پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تنها عمل نکنید, حرف بزنید


تنها عمل نکنید, حرف بزنید

یکی از مهم ترین نکات در مورد عکس العمل نسبت به بحران مالی کنونی همانگونه که یکی از افراد درگیر آن بیان می کند, این است که هیچ کسی واقعاً نمی داند چه باید کرد

یکی از مهم ترین نکات در مورد عکس العمل نسبت به بحران مالی کنونی همانگونه که یکی از افراد درگیر آن بیان می کند، این است که هیچ کسی واقعاً نمی داند چه باید کرد. دلیل این است که انتظارات بخشی از بازی هستند. نحوه عکس العمل بازار به یک مداخله ویژه نه تنها به اینکه چگونه بانکداران و تجار به این مداخلات اطمینان می کنند بلکه بیشتر به نظر آنها به میزان اعتماد دیگران بستگی دارد. کینز بازار سهام را تشبیه به یک رقابتی می کند که شرکت کنندگان در آن باید میان چند کالای مرغوب انتخاب کنند: « این مورد انتخاب آنهایی که براساس بهترین قضاوت ها واقعاً زیباترین ها هستند،و حتی مورد انتخاب آنهایی که یک سطح متوسط از عقاید آنها را زیبا می پندارد،نیست.

ما به درجه سومی رسیده ایم که نبوغ مان را وقف پیش بینی آنچه یک عقیده متوسط انتظار دارد که عقیده متوسط باشد، می کنیم.» ما مجبور به اخذ تصمیماتی می شویم که دانشی در مورد آنها نداریم یا همانطور که جان گری بیان کرده است: « ما مجبور به زندگی کردن هستیم. » انگار که پیش از این ما آزاد بوده ایم.

ژوزف استیگلیتز اخیراً نوشته است: اگرچه اقتصاددانان درحال رسیدن به این اجماع هستند که هرگونه کمک براساس طرح هنری پاول سون کاری از پیش نخواهد برد با این حال امکانپذیر نیست که سیاستمداران در چنین بحرانی هیچ اقدامی نکنند. بنابراین ما باید دعا کنیم توافقنامه تنظیم شده براساس نظرات گوناگون و ناهمسو، اقتصاد نادرست رهبری شده و ایدئولوژی های جناح راست که چنین بحرانی را به وجود آورده اند می توانند طرح نجاتی را به ما معرفی کنند که عملی باشد یا عدم موفقیت آن خسارات زیادی را به بار نیاورد. او درست می گوید:

ـ از آنجا که بازارها به نحوی موثر بر پایه عقاید استوارند (حتی عقایدی که در مورد اعتقادات دیگران است)، چگونگی عکس العمل بازارها نسبت به این طرح حمایتی نه تنها به نتایج واقعی این طرح بلکه همچنین به باور بازارها در کارایی این طرح بستگی دارد. این طرح حمایتی حتی اگر از منظر اقتصادی اشتباه باشد، می تواند عملی باشد.

مشابهت زیادی میان سخنرانی هایی که جورج بوش از زمان آغاز بحران تاکنون ارائه کرده و آنچه وی پس از حادثه ۱۱ سپتامبر برای مردم آمریکا ایراد کرد وجود دارد. هر دو زمان او تهدید های موجود به سبک زندگی آمریکایی ها و ضرورت واکنش های سریع و قاطع را برای مواجه شدن با خطر را به یاد مردم انداخت. هر دو زمان تعلیق موقتی ارزش های آمریکا را (ضمانت آزادی افراد، سرمایه داری بازار) به منظور حفظ همان ارزش های در آینده را خواستار شد.

در مواجهه با بلایایی که ما هیچ کنترلی روی آن نداریم مردم اغلب احمقانه خواهند گفت، «حرف زدن کافی نیست، عمل کنید،» اما احتمالاً اخیراً ما کارهای زیادی انجام داده ایم. شاید زمان آن رسیده که قدمی به عقب برداشته، فکر کنیم و در مورد آنچه صحیح است سخن بگوییم. این درست است که ما اغلب در مورد کارهایی که قصد انجامشان را داریم حرف می زنیم ولی به آنها عمل نمی کنیم اما گاهی اوقات ما به منظور اجتناب از سخن گفتن و فکر کردن دست به انجام کارهایی می زنیم.

مانند تزریق بلافاصله ۷۰۰ بیلیون دلار در مواجهه با یک مشکل به جای فکر کردن در مورد اینکه اساساً این مشکل از کجا آمده است.

در ۲۳ اکتبر سناتور جمهوریخواه جیم بانینگ طرح خزانه آمریکا را بزرگ ترین طرح حمایتی از زمان بحران بزرگ تاکنون خواند: یک نفر باید این زیان ها را بپذیرد. هم می توان به مردمی که تصمیمات بدی گرفته اند اجازه داد که نتیجه اعمالشان را متحمل شوند و هم می توان این مشکل را میان دیگران پخش کرد و این دقیقاً همان چیزی است که دبیر ایالتی انجامش را پیشنهاد کرد یعنی قبول مشکلات وال استریت و پخش آنها میان مالیات پردازان و... این طرح حمایت کلان راه حل این مشکلات نیست در واقع سوسیالیسم مالی است که غیرآمریکایی است.

بانینگ اولین کسی بود که به طور علنی به ارائه دلیل و برهان در مورد شورش GOP در مقابل طرح حمایت که در ۲۹ سپتامبر با اوج مخالفت ها مواجه شده بود، پرداخت. مخالفت تحت عنوان «مبارزه طبقاتی» بیان شده بود؛ وال استریت در مقابل مین استریت: چرا ما باید به آنها کمک کنیم.آنها (وال استریت) مسوولند در حالی که وام گیرندگان معمولی (مین استریت) باید بهای آن را بپردازند؟ آیا این یک مثال بارز از آنچه اقتصاددانان «مخاطره اخلاقی» می نامند، نیست؟

حالتی را که انتظار برود یک نفر غیراخلاقی رفتار کند - به این دلیل که بیمه، قانون یا دیگر آژانس های بیمه کننده از او در مقابل هر گونه ضرری که رفتار او باعث شود، حمایت می کنند را می توان ریسک نامید: اگر من در مقابل آتش سوزی بیمه شده باشم ممکن است برای مثال احتیاط کمتری در مقابل خطرات وقوع آتش سوزی به کار برم. این برای بانک های بزرگی که در مقابل زیان های بزرگ بیمه شده اند و با این وجود قادر به حفظ سودشان هستند نیز درست است.

این مساله که طرح حمایت از سوی جمهوریخواهان محافظه کار و چپ ها ارائه شده است باید ما را به فکر وادارد. آنچه چپ و راست در این میان سهیم هستند خاطری آسوده است به دلیل وجود دلالان و مدیران شریکی بزرگی که از تصمیمات ریسکی سود می برند و از هرگونه شکستی به خاطر «چترهای نجات طلا» مصونند بنابراین از رسوایی انرون در ژانویه ۲۰۰۲ می توان به عنوان یک توصیف کنایه آمیز از مفهوم جامعه ریسک تفسیر کرد. هزاران کارگری که شغل و پس اندازشان را از دست داده اند قطعاً با ریسک مواجه شده اند و توان تصمیم گیری ناچیزی در این موضوع داشته اند.

با این حال مدیران عالی رتبه ای که از ریسک آگاهی دارند و همچنین شانس مداخله در این اوضاع را داشته اند توانسته اند ریسک شان را با کسب سود از سهام و اختیاراتشان قبل از ورشکستگی حداقل کنند بنابراین اگرچه درست است ما در جامعه ای زندگی می کنیم که نیازمند اتخاذ تصمیمات ریسکی است با این حال مشکل این است که قدرتمندان تصمیم گیری را به عهده دارند و دیگران ریسک پذیری را.

اگر طرح حمایت واقعاً یک معیار سوسیالیستی است، واقعاً معیاری عجیب و غیرعادی است؛ یک معیار سوسیالیستی هدفش کمک به فقراست نه ثروتمندان یعنی آنهایی که قرض می گیرند و نه آنهایی که قرض می دهند.

سوسیالیسم خوب به نظر می رسد، هنگامی که برای نجات کاپیتالیسم خدمت می کند اما چطور می شود اگر مخاطرات اخلاقی در اصول کاپیتالیسم ثبت شده باشد. مشکل این است که هیچ راهی برای جدا کردن رفاه مین استریت از رفاه وال استریت وجود ندارد. روابط آنها غیرمتعددی است؛ آنچه برای وال استریت خوب است الزاماً برای مین استریت خوب نیست. با این حال مین استریت نمی تواند بدون موفقیت وال استریت پیشرفت کند - و این عدم تقارن به وال استریت یک موقعیت برتر می بخشد. «انتقال پول از ثروتمندان به فقرا از طریق سیستم اقتصادی یک کشور» در مخالفت با بازتوزیع (به عنوان مثال از طریق مالیات تصاعدی) این گونه استدلال می کند که به جای ثروتمند تر کردن فقرا، ثروتمندان را فقیر ترمی کند. با این حال این نگرش ظاهراً ضدمداخله ای دولت در اقتصاد در واقع به نفع مداخلات فعلی دولتی استدلال می کند:

ـ اگرچه همه ما می خواهیم فقرا وضعیت بهتری پیدا کنند اما کمک مستقیم به آنها غیراقتصادی است به این دلیل که آنها ابزارهایی پویا و تولید کننده نیستند، مداخله تنها در زمینه کمک به ثروتمندان برای پولدارتر شدن این دسته مورد نیاز است به این ترتیب سودهای به دست آمده به طور خودکار میان فقرا پراکنده خواهد شد. پول کافی در اختیار وال استریت قرار دهید و در نهایت آن پول به مین استریت منتقل خواهد شد. اگر شما می خواهید مردم پولی برای ساختن داشته باشند، آن را مستقیماً به آنها ندهید بلکه به آنهایی که این پول را به مردم قرض می دهند کمک کنید، این تنها راهی است که موفقیت حقیقی را به بار می آورد در غیر این صورت دولت تنها در حال توزیع کردن پول میان نیازمندان، به هزینه آنهایی است که تولید ثروت می کنند.

رد این راه حل با این تفسیر که این یک دفاع ریاکارانه از ثروتمندان است آسان است. واقعیت این است که مادامی که ما به کاپیتالیسم وابسته باشیم، همیشه این ترس وجود خواهد داشت: سقوط وال استریت واقعاً به کارگران عادی ضربه خواهد زد، به این دلیل است که دموکرات هایی که از طرح حمایتی دفاع کرده بودند در واقع با چپ گراها مخالف نیستند. آنها عادلانه مخالف نامیده می شوند اگر ما فرضیه پوپولیستی جمهوریخواه ها را بپذیریم که سرمایه داری و اقتصاد بازار آزاد یک امر شناخته شده و به نفع طبقه کارگر هستند در حالی که مداخله دولت یک استراتژی رده بالا برای استثمار مردم عادی پرکار محسوب می شود.

در مداخله زیاد دولت در سیستم بانکداری و به طور کلی اقتصاد چیز جدیدی وجود ندارد. بحران به تنهایی نتیجه چنین مداخله ای است: هنگامی که در سال ۲۰۰۱ حباب dotcom ترکید، تصمیم گرفته شد اعطای اعتبار را آسان ترکنند تا رشد مسکن سازی دوباره جهت دهی شود. در حقیقت تصمیمات سیاسی به طور کلی مسوول شالوده وابستگی های اقتصاد بین المللی است. چندین سال پیش CNN در یک گزارش در مورد اقتصاد مالی، حقیقت بازار آزاد بین المللی را توصیف کرد. دو رکن اقتصاد مالی پنبه در جنوب و دامداری در شمال است و هر دو دچار مشکل هستند که به این دلیل است که قدرت های غربی خودشان همان قوانینی را که سرسختانه بر کشور های جهان سوم تحمیل می کنند، نقض می کنند. مالی پنبه ای با بهترین کیفیت تولید می کند اما دولت ایالات متحده سرمایه ای بیش از کل بودجه دولتی مالی را برای حمایت از کشاورزان پنبه کارش هزینه می کند به این ترتیب جای شگفتی نیست که چرا مالی قادر به رقابت نیست. در شمال، اتحادیه اروپا متهم است:

ـ اتحادیه اروپا برای هر گاو به میزان ۵۰۰ یورو سال سوبسید در نظر گرفته است. وزیر اقتصاد مالی گفت: ما نیازی به کمک یا نصیحت یا سخنرانی شما در زمینه تاثیرات سودمند حذف کردن قوانین اضافی دولتی نداریم، فقط لطفاً به قوانین خودتان در مورد بازار آزاد بپردازید و مشکلاتمان حل خواهند شد. مدافعان جمهوریخواه بازار آزاد در اروپا کجا هستند؟ هیچ کجا، به این خاطر که سقوط مالی نتیجه تلاش ایالات متحده برای اول معرفی کردن کشورش است.

آنچه مشخص است این است که بازار هیچ گاه خنثی نیست و عملکرد آن همیشه با تصمیمات سیاسی تنظیم می شود. مساله بر سر «دخالت یا عدم دخالت دولت»؟ نیست بلکه بر سر «نوع مداخله دولت؟» است و این علم واقعی سیاست است: تلاش سخت برای توصیف شرایطی که زندگی ما را هدایت می کند. بحث در مورد طرح حمایتی با تصمیمات درباره ویژگی های اساسی زندگی اقتصادی و اجتماعی و حتی میزان اندک مبارزات طبقاتی باقیمانده در ارتباط است. برخلاف بسیاری از موضوعات سیاسی این یکی بدون حامی است. هیچ موقعیت کارشناسانه معقولی که به سادگی بتوان آن را به کار گرفت وجود ندارد: یک نفر مجبور است تصمیمات سیاسی اخذ کند.

در ۲۴ سپتامبر، جان مکین کمپینش را به حالت تعلیق درآورد و با این ادعا که زمان آن رسیده که تفاوت های حزبی را کنار بگذاریم به واشنگتن رفت. آیا این ژست واقعاً علامت این بود که او آماده است سیاست های پارتیزانی را به منظور تلاش برای حل مشکلات واقعی که تمام ما را نگران کرده است، به پایان برساند؟ قطعاً چنین نیست در واقع زمان رفتن آقای مک کین به واشنگتن بود. علم سیاست به طور مختصر مبارزه برای تعریف منطقه «بی طرف» است و به این دلیل است که پیشنهاد مک کین برای دستیابی به افق ها و خطوط فرا حزبی یک تظاهر سیاسی کامل بود؛ یک سیاست پارتیزانی در ظاهر غیرپارتیزانی، تلاشی ناامیدانه برای تحمیل موقعیت اش به عنوان یک شخصیت غیرسیاسی جهانی. چیزی که حتی بدتر از سیاست پارتیزانی است، سیاست پارتیزانی ای است که تلاش می کند خودش را غیرپارتیزان نشان دهد؛ با تحمیل خودش به عنوان صدای کل، چنین سیاستی مخالفانش را با نمایندگان علایق خاص کردن آنها، کاهش می دهد.

به این دلیل است که اوباما در رد دعوت مک کین برای به تعویق انداختن اولین منازعه ریاست جمهوری و اشاره به اینکه بحران وقوع یک منازعه سیاسی را در مورد اینکه چگونه دو کاندیدا با آن برخورد خواهند کرد ضروری تر می کند، بر حق بوده است. در انتخابات ۱۹۹۲ کلینتون با شعار «این اقتصاد است، احمق،» برنده شد. دموکرات ها نیاز به یک پیام تازه دارند: «این اقتصاد سیاسی است، احمق،» ایالات متحده نه تنها به سیاست نیاز دارد بلکه به میزان بیشتری از آن نیازمند است.

اسلاوی ژیژک

ترجمه: سمیه شیرافکن

* فیلسوف دیالکتیسین و روانکاو مدیر مرکز بین المللی بشریت

در بیرک برک است. آخرین کتاب او

«در دفاع از علت های گمشده»

نام دارد.۹ اکتبر ۲۰۰۸

منبع: سایت شخصی ژیژک