جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

روشنفکر یا نوکر خانه زاد


روشنفکر یا نوکر خانه زاد

مرز تصور, تلقی و برداشت با واقعیت گاه بسیار باریک است و گاه, این دو فرسنگ ها با هم فاصله دارند

مرز تصور، تلقی و برداشت با واقعیت گاه بسیار باریک است و گاه، این دو فرسنگ ها با هم فاصله دارند. چه بسا تلقی ها و اراده ها که به هم آمیخت و واقعیات را به میل صاحبان اراده رقم زد و چه بسیار بی اراده هایی که خود را باختند و از هول خیال خود ساخته از پای درآمدند حال آن که واقعیت چنان نبود که تصور می کردند. واقعیت ها خیال نیست اما این تلقی و تفسیر و برداشت ماست که به همان واقعیات جهت می دهد، جابجا می کند و واقعیاتی جدید را برجای آنها می نشاند. در تاریخ هم نام مردمان و ملت هایی ثبت شد که جرأت دست و پنجه نرم کردن و تغییر در واقعیات را یافتند و اراده کردند که با استواری ، واقعیات را با مراد خود شکل دهند. اراده، حرکت، صبوری، استواری و تدبیر در برابر چالش ها، و عبور از آنها ویژگی های مثبتی است که نام برخی مردمان را بر تارک تاریخ نشاند و ورق و رقم زدن فصل های جدید را به نام آنها ثبت کرد.

در تاریخ صدراسلام هم اگر باریک اندیشانه بنگریم، جای تعجب و تأنی خواهد بود که مسلمانان همراه پیامبر(ص) چرا در بدر و خندق-هجوم تمام احزاب و قبایل کفر- توانستند از جام پیروزی سیراب شوند اما در احد غافلگیر شدند و جرعه تلخ شکست را سر کشیدند؟ یا چرا یاران علی بن ابیطالب علیه السلام در نبرد سنگین و فرساینده جمل با همه دشواری و پیچیدگی، قرین توفیق شدند اما در صفین، سرنوشت رزم به میل دشمن رقم خورد؟ آیا ع ده و عده دو سپاه فرق کرده بود یا نه، واقعیات در همه این جنگ ها یکی بود جز اینکه تلقی ها، تصورها و برداشت ها در جبهه مسلمین لااقل در میان جنگ، دگرگون شده و به ضد خود میل کرده بود؟

ناشکیبایی و ترس از همهمه دشمن همانقدر خطرناک است که بی طاقتی و طمع در گردآوری غنایم. اگر نتوان در برابر هیبت دشمن، شجاعت به خرج داد و استوار بود این مسئله همان قدر او را به طمع خواهد انداخت که مغرور شدن و به دنبال غنیمت رفتن و تنگه رخنه و ضربه را وانهادن و به دشمن روحیه بخشیدن. بی صبری و ناشکیبایی همانقدر یک جبهه را آسیب پذیر می کند که فقدان دوراندیشی و بصیرت. و دشمن ماهر در هر جنگی بیش از آن که روی توان خود حساب باز کند، به نقاط ضعف جبهه مقابل امید می بندد، اینکه چقدر روحیه استواری دارد یا فاقد روحیه است، چقدر می تواند استقامت و مقاومت کند یا از جای بجنبد و سر موضع خود نتواند دفاع کند، چقدر می شود او را با همهمه و هیاهو ترساند یا تدبیر و تمرکز او را به هم ریخت.

در جنگ خندق و هجوم احزاب، از یک واقعیت پیش آمده ۲ تلقی و برداشت پدید آمد، چنان که قرآن کریم با زیبایی توصیف می کند:

۱) گروهی که چشمان آنها گرد و حیران شد و جان بر لبشان رسید و به خداوند گمان بد بردند. در چنان هجوم و محاصره ای، مومنان امتحان شدند و تکان سختی خوردند و منافقین و آنها که قلب هاشان مریض است، گفتند خدا و رسولش جز فریب به ما وعده ندادند. آنجا طیفی از منافقین گفتند ای اهالی یثرب! دیگر مدینه جای ماندن شما نیست، برگردید!... ای پیامبر آنها را می بینی که به تو می نگرند با چشمانی که از ترس در دوران است، مانند کسی که از سختی مرگ دچار غش و بیهوشی می شود (آیات ۰۱ تا ۸۱ سوره احزاب)

۲) گروه مومنان که رسول خدا(ص) برای آنها الگو و اسوه است، «کسانی که به خدا و روز آخرت امیدوارند و خداوند را بسیار یاد می کنند. و هنگامی که مومنان، احزاب کفر را دیدند گفتند این همان وعده خدا و رسول اوست و خدا و رسول او راست گفته اند. و دیدن این صحنه جز بر ایمان و تسلیم آنها نیفزود. (احزاب، آیات ۱۲ تا ۳۲). و تاریخ هر دو تلقی و فرجام آن در جنگ خندق-و پیش از آن در بدر و احد، و پس از آن در جمل و صفین- را به خاطر دارد که هر یک از این دو برداشت، چگونه روحیه دشمن را از هم پاشاند یا او را شارژ و تقویت کرد. اگر مومنان به شعار علی بن ابیطالب جامه عمل پوشاندند که «تزول الجبال ولاتزل. کوه ها از جا می جنبند اما تو از جایت تکان نخور! دندانهایت را به هم بفشار، جمجمه ات را به خدا بسپار و قدمهایت را چون میخ بر زمین بکوب»، دیگرانی هم بودند که حضرت درباره شان فرمود؛ صبحگاهان برای جهاد راست و فراهمتان می کنم، شامگاهان همچون کمان قدخمیده به سوی من باز می گردید و تیر بی سوفار را می مانید ( که نه به کار پرتاب می آید و نه زخمی در سینه دشمن می گشاید).

آنچه این روزها میان ملت ما و برخی قدرت ها به بهانه چالش هسته ای در جریان است بی شباهت به بسیاری از نقاط عطف تاریخ-اسلامی و غیراسلامی- نیست. چالش هسته ای، تنها بخش کوچکی از کوه یخ کش و قوس ما با سیطره جویان و مستکبران عالم است که هویداست. اینجا گردنه ای از گردنه ها و منازل تاریخ است. تاریخ قرار است ورق بخورد، قرار است تازه و جدید شود. تاریخ بشری در حال پوست انداختن است، در حال فرو ریختن و از نو ساخته شدن. این هیاهوها-که گاه به ضجه شبیه تر است- اگرچه برای ترساندن باشد اما در واقع ناله احتضار کسانی است که از نظم ناعادلانه قدیم سود می بردند و با نابرابری ها و هیبت و هژمونی برآمده از آن نظم زنده اند. آنها اکنون رگ حیات خود را بریده می بینند و ناچارند عربده بکشند، شاید در این میان، تلقی طرف مقابل ترک برداشت و روحیه را باخت و اراده را فروگذاشت.

به واقع شیرازه تصمیم سازی آنها را روئین تنی و هماوردی پولادین ایران از هم گسلانده است که در مذاکره با ادب و احترام می نشینند ، چند روز بعد شیپورهای تبلیغاتی آنها عالم را پر می کنند که اولتیماتومی صادر شده و شمارش معکوس آغاز گشته است. ضرب الاجل که تمام می شود و مهلت کذایی به سر می آید و معلوم می گردد در اراده مشروع ایران ذره ای خلل وارد نشده، سخنگویان رسمی آنها وارد عمل می شوند و انکار می کنند وجود اولتیماتوم را. راست هم می گویند. کدام اولتیماتوم ؟! می بینید که مرز واقعیت و تلقی و تصور به هم ریخته است و بستگی دارد که شما چگونه موضوع را بفهمید و با آن مواجه شوید. حالا رویتر از قول آقای سولانا و دیگر دیپلمات ها می گوید که «ما به ساعت نگاه نمی کنیم و وسواس به خرج نمی دهیم. چند روز دیگر برای دریافت پاسخ ایران منتظر می مانیم» و سخنگوی وزارت خارجه آمریکا که دولت متبوعش معرکه گردان اصلی درباره پایان مهلت و بی اعتنایی ایران بوده، موضوع را انکار می کند و می گوید «من روزها را حساب نکرده ام»! و این ماجرای طنزآمیز اولتیماتوم است که از ۵ سال پیش هرچند هفته یا هرچند ماه یکبار به سر می آید و چون ساعت شنی دوباره برعکسش می کنند.

تکلیف ملت ایران روشن است. برای آنها نه یک بار بلکه چندین و چندبار، ترس و رعب از دشمن فرو ریخته و آنان طعم شیرین پیروزی را در پس استواری و باورمندی و بینش و دوراندیشی چشیده اند. ملتی که ۲قرن بود در هر جنگی شکست می خورد و هر نهضتی را پس از چند ماه یا حداکثر چند سال، شکست خورده می یافت، این بار جنگ با صدام (و نه صدام که جنگ با جهان کفر) را به برکت همان بصیرت و صبر با پیروزی به پایان برد همچنان که انقلابش را ۳ دهه استوار داشت تا امروز در جای جای خاورمیانه اسلامی سایه گستر شود. روحیه و اراده این ملت را به این سادگی نمی توان خرد کرد و به عقب بازگرداند. اما می مانند شماری از مدعیان نخبگی و روشنفکری که چون به ملت و نظام جمهوری اسلامی می رسند از لزوم تغییر و دگرگونی و اصلاح دم می زنند و به تحقیر و تخطئه و کوچک شماری سرمایه خودی می پردازند. و چون با قدرت های بیگانه مواجه می شوند از هر محافظه کار تسلیم طلبی، محافظه کارتر و منقادتر می شوند و از ملت و حاکمیت ایران اسلامی هم می خواهند که جلو قدرت ها کرنش کنند.

این طایفه اگر حامی تغییر و دگرگونی به سمت وضع مطلوب و آرمانی اند نمی توانند در تقابل با بیگانگان دست از تحول خواهی و اصلاح طلبی بکشند و نسخه تن دادن به وضع ظالمانه و زورگویانه را برای ملت و مسئولان بپیچند اما اگر تا این حد مرعوب و محافظه کار و طرفدار حفظ وضعیت موجود هستند حق ندارند در برابر ملت تحول خواه، اصلاح طلب و اصولگرای ایران دم از روشنفکری و پیشاهنگی و اصلاح طلبی بزنند. آنها به شهادت تاریخ هرگز جریان موثری در تاریخ سیاسی معاصر نبوده اند اگرچه به دشمنان آدرس غلط و روحیه داده و ناامیدی او را تبدیل به طمع و امید کرده اند. این جریان بی خیر از این طریق همواره هزینه های سنگین بر دوش ملت ایران نهاده اند در حالی که اگر «شر نمی رساندند»، شر دشمنان ملت به مراتب زودتر از اینها از کشور و ملت دور می شد.

تاریخ از چنین جماعتی هرگز به خوشنامی یاد نمی کند. آنها اگر حقیقتاً اهل بینش و دانش هستند باید طرحی نو در اندیشه و باور و راهبرد خود بیاندازند و یکبار فکر و جان و روح خود را در زلال جاری باورهای ملت شست وشو دهند تا آنگاه بتوان از آنان به عنوان جریان قابل اعتنا و تاثیر گذار یاد کرد وگرنه، تاریخ مصرف روشنفکری مجیزگوی قدرتمندان عالم دهه هاست در ایران سپری شده است. اگر به مفهوم واقعی روشنفکرند-منتقد و مخالف مصمم برای تغییر وضع موجود جهانی-بسم الله، قدمشان در عرصه سیاست و فرهنگ و رسانه مبارک است وگرنه، روشنفکری تعظیم عرض می کنم، چاکرم، خانه زادم، عبدم، عبیدم، بیشتر به طنز و کاریکاتور بلاهت آمیز در نگاه افکارعمومی ایران تبدیل شده است. این فرقه از روشنفکری اگر به حیات و احترام خویش به عنوان یک نیاز اساسی می نگرد، ناچار است تکلیف بی ارادگی خود را در قبال عزم و اراده و ایمان ملت روشن کند. توهم زدگی و اسارت در خیال های خود ساخته از دشمن، هرگز نخواهد گذاشت روشنفکری کذایی در قد و قواره و شان و جایگاه ملت ایران سربلند کند.

محمد ایمانی