر میشود اهمیت اساسی دارد.[تئوریهای رشد كودك و سلامت روان]
هری هارلو(Harry Harlow)،پس از انجام آزمایشی بر روی میمونها به این نتیجه رسید كه آثار هیجانی و رفتاری در میمونهایی كه از بدو تولد جداشده و از برقراری وابستگی در آنها جلوگیری شده، قابل توجه است. این میمون ها گوشهگیر، ناتوان از برقراری ارتباط با سایر میمونها و ناتوان در مراقبت از بچههای خود هستند.
مری اینزورث (Mary Ainsworth ) كه مشاهدات بالبی را گسترش داد تاكید میكند كه این وابستگی اولیه در كاهش اضطراب موثر است و كودك را توانا میسازد كه از حضور نماد وابستگی خود دور شده و محیط را جستجو كند. [تاثیر سلامت عاطفی بر احساس، افكار و رفتار ما]
وی بر این باور است كه تماس جسمی نزدیك مادر و كودك وقتی كه كودك درخواست كمك میكند مثل در آغوش گرفتن او هنگامی كه گریه میكند، بیشتر از آن كه رفتار وابستگی شدید را تثبیت كند، با پیشرفت رشد كودك، اعتمادبه نفس او را تقویت میكند. بنابر این، مادرانی كه در واكنشهای خود كند هستند، كودكان مضطربتری خواهند داشت.
بنابراین ملاحظه میكنید كه رشد روانی نوزاد از لحظهای كه ضربه تولد را تجربه میكند آغاز میشود. چرا كه از این زمان به بعد او علاوه بر تنفس و تغذیه، به فضای امن نیز نیاز دارد. احساس امنیتی كه در واقع زمینهساز اصلی اعتمادبهنفس در دوران حساس زندگی آینده اوست.
براساس نظریه بالبی، رفتار"وابستگیگونه" در سراسر عمر، ز گهواره تا گور ادامه مییابد. مطالعات بالینی نشان میدهد برای مثال، دانشجویان دانشگاه كه برای نخستین بار خانه را ترك میكند در صورتی به روابط اجتماعی متعادل دست مییابند كه دوره وابستگی اولیه آنها نسبت به مراقبین خود با احساس ایمنی همراه بوده است. [ارتباط مثبتاندیشی و اعتماد به نفس]
مری اینزورث معتقد است احترام به نفس ضعیف و آسیبپذیری هیجانی در برابر استرس از جمله آثار بسیار مهم فقدان احساس ایمنی لازم و كافی در سال اول زندگی كودك است كه در رفتار و آینده كودك نمود جدی خواهد داشت.
بنابراین، با توجه به اهمیت ایجاد اعتماد بنیادین كه در واقع زمینهساز اصلی اعتمادبه نفس كودك در دوران حساس و پیچیده زندگی آینده اوست و همچنین برای هرچه عینیتر و ملموستر كردن موضوع با خانم دكتر مهدیه معین* روانپزشك، گفت و گو كردهایم.
▪ خانم دكتر، اساسا رشد روانی كودك از چه زمانی آغاز میشود؟
رشد روانشناختی كودكان براساس دیدگاه نظریهپردازان رابطه با ابژه، از بدو تولد آغاز میشود و آنها برخلاف نظریه روانكاوی كلاسیك كه انسان را موجودی در جستجوی لذت (pleasure seeking) میدانست، انسان را موجودی در جستجوی رابطه میدانند و فكر میكنند تمام ساختار شخصیتی كودك براساس رابطه با مادر استوار میشود.
ممكن است این مادر، مادر بیولوژیك او نباشد و كسی باشد كه نقش مادر را ایفا میكند.
نوزاد در هنگام تولد از درون رحم، یعنی از یك فضای خیلی امن و راحت و بدون استرس كه تمام نیازهای بیولوژیكش به راحتی و بدون درخواست، توسط بند ناف از طریق مادر تامین میشده به بیرون پرتاب میشود و درواقع، ضربه تولد را تجربه میكند(Rank-Birth Trauma) و حالا پس از این ضربه، نیاز به فضای امنی دارد برای اینكه بتواند زنده بماند و رشد كند.
