چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

نمونه هایی از فضائل و سیره فردی امام علی ع


نمونه هایی از فضائل و سیره فردی امام علی ع

روزی امیرالمؤمنین ع به خانه برگشت, هوا بسیار گرم بود, دید زنی ایستاده و می گوید شوهرم به من ظلم كرده, مرا ترسانده و بر من تعدی كرده و قسم خورده كه مرا بزند, ای ولی ذوالجلال برای دفع ستم پیش تو آمده ام امام فرمود

● اهمیت دادن به جوان

روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به بازار كرباس فروشان آمد، دكانداری دید كه قیافه خوبی داشت، فرمود: دوتا لباس می‏خواهم كه قیمت آنها پنج درهم باشد، مرد برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین آنچه بخواهی در دكان دارم، امام دید كه دكاندار او را شناخت، لذا از آنجا دور شد.

به دكانی رسید كه فروشنده آن غلام بود، امام از او دو لباس خرید به پنج درهم، یكی را به سه درهم و دیگری به دور درهم، آنگاه به قنبر فرمود: سه درهمی را تو بپوش. قنبر گفت: آنرا شما بپوشید كه بالای منبر می‏روید و بر مردم خطبه می‏خوانید. امام فرمود: تو جوانی، آرزوی جوانی داری، من از خدایم شرم می‏كنم كه خود را در لباس بر تو ترجیح بدهم.

شنیدم رسول خدا (ص) درباره غلامان می‏فرمود: از آنچه می‏پوشید بر آنها بپوشانید و از آنچه می‏خورید به آنها بخورانید:

«قال و انت شابّ و بك شَرَهُ الشّباب و انا استحیی من ربی أن اتفضّلَ علیك سمعتُ رسول اللّه (ص) یقول: اَلِبسوهم ممّا تَلْبَسون و اطعموهم ممّا تأكُلُون...»۱

●اخلاق پسندیده

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در راه كوفه با یك نفر «ذمی» راه می‏رفتند، مرد ذمی به او گفت: بنده خدا كجا می‏روی؟ فرمود: می‏خواهم به كوفه بروم، بعد از مدتی، مرد ذمی به راه دیگری برگشت و خواست از امام جدا شود، حضرت نیز به راه او رفت، مرد ذمی گفت : بنده خدا مگر نگفتی كه به كوفه می‏روم؟ اما فرمود آری به كوفه می‏روم،

ذمی گفت: اینجا راه كوفه نیست، حضرت فرمود: میدانم راه كوفه نیست، گفت: پس چرا با من می‏آیی؟ فرمود: كمال رفاقت آنست كه شخص در وقت جدا شدن به احترام رفیق، مقداری او را مشایعت كند، پیامبر ما به ما چنین یاد داده است.

«قال له امیرالمؤمنین (ع) هذا من تمام الصحبهٔ ان یشیّع الرجل صاحبه هنیئهٔ اذا فارقه و كذلك امرنا نبینا (ص)».

مرد ذمی گفت: آیا پیامبرتان چنین دستور داده است؟ فرمود: آری، ذمی گفت: پس آنكه به او ایمان آورده‏اند در اثر این چنین اخلاق پسندیده است، گواهی می‏دهم كه من نیز بر دین تو هستم، آنگاه با آن حضرت به كوفه آمد و چون امام را شناخت اسلام آورد. ۲

● كاروتلاش

جوانی بنام ابی نیزر از فرزندان نجاشی پادشاه یمن در كودكی به مدینه آمد در محضر رسول خدا (ص) به اسلام مشرف گردید، او درخدمت آن حضرت زندگی می‏كرد، پس از رحلت رسول الله (ص) در خدمت فاطمه و فرزندان او (علیهم السلام) بود.

ابو نیزر گوید: من حراست دو مزرعه امیرالمؤمنین (ع) را به عهده داشتم كه یكی «عین ابی نیزر» و دیگری «بُغیبه» بود، روزی آن حضرت در مزرعه به من فرمود: طعامی برای خوردن هست؟ گفتم: دارم ولی آن را برای امیرالمؤمنین خوش ندارم، كدوی مزرعه است كه با روغن كهنه دنبه گوسفند تهیه كرده‏ام،فرمود: بیاور، آوردم .

امام برخاست و در جوی آب دست خویش را شست، بعد مقدار از آن كدو را میل فرمود، سپس دست خویش را خاكمال كرد و با دو دست مقداری آب نوشید،بعد فرمود: ابانیزر دستها پاكترین ظرفند، آنگاه با رطوبت دستها شكم مبارك خویش را مسح كرد و فرمود: هر كه شكمش او را داخل آتش كند، خدا او را از رحمت خویش دور فرماید: «من ادخله بطنه فی النار فابعده الله».

آنگاه كلنگ را به دست گرفت و برای كندن چشمه به دورون آن رفت، كلنگ می‏زد و همهمه می‏كرد، سپس از چشمه بیرون آمد كه هنوز از آب خبری نبود، پیشانی آن حضرت عرق می‏ریخت، دفعه دیگر داخل چشمه گردید، كلنگ می‏زد، آنگاه چشمه به آب رسید، آب مانند گردن شتر بیرون می‏زد امام به سرعت بیرون آمد و فرمود: خدا را گواه میگیرم كه آن در راه خدا صدقه است .

ابا نیزر برای من دواهٔ و صحیفه بیاور، به زودی آن دو را محضرش آوردم نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم» علی امیرالمؤمنین این دو مزرعه معروف به عین ابی نیزر و بغیبه را صدقه جارجه بر فقراء اهل مدینه و ابن سبیل قرار داد.

خدا چهره علی را در روز قیامت از آتش جهنم نگاه دارد. این دو قابل فروش و هبه به دیگری نیستند تا روزی كه به خدا ارث رسند و او بهترین وارثان است مگر آنكه حسن و حسین به آن دو احتیاج پیدا كنند كه مطلق در اختیار آن دو می‏باشند.

«بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما تصدق به علی امیرالمؤمنین تصدق بالضیعتین المعروفتین بعین ابی نیزر و البغیبهٔ علی فقراء المدینهٔ و ابن السبیل لیقی الله بهما وجهه حرالنار یوم القیامهٔ لاتباعا ولا توهبا حتی یرثهما الله و هو خیر الوارثین الا ان یحتاج الیهما الحسن و الحسین فهما طلق لهما و لیس لغیرهما».

محمد بن هشام گوید: امام حسین (ع) را قرضی پیش آمد، معاویه به او نوشت حاضرم «عین ابی نیزر» را به دویست هزار دینار بخرم، امام قبول نفرموده وگفت: «انّما تصدق بها ابی لیقی الله وجهه حّرالنار» من به هیچ قیمتی آنرا نخواهم فروخت (الكنی والالقاب كلمه مبرد، سیرالائمهٔ ج ۱، ص ۳۲۱).

● تواصع وفروتنی

روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دید زنی مشك آبی به دوش گرفته می‏برد، امام مشك آب را از او گرفت، و به محلی كه زن می‏خواست، آورد آنگاه از حال زن پرسید، زن گفت: علی بن ابیطالب شوهر مرا به بعضی از ثغور فرستاد، در آنجا كشته شد، چند طفل یتیم برای من گذاشت، احتیاج مرا وادار كرده برای مردم خدمت كنم، تا خود و اطفالم را تأمین نمایم.

امام سلام الله علیه از آنجا بازگشت، شب را با ناراحتی به روز آورد، سپس زنبیلی كه در آن طعام بود برداشت و قصد خانه زن كرد، بعضی از یارانش گفتند: بگذارید ما ببریم فرمود: كیست كه بار مرا در قیامت بردارد؟ چون به درخانه زن رسید، زن پرسید كیست؟ فرمود: من همان بنده خدا هستم كه دیروز مشك آب را برای تو آوردم، در را باز كن برای بچه‏هایت طعام آورده‏ام.

