دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

زوزه ی شیرینت را آفتابی کنم


زوزه ی شیرینت را آفتابی کنم

مرگ که می زاید
همه ی افسوس های قد و نیم قد
نقطه ی ماندگاریشان دامان خاک است
اینجا ابرهای من و تو
همیشه پشت خطوط باران اول تر می ایستند
وقتی آسمانت اشک نریزد
زمین در اشاره ی انگشتانم …

مرگ که می زاید

همه ی افسوس های قد و نیم قد

نقطه ی ماندگاریشان دامان خاک است

اینجا ابرهای من و تو

همیشه پشت خطوط باران اول تر می ایستند

وقتی آسمانت اشک نریزد

زمین در اشاره ی انگشتانم گم می شود

این عقربه ها بدهکار هیچ ایستگاهی نیستند

و آنگاه که از چشم زمان به پایین

پرت می شوند

خیس تر از دانه های برف

بر گونه ی احساسم می نشینند

بگذار شعرهایم

در بلند ترین جیغ سکوت

چنا ن فریادی گوارا

زوزه ی شیرینت را آفتابی کنند.

عابدین پاپی