كردارشناسان در این زمینه آزمایشهای جالبی را روی بچه میمونهایی كه در دو نوع مختلف تغذیه میشوند؛ یكی از طریق تماس با مادر بیولوژیكشان و دیگری از طریق یك جسم سفت و سخت، انجام دادند.نتیجه این آزمایشها، تفاوت جدی را در رفتار اجتماعی بعدی این بچه میمونها نشان داد.
▪ بنابراین، بعد از تولد نوزاد، تنها تامین نیازهای فیزیولوژیكی او مهم نیست؟
بله، در بررسیهای انسانی، نظریه پردازان "Object Relation" نیز این موضوع را مورد توجه قرار داده و بر این نكته تاكید كردند كه آنچه اهمیت دارد آن فردی است كه نیازهای فیزیولوژیك نوزاد و سپس فضای امن را برای كودك تامین میكند.
یعنی اگر قرار بود نوزاد را فقط در جستجوی بقا بدانیم، مهم نبود كه نیازهایش را چه كسی تامین میكند.اما این تامینكننده نیازها، نقش دیگری هم دارد و آن، حلقه اتصال و ارتباط نوزاد با جهان خارج است.
از طریق او(مادر) و در رابطه با اوست كه نوزاد به سوی جهان خارج هم میتواند برود و برای اینكه بتواند به این اعتماد دست پیدا كند، یك سال تولدش اهمیت حیاتی دارد.
نوزاد علاوه بر تامین نیازهایش،آغوش گرم و نوازش كلامی و فیزیكی میخواهد. این آغوش و نوازش مداوم در كنار همه كارهای ریز و درشتی كه نوزاد برای مراقبتكنندهاش بوجود میآورد از كسی برنمیآید مگر اینكه مادر باشد! آن هم مادری پخته، مهربان و مسئولیتپذیر.
▪ آیا افراد دیگری میتوانند جای مادر را در واقع پركنند؟
بله، مادرانه بودن این سرویسها مهم است. حالا ممكن است این نیازها توسط مادر بیولوژیك نوزاد برآورده نشود. یك پرستار، مادربزرگ یا پدربزرگ هم میتوانند این كار را انجام دهند. مهم این است كه نوزاد از این طریق با دنیا ارتباط برقرار میكند.
▪ نوزاد در یك سال اول زندگی، چه مراحلی را میگذراند؟
در ماه اول، گفته میشود كه كودكان در یك وضعیت "خوداندر" و "اوتیستیك" هستند؛ با نگاه تقریبا مات. به گونهای كه به طور مستقیم نگاه نمیكنند و مستقیما لبخندی از آنها دیده نمیشود.
اما در یك ماه و نیم بعد از تولد، كمكم با اولین لبخندهایش با مادر ارتباط برقرار میكند. بنابراین به نظرمیرسد بسیار زودتر از آنچه در كتابها، در مورد زمان بروز دلبستگی مطرح شده، این رابطه عاطفی پیش میآید و علایمی مثل "اضطراب جدایی" و "اضطراب غریبه" كه مربوط به شش تا ده ماهگی كودك است دیده میشود. یعنی بچه كمكم نسبت به غریبهها و دوری از مادر واكنش منفی نشان میدهد. چون به محض اینكه مادر از اتاق خارج میشود، بچه گریه میكند.
▪ قبلا اشاره كردید كه نوزاد علاوهبر تامین نیازهایش، به آغوش گرم و نوازش كلامی و فیزیكی نیاز دارد، آیا تاكید بر اهمیت شیر مادر هم در این رابطه است؟
بله، شیر مادر جدا از جنبههای ورود آنتیبادی به بدن بچه و افزایش مقاومت او، بیشتر جنبههای عاطفی دارد. پزشكان تاكید میكنند كه اگر قرار است بچهها را به صورت مصنوعی و با شیر خشك تغذیه كنید، او را در آغوش بگیرید كه این تماس پوستی برقرارشود.
رعایت این نكته به ساختهشدن چیزی كه اریكسون به آن میگوید"basic trust" اعتماد بنیادین كمك میكند. اعتماد بنیادین، اصلیترین مسئله رشد روانی كودك در سال اول است.
▪ آیا این اعتماد بنیادین با آن اعتماد به نفسی كه كودك در آینده نیاز دارد، ارتباط دارد؟
بله، افراد برای اینكه بتوانند بعدها اعتماد به نفس خوبی داشته باشند، ضروری است كه اعتماد بنیادین را تجربه كرده باشند. كودك باید دنیای خارج را برای ارتباط برقراركردن، دنیای امنی بداند. بنابراین باید با مادر یك رابطه مستمر و پایدار داشته باشد.
یكی از مواردی كه در سال اول زندگی، به شدت آسیبزاست غیبت مادر است. علت جدایی كودك از مادر، تفاوتی در این آسیبزایی به وجود نمیآورد. اینكه مادر به علت یك بیماری سخت، چند ماه بستری بوده و یا اینكه به دلیل افسردگی از كودك جدا شده مسئله را عوض نمیكند.
▪ زمانی كه ضرورتی ایجاب میكند كه مادر برای مدتی از كودك جدا شود، چه راهحلی را پیشنهاد میكنید؟
اگر قرار باشد بچه را زمانی كه "اضطراب غریبه" و "اضطراب جدایی" كاملا شكل گرفته از مادر جدا كنیم، این جدایی مشكلزاست. در این شرایط باید به او زمان بدهیم در كنار مادر، با چهرههای جدید خو بگیرد و احساس امنیت پیدا كند و بعد، این جدایی ایجاد شود.
به عبارت دیگر برای این جدایی باید به شرایط روانی كودك به ویژه در سنین شش ماه تا دو سال توجه شود. چون این احتمال وجود دارد كه بچه دیگر جرات نكند روی كسی سرمایهگذاری كند. زیرا در واقع وقتی رابطه عاطفی شكل میگیرد، معنایش سرمایهگذاری بخشی از انرژی روانی كودك بر مادر است و اگر این سرمایه بسوزد یا بر اثر جدایی به هدر رود، در آن صورت ممكن است در سرمایهگذاریهای بعدی دچار مشكل جدی شود.
▪ این مرحله (جداییطلبی كودك از مادر)، چگونه شروع میشود و چه مدت طول میكشد؟
بعد از طی مرحله همزیستی كه حدود سه تا چهار ماه است، از حدود شش ماهگی، آرام آرام پروسهای آغاز می شود كه در واقع كودك میخواهد به تدریج به یك نوع فردیت جدا از مادر دست یابد. در حالی كه به نظرمیرسد در این شش ماه خیلی جدا از هم نبودهاند.
▪ علایم این دوره چیست؟
علایم شایع این نوع فردگرایی و تفردخواهی،برای مثال، امتناع بچه از خوابیدن، خوردن و ابراز تمایل به چیزی از این آغوش به آن آغوش رفتن است. به این گونه، یك وجود مستقل و "رای من" در حال شكلگیری است. این "من" را شما آرام آرام میتوانید احساس كنید.
به عبارتی، به محض اینكه تحرك بچه آغاز میشود؛ او میخواهد به دلخواه خودش فاصله گرفتن از مادر را تجربه كند. در این حالت، اگرچه او پس از طی مسافتی دوباره برمیگردد و مادر را برای اطمینان، چك میكند؛ ولی همین دورشدن فیزیكی نشان میدهد او میخواهد "من" خود را به صورت مستقل از من مادر، شكل دهد.
در این دوره، نكته مهم آن است كه مادر، در تمام مدت به صورت ثابت، استوار و پایدار سر جای خودش قرار دارد.مادر از دورشدن كودك برآشفته نمیشود و ستون پایدار و ركن محكم فضای زندگی اوست. و همین حضور مادر است كه به كودك اجازه میدهد"من" خود را كسترش دهد.
▪ در این روند، كودك با چه رفتارهایی "من" قویتری را نشان میدهد؟
ادامه این رفتارها عموما در سال دوم، وقتی كه كودك كلام را به كار میگیرد، دیده میشود. او در این زمان، "نه" گفتن را آغاز میكند؛ حتی برای كارهایی كه دوست دارد آنها را انجام دهد. مادر به او میگوید، غذا میخواهی، میگوید "نه" یا "میآیی برویم بیرون" ،می گوید،"نه". در حالی كه به دنبال آن "نه"، بلند میشود و كفشهایش را میپوشد.
این "نه"، همان داستان تفرد و جدایی است كه كودك بروز میدهد. او در واقع این گونه میخواهد نشان دهد كه نظرش میتواند با نظر مادر، متفاوت باشد. در این زمان، بسیار مهم است كه به او اجازه این جداسازی داده شود.
ولی به نظر میرسد این داستان جداییطلبی، كمتر برای خانوادهها قابل درك است. به عبارتی برای آنها خیلی قابل پذیرش نیست كه كودك در فاصله شش تا دو سالگی به گونهای ساز جدایی و استقلال بزند.
بله، برخی از خانوادهها كه در مورد مسایل تربیتی سختگیرترند خیال میكنند بحرانی كه باید در دوران نوجوانی آغاز شود،حالا در شش ماهگی آغاز شده و بچه نافرمان است. اما باید متوجه باشند كه این علایم نشانه اظهار وجود و ابراز من است. یعنی برای او اینكه به ماست وسط میز چنگ بیندازد و آن را بریزد، یك فعل محسوب میشود و او میخواهد نقش یك فاعل را داشته باشد.
به عبارت دیگر، كودك میخواهد از آن وضعیتی كه فقط یك موجود آویزان و نیازمند بوده خارج شود و خود را تبدیل به یك موجود فاعل كند. این فاعلیت برای او بسیار مهم و لذتبخش است.
▪ این موضوع چه دورهای از زندگی كودك را دربرمیگیرد؟
این مورد به سال اول و دوم زندگی كودك برمیگردد و به معنای نافرمانی، سركشی و عصیان نیست. در واقع،یك آدم تازه و درحال شكلگیری است. ولی براین نكته تاكید دارم كه در سنین بالاتر موضوع فرق میكند. برای مثال، در مورد یك بچه ۴ ساله كه كار زشتی را انجام میدهد، برخورد متفاوتی لازم است.
ولی در آن ابتدا، برای نمونه، وقتی مادر میخواهد به كودك سوپ دهد ولی او صورتش را به مفهوم اینكه نمیخواهد آن را بخورد، برمیگرداند؛ باید به او اجازه داد كه نیم ساعت بعد، این كار دنبال شود. نه اینكه همان جا دهان كودك را به زور بازكنیم و سوپ را به او بخورانیم.
به این ترتیب با برخوردهای مناسب میتوانیم به كودك كمك كنیم كه"من" او زودتر شكل بگیرد.
▪ آیا آن احسای ایمنی كه مادر، در ماههای اول تولد كودك به او میدهد در شكل دهی این "من" تاثیرگذار است؟
بله، دقیقا همین طور است. اساسا اگر آن بستر امنیت (secure base) برای كودك ایجاد نشود، دیگر نمیتوانید منتظر باشید كه مراحل بعدی اتفاق بیافتد.
مراحل رشد تقریبا درتمام نظریه ها مثل ساخته شدن یك دیوار از پایین به بالاست اگر شما ردیف اول را درست پیریزی نكنید نمیتوانید انتظار داشته باشید كه قسمتهای فوقانیتر به درستی ساخته شوند.
"epigenetic principle"، یعنی تشكیل "من" و توانایی برقراری رابطه با دیگران زمانی مقدور است كه این احساس ایمنی به درستی ساخته شود. طبیعی است وقتی این دیوار به شكل نادرستی بالا میرود براساس همان ضربالمثل معروف، تا ثریا میرود دیوار كج.
معصومه كیهانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست