جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

پایان عصر شیخوخیت در جناح راست


پایان عصر شیخوخیت در جناح راست

اصولگرایان می توانند از بحران فقدان «پدر معنوی» عبور کنند

حال و احوال این روزهای راست‌نشین‌های سیاسی تعریفی ندارد؛ انتخابات ریاست‌جمهوری را با حضور حداکثری کاندیداهای خود به اجماع ملی اصلاح‌طلبان و هواداران هاشمی‌رفسنجانی باخته‌اند، برادر بزرگ‌ترشان (حبیب‌الله عسگراولادی) و پدر معنوی‌شان (آیت‌الله مهدوی کنی) را از دست داده‌اند و هیچ مولفه و پارامتر مشترکی برای رسیدن به وحدت در حوزه تاکتیکی و تکنیکی در اردوگاه این جریان سیاسی مشاهده نمی‌شود. این وضعیت راست‌نشین‌های سیاسی ایران در حالی است که اصلاح‌طلبان با ائتلاف تاریخی توانستند فرمان ماشین دولت را در اختیار حسن روحانی قرار دهند و خود از لایه اول محاقی که در آن گرفتار آمده بودند، خارج شوند تا جریان‌های فکری و سیاسی موجود در اردوگاه اصولگرایان با بحران‌های بیشتری روبه‌رو باشند. بحران‌هایی که به نظر می‌رسد با نبود برادران بزرگ‌تر، تشدید خواهد شد. اصولگرایان که در دوره دولت‌داری محمود احمدی‌نژاد، گفتمان‌شان نه‌تنها ترک خورد که مبتلا به انشقاق و چندپارگی شد حالا روزهای سخت‌تری را در میدان سیاست و رقابت پیش روی خود دارند. اما به واقع اصولگرایان با توجه به وضعیت برآشفته، چند پارگی‌های موجود و فقدان چهره‌هایی که حرف شنوی مطلق و نسبی از آنها وجود دارد چگونه می‌توانند از گرفتاری‌های موجود رهایی یابند و سروسامانی به کلاف در هم تنیده اصولگرایی دهند؟ چه افرادی پتانسیل حل بحران جانشینی در اردوگاه اصولگرایان را دارند؟ و اینکه آیا سربازان تازه‌ظهور راست‌نشین‌های سیاسی همچون گذشته از فرمان فقها و برادران بزرگ‌تر خود شانه خالی می‌کنند؟و اینکه آیا راست‌های سیاسی می‌توانند به مقوله «وحدت» و «انسجام» بیندیشند و برسند؟ پاسخ به این پرسش‌ها نیازمند نیم‌نگاهی به «تعریفی دوباره از هویت اصولگرایی» و «جناح‌بندی‌های موجود اصولگرایان» دارد.

یکم؛ هویت جبهه اصولگرایی

جناح اصولگرایان جمهوری اسلامی ایران، یکی از دو جناح سیاسی در ایران است که در مقابل گرایشات روشنفکری مذهبی که تمایل به تغییر ساختارهای سیاسی موجود دارند، به وجود آمده است. اصولگرایان امروز یا محافظه‌کاران دهه ۷۰ مایل به حفظ وضع موجود و مخالف تغییر در ساختارها و باورهای سنتی بوده‌اند و از طرف روشنفکران و سیاسیون قایل به تغییرات ساختار سیاسی به راستگرا یعنی مدافع وضع موجود مشهور شده‌اند. واژه‌های بنیادگرایی یا اصولگرایی از طرف خود این افراد برای توصیف خط مشی فکری‌شان به کار می‌رود. بخشی از جریانات مذهبی و روحانیت عمدتا در این خط و طیف فکری شناخته شده‌اند. انتقاد روشنفکران مذهبی به اصولگرایان آنچه آنها «تفسیر خشونت‌آمیز و متحجرانه و انحرافی از دین» می‌نامند بوده و در مقابل اصولگرایان روشنفکران مذهبی را «اهل مسامحه بر سر ارزش‌های مذهبی»و «غرب‌زده» دانسته‌اند. اصولگرایان معتقد به برتری مومنین و صالحین در حکومت بر مردم، برتری ایثارگران در بهره‌مندی از حقوق اجتماعی، مشروعیت رهبری از طرف خدا و نه مردم (بحث مشروعیت و مقبولیت) و... هستند. در تفسیری کلی‌تر جبهه اصولگرایی هم مثل اصلاح طلبان به حفظ نظام جمهوری اسلامی اعتقاد دارد و هم حفظ حاکمیت آن را از اصول خود می‌داند. اما اصولگرایان در برابر هر نوع تغییر و قرائت رسمی و گفتمانی مقاومت می‌کنند و نهادهای نظارتی حاکمیت به خصوص شورای نگهبان و مجلس فعلی محل نفوذ آنان است.

دوم؛ جناح‌های موجود جبهه اصولگرایی

جناح اصولگرایان فراز و فرودهای متفاوتی را پس از انقلاب تجربه کرده‌اند اما با توجه به شرایط فعلی به چهار جناح تقسیم می‌شوند:

۱- اصولگرایان سنتی:

این جناح اصولگرایان فرزند تمام‌عیار نهاد روحانیت و بازار است و شامل جامعه روحانیت مبارز، حزب موتلفه اسلامی و گروه‌های پیرامونی آن هستند. جامعه روحانیت مبارز البته خود در حال حاضر و به تبع دولت‌داری محمود احمدی‌نژاد از چندین طیف گسترده تشکیل شده است به نحوی که چهره‌هایی مانند هاشمی‌رفسنجانی، علی‌اکبر ناطق نوری و حسن روحانی به سوی اصلاح‌طلبان رفته‌اند و با وجود عضویت در شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز دیگر در جلسات شورای مرکزی شرکت نمی‌کنند و به نوعی ازاین گروه سیاسی جدا شده‌اند. جامعه روحانیت مبارز با رهبری آیت‌الله مهدوی‌کنی طی دهه گذشته همواره نقشی بسزا در تصمیمات تشکیلاتی اصولگرایان داشته است تا جایی که گروه‌ها و احزابی همانند حزب موتلفه اسلامی و جامعه اسلامی مهندسین بدون نسخه ارائه شده جامعه روحانیت مبارز وارد حوزه عمل سیاسی نشده‌اند. جامعه روحانیت مبارز با آیت‌الله مهدوی‌کنی و حزب موتلفه با مرحوم حبیب‌الله عسگراولادی و جامعه اسلامی مهندسین با محمدرضا باهنرتا حدود زیادی نقش پدرخواندگی نسبت به اصولگرایان داشتند که این نقش را در انتخابات ریاست‌جمهوری ۸۴ به بعد تا حدود زیادی از دست داده‌اند. در حال حاضر و با توجه به رحلت مرحوم حبیب‌الله عسگراولادی و در کما بودن آیت‌الله مهدوی کنی، محمد رضا باهنر مدیریت تشکیلاتی جناح اصولگرایان محافظه‌کار و سنتی را بر عهده دارد. علی لاریجانی از سال ۸۴ همواره چهره نزدیک به این جناح اصولگرا بوده است.

۲- اصولگرایان تکنوکرات:

اصولگرایان تکنوکرات بر خلاف هم کیشان بزرگ‌تر خود در جناح سنتی که معتقد به حفظ نظام با به‌کار‌گیری روش‌های سنتی هستند قایل به حفظ نظام با رشد، آبادانی و پیشرفت هستند و از این جهت شباهت زیادی به حزب کارگزاران دارند و در ساعات و ساحات بسیاری پا جای پای کارگزارانی‌ها می‌گذارند. اگرچه اصولگرایان عملگرا برای انکار شباهت‌های خود با اصلاح‌طلبان لیبرال و گروه‌هایی مانند کارگزاران از واژه‌هایی مانند پیشرفت و تعالی به جای توسعه و سازندگی استفاده می‌کنند. چهره شاخص این جناح اصولگرایی محمدباقر قالیباف است که سکان شهرداری تهران را در اختیار دارد. این جناح اصولگرایی برخلاف دیگر جناح‌های اصولگرایان تشکیلات سیاسی مشخص و شناسنامه‌داری ندارند و هواداران و سربازان محمدباقر قالیباف تنها یک بار سازمان سیاسی با عنوان جبهه پیشرفت و عدالت ایران اسلامی را راه‌اندازی کردند. این جناح البته در حوزه رسانه‌یی و مدیریت افکار عمومی به همراه اصولگرایان رادیکال و تندرو بیشترین ابزار رسانه‌یی را در اختیار دارد. این جناح طی سال‌های گذشته نشان داده که علاقه‌یی به وحدت با اصولگرایان محافظه‌کار و سنتی ندارد و بر‌همین اساس تاثیرپذیری‌ای بر برادران بزرگ‌تر اصولگرا ندارد.

۳- اصولگرایان رادیکال:

هویت اصلی جناح اصولگرایان تندرو را مخالفت و ضدیت با اصلاح‌طلبان تشکیل می‌دهد. این جناح برخلاف اصولگرایان محافظه‌کار و سنتی اعتقاد زیادی به حرف‌شنوی مطلق از روحانیت و فقاهت نداشته و بر اساس اجتهاد خود در بزنگاه‌های عرصه سیاسی عمل می‌کند. جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی با مدیریت حسین فدایی، جمعیت رهپویان با رهبری علیرضا زاکانی و انصار حزب‌الله از مهم‌ترین سازمان‌های سیاسی این جناح اصولگرایان است. این جناح همواره دردسرهای زیادی را در ایام انتخابات برای برادران بزرگ‌تر جناح اصولگرا ایجاد کرده است. برخی چهره‌های شاخص این گروه‌های سیاسی در سازمان‌های نظامی همچون سپاه سابقه حضوردارند و رسانه‌هایی مانند جهان نیوز وابسته به علیرضا زاکانی و هفته‌نامه پنجره وابسته به طیف غلامعلی حداد عادل این گروه سیاسی را نمایندگی رسانه‌یی می‌کنند. غلامعلی حداد عادل چهره محبوب این جناح سیاسی اصولگرایان محسوب می‌شود. این دسته از اصولگرایان همچون اصولگرایان تکنوکرات علاقه‌یی به وحدت با اصولگرایان سنتی نداشته‌اند و در بزنگاه‌های انتخابات نشان داده‌اند که همواره گزینه مورد علاقه خود را تنها حمایت می‌کنند. البته جمعیت ایثارگران، جمعیت رهپویان و انصار حزب‌الله رادیکال‌ترین گروه‌های سیاسی نیستند چرا که رادیکال‌تر از این گروه‌ها را جبهه پایداری، انجمن حجتیه، نوحجتیه‌یی‌های انقلابی شده شکل می‌دهند که از آنها با عنوان بنیادگرایان اصولگرایی نام برده‌اند. بنیادگرایی اصولگرایی شکل رادیکال‌تری از اصولگرایی است که از درون آن منشعب شده است. نسبت بنیادگرایان به اصولگرایان همانند نسبت انحلال طلبان با اصلاح‌طلبان است. در واقع رادیکالیزه شدن اصلاح‌طلبی به انحلال‌طلبی و رادیکالیزه شدن اصولگرایی به بنیادگرایی می‌انجامد. انجمن حجتیه مهم‌ترین نهاد گفتمانی بنیادگرایی است که می‌کوشید محافظه‌کاری مذهبی را ایدئولوژیک کند. اعضای این انجمن اگرچه تشکل سیاسی شناسنامه‌داری از سال ۶۶ به بعد نداشته‌اند اما جلسات هفتگی و ماهیانه آنان برگزار می‌شود. سید حسین سجادی و جواد مادرشاهی زعامت این جریان را بر عهده دارند. انجمنی‌ها بیش از آنکه در حوزه سیاسی کنش مستقیم داشته باشند در مسائل ایدئولوژیک تمرکز داشته و در مسائل اقتصادی رقیب ملی مذهبی‌ها و موتلفه‌یی‌ها به شمار می‌آیند. گروه دیگری از بنیادگرایان، بنیادگرایان عملگرا که در واقع نوعی تجدیدنظر در تفکر حجتیه یا نوحجتیه هستند و در دوره محمود احمدی‌نژاد رشد کردند. اسفندیار رحیم مشایی چهره برجسته این جریان است که گاه در عمل چنان تجدیدنظرطلبی می‌کند که از انحلال‌طلبان و اصلاح‌طلبان هم در نبرد با سنت‌گرایی رادیکال‌تر می‌شود. این جریان فاقد تشکیلات سیاسی است اما نفوذ اجتماعی بهتری به جهت رفتارهای پوپولیستی احمدی‌نژاد نسبت به دیگر جریان‌های اصولگرا دارد. اخیرا تلاش‌هایی برای ایجاد شبکه اجتماعی در این جریان به وقوع پیوسته است. اما شاید جدی‌ترین گروه بنیادگرایان رادیکال پیرامون آیت‌الله محمدتقی مصباح‌یزدی شکل گرفته و جبهه پایداری محصول سیاسی این نوع تفکر است. این جریان سیاسی در حال حاضر مهم‌ترین سازمان سیاسی بنیادگرایی و افراطی‌گری است و مهم‌ترین بازمانده آنان در حاکمیت است. اقلیتی موثر در مجلس است و ائتلاف‌های استراتژیکی با اصولگرایان رادیکال دارد.

سوم؛ پایان عصر شیخوخیت

جناح‌های موجود در اردوگاه اصولگرایان تنها یک نشانی دارد؛ چند دستگی و انشقاقی یکی ناشدنی. این انشقاق در حال حاضر بیش از گذشته رخ‌نمایی می‌کند و «محورهای اختلافی» بیش از «نقاط اتحادی » نماد و نمود دارد و این اختلافات روز‌به روز برادران اصولگرا را از هم دورتر و بزرگان و ریش سفیدان را دلخورتر و گلایه‌مندتر از یکدیگر می‌کند. در همین روزهایی که حال اصلاح‌طلبان از روی کار آمدن حسن روحانی کاندیدای مورد تاییدشان در انتخابات خوش است، اصولگرایان در تب‌و‌تاب انشقاقی هستند که زنگ خطر را برای آنها به صدا درآورده است. شاید فقدان وجودی حبیب‌الله عسگراولادی و آیت‌الله مهدوی‌کنی کار را برای چهره‌هایی نظیر محمدرضا باهنر (جبهه پیروان خط امام و رهبری) و سیدرضا تقوی (جامعه روحانیت مبارز) سخت‌تر از گذشته کرده است. محمدرضا باهنر نه‌تنها رابطه مرحوم عسگراولادی با جامعتین را ندارد که میزان حرف شنوی دیگر سران گروه‌های راست سنتی از او هم به اندازه عسگراولادی نیست و از نفوذ پدر معنوی رحلت کرده موتلفه‌یی‌ها بی‌بهره است و در میانه بازار سیاست اصولگرایانه تنها مانده است.

از سوی دیگر سیدرضا تقوی هم در نبود آیت‌الله مهدوی‌کنی تلاش دارد تا چهره‌های سرشناس و صاحب‌نفوذ راست‌های سیاسی را دور میز وحدت جمع کند اما او نیز همچون باهنر که نتوانسته گره از کار مهم‌ترین گروه اصولگرایان (جبهه پیروان خط امام و رهبری) بگشاید همچنان به موفقیتی پس از انتخابات دست پیدا نکرده است چرا که سیدرضا تقوی هم هرگز جامعیت آیت‌الله مهدوی‌کنی را در میان طیف‌های مختلف اصولگرایان ندارد. با این تفاسیر کدام یک از فقها و علمای این جناح سیاسی همچون شیخ محمد یزدی، محمد تقی مصباح‌یزدی، سید احمد خاتمی، سید احمد علم‌الهدی، موحدی کرمانی می‌توانند اصولگرایان را با توجه به وضعیت موجود از بن بست انشقاق و چندپارگی خارج کنند؟

هرچه هست به نظر می‌رسد که فصل شیخوخیت و ریش‌سفیدی در مدیریت اصولگرایی به پایان رسیده و جوان‌های تازه به میدان آمده که در سال‌های گذشته مصایب بسیاری را برای بزرگ‌ترهای خود به وجود آوردند دیگر تن به موعظه‌ها و مطالبات فقهای نامدار خود نخواهند داد و از آن سو شکست خوردن آیت‌الله مهدوی کنی و مرحوم عسگراولادی در ایجاد وحدت اصولگرایان و اختلافات شیخ‌محمد یزدی با محمدتقی مصباح‌یزدی دیگر فقیهی برای دور هم جمع کردن مردان مدعی اصولگرا پیشقدم نخواهد شد و دعوتی از سوی راست‌های محافظه‌کار برای این ماموریت را اجابت نخواهد کرد و این چیزی نیست جز پایان عصر شیخوخیت در جناح راست.

مجتبی حسینی