دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
هر چه بود زیر سر غروب و دریا بود
شعر، باید نخست شعر باشد، بعدا یا سیاسی است یا. . . اگر منظور شما از شعر سیاسی، شعری است که بر مبنای یک ایدئولوژی فرضا چپ سیاسی پدید میآید، حق با شماست! اما من همیشه از سمت «چپ» خیابان عبور کردهام: چپ غیر مقید! حتی خوانش من از مقولههای فرهنگی-هنری نیز از سمت چپ صورت میگیرد
من در شعر معاصر با دو مورد (مقوله؟) مشکل دارم. یکی با رایج نویسان که در کار مسطحاندیشی و در نتیجه مسطحنگاریاند؛ دیگر با مقوله آوانