سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

بـچـه هـا را جـدی بـگـیـریــم


بـچـه هـا را جـدی بـگـیـریــم

آموزش, فقط به معنی سپردن بچه ها به آموزش و پرورش نیست همچنان که پرورش خلاقیت نیز به معنی سپردن بچه ها به آموزشگاه های هنری نیست

آموزش، فقط به معنی سپردن بچه‌ها به آموزش و پرورش نیست؛ همچنان که پرورش خلاقیت نیز به معنی سپردن بچه‌ها به آموزشگاه‌های هنری نیست...

بچه‌ها باید طوری آموزش داده شوند که از خلاقیت‌هایشان بازنمانند و طوری دنبال پرورش استعدادهای هنری‌شان بروند که لطمه‌ای به روند تحصیلشان وارد نشود. شاید بزرگ‌ترین وظیفه کارگاه‌های هنری مخصوص بچه‌ها، پرورش شعور آنها در کارهایی است که هم به آنها علاقه دارند و هم استعداد. بچه‌ها چه در مدرسه و چه در محیط‌های هنری باید با دیدن و خواندن انس بگیرند. مطالعه و مشاهده می‌تواند در بیداری و بینایی و رشد آگاهی‌ها تاثیر فزاینده‌ای داشته باشد. چنانچه فرزندان را در کلاس‌های بازیگری و نمایش ثبت‌نام می‌کنیم، باید بدانیم که هدف اصلی از این کار چیست. هدف از این کار قرار گرفتن در یک گروه مناسب است که بچه‌ها را به خواندن، تئاتر دیدن و سواددار شدن ترغیب کند، اما همه خانواده‌ها نه تمایلی به عضویت فرزندانشان در این کارگاه‌ها دارند و نه از لحاظ مالی می‌توانند هزینه آن را تامین کنند، بنابراین راه دیگری را انتخاب می‌کنند؛ یعنی خود زمینه‌ای برای مطالعه آزاد و مشاهده نمایش‌های مختص کودکان فراهم کنند، اما در حال حاضر با یک مشکل روبرو هستیم و آن نبود نمایش‌های قوی و مفید برای سنین پایین است. این نمایش‌ها معمولا یا آنقدر کم هستند که از وجودشان مطلع نمی‌شویم یا متن‌هایی ضعیف و شبیه هم دارند که وقتی یکی از آنها را می‌بینیم، انگار همه‌شان را دیده‌ایم.

دنیای بچه‌ها دنیای وسیعی است و فیلم‌ها و نمایش‌هایی که صرفا ادا درمی‌آورند و چند عروسک حیوانی را روی صحنه می‌رقصانند، نمی‌توانند مفید باشند. هنوز نپذیرفته‌ایم که آثار هنری مخصوص کودکان می‌تواند مفاهیم عمیق داشته باشد. گاهی برنامه‌های تلویزیون و نمایش‌های روی صحنه، بچه‌ها را فوق‌العاده دست‌کم می‌گیرند و شعور چندانی برای مخاطب قائل نمی‌شوند. فرزندان از کودکی باید یاد بگیرند که تئاتر ببینند و کتاب بخوانند و درباره آنها با یکدیگر صحبت کنند. یادم است وقتی کودک بودم، گروه‌های حرفه‌ای با حضور هنرمندانی چون «رضا بابک»، «بهرام شاه‌محمدلو» و... نمایش‌هایی مثل «یک جفت کفش برای زهرا» یا «اولدوز و کلاغ‌ها» را روی صحنه برده بودند. این نمایش‌ها طوری ساخته شده بودند که گویی روح و روان بچه‌ها را خوب می‌شناختند و بدون اینکه شعار بدهند، مفاهیم عمیقی را در بطن خود ارائه می‌دادند.

یادم است این نمایش‌ها را بارها تماشا کردم و هر بار از دیدنشان لذت بردم. احساس می‌کنم بچه‌های نسل حاضر از این تجربه‌های شیرین و جذاب و اثرگذار بهره‌ای ندارند یا کمتر بهره دارند. این گروه‌های حرفه‌ای کجا هستند؟ اصلا وجود دارند و می‌توانند زنده بمانند؟ اولین تجربه حرفه‌ای من در تلویزیون بازی در مجموعه «قصه‌های تا‌به‌تا» (زی‌زی‌گولو) بود. هنوز همه بینندگان آن را به یاد دارند ولی خود من بعد از آن سریال پیشنهاد خوبی برای کودکان نداشته‌ام که بخواهم در آن بازی کنم. گویی هرچه زمان می‌گذرد، به جای اینکه جلو برویم، در حال عقبگرد هستیم. امروز بچه‌ها چه تعداد فیلم و نمایش مخصوص کودکان را می‌بینند که بتوانند درباره آنها با هم صحبت و یکدیگر را به تماشای آن ترغیب کنند؟ یک تئاتر یا فیلم خوب برای بچه‌ها به معنی یک اتفاق خوب برای آنهاست. حتی اگر هرچند سال یک بار در گوشه‌ای از شهر نمایش مناسب و درخوری داشته باشیم که روی صحنه رفته باشد، تلویزیون و شهرداری اهمیتی برای آن قائل نیستند و در اطلاع‌رسانی و تبلیغ آن کمکی نمی‌کنند.

انگار می‌ترسند بچه‌ها را دست بالا بگیرند. یک بار نمایشی را به جشنواره کودک اصفهان برده بودیم که مورد بازبینی ناظران قرار گرفت و به ما گفتند چرا این نمایش غمگین است؟ آنها انتظار داشتند نمایش ما حتما بچه‌ها را بخنداند و ملغمه‌ای از موسیقی و عروسک باشد. اینهاست که باعث می‌شود بگویم انگار نمی‌خواهیم بچه‌ها را جدی بگیریم.

لیلی رشیدی

بازیگر