دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
داعش مولود آمریکا در خدمت جنگهای نیابتی در منطقه خاور میانه
![داعش مولود آمریکا در خدمت جنگهای نیابتی در منطقه خاور میانه](/web/imgs/16/119/db57d1.jpeg)
مقدمه : آغاز و شروع هر جنگی در تاریخ از یک طرف دراای بستر و ریشه تاریخی است و از یک طرف درارای زمینه می باشند از نظر ریشه آن دسته از عواملی هستند که دارای عمق و پایداری بوده و به آسانی از بین نمیروندو شامل عوامل سیاسی، تاریخی، ژئوپلیتیکی، اقتصادی و اجتماعی- فرهنگی می باشد ولی زمینه ها عواملی هستند که تابع شرایط و وضعیت موجود بوده و پایداری کمتری داشته و تأثیرگذار میباشند. و عمدتا شروع جنگها دارای اهداف حدا اکثری شامل ۱ ساقط کردن نظام سیاسی ۲- تضعیف قدرت ملی ۳ از بین بردن منابع اقتصادی ۴ وابستگی سیاسی ۵ تسلط بر منابع اقتصادی و نهایتا تحمیل اراده سیاسی می باشد .
و اگر بخواهیم به بستر و ریشه تاریخی داعش نیم نگاهی داشته باشیم باید در ابتدا هر چند به صورت کوتاه اشاره ای به مطالب زیر داشته باشیم .
۱ جنگ سرد در جهان دو قطبی ( آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق )
جنگ سرد اصطلاحی است که به دورهای از تنشها، کشمکشها و رقابتها در روابط ایالات متحده، شوروی و همپیمانان آنها در طول دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ اطلاق میشود. در طول این دوره رقابت میان این دو ابرقدرت در عرصههای گوناگون مانند اتحاد نظامی، ایدئولوژی، روانشناسی، جاسوسی، ورزش، تجهیزات نظامی، صنعت و توسعه فناوری ادامه داشت. این رقابتها پیامدهایی مانند مسابقات فضایی، پرداخت هزینههای گزاف دفاعی، مسابقات جنگافزار هستهای و تعدادی جنگهای غیرمستقیم به دنبال داشت.
گرچه در طول جنگ سرد هرگز درگیری نظامی مستقیمی میان نیروهای ایالات متحده و شوروی به وجود نیامد اما گسترش قدرت نظامی، کشمکشهای سیاسی و درگیریهای مهم بین کشورهای پیرو و همپیمانان این ابرقدرتها از پیامدهای آن بهشمار میروند. هر چند ایالات متحده و شوروی در طول جنگ جهانی دوم و در مقابل آلمان نازی متحد بودند، اما حتی پیش از پایان جنگ نیز بر سر چگونگی دوبارهسازی جهان پس از جنگ با هم اختلاف داشتند.
پس از جنگ در حالی که آمریکا در تلاش بود تا کمونیسم را در جهان محدود کند گستره جنگ سرد به بسیاری از نقاط جهان به ویژه اروپای غربی، خاورمیانه و جنوب شرقی آسیا کشیده شد. در این دوره جهان با بحرانهای مکرر مانند ساخت دیوار برلین (۱۹۸۹-۱۹۶۱)، جنگ کره (۱۹۵۰-۱۹۵۳)، جنگ ویتنام (۱۹۵۹-۱۹۷۵)، بحران موشکی کوبا (۱۹۶۲) و جنگ شوروی در افغانستان (۱۹۷۹-۱۹۸۸) روبهرو شد که هر لحظه امکان یک جنگ جهانی را ایجاد میکرد اما در نهایت این اتفاق رخ نداد. یکی از دلایل مهم دوری هر دو طرف از ایجاد یک جنگ مستقیم دسترسی آنها به جنگافزار هستهای و ترس از استفاده طرف مقابل از این سلاحها بود.سرانجام در پایان دهه ۱۹۸۰ و با دیدارهای مقامهای بلندپایه که به وسیله آخرین رهبر شوروی میخائیل گورباچف ترتیب داده شد و برنامههای اصلاحی گورباچف جنگ سرد پایان یافت. و در هشتم دسامبر ۱۹۹۱ رهبران روسیه، اوکراین و بلاروس در جنگلهای بلاروس با یکدیگر دیدار و پیمانی را امضا کردند که بر اساس آن کشورهای مستقل مشترکالمنافع به وجود آمدند. روسیه خود را به عنوان جانشین اتحاد جماهیر شوروی معرفی کرد. در بیست و پنجم دسامبر، میخائیل گورباچف از سمت خود کنارهگیری کرد و اتحاد شوروی بطور رسمی در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ از هم پاشیده شد. یک روز پس از آن، پارلمان اتحاد جماهیر شوروی اعلامیهٔ انحلال این کشور را تصویب کرد..جنگ سرد با سقوط کمونیسم و فروپاشی و تجزیه اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ به پایان رسید.
۲ پدیده طالبان
افغانستان در اکتبر سال ۱۹۹۴ با پدیده ای نوظهور در داخل روبرو گردید که به علت کثرت پدیده های مشابه موضوع را زیاد جدی تلقی ننمود. جریان از این قرار بود که پس از یک درگیری خونین میان گروهی نوظهور با نیروهای محلی در شهر اسپین بولدگ در مرز پاکستان فردی به نام مولوی منان نیازی با بخش فارسی رادیو بی بی سی مصاحبه و خود را سخنگوی گروه جنگجوی جدید معرفی واهداف خود را اینگونه اعلام نمود:
ما محصلین و طالبان مدارس دینی هستیم که برای از بین بردن گروه ها ودسته جات مسلح محلی و برقراری امنیت راههای تجاری اقدام نموده ایم. در آشفته بازار آن روز نه تنها کسی نبود تا از این تازه واردشدگان به عرصه مبارزه سئوال نماید که از کجا آمده اند؟ مدارس آنان در کجا قرار دارد؟ کدام منابع مالی تأمین کننده هزینۀ تسلیحاتی می باشد که در دست دارند؟ و یا چگونه سخنگوی آنان در بدو ورود از رادیو بی بی سی سر درآورده تا به معرفی خود و گروهش بپردازد؟ بلکه دولت مرکزی وقت نیز شاید این گروه را در کنار دسته جات مسلح دیگری قرار داد که هر ازچند گاهی در این کشور مصیبت زده می آیند و می روند.
هنوز بیش از یک ماه از ظهور این گروه مرموز نگذشته بود که آنان موفق شدند بزرگترین و مهمترین استان جنوبی افغانستان با تمام امکانات نظامی موجود در آن شامل کلیه تسلیحات و انبارهای مهمات آن را تصرف و به عنوان گروه طالبان خود را به مردم و حاکمان افغانستان تحمیل نمایند. در این هنگام بود که گروه طالبان و تحرکات آنان جدی تلقی و از سوی صاحب نظران مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت که از میان آن این نتیجه کلی استخراج گردید.
علائم موجود این واقعیت را آشکار می سازد که این جنبش منسجم و قدرتمند نمی تواند مانند بسیاری از گروهای دیگر، خلق الساعه، ناگهانی و بر اثر بر انگیخته شدن احساسات مذهبی چند طلبه علوم دینی به وجود آمده باشد. زیرا سیل عظیم امکانات گسترده، استخدام هزاران جنگجوی مسلح به ادوات مختلف نظامی، خودروهای نظامی و غیر نظامی و امکانات گسترده نظامی دیگر نمی توانست بدون حمایت از سوی دولت و یا چند دولت خارجی سازماندهی و آماده سازی گردیده باشند. جنبشی که پس از کنترل قندهار در مدتی بسیار کوتاه موفق گردید تا با شکست دادن نیروهائی که با سابقۀ بیش از ۱۵ سال مبارزه و دارا بودن زمینه های مردمی وقومی خود توانسته بودند تا شورویِ تا دندان مسلح را ازکشورشان بیرون برانند را در هم کوبیده، شهرها و ولایات را یکی بعد از دیگری فتح و با سرعت خود را به کناره های کابل، پایتخت افغانستان برسانند.
سرعت عمل طالبان در پیشرفت های جنگی به علاوۀ آنچه که در بالا ذکر شد آشکار می ساخت که این بار در پس ماجراجوئی های این عده به اصطلاح گروه طلبه های دینی، برنامه ریزی دقیق و زیرکانه ای در جریان است که عامل موفقیت های روز افزون آنان گردیده است.
با توجه به مکان پیدایش اولیه گروه طالبان که در کناره های مرز با پاکستان بود این واقعیت را در اذهان بسیاری از صاحب نظران تداعی می ساخت که این گروه از مرزهای همسایه شرقی تردد و تجهیز می گردد. حمایت های همه جانبه مالی و تدارکاتی به طالبان تا جائی صورت علنی به خود گرفت که نه تنها امکان هر گونه انکاری را از سوی پاکستان سلب می نمود بلکه خانم بی نظیر بوتو صدر اعظم وقت این کشور را به ارائه توضیح در این خصوص مجبور و در تشریح چگونگی ظهور طالبان اینگونه آشکار ساخت: "هیچ کس نمی تواند فقط پاکستان را در این زمینه متهم سازد زیرا تشکیل این جنبش ثمره کار مشترکی است که پاکستان یک ضلع مثلث آن را تشکیل می دهد. تشکیل طالبان پروژه ای است که آمریکا آن را طرح ریزی و عربستان نیز پول و هزینه اش را تقبل نموده و پاکستان تنها مجری طرح می باشد. لذا نباید تنها پاکستان را در این رابطه محکوم ساخت."
طولی نکشید که بنا بر دلائل متعدد که مهمترین آنها قدرت طلبی گروههای حاکم و وجود تشتت و تفرقه در میان مجاهدین و مبارزین وقت، به طالبان این فرصت را داد تا خیلی زود بر کابل نیز تسلط یافته و حکومتی افراطی با تفکری حتی تندروتر از وهابیت را در افغانستان حاکم و برمردم زجرکشیدۀ افغانستان تحمیل نمایند. حکومتی که تا سال ۱۳۸۱ تداوم و بر نسل کشی، استفاده از مشت آهنین، فاشیسم، قومی گرائی، جهل و تظاهر به دین استوار گردیده بود حکومتی که گویا حاکمان در پس آن هدفی جز ضربه وارد نمودن به دین رأفت و اصول قوی اسلام در سرنمی پروراندند.
مضافا آنکه آنها به هیچ یک از قوانین بین المللی پایبند نبوده وبا استفاده سوء از ابزار مذهب و انتشار فتواهائی که از جانب افرادی بی سواد و جاهل به اصول دین صادر می گردید کلیه حقوق انسانی وحقوق بشر جهانی را پایمال خواسته های جاهلانه خود می نمودند. بر اساس همین تفکر بود که آنها به دفتر سازمان ملل در کابل حمله نموده دکتر نجیب الله رئیس دولت سابق را که به این دفتر پناه برده بود را از آنجا خارج و به قتل رساندند، دانشگاهها را تعطیل، درس و کار را برای زنان افغانی ممنوع، آثار تاریخی ازجمله مجسمه های تاریخی و باستانی بامیان را منفجر و بسیاری از کتابخانه های افغانستان مانند کتابخانه ناصرخسرو قبادیانی در پل خمری که دارای هزاران جلد از نفیس ترین کتب تاریخ اسلام و سرزمین ایران کهن را در خود جای داده بود دچار حریق طالبانیسم گردید و نابود شد.
تنها سه کشور عربستان، پاکستان و امارات عربی متحده حکومت طالبان را که شش سال ادامه داشت به رسمیت شناخت. سخنگوی وقت طالبان زمانی که سازمان ملل متحد از به رسمیت شناختن حکومت آنان امتناع ورزید با غروری آمیخته با جهالت اعلام نمود که حکومت طالبان نیز متقابلا نهادی به نام سازمان ملل را به رسمیت نمی شناسد.
از دیدگاه جامع صاحب نظران و اندیشمندان البته به جز وابستگان به قدرت حاکم در افغانستان، حکومت طالبان از آغاز استقرار حکومتی انتقالی به نظر می رسید. چرا که در دنیای گسترده ارتباطات، حکومت طالبان دارای دیدگاهی بسیار خالی از فکر و فاقد توان تحلیل مسائل فراطالبانیزم بود، لذا با واژه ای به نام دمکراسی کاملا بیگانه می نمود و در دورانی که همه مردم جهان برای انتخاب مسئولین کشورشان به آراء عمومی مراجعه می نمایند طالبان به دنبال تشکیل حکومت و برقراری خلافت بوده و ملاعمر رهبر نهضت خود را خلیفۀ مسلمین خطاب می کردند. در این نوع نگرش کلماتی مانند آزادی و حقوق مردم حتی در فکر و ذهن آنان ورود و جایگاهی نداشت. دادگاه های آنان در خیابانها تشکیل و تقریبا تمامی مولوی هائی که تعداد آنان کم هم نبود با دانش و علم محدود و برداشتهای شخصی که از مقوله دین داشتند تشکیل و اجرا می گردید. دادگاههائی که همه گردانندگانش طالبان و همه محکومینش را انسانهائی بی پناهی تشکیل می داد که اکثراً پس از محاکمه ای یک طرفه و کوتاه بلافاصله در خیابانها حد بر آنها جاری و یا به زندان های بدون بازگشت و عصر حجری فرستاده می شدند.
انتخاب وکیل مدافع و حتی داشتن خبر از محل زندانی واژه های غیرمأنوس در سیستم فکری این گروه و پدیده نوظهور بود. چه بسیار مردانی که به دلیل نداشتن و یا کوتاه بودن محاسن به تحمل شلاق محکوم و چه بسیار زنانی که به دلائل وجرائم واهی محکوم می گردیدند و با توجه به بی سوادی و بی اطلاعی مردم و جامعه، آنان از سوی خانواده های خود نیز مطرود و منزوی می گردیدند که همین امر موجب تهور طالبان بر ادامه این روند بود و نتیجه این مظالم غلتیدن در جهالت بیشتر و فرو بردن خود و غرق نمودن خود و حکومتشان در فساد و تباهی روزافزون می گردید.
شاید تنها ره آورد طالبان از زمان حاکمیت بر افغانستان برقراری امنیتی نسبی در بیشتر مناطق تحت نفوذشان خصوصا شهر کابل برای مردمی بود که سالهای متمادی یعنی از لحظه ورود اولین تانک های شوروی کمونیستی به خاک کشورشان آنرا از دست داده بودند. یک لشگرکشی تمام عیار برای اشغال کشوری مسلمان که مردمان آن نه کمونیست را می شناختند و نه بعد از آنکه به آن پی بردند، تمایلی به آن پیدا نمودند. لذا سالهای متمادی برای بیرون راندن آنها از کشورشان با بیگانگان جنگیده و آنان را مجبور به خروج از افغانستان نمودند. بسیاری از افرادی که در جنگهای میهن پرستانه تا سر حد مرگ با دشمن جنگیده بودند، پس از بیرون راندن روسها نیز با توجه به تسلیحاتی که طی سالهای متمادی جنگ به چنگ آورده بودند سلاح خود را به زمین نگذاشته و اینک بر سر کسب قدرت و به دست آوردن سهمی در تشکیل حکومت با یکدیگر درگیرشدند و بدین وسیله جنگ های قومی و قبیله ای آغازگردید .
هیچ قومی در خانه و کاشانه خود از دست قوم دیگر خود را ایمن نمی یافت. کم کم تداوم درگیریهای داخلی به جنگ های خانمانسوز بدل گردید و صلح و امنیت از میان مردم افغانستان آن چنان رخت بربست که آرامش حکم کیمیائی را می نمود که تنها در افسانه ها باید از آن نشان می یافتند. دقیقا از همین جا بود که تبلیغات علیه مجاهدینی که سالیان سال مبارزه کرده و با دشمنان و اشغالگران جنگیده بودند نیز آغاز شد واین خود سرفصل برنامه ریزی برای به شهادت رساندن بزرگ مردانی چون احمد شاه مسعود شیر دره پنجشیر و دیگر یاران و همسنگران مبارز آنان از دو راه شناخته شده شهادت و یا تخریب وجهه مردمی آنها بود.
این گونه به نظر می رسید که بیگانگان و اشغالگران جدید این بار با درسی که از نیروهای شوروی سابق آموخته بودند با چراغ وارد شده و خود را آمادۀ ماندن درازمدت در این سرزمین می نمایند. حضوری که با برنامه ریزی های آمریکا و یارانش طراحی و طالبان مجری آن گردیده بود تا محیطی مناسب را برای این حضور فراهم و راه را برای ایجاد خودکامگی آنان در منطقه کاملا هموارسازد.
به همین دلیل بود که مردم افغانستان حکومت طالبان را با امنیت نسبی که برایشان به ارمغان آورده بود را غنیمت دانسته و علیرغم تمامی مشکلاتش پذیرا و در آغاز تا حدودی مورد حمایت قرار دادند. اما حکومت طالبان خود نمی دانست که آمده است تا محیط را برای اشغالگران بعدی آماده و زمینه را برای چپاول نیروهای خارجی جدید فراهم نماید. آنها نمی دانستند که ناخودآگاه به مأموریتی کوتاه و موقت اعزام شده و برای ماندن طولانی مدت به حکومت دست نیافته اند. بنابراین و با توجه به نا آگاهی شان از این واقعیت که در صورت پایان یافتن این ماموریت باید سریعا حکومت را به آیندگان واگذار و خود نابود و یا از شهرها و حتی از کشور فراری شوند، حتی در انجام مأموریتهای محوله- که اهم آن را در ذیل می خوانید- نیز تعجیل بسیاری می نمودند.
البته نباید نادیده انگاشت که طرح جمع آوری سلاح از میان مردم و رزمندگان که موجب امنیت نسبی گردیده بود نیز از پیش زمینه های غرب و گردانندگان این خیمه شب بازی بود تا جمعیت ها و گروههای مسلح منسجمی وجود نداشته باشد تا در آینده بتواند برای اشغالگران جدید مزاحمت ایجاد نماید. اما اقدامات غرب عبارتند از:
الف- از بین بردن وجهه و عملکرد مجاهدین و مبارزینی که طی سخت ترین سالهائی که بر افغانستان گذشت با افتخار جنگیدند .امروز جز آنان که شهید شده اند مانند شهید مزاری، احمد شاه مسعود و ... فرماندهان باقیمانده که روزی بر صدها مجاهد فرماندهی می نمودند آنچنان در انزوا قرار دارند که حتی بر اطرافیان خود هم تسلط ندارند. اما دشمن از پای ننشسته و یا آنان را مانند ژنرال داوود داوود، برهان الدین ربانی رئیس جمهور سابق و... یکی پس از دیگری به وسیله عوامل ناشناس به شهادت می رساند. هرچند مسئولیت شهادت بسیاری از آنها را طالبان می پذیرند و یا جایگاه آنان در طول جنگ و بعد از آن را مورد حملات تخریبی قرار داده اند.
ب - - گروهها و احزابی را که قدرت تشکیلاتی داشته و می توانستند در کمترین زمان ممکن از میان اقوام خود در صورت نیاز و اضطرار افرادی را سازماندهی و برای مقابله با هر دشمن خارجی آماده سازند را نابود ساخته و نسبت به یکدیگر بدبین سازند. لذا گروهها واحزابی که روزی با انگلیسی ها و روز دیگر با نیروهای اشغالگر شوروی سابق جنگیده بودند. امروز حتی توان اعتراض به اشغالگران جدید توسط نیروهای غرب و ناتو به سرکردگی آمریکا را ندارند. روزی یکی از مجاهدین و فرماندهان قدیمی به طور خصوصی می گفت: پسرم به من می گوید پدر شما از سالهای جنگ و مبارزه برای ما تعریف می کنید ولی باور آن سخت است چون اگر شما مبارز بودید چرا امروز مبارزه نمی کنید مگر اشغالگرها با یکدیگر تفاوتی دارند. اگر کمونیستها اشغالگر بودند، آمریکائیها وامپریالیستها هم همان کار را کرده اند. پس چرا علیه اینها نمی جنگید؟ وی آنگاه چند ناسزا نثار خودش نمود و گفت البته پسرم راست می گوید و اشغالگرها با یکدیگر تفاوتی ندارند. اشغالگر اشغالگر است یک روز در این لباس و روز دیگر در لباسی دیگر، این ما هستیم که تغییر کرده ایم. درباره سخنان این مجاهد بسیار اندیشه کردم. به این نتیجه رسیدم که سئوال کننده از این مجاهد در واقع پسرش نبوده بلکه این وجدان وی می باشد که او را به خاطر سکوت ناچاری در مقابل اشغالگران جدید سرزمینش مورد شماتت قرار می دهد. به علاه آنکه در افغانستان هنوز حرمت پدر و فرزندی همانگونه است که در قرآن مجید سفارش شده است .
ج -- اسلام را به وسیله مردمی که بیشترین داعیه را از دین دارند بدنام سازند. و چقدر هم در این ماموریت موفق بودند. شاید بتوان گفت که بیشترین موفقیت آنها در این بخش بوده است. زیرا آنها خواسته و یا ناخواسته همان کاری را انجام دادند که دقیقا از سوی دشمنان، خصوصا صهیونیست ها بر این دین مظلوم اعمال گردیده است، چرا که به قول معروف بد دفاع کردن بیش از خوب حمله نمودن موثر است و چه ضربه ای بر پیکر دین کاراتر و مهلک تر از وهن دین توسط به اصطلاح پیروان آن.
طالبان با تعرف و برداشت نادرست شان از دین و اجرای بسیاری از آموزش های فرا گرفته از امرایشان که نه تنها کاملا با اسلام بیگانه، بلکه با هیچ یک از ادیان الهی و غیر الهی و حتی قوانین بشر متمدن نیز همخوانی نداشت بلکه در تضاد با همه آنان نیز بوده است. مانند بستن مدارس غیر دینی، ممانعت از تحصیل دختران، غیر ضروری بودن انتخابات و تبعیت محض از ملاعمر خلیفۀ مسلمانان و قتل و کشتار مخالفین به اتهام مخالفت با دین و خصوصا پرداختن به ظواهر دینی به جای احترام و پایبندی به اصول پویا و توانمند دین مبین اسلام برای چندین سال دوران حکومتشان بر افغانستان بر پیکر دین لباس وارونه پوشاندند. بهره برداری تبلیغاتی و سوء استفاده ابزاری از دین ضربه ای بود که حتی پی آمدهای آن تاکنون ادامه داشته و تا مدتهای طولانی نیز ادامه خواهد یافت.
طالبان تلاش نمود تا از اسلام چهره ای ساخته شود که برای ترساندن و فراری دادن غیرمسلمانان از آن، تنها بردن نام طالبان کفایت نماید.
اینگونه معرفی از دین بود که موجب شد تا آمریکا بتواند بعد از حادثۀ ۱۱ سپتامبر و فرو ریختن برجهای دوقلوی تجاری در آمریکا توسط القاعده به سرکردگی بن لادن، دستگاه تبلیغاتی آمریکا با مترادف قرار دادن نام طالبان به عنوان تروریست های بین المللی و ایجاد یک کانال ارتباطی میان طالبان و القاعده موضوع حمله به افغانستان را در شورای امنیت سازمان ملل مطرح و با همراه نمودن برخی کشورهای همسو حمله به افغانستان به عنوان مأمن این دو گروه تروریستی را در دستور کار قرار دهد. هرچند که به زودی مشخص گردید که بحث مبارزه با تروریسم بهانه ای ست برای هدف بزرگتر آمریکا و همپیمانانش که همان حضور در منطقه و چپاول ثروت های نهفته و زیرزمینی افغانستان از یکسو و نزدیک شدن به مرزهای جمهوری اسلامی ایران از سوی دیگر به زعم خود با هدف کنترل نمودن از نزدیک کشورمان می باشد.
۳ حمله آمریکا به افغانستان به بهانه نابودی تروریزم
در آمریکا کمتر کسی را میتوان یافت که به یاد نداشته باشد، روز یازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ چه حادثه ای رخ داده و کجا بوده و چه میکرده است. اما در افغانستان در آن روز عده کمی از وقوع این حملات آگاه شدند و آن عدهای نیز که با خبر شده بودند به هیچ وجهه تصور نمیکردند که این حوادث به فاصله کوتاهی کشور را نیز دگرگون خواهد کرد.
۲۶ روز پس از حملات یازدهم سپتامبر به شهرهای نیویورک و واشنگتن، دولت آمریکا با تکیه بر یکی از مفاد اساسنامه سازمان ناتو که به کشورهای عضو اجازه میدهد برای دفاع از خود به خاک کشور دیگری حمله کنند، عملیات اشغال افغانستان را آغاز کرد.
این کارزار نظامی روز هفتم اکتبر سال ۲۰۰۱ آغاز شده و به فاصله کوتاهی رژیم طالبان را ساقط کرد. در ادامه بیش از صد هزار نفر از نیروهای خارجی در خاک افغانستان مستقر شده و تا امروز جنگ و حوادث خشونتآمیز در کشور ادامه یافته است. شاید به همین خاطر است که مردم به گونهای کاملا متفاوت، آمریکاییها و حوادث یازدهم سپتامبر را به یاد سپردهاند.
شاید برای بسیاری از آمریکاییها حملات یازده سپتامبر دلیل حمله نظامی به افغانستان باشد، ولی برای اکثر افغانها این حوادث فقط جزیی از داستانی بزرگتر است و هر یک از افغانها در مورد این داستان بزرگ نظر متفاوتی دارند.
حادثه یازدهم سپتامبر، آغاز تحولات سیاسی اقتصادی و نظامی در سطح جهان بوده است. حمله امریکا به افغانستان عکس العمل این کشور به اقدام شبکه القاعده بود که بر اساس هماهنگی با سازمان ملل اتفاق افتاد. در ابتدای حمله به افغانستان، دولت امریکا سلسله ضوابطی را مطرح کرده و به مردم جهان و افغانستان وعده داد که تروریستان با آوردن صلح و ثبات در افغانستان، از بین خواهد برد، هدف امریکا از این حمله، معرفی دوباره خود به جهان به عنوان قدرتمندترین حکومت روی زمین بود که در این معرفی ناکام ماند.
۴ - حمله آمریکا به عراق
شاید ساده لوحی باشد اگر بپنداریم که هدف أمریکا از حمله به عراق صرفاً خلع عراق از سلاحهای کشتار جمعی است زیرا عراق نیز مانند هر کشور دیگری که دارای استقلال و تمامیت ارضی است از دیدگاه قانون بین الملل حق تملک و نگهداری هر نوع سلاحی را داراست بنابراین ابعاد این حمله بسیار گسترده تر از خلع سلاح ظاهری عراق است ، گذشته از این آمریکا به گزارش بازرسان سازمان ملل نیز وقعی ننهاده و خود را مصمم به حمله می داند پس اهداف آمریکا از حمله به عراق چیست؟ شاید بتوان مهمترین أهداف أمریکا را در نقاط زیر خلاصه کرد:
هدف اول:
حمایت از رژیم صهیونیستی : اگر نگوییم که لابی های صهیونیستی ، سیاستهای خارجی أمریکا را ورق می زنند.ولی قدر مسلم است که در سیاستهای خارجی ایالات متحدة نقش مهمی را إیفاء می کنند،چرا که بیشتر پستهای کلیدی ایالات متحده و رسانه های جمعی آن تحت کنترل لوبی های یهودی یا صهیو نیستی است ،و آنهایند که أفکار عمومی أمریکا و جهان را هدایت می کنند، از زمان تشکیل دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ آمریکا یکی از مهم ترین حامیان إسرائیل بوده است و گزافه نیست که بگوییم : اگر حمایت و پشتیبانی آمریکا نبود إسرائیل از صفحه وجود محو می شد.
حمله به عراق چه ربطی به حمایت از رژیم صهیونیستی دارد؟
تاریخ به ما می گوید که بعد از حکمرانی حضرت داود و سلیمان علیهما السلام (۱۰۰۰ق.م تا سال ۹۳۰ ق.م) بر سرزمین کنعان (فلسطین) مملکت یهود به دو بخش تقسیم شد: اول مملکت اسرائیل در شمال که پایتختش سامره و دوم مملکت یهودا در جنوب که پایتختش قدس یا اورشلیم بود .مملکت اول توسط سرگون دوم آشوری در سال ۷۲۲ ق.م نابود شد و مملکت دوم توسط نبوخذ نصر (بخت النصر) کلدانی در سال ۵۶۸ ویران گردید و پایتخت آن (أورشلیم) به آتش کشیده شد و هیکل سلیمان با خاک یکسان شد و عبرانی ها (یهود) به عنوان اسیران جنگی به بابل برده شدند و می دانیم که آشور و کلده بخشی از عراق امروز بوده است.
گوشه ای از مطالب بالا در قرآن کریم در سورة اسراء به آن اشاره شده است (آیات ۴ تا ۸) سوره اسراء بیان می دارند که یهود دوبار در زمین فساد می کنند در بار اول خداوند مردمان قدرتمند و جنگجویی را بر آنها مسلط می کند و آنها را نابود می کنند ، (بیشتر مفسران بر این باورند که آن مردمان بخت النصر بابلی و دارودسته اش بوده اند.) در بار دوم باز مردمانی بر آنها مسلط می شوند و روزگار آنها را سیاه می سازند و مانند بار اول وارد مسجدالاقصی می شوند و آنها را نیست و نابود می گردانند .
مطلب جالب توجه در این آیات آنجاست که آن کسانی که در بار دوم یهود را نابود می کنند همان کسانی هستند که دربار اول چنین کرده اند (و لیدخلوا المسجد کما دخلوه اول مرة و لیتبروا ماعلوا تتبیرا) در واقع آیه اشاره ظریفی دارد به اینکه نابودی اسرائیل از سرزمین عراق برخواهد خاست،. شاید همین مطلب حساسیت بیش از حد یهود و به تبع آن آمریکا نسبت به عراق را برای ما توجیه می کند، از جنگ خلیج و محاصره اقتصادی عراق گرفته تا تهدیدهای روزانه کاخ سفید مبنی بر حمله به عراق ، شاهدی بر این مدعاست. بنابراین عراق کشوری است از چند لحاظ برای اسرائیل منشأ خطرمحسوب می شود:
الف) موقعیت جغرافیایی: در میان کشورهای قدرتمند منطقه ، عراق نزدیکترین کشور به اسرائیل است، به ویژه که رود فرات -یکی از مرزهای مورد نظر إسرائیل -در آن قرار دارد (مرزهای اسرائیل به ادعای خودشان از نیل تا فرات است.)
ب)توان نظامی: عراق یکی از کشورهای مهم منطقه است که توانسته در طول جنگ ایران و عراق خود را به انبار عظیمی ازمهمات تبدیل کند، علاوه بر این عراق دارای کارشناسان تسلیحاتی مجربی است که توانایی تولیدات این سلاحها را دارند و این دو ، خطر بالقوه ای برای اسرائیل محسوب می شوند.
ج) آینده عراق: واهمه اسرائیل بیشتر از عراق آینده است نه عراق صدام، واهمه او از این است که اگر حکومتی در عراق بر سرکار بیاید که اندک گرایشی اسلامی یا ضد یهودی داشته باشد ، (با توجه به تواناییهای بالقوه نظامی ، انسانی ، نفت و غیره و همینطور با توجه به مطالبی که قبلاً به آن اشاره شد.)کار اسرائیل یکسره خواهد شد کینة اسرائیل به عراق آن قدر عمیق است که یکی از مقامات اسرائیل در جریان محاصره اقتصادی عراق گفته بود: ((ما می خواهیم انتقام اسارت بابلی را از عراقی ها بگیریم.))از این گفته نتیجه میگیریم که هدف از محاصره اقتصادی عراق مجازات ملت عراق و تولید نسلی از کودکان عقب مانده ذهنی در نتیجه سوء تغذیه است که توانایی انجام هیچ دست آوردی را نداشته باشند.
هدف دوم:
نجات اقتصاد آمریکا :کارشناسان اقتصادی ، اقتصاد آمریکا را در آستانه سقوط می دانند ،بسیاری از شرکت های آمریکایی در سالهای اخیر دچار ورشکستگی شده و یا در آستانه ورشکستگی قرار دارند که آخرین آن شرکت انرون بود، حادثه یازدهم سپتامر هم این قضیه را تشدید کرد و آب اقتصاد آمریکا را گل آلود تر نمود.
نفت عراق همان قدر که خطر بالقوه برای اسرائیل محسوب می شود می تواند دم مسیحایی برای اقتصاد آمریکا باشد ، آمریکا پس از اشغال افغانستان و دستیابی به منابع نفتی و گازی آسیای میانه در فکر دستیابی به منابع نفتی کشورهای خاورمیانه است و عراق یکی از این کشورهائیست که بیشترین ذخیره نفتی در منطقه را داراست و حادثه یازدهم سپتامبر بهترین بهانه ای بود تا آمریکا به بهانه جریحه دار شدنش به هر نقطه ای حمله کند و مورد سرزنش افکار عمومی قرار نگیرد، از طرف دیگر آمریکا خواهد توانست با حمله به عراق بسیاری از سلاح های آزمایش نشده خود را به محک تجربه بگذارد و همینطور شرکت های اسلحه سازی را دوباره فعال سازد و بازار سلاح را رونقی دهد و اقتصاد خود را جانی تازه ببخشد ، و لو که این حمله بحساب کشته شدن هزاران انسان و بی خانمان شدن میلیونها نفر تمام شود
هدف سوم:
مهار حرکت های اسلامی در خاورمیانه:یکی از دغدغه های امریکا در سالهای اخیر پس از فروپاشی شوروی سابق ، رشد روز افزون جنبشهای اسلامی ویا باصطلاح غربیها، بنیاد گرایی اسلامی در جهان و بخصوص در خاور میانه است ،غرب پس از فروپاشی شوروی، اسلام را خطربالقوه ای برای خود می داند و از آن بعنوان خطر سبز یاد می کند .بنابراین حضور فعال امریکا در خاورمیانه و حمله به کشورهای منطقه وروی کار آوردن رهبران دست نشانده ،می تواند ضامن حفظ منافع امریکا و مهار حرکتهای اسلامی یا بنیاد گرایی اسلامی دراین کشورها باشد
کوته سخن آنکه ،امریکا از حمله به عراق اهداف متعددی را دنبال میکند ،و خلع سلاح عراق تنها یکی از اهداف امریکا در راستای حمایت از صهیونیست های اشغالگر است .
۵ بیداری اسلامی
نهضت های اسلامی و جریان های فعال متأثر از متن مردم جوامع اسلامی، شعائر و شعارهای انقلابی ایران مانند جهاد، شهادت و ایثار را مبنای اصول اساسی مبارزاتی خود قرار داده اند. شعارهای لاشرقیه و لا غربیه، الله اکبر، هیهات منا الذله، و الموت لآمریکا و لاسرائیل از جمله شعارهای صادراتی انقلاب اسلامی است که جنبش ها و جریان ها در تحرکات و راهپیمایی های خود همواره بر آن تکیه می کنند.
بسیاری از حوادث بزرگ تاریخی، نه در ابعاد جغرافیایی و نقطه تولد خود می ایستند و نه از نظر زمان در ظرف زمانی محدودی متوقف می شوند. برخی از وقایع و حوادث از یک مکان شروع می شوند اما دامنه اثرگذاری و پیامدها و بازتاب های آنها جهانی است. انقلاب اسلامی یکی از این حوادث است؛ اکنون پس از گذشت سی و پنج سال از انقلاب اسلامی شاهد حرکت های اعتراض آمیز در خاورمیانه هستیم که نشان می دهد انقلاب اسلامی ایران برای بسیاری از مردم جهان یک الگوی عملی تلقی شده که موجب احیای نهضت ها و جنبش های مردمی و اسلامی در این کشورها شده است.
در این سی وپنج که ازعمرانقلاب می گذرد نه تنها همه تلاش های غرب وهم پیمانان منطقه ای آنها برای شکست و یا تغییر ماهیت و رفتار انقلاب و نظام برخاسته ازآن درایران، بی نتیجه ماند، بلکه علاوه برتثبیت و نهادینه شدن آن درداخل کشور، آثارآن به خارج ازمرزها کشیده شد و صدورانقلاب به معنای واقعی، یعنی صدور مبانی فکری آن به واقعیت پیوسته است.
بررسی پیامدها و تأثیرات انقلاب اسلامی ایران در مناطق و کشورهای مختلف، در پیدایش جنبش های اسلامی و انقلاب و نظام های حکومتی جدید نیازمند تحقیق گسترده میدانی است اما آنچه روشن است تأثیر انقلاب اسلامی و پیام های الهام بخش آن در تحولات اخیر جهان اسلام در خاورمیانه و شمال آفریقا در چند ماه اخیر می باشد.
موفقیت های چند سال اخیر در فلسطین، سودان، شمال افریقا و ناکامی آمریکا در عراق و افغانستان و شکست رژیم غاصب صهیونیستی در جنگ با حزب الله و حماس، جلوه هایی از نفوذ معنوی انقلاب اسلامی ایران را نمایان می سازد.
گرچه نسل جوان این کشورها دوران پیدایش انقلاب اسلامی ایران را به صورت مستقیم ندیده است، اما گذشت زمان موجب می شود که هرنسل ازتجارب نسلهای گذشته درس بگیرد و نیز حجم دانسته های هرنسل بسیاربیشتر ازنسل های گذشته است.
آنچه مردم خاورمیانه و شمال آفریقا را برای حضور در صحنه امیدوار ساخته، مشاهده مقاومت مردم لبنان و فلسطین دربرابر رژیم صهیونیستی و شکست هیمنه آمریکا و اروپا درعراق و افغانستان است که متأثر ازانقلاب اسلامی می باشد.
۶ بحران سوریه
بحران سوریه در پایان جنگ ۳۳ روزه لبنان برنامهریزی شد. جنگی که در پایان سال ۲۰۰۶منجر به شکست رژیم صهیونیستی از حزبالله لبنان شد. در بررسیهای انجامشده از سوی کمیته وینوگراد که متشکل از یک گروه ۸۰ نفری از شخصیتهای حقوقی، نظامی، سیاسی و امنیتی رژیم صهیونیستی بود علت شکست ارتش این رژیم در مقابل حزبالله را کمکهای تسلیحاتی سوریه به آنها اعلام کردند.
در آن زمان گفته شد که اگر قرار باشد معادله امنیتی به نفع اسرائیل عوض شود باید نظام سوریه تغییر کند و اساساً وضع فعلی سوریه که به عنوان عضو جبهه مقاومت فعالیت میکند دگرگون شود. از آن سال به بعد آنها به دنبال این بودند که این تغییر وضعیت را در سوریه شروع کنند.
صهیونیستها در بخشهای مختلف تمرینهای خود را شروع کردند. نیروهایی که قرار بود در سوریه بعدا نقشآفرینی کنند آموزش دیدند. برای آنها مراکزی را برای آموزش پیشبینی کردند. ارتش رژیم اسرائیل سلسله تمرینهایی را با محورت نیروی هوایی خود فعال کرد و یک مرکز فعال تمرین و بررسی را در صحرای "نقب" ایجاد کرد.
با شروع تحولات در منطقه عربی، رژیم اسرائیل و آمریکا زمان عملیاتیکردن این طرح را مناسب دیدند و کار خود را شروع کردند. کاری که رژیم صهیونیستی، آمریکا، اروپا به همراه رژیمهای عربی مانند عربستان سعودی دنبال میکردند ابتدا انتقال شورشهای اجتماعی به سوریه بود که اولین جرقههای آن در شهر مرزی "درعا" در جنوب سوریه .
زده شد و غربیها توانستند سلسله اعتراضهایی را به کمک همان نیروهایی که آموزش داده بودند انجام دهند.
با گذشت ۶ ماه از حرکت سیاسی در درعا مشخص شد که آن اتفاقی که در سطح برخی کشورهای عربی روی داد و منجر به سرنگونی حکومت مبارک شد، در سوریه تکرار نمیشود و دلیل آن هم این بود که نظام سیاسی در سوریه متکی به مردم است و مردم از نظام اسد در سطح گسترده ناراضی نیستند.
بنابراین فاز دوم اقدامات کشورهای خارجی در خصوص سوریه از سال ۲۰۱۱ شروع شد و راهاندازی یک سلسله اقدامات نظامی علیه دولت سوریه بود که درگیریهایی مانند درگیریهای بینشهری، حمله به اتوبوسها و حمله به مراکز اداری و نظامی و حزبی در سوریه دنبال شد و تا اواخر اسفند ماه ادامه پیدا کرد. در اسفند ماه این مرحله با تصرف "بابالامر" واقع در استان "حمص" آخرین پایگاه گروههای مسلح شورشی توسط ارتش سوریه به پایان رسید و عملاً طرح نظامی با شکست مواجه شد.
تاریخچه و علل شکل گیری داعش :
به دنبال حمله آمریکا به شوروی در سال ۱۹۷۹ سرآغاز شکل گیری پدیده ی عجیب و پیچیده ای بود که اکنون با گذشت نزدیک به ۴ دهه، همچنان دنیای مدرن را درگیر خودکرده است و آن چیزی نبود جز شکل گیری سلفی های جهادی که در:
نسل اول:جهادگرایان؛
نسل دوم: القاعده؛
نسل سوم: داعش یا دولت اسلامی نامیده می شود.
مسلمانان سنی مذهبی که معتقد به ایده جهاد بودند با شکل گیری هسته های مقاومت در افغانستان و با سازماندهی مالی و آموزشی نظامی سازمان CIA و سازمان ها و کشورهای دیگر خود را به افغانستان می رساندند تا از مرزهای دنیای اسلام در مقابل کمونیست های ماتریالیست و بی خدا دفاع کنند و اگر در این راه کشته هم می شدند قطعا اجری عظیم به آن ها تعلق می گرفت.
ایده تشکیل سازمان القاعده در همین فضا شکل گرفت. بن لادن و ایمن الظواهری در اواخر دهه ۷۰ با افکار سلفیه آرای سیدقطب آشنا شدند که همه جهاد خودشان را در افغانستان متمرکز نمودند.
در اواخر ۲۰۰۶ گروههای سنی فعال در عراق به فکر تشکیل گروهی می افتند که همه تشکیلات بنیادگرایی عراق و گروههای فعال در آن را دربر گیرد و این تشکیلات تحت نام دولت اسلامی عراق کار خود را شروع می کند رهبری آن برعهده شخصی بنام ابوعمرالبغدادی قرار گرفت تا سال ۲۰۱۰ که پس از کشته شدن وی ابوبکرالبغدادی به عنوان رهبر جدید دولت اسلامی عراق انتخاب می شود.
با شروع بحران سوریه نیروهای خارجی و یا مجاهدین زیادی با همان مدل جذب در افغانستان به سوریه سرازیر می شوند جبهه النصره یا جبهه یاری اهل شام با القاعده عراق تبعیت می کند و به این ترتیب دولت اسلامی عراق و شام ( داعش) را بوجود می آورند. داعش شروع به محکم ساختن جای پای خود در سوریه می کند و شهرهای زیادی را در سوریه مثل رقه، دیرالزور تا استان الانبار عراق را در تصرف خود در می آورد در ۲۰ خرداد ۹۳ حمله به موصل و پس از آن به شهرهای دیگر عراق سبب شد تا نام داعش بیش از پیش در افکار عام و رسانه ها مطرح شود.
لازم به ذکر است که دو دسته عوامل اجتماعی و فرهنگی و عوامل سیاسی بین المللی در شکل گیری داعش ذی مدخل بودند در زیر گروه عوامل اجتماعی و فرهنگی، فقر اقتصادی، عدم توسعه یافتگی فرهنگی، دوگانگی هویتی شیعه و سنی جای می گیرد. و در ذیل عوامل سیاسی وبین المللی، تامین امنیت اسرائیل و عوض شدن نظم جهانی جای می گیرد. از تفاوت های عمده این مقطع داعش با القاعده می توان به اولویت بخشیدن به دشمنی نزدیک یا همان شیعیان دانست. القاعده اولویت خود را بر دشمنی دور گذاشته بود و معتقد بود که کشتن شیعیان باعث ایجاد نفرت و تفرقه خواهد شد اما داعش اولویت اصلی خود را مقابله با شیعیان و حتی سنی های پیرو مذاهب اهل سنت قرار داده است. از تفاوت دیگر این دو رفتن داعش به سوی دین حداقلی و نزدیک شدن به سکولاریسم است.
در القاعده وجود شیوخ،ریش سفیدان، رهبران و فتواهای مذهبی برای انجام اعمال بسیار مهم است. اما در داعش همه فتواها صــادر می شود و هر شخصی در هرکجا هر طور که صلاح بداند هر برخوردی را با کسی که فکر می کند رافضی است و یا قرائت دیگری از دین دارد انجام میدهد.
در نهایت به این نتیجه می رسیم که :
داعش همان القاعده است اگرچه با بسیاری از بنیان های فکری داعش بخصوص این سطح از خشونت روی گردان است بررسی ابعاد رفتاری داعش والقاعده و نوع خیانت و جهت گیری های آنها گویای یک اصل و واقعیت است و آن اینکه به رغم ادعاهای مطرح شده مبنی بر جدایی این دو گروه، دیدگاه و خواستگاه رفتاری القاعده و داعش یکی است. هردو به دنبال کشتاردر جهان اسلام هستند و هر دو از سوی برخی کشورهای مرتجع عربی و غربی هدایت و حمایت می شوند. لذا با محوریت امریکا و هم پیمانانش که برای رسیدن به منافع خودگروه تروریستی را ایجاد و با آنها به کشتار جامعه بشری می پردازند. با توجه به اینکه در حال حاضر یکی از عوامل مهم فتنه گری در منطق جریان سلفی تکفیری است که در لباس دفاع از سنت عملا در مسیر منافع غربیان گام برمی دارد. حضور این افراد در محافل وجوامع و انتشار آثار و فرآورده های فرهنگی آن در برخی از مراکز باعث جلب توجه برخی از جوانان پرشور که از اقدامات سرکوبگرانه اشغالگران به ستوه آمده اند شده است و برای رهایی از این فشار زمینه را برای گرویدن به این جریان های افراطی مناسب دیده اند. باید توجه داشت یکی از مهمترین اقدامات فرهنگی که می تواند در مواجهه با چنین برداشت های نادرستی از اسلام و سنت به کار آید استفاده از همه امکانات و ظرفیت های سازمان های تقریبی است.
داعش مولود ناکامیهای آمریکا در منطقه است
بحران عراق، هر چند با چند عملیات محدود تروریستی بهدنبال برگزاری انتخابات پارلمانی در این کشور آغاز شد، اما شعلههای آن خیلی زود عراق را در بر گرفت و با طرح برخی ادعاهای تجزیهطلبانه و اعلام خلافت تروریستهای بعثی ـ تکفیری داعش در موصل، حالا این سوال بیش از هر زمان دیگری مطرح است که چگونه دولت نوپای عراق در باتلاق تروریستی گرفتار شد و کدام حمایتها باعث شده داعش بتواند پس از ناکامی در سوریه و انزوا در عراق، ناگهان بخشهایی از اراضی عراق را اشغال کند و چنان جرأتی بیابد که سرکرده آن خود را خلیفه مسلمین بخواند
آمریکاییها فکر کردند که عراق گام نخست خاورمیانه جدید است و میخواستند در پوشش یک دموکراسی آمریکایی، وارد خاورمیانه شوند. آنها چهار هدف کلی را در عراق دنبال میکردند.
اولین هدف آمریکا در عراق پس از اشغال، بویژه از سال ۲۰۰۸ و نه از همان ابتدا، این بود که میخواستند نظامی سیاسی را شکل بدهند که هرچه را واشنگتن بخواهد برآورده کند. این البته با واقعیتهای میدانی در عراق سازگار نبود و نقش مرجعیت دینی مانع از تحقق چنین هدفی شد. شما دیدید که در همین دوره وقتی مرجعیت دینی از مردم خواست در انتخابات شرکت کنند، مشارکت بالای مردم محقق شد و افرادی وارد پارلمان شدند که وزن علمی، ملی، تخصصی و مقاومت بیشتری داشتند.
پس آمریکا در ایجاد چنین نظامی شکست خورد. هدف دوم، آمریکایی کردن ساختار دفاعی ـ امنیتی عراق بود. مخالفت با تشکیل ارتش ملی و تلاش آمریکا برای تضعیف دولت در همین راستا صورت میگرفت. آمریکا همین بلا را سر افغانستان هم آورده بود. زمانی که مجاهدان افغان با ارتش سرخ شوروی میجنگیدند، آمریکا به آنها میگفت «قهرمان ملی»، اما بعد که نوبت به تشکیل دولت رسید، همین قهرمانان شدند «جنگسالار»! البته عراقیها به دلایلی که توضیح دادم از این مرحله عبور کردند، اما در گام دیگر، آمریکا مانع از شکلگیری ارتش و پلیس حرفهای در عراق شد.
یعنی گرچه آمریکا در آمریکایی کردن ارتش عراق ناکام ماند اما جلوی ایجاد یک ارتش حرفهای ملی را هم گرفت. نبود همین سیستم دفاعی باعث شد تا دولت عراق نتواند چنان که باید با تروریستهای وحشی مسلح مبارزه کند. بنابراین آمریکا در قبال رشد تروریسم در عراق مسئول است.
سومین هدف آمریکا در عراق، علاقه به حضور نظامی قدرتمند در این کشور بود. در توافقنامه امنیتی آمریکا با عراق آمده بود که تشخیص تهدید و مقابله با تهدید عراق برعهده آمریکاست و دولت عراق هم باید به این کشور کمک کند. این یعنی چه؟ یعنی اینکه مثلا آمریکا میتوانست تشخیص دهد که هر کشوری برای عراق تهدید است، بعد علیه آن کشور وارد عمل شده و دولت عراق هم مجبور به کمک به آمریکاست! بنابراین واشنگتن میخواست عراق را به پایگاه مقابله با کشورهایی در منطقه که در مدار آمریکا نیستند تبدیل کند؛ از جمله ایران. البته آمریکا در این هدف هم شکست خورد و عملا از نظر نظامی عراق را ترک کرد. چهارمین هدف آمریکا هم این بود که توسعه روابط مردمی ایران و عراق متناسب با ظرفیتهای موجود، متوقف شود. شما میبینید که واشنگتن نتوانست این هدف را هم محقق کند. حالا همه این شکستهای پیاپی آمریکا در عراق را بگذارید کنار سه سال تلاش ناکام برای تغییر دولت در سوریه، آنگاه متوجه میشوید که چرا آمریکا در کنار دو قطب خارجی دیگر، از اضلاع سهگانه مثلث مخالفت با شکلگیری عراق جدید و دموکراسی در این کشور محسوب میشود.
نتیجه : امریکا برای جلوگیری از نفوذ و گسترش انقلاب اسلامی، تداوم حضور خود و تثبیت آن در منطقه ، باز گرداندن آبروی از دست رفته خود در حمله به عراق و افغاتستان ، جلو گیری از قدرت روسیه به عنوان جایگزین اتحاد جماهیر شوری ، تثبیت و حفظ امنیت رژیم صهیونیستی و ..... اقدارم به شورع جنگها ینابتی در منطقه با استفاده از نیروهای موشوم به داعش که از نظر مالی تحت حمایت عربستان و قطر و از نظر نظامی و سیاسی تحت حمایت آمریکا و ترکیه و سایر متحدانش در منطقه نمود . داعش که مواود آمریکا در منطقه است را به پیشرفته ترین سلاحها با پول کشورهای عربی مجهز نمود .
نقش ایران و سردار سلیمانی در مبارزه با داعش
ز زمان حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ ایران و آمریکا همواره جهت نفوذ در نیروهای امنیتی عراق با یکدیگر رقابت کردهاند. ایران بلافاصله پس از سقوط رژیم صدام حسین در ۲۰۰۳ به واسطه نیروی قدس، شاخهای از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، کمک های مالی خود
را در اختیار گروه های نظامی و شبه نظامی در عراق قرار داد. این نیرو تامین کننده کمک های مالی، تسلیحات، نیروهای عملیاتی، و همچنین آموزش دهنده گروه های خاصی در فلسطین، مبارزان اسلامی بوسنی، جنگجویان جنوب سودان، حزبالله در لبنان،بوده و هست .
نیروی قدس آموزش دهنده و فراهم کننده کمک های مالی و تسلیحات در عراق می باشد. ماهان عابدین، رئیس بخش تحقیق مرکز مطالعات تروریسم در لندن، می گوید که آموزش ها بیشتر بر روی جمع آوری و استفاده از اطلاعات متمرکز است، چراکه داشتن اطلاعات درست برای انجام موفقیت آمیز عملیات در جایی همانند عراق که بسیار پیچیده است، یک فاکتور حیاتی به حساب می آید. یک برآورد رسمی که در سال ۲۰۰۷ انجام گرفت، تعداد نیروهای قدس و اطلاعاتی ایران در عراق را ۱۵۰ نفر تخمین زد، در حالیکه فرماندهان آمریکایی معتقد بودند که برای هر استان شیعه نشین تنها یک یا دو نفر نیروی قدس یا اطلاعات ایران حضور دارند. ژنرال کوین بگنر در دوم جولای ۲۰۰۷ گفت که ایران ماهانه حدود ۳ میلیون دلار به گروه های نظامی در عراق کمک می کند .
ایالات متحده تا سال ۲۰۰۵ بر خلاف ایران که نقش خود در عراق را به سرعت افزایش می داد، سرعت لازم برای رقابت با ایران را نداشت. در ۱۹ جولای ۲۰۰۵، آمریکا پیغام محرمانه ای به ایران فرستاد و نسبت به کشته شدن یک سرباز انگلیسی به وسیله تسلیحات ایرانی شکایت کرد. ایران هرگونه دخالت در این موضوع را رد کرد، و در دسامبر همان سال در محافل عمومی به مقابله با این مسئله پرداخت. با این وجود، فرمانده نیروهای چند ملیتی در عراق، ژنرال دیوید پترائوس، در گزارش سپتامبر ۲۰۰۷ خود به کنگره بیان داشت که «هیچکدام از ما در ابتدای امسال از گسترش نفوذ ایران در عراق راضی و خشنود نبودیم، مسئلهای که امروز ما و رهبران عراقی نسبت به آن نگرانی جدی داریم» .
مقامات آمریکایی از متهم کردن نیروی قدس به حمله مستقیم به نیروهای ایالات متحده اجتناب کردهاند و با احتیاط در این زمینه که مقامات حکومتی ایران نیز از این اقدامات باخبر بودهاند و یا اینکه خود در آنها دخالت داشتهاند، اظهار نظر نمودهاند. در ۱۴ فوریه ۲۰۰۷، بوش اعلام کرد که من با قاطعیت می گویم موشک های انفجاری، نارنجک ها، و خمپاره های مورد استفاده در عراق از سوی نیروی قدس تهیه شده اند، « ولی چیزی که ما نمی دانیم این است که آیا مقامات ایرانی به نیروی قدس دستور چنین اقدامی را داهاند یا خیر» .
منابع آگاه می گویند که نیروی قدس یکی از اصلی ترین، اگر نگوییم اصلی ترین، بازوان ایران برای اعمال سیاست های ایران در عراق است. طی جنگ بصره در سال ۲۰۰۸ قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس، به ژنرال پترائوس پیامی ارسال کرد. ژنرال پترائوس چکیده این پیام را اینگونه بیان کرد ،" ژنرال پترائوس شما باید بدانید که من، قاسم سلیمانی، مسئول سیاست ایران در عراق، غزه، و افغانستان هستم. و سفیر ما در بغداد عضو نیروی قدس است. کسی که جانشین او شود نیز از اعضای نیروی قدس خواهد بود. چیزیکه دیپلماسی را با مشکل مواجه می کند این است که شما تصور کنید که می توانید با استفاده از دیپلماسی سنتی با وزارت امور خارجه کشوری دیگر ارتباط برقرار کنید، در حالیکه وزارتخانه کارهای نیست. کسی که سیاست خارجه ما را کنترل می کند متکی نیست، حداقل در مورد کشورهایی که ذکر کردم. نیروی قدس مسئول فعالیت های امنیتی و سایر فعالیت ها می باشد."
یکی از گزارشات افشا شده وزارت خارجه در نوامبر ۲۰۰۹ نشان می دهد که نیروی قدس مجری اصلی سیاست های ایران در عراق و رقیب ایالات متحده برای ایجاد امنیت در این کشور می باشد .
در همان روزی که موصل سقوط کرد منابع غیررسمی از حضور فرمانده سپاه قدس در عراق خبر دادند. حیدر الخویی تحلیلگر عراقی موسسه «چتهام هاوس» انگلیس در صحفه تویتر خود نوشت: «یک دوست و منبع آگاه به من گفت که قاسم سلیمانی بلافاصله وارد بغداد شده و شخصا به مراکز دفاعی بغداد بازدیده کرده تا مطمئن شود این شهر از استحکام دفاعی مناسبی برخودار است.»
پس از مطمئن شدن از وضعیت دفاعی بغداد، هدف اول جلوگیری از پیشروی بیشتر داعش و هدف دوم بازپسگیری مناطق تحت اشغال تعریف شد. فتوای «جهاد کفایی» آیتالله سیستانی علیه داعش زمینه را برای جذب و آموزش صدها هزار عراقی برای جنگ علیه این گروه تروریستی را فراهم کرد. دواطلبان مردمی که در قالب «کمیتههای بسیج مردمی» سازماندهی شدند نقش اصلی را برای مقابله با داعش به عهده گرفتند. اکثر فرماندهان کمیتههای بسیج مردمی از جمله هادی العامری( وزیر کشور عراق و ریئس سازمان بدر) و «ابو مهدی مهندس» (فرمانده کمیتههای بسیج مردمی) روابط نزدیکی با قاسم سلیمانی دارند و در کنار هم در جنگ ایران و عراق علیه صدام حسین جنگیده اند.
فعالیتهای قاسم سلیمانی در عراق محرمانه و دور از چشم رسانهها بوده اما همزمان با شکستهای پیدرپی داعش نقش وی بیشتر آشکار شده است. هر جا عراقیها در جنگ با داعش به پیروزی رسیدهاند بلافاصله عکسی از قاسم سلیمانی منتشر شده است. اولین تصویری که از قاسم سلیمانی منتشر شد پس از شکسته شدن محاصره شهر آمرلی واقع در استان صلاحالدین بود.
گام اول: آمرلی
این شهر بیش از ۸۰ روز در محاصره تروریستهای داعش قرار داشت و در صورت سقوط ساکنین آن که عمدتا شیعیان ترکمن هستند قتل عام میشدند. بنابر گزارش رسانههای عراقی قاسم سلیمانی شخصا فرماندهی نجات شهر آمرلی را به عهده گرفته بود. بعضی تحلیلگران معقتد هستند این عکس بر اساس یک استراتژی مشخص منتشر شود. فلیپ اسمیت محقق دانشگاه مریلند آمریکا که به صورت گسترده تحولات گروههای مسلح شیعی را در منطقه پیگیری میکند، نوشت که هدف از انتشار این عکس که برای اولین توسط یک وب سایت نزدیک به حزبالله لبنان منتشر شد این است که نشان داده شود ایران نقش اول را بر روی زمین در جنگ با داعش به عهده گرفته است نه آمریکا.
در اواسط مهرماه انتشار عکسی از قاسم سلیمانی با نیروهای پیشمرگه کرد در شمال عراق نظرها را به خود جلب کرد که نشان دهنده فعالیتهای فشرده وی بود. خبرگزاری فرانسه بلافاصله گزارش داد، «تلویزیون ایران یک عکس کمیاب از فرمانده نیروهای ویژه قدس را در عراق منتشر کرد که به صورت گستردهای در اینترنت پخش شد تا به راز و رمز یکی از قدرتمندرین مردان منطقه اشارهای کرده باشد... با لبخندی بر لب و موهای جوگندمی که در کنار مبارزان پیشمرگه کرد ایستاده است، قاسم سلیمانی به راحتی قابل شناسایی است... به عنوان فرمانده سپاه قدس سلیمانی به ندرت در رسانههای ایران از سلیمانی نام برده میشود با این وجود او به عنوان یکی بانفوذ ترین نیروهای امنیتی در خاورمیانه معروف شده است»
گام دوم: جرف الصخر
هنوز مدت زیادی از انتشار عکس فرمانده سپاه قدس با کردها نگذشته بود که تصاویری از وی پس از عملیات ازادسازی جرف الصخر منتشر شد. عملیات جرف الصخر از اهمیت زیادی برخودار بود و کارشناسان آن را سراغاز زوال داعش در عراق میدانند. در این عملیات قاسم سلمیانی همانند عملیات شکست محاصره آمرلی شخصا حضور داشت و بر این عملیات نظارت کرد. جرف الصخر در شمال استان بابل و در فاصله ۶۰ کیلومتری از جنوب غرب بغداد قرار دارد و ۵۰ هزار نفر در این منطقه ساکن هستند و در مثلث بغداد ، الانبار و کربلا واقع است.
در زمان اشغال عراق توسط نیروهای ائتلاف بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۱، به دلیل اینکه آمریکاییها در این منطقه دچار تلفات سنگینی شدند و به سختی توانستند، شورشیان را سرکوب کنند نام جرف الصخر را «مثلث مرگ» گذاشتند. اما نیروهای عراقی توانستد با کمترین تلفات و در عرض کمتر از دو روز این منطقه را ازاد کنند. در پی این عملیات تصاویری از قاسم سلیمانی در کنار هادی عامری فرمانده سپاه بدر، سید محمد طباطبایی معاون دبیرکل عصائب الحق، عدنان الشحمانی فرمانده کتائب التیار الرسالی منتشر شد. چند روز بعد از عملیات آزادسازی جرف الصخر یک مقام ارشد عراقی به رویترز گفت: «سلیمانی یک رهبر عملیاتی است. او مردی نیست که در دفتر کار کند. او به خط مقدم می رود تا نیروها را از نزدیک مورد بررسی قرار دهد و جنگ را ببیند.»
پس از پاکسازی جرف الصخر، پیروزی های نیروهای دولتی و مردمی عراق از شتاب بیشتری برخوردار شد و گروه تروریستی داعش نه تنها دیگر هیچ پیشروی نداشت بلکه شاهد شکست های پی در پی بود همزمان با این روند نقش قاسم سلیمانی بیشتر و بیشتر آشکار می شد.
میان پرده: جنوب سوریه
کارل شرو طنز پرداز لبنانی ساکن لندن میگوید یکی از هنرهای قاسم سلیمانی این است که میتواند همزمان در دو منطقه حضور یابد. در حالی که همگان فکر میکردند که فرمانده سپاه قدس بر روی عراق متمرکز شده است انتشار تصویری از وی در اواخر بهمن ماه تعجب ناظران را به همراه داشت. پایگاه خبری "الحدث نیوز" ۲۱ بهمن به نقل از منابع میدانی گزارش داد سردار "قاسم سلیمانی" فرمانده سپاه قدس ایران ناظر عملیات نظامی در جنوب سوریه است.
این پایگاه خبری تصویری را منتشر کرد که طبق اعلام خودش مربوط به ساعاتی قبل در منطقه ریف درعا غربی است و سردار سلیمانی را در کنار یک رزمنده دیگر نشان می دهد. پایگاه خبری مذکور افزود: حضور سلیمانی در کنار مشارکت حزب الله در نبرد کنونی میزان اهمیت منطقه جنوب سوریه خصوصا ریف درعا و قنیطره برای محور مقاومت و آمادگی برای مبارزه با رژیم اشغالگر اسرائیل را نشان می دهد.
گام سوم: تکریت
اما شاید این عملیات ازادسازی تکریت بود که در آن قاسم سلیمانی به صورت کامل از سایه خارج و به صورت آشکار اعلام شد که وی برای نظارت بر این عملیات در منطقه حاضر شده است. اولین بار واشنگتنپست ضمن انتشار خبر حضور قاسم سلیمانی برای فرماندهی عملیات تکریت به نقل از «نعیم العبودی» یکی از سخنگویان گروه عصاب الحق نوشت: «زمانی که قاسم سلیمانی میرسد به این معنی است که در این نبرد پیروز خواهیم شد.» خبرگزاری فارس هم گزارش داد که فرمانده سپاه قدس برای مشاوره و کمک به فرماندهان عراقی در عملیات آزادسازی تکریت به منطقه عملیاتی رفته است.
در طول عملیات آزادسازی تکریت عکسهای زیادی از قاسم سلیمانی منتشر شده که از نزدیک بر این عملیات نظارات دارد. پایگاه الکترونیکی انبیسی نیوز طی گزارشی درباره نقش وی در عملیات تکریت نوشت:« همزمان که نیروهای عراقی تلاش میکنند داعش را از تکریت، زادگاه صدام حسین بیرون برانند، یک ژنرال که به داشتن فراست نظامی و سلحشوری معروف است به سمت آشکار شدن گام برداشته است اما این مرد که در رسانههای غربی به «فرمانده سایهها و مرد پشت پرده» معروف است عراقی نیست او یک فرمانده وفادار سپاه انقلاب ایران است.»
بدین ترتیب سال ۹۳ سالی بود که قاسم سلیمانی نه تنها برای ایرانیها بلکه کل جهان شناخته شد هر چند غربیها معقتدند تصاویر وی بر اساس برنامه و با هدف مشخصی منتشر میشود اما منابع آگاه و دوستان نزدیک به قاسم سلیمانی تاکید دارند که وی به هیچ وجه از انتشار عکسهای خود خوشحال نیست و ترجیح میدهد که همچنان ناشناخته باقی بماند.
ظهور [سردار] سلیمانی نمایانگر شیوههای متفاوتی است که واشیگتن و تهران در راستای به تصویر کشیدن نقش خود در مبارزه با داعش بکار میگیرند. آمریکا در پشت نقاب یک ائتلاف شکننده پنهان شده و مشارکت خود در حملات علیه داعش را بیاهمیت جلوه میدهد، اما دولت ایران یک رویکرد کاملاً متفاوت اتخاذ کرده است: تهران به اقدامات مستقل خود در عراق میبالد و تلاش میکند اینگونه استدلال کند که در واقع این ایران است، نه آمریکا، که باید به خاطر پیروزیهای اخیر مورد قدردانی قرار گیرد.
از نظر مقامات آمریکایی، نقش رهبری [سردار] سلیمانی در مبارزه با داعش مانند یک شمشیر دو لبه است. مقامات نظامی و اطلاعاتی ارشد آمریکا [سردار] سلیمانی را یک دشمن بسیار باهوش میدانند که توانسته است شبکهای از عوامل نیابتی را شکل داده و حفظ کند. این شبکه از حزبالله لبنان گرفته تا مجموعهای از گروههای شبهنظامی در داخل عراق را شامل میشود. واشنگتن به دنبال یافتن متحدانی جهت مبارزه با داعش است، اما [سردار] سلیمانی با برخورداری از دههها تجربه در این زمینه دیگران را تشویق میکند تا به نیابت از ایران مبارزه کنند.
اندیشکده امریکن انترپرایز در یادداشتی به قلم جی. متیو مکینِس به احتمال تغییر در سیاست منطقهای ایران و رویکرد نظامی این کشور در عراق و سوریه پرداخته است. مکینِس در این یادداشت به تحلیل اظهارات اخیر سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس، شاخه برونمرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در خصوص سوریه و احتمال شرکت مستقیم نیروهای سپاه در میدان نبرد سوریه پرداخته و آن را مایه نگرانی آمریکا و متحدانش دانسته است..
خصوصیات بارز سرلشکر سلیمانی :
۱ ایمان به هدف متعالی و مقدس ( جهاد فی شبیل الله)
۲ اطاعت محض از فرماندهی و ولایت پذیری
۳ -اتکاء بر مردم ( مردمی بودن جنگ)
۴ درارای قدرت سازماندهی مردم جهت ورود به صحنه نبرد ( تشکیل بسیج در سوریه و عراق)
۵ نفوذ معنوی در بین رزمندگان و مردم کشورهای اسلامی
۶ -جنگ اعتقادی و جنگ در راه آرمان و هدفهای والا
۷ نگرش تکلیفی و مسئولیتی ( مامور به تکلیف نه منتظر نتیجه)
۸ -توجه به اسلحه و تکنولوژی به مثابه ابزار
۹ درارای قدرت فرماندهی بالا در نبردهای نا متقارن
۱۰ قدرت به کار گیری نیروهای کلاسیک و غیر کلاسیک در مقابله با نبردهای پارتیزانی
۱۱ -تکیه بر نقش اساسی انسان
۱۲ -باور و اراده و عمل
۱۳ استفاده از تجارب فرماندهی در ۸ سال دفاع مقدس
۱۴ - نفی یاس و نا امیدی
۱۵ دارا بودن اطلاعات کافی از دشمن
۱۶ قدرت برنامه ریزی و سازماندهی و هدایت و فرماندهی در جنگهای نامنظم و نا برابر
و...........
رضا ساعی شاهی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست