جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ملودرام علمی یا اجتماعی


ملودرام علمی یا اجتماعی

نگاهی به فیلم آناهیتا ساخته عزیزالله حمیدنژاد

طرح مسائل یا موقعیت‌های پیچیده علمی در بستر یک داستان سینمایی امر دشواری است که از یک سو باید هویت داستانی و بصری‌اش حفظ شود و از سوی دیگر باید به مفاهیم و قواعد علمی سوژه وفادار باشد. هماهنگی و تناسب منطقی برقرار کردن بین این دو ساحت متضاد به ظرافت و ظرفیت هنرمندانه‌ای نیاز دارد که آناهیتا فاقد آن است. بنیاد قصه براساس برخی یافته‌های علمی است که یک دانشمند ژاپنی به نام ایموتو درباره رفتار و کارکردهای مولکول‌های آب در شرایط مختلف تحقیق می‌کند که حمیدنژاد این مساله و دستاورد علمی را بستر اصلی داستانی معمایی ـ جنایی قرار می‌دهد که در نهایت نه از حیث علمی برای مخاطب قابل فهم یا حتی جذاب است و نه از منظر درام و ساختار داستانی به درستی صورت‌بندی می‌شود. در واقع آناهیتا فیلمی است که بین ملودرام علمی و اجتماعی سرگردان بوده و به همین دلیل نه ساحتار داستانی منسجم و هویت‌مندی دارد و نه شخصیت‌پردازی قدرتمندی که بر روان‌شناسی منطقی استوار باشد.

مخاطب در فیلم با چند قصه بریده و نامنسجم روبه‌رو می‌شود که ظاهرا بر مبنای یافته‌های علمی درباره رفتارشناسی مولکول‌های آب، قرار است در هم ترکیب شده تا با ساختاری تلفیقی در عین حال به آسیب‌شناسی اجتماعی جامعه و انسان معاصر هم بپردازد. به عبارت دیگر کارگردان قصد داشته تا با استفاده از یک واقعیت علمی که ریشه در علوم جدی مثل نانوتکنولوژی و شبیه‌سازی دارد به واکاوی ناهنجاری‌های رفتاری و اجتماعی بپردازد. در یکی از صحنه‌های فیلم نیز خورشید جم (میترا حجار) به نامزدش بهنام (شهاب حسینی) می‌گوید که پیشرفت‌های علمی مثل کشف اثر انگشت یا قطره خون و آزمایش‌های خونی و امثالهم چقدر در کشف رازهای جنایت، قضاوت عادلانه و برقراری امنیت و عدالت بیشتر در جهان کمک کرده است. در اینجا نیز کشف ارتعاشات مولکولی آب و بهره‌گیری از آن در رازگشایی از قتل مهرناز امیری (نرگس محمدی) قرار است همین خاصیت را داشته باشد.

در آناهیتا با ۳ قصه مستقل مواجه هستیم. یکی دلمشغولی‌های شخصی و عالمانه خورشید، دوم زندگی مهرناز و ماجرای قتل او و در نهایت قصه بهنام و فهیمه که در یک تلفیق بی‌ربط و بی‌معنا قرار است مناسبات ناهنجار انسانی و کژرفتاری‌های اجتماعی را به تصویر بکشد و آسیب‌شناسی کند، در حالی که نه شخصیت‌پردازی‌های آن منطق روان‌شناختی دارد و نه از حیث دراماتیک واجد موقعیت‌سازی متقاعدکننده و باورپذیر است.

جدای از قصه چندپهلو و ناموزون فیلم که هیچ خط و ربط مشترکی در آن نمی‌توان پیدا کرد پرسوناژهای فیلم نیز بشدت دچار عدم یکدستی و هویت ثابت و پایدار‌ هستند. خورشید جم در نوسان بین یک پژوهشگر و دانشجوی سر به هوا و شلوغ قرار دارد و بهنام که معلوم نیست عکاس و مجسمه‌ساز است یا به کار خلاف مشغول است. رابطه و قصه او و فهیمه به حال خود رها شده و ارتباط وی با خورشید نیز بلاتکلیف باقی می‌ماند. از آن طرف پای قاتل مهرناز (پوریا پورسرخ) به میان می‌آید که بازنمایی انگیزه قتل او و به اصطلاح روان‌شناسی جرمی که درباره او صورت می‌گیرد بشدت کمدی و طنز است و آنقدر سطحی و خام دستانه به آن پرداخته شده که تماشاگر نمی‌تواند بپذیرد که او به این دلیل دست به قتل ۳ دختر همکلاسی خود زده است.

اگر قرار باشد ناکامی در قبولی کنکور (دلایلی که شخصیت داستان برای این شکست ردیف می‌کند مثل حضور پررنگ دختران و وجود سهمیه نیز عجیب است!) موجب شود تا هر پشت کنکوری یا داوطلبانی که به دانشگاه راه نیافته‌اند به انتقام‌گیری و قتل‌های زنجیره‌ای دست بزنند پس باید تعداد قاتلان کنکوری در جامعه بسیار فراوان باشد. متاسفانه بسیاری از فیلم‌های سینمایی ما برای پیشبرد روایت خود یا تعلیق‌آفرینی و موقعیت‌سازی داستانی بویژه در آثار پلیسی ـ‌ معمایی، منطق روان‌شناختی و دراماتیک قصه را رعایت نکرده و خیلی ساده‌انگارانه با یک موقعیت پیچیده انسانی روبه‌رو می‌شوند. در اینجا ظاهرا کارگردان قصد داشته تا سرخوردگی‌های روانی ـ عاطفی و ناکامی‌های شخصی را در بروز نابهنجاری‌های اخلاقی و جنایت‌های اجتماعی به تصویر بکشد و این که اگر جامعه نتواند شرایط رشد و تعالی افراد هوشمندی مثل حمید را فراهم کند آن گاه نخبگان جامعه به جنایتکارانی خطرناک بدل می‌شوند.

اگرچه کاراکتر پوریا پورسرخ در نقش یک قاتل تحصیلکرده فاقد هویت منطقی است، اما بازی وی در کسوت این شخصیت نسبتا قابل قبول بوده و البته بیشتر در صحنه‌های بازداشتگاه و در مقام قاتل خوب از کار درآمده نه سکانس‌های مرتبط با دانشگاه.در نهایت تصاویری که از عکس مولکولی آب مدام در جلوی قاب دوربین قرار می‌گیرد کشدار و ملال‌انگیز است. بیش از اینها پایان‌بندی فیلم است که با تعقیب و گریز ساده‌انگارانه پلیس و بهنام و رمزگشایی سطحی از قتل مهرناز، مخاطب را با این سوال جدی مواجه می‌کند که مفهوم مشترک این سه قصه و پیام اصلی فیلم را در کدام بستر باید جستجو کرد: ساحت علمی یا وجوه اجتماعی قصه؟!

سیدرضا صائمی