زن گفت: خدا از تو راضی باشد و میان من و علی بن ابیطالب حكم كند، سپس در را باز كرد، امام داخل شد، فرمود: من كسب ثواب را دوست دارم، می‏خواهی تو خمیر كن و نان بپز و من بچه‏ها را آرام كنم و یا من خمیر كنم تو آنها را آرام كنی؟ زن گفت: من به نان پختن آگاهترم، زن شروع به خمیر گرفتن كرد، امام گوشت را آماده كرد، لقمه لقمه به دهان اطفال گوشت و خرما می‏گذاشت و به هر یك می‏فرمود: علی را حلال كن در حق تو قصور شده است .

چون خمیر آماده شد، زن گفت: بنده خدا تنور را آتش كن، امام صلوات الله علیه تنور را آتش كرد، حرارت شعله به چهره آن انسان مافوق می‏رسید می‏گفت: بچش یا علی این سزای كسی است كه زنان بیوه و اطفال یتیم را ضایع كند،

در این میان زنی از همسایه داخل خانه شد او امیرالمؤمنین (ع) را شناخت به زن صاحب خانه گفت: وای بر تو این كسیت كه برای تو تنور را آتش می‏كند؟ زن جواب داد مردی است كه به اطفال من رحم كرده است، زن همسایه گفت: وای بر تو این امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب است .

آن زن چون امام را شناخت پیش دوید و گفت: «و احیائی منك یا امیرالمؤمنین» ای امیر مؤمنان از شرمندگی آتش گرفتم، مرا ببخشید، امام (ع) فرمود: «بل واحیائی منك یا امهٔ الله فیما قصرت فی حقك» بلكه من از تو شرمنده‏ام ای كنیز خدا در حق تو قصور شده است .۳

● زهد

احنف بن قیس می‏گوید: روزی به دربار معاویه رفتم، وقت ناهار آن قدر طعام گرم، سرد، ترش و شیرین پیش من آوردند كه تعجب كردم بعد طعام دیگری آوردند كه آنرا نشناختم، پرسیدم این چه طعامی است ؟

معاویه جواب داد: این طعام از روده‏های مرغابی تهیه شده، آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ كرده و شكر نیشكر در آن ریخته‏اند.

احنف بن قیس گوید: در اینجا بی اختیار گریه‏ام گرفت، گریستم، معاویه به حال تعجب گفت: علت گریه‏ات چیست؟ گفتم: علی بن ابیطالب (ع) یادم افتاد، روزی در خانه او بودم، وقت طعام رسید فرمود میهمان من باش آنگاه انبانی مهر شده آوردند، گفتم در این انبان چیست؟ فرمود: آرد جو «سویق شعیر».

گفتم: آیا می‏ترسید از آن بردارند یا نمی‏خواهید كسی از آن بخورد؟ فرمود نه، هیچ یك نیست، بلكه می‏ترسم حسن و حسین بر آن روغن یا روغن زیتون داخل كنند، گفتم: یا امیرالمؤمنین مگر این كار حرام است؟ فرمود: نه بلكه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعیف باشند تا فقر باعث طغیان فقراء نشود، - هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند: بر ما چه باك سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست .

فقال (ع) «لا ولكن یجب علی ائمهٔ الحق ان یعتدوا انفسهم من ضعفهٔ الناس لئلا یطغی الفقیر فقره» معاویه گفت: ای احنف مردی را یاد كردی كه فضیلت او قابل انكار نیست .۴

جمله اخیر امام صلوات الله علیه در نهج‏البلاغه خطبه ۲۰۷ در جواب عاصم بن زیاد به این عبارت آمده است: «قال و یحك لست كأنت ان الله فرض علی ائمهٔ العدل ان یقدروا انفسهم بضعفهٔ الناس كیلا یتبیغ بالفقیر فقره».

● امر به معروف ونهی ازمنكر

روزی امیرالمؤمنین (ع) به خانه برگشت، هوا بسیار گرم بود، دید زنی ایستاده و می‏گوید: شوهرم به من ظلم كرده، مرا ترسانده و بر من تعدی كرده و قسم خورده كه مرا بزند، - ای ولی ذوالجلال برای دفع ستم پیش تو آمده‏ام - امام فرمود:

یا امهٔ الله مقداری صبر كن تا هوا خنك شود، سپس با تو انشاء الله به خانه‏ات بروم. زن گفت: در صورت تأخیر، خشم و طردش بر من افزون خواهد شد، امام سر به زیر انداخت بعد سر بلند كرد و فرمود: نه والله باید حق مظلوم بدون زحمت گرفته شود.

خانه‏ات كجاست؟ آنگاه با زن به طرف خانه او حركت كرد، چون به خانه رسید ایستاد و فرمود: السلام علیكم، جوانی از خانه بیرون آمد، حضرت فرمود، بنده خدا از خدا بترس، این بیچاره را ترسانده‏ای و از خانه خارج كرده‏ای .

جوان فریاد كشید: این كار به تو چه ربطی دارد؟ به خدا قسم چون تو را به شفاعت آورده او را آتش خواهم زد.

امام (ع) شمشیر بر كشید با كمی پرخاش، فرمود: من تو را امر به معروف و نهی از منكر می‏كنم تو من را با منكر جواب داده، كار خوب را منكر می‏شماری؟! در این بین عده‏ای از آنجا می‏گذشتند، حضرت را شناخته و سلام می‏كردند كه السلام علیك یا امیرالمؤمنین .

جوان دانست كه آن مرد ناشناس حضرت امیرالمؤمنین است، پیش آن حضرت تعظیم كرد كه: یا امیرالمؤمنین این جسارت را بر من ببخش، به خدای جهان سوگند كه در مقابل این زن مانند خاك می‏شوم كه مرا با قدم بمالد.

در این موقع امام صلوات الله علیه ذوالفقار را در نیام كرد و به زن فرمود: كنیز خدا به خانه‏ات داخل شو، شوهرت را به آنچه قسم خورد مجبور نكن. ۵

و چون از آنجا برگشت این آیه را زمزمه می‏كرد: «لا خیر فی كثیر من نجواهم الا من امر بصدقهٔ او معروف او اصلاح بین الناس و من یفعل ذلك ابتغاء مرضات الله فسوف نوتیه اجراً عظیما» ۶ خدا را حمد می‏كنم كه به واسطه من میان مردی و زنش سازش برقرار ساخت.

پی نوشتها:

۱- روضهٔ الواعظین ص: ۱۳۱ مجلس ۱۰، مناقب آل ابی طالب ۲ ص ۹۷.

۲- كافی ج ۲ ص‏۶۷۰ كتاب العشرهٔ باب حسن الصحابهٔ.

۳- بحار الانوار ج ۴۱ ص ۵۲ از مناقب آل ابی طالب ج ۲ ص ۱۱۶.

۴- اصل الشیعهٔ و اصولها ص ۶۵ نقل ازنثر الدرر سعید بن منصور بن الحسین الآبی.

۵- مناقب‏آل ابی طالب ج ۲ ص ۱۰۶ بحار ج ۴۱ ص ۵۷.

۶- سوره نساء: ۱۱۴.

۷- انوار علوی ص: ۲۷۹.

۸- نهج‏البلاغه خطبه :۳۳.

۹- نهج البلاغه صبحی صالح حكمت ۳۷، و در بحار ج ۴۱ ص ۵۵ از امام صادق (ع) نقل شده است.

۱۰- بحار ج ۴۰ ص ۳۳۴ از كشف الغمه خورنق قصر نعمان بن منذر بود كه امام بدیدن آن آمد.

۱۱- بحار ج ۴۰ ص ۳۳۸ از كتاب تنبیه الخواطر، تهذیب، ج ۱۰ ص ۱۵۱ حدیث ۶۰۶ باب الزیادات فی الحدود.

۱۲- نهج البلاغه عبده خطبه: ۲۰۷.

۱۳- نهج‏البلاغه حكمت ۴۵.

۱۴- نهج‏البلاغه، عبده خطبه ۵۹ در نهج البلاغه ابن ابی الحدید خطبه ۵۸ است.

۱۵- وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۴۹، ابواب جهاد العدو باب ۱۹.

۱۶-روضهٔ الواعظین ص ۵۶۸ مجلس ۹۱ ترجمه آزاد.

(خاندان وحی، سید علی اكبر قریشی، ص ۱۳۹ - ۱۵۲)


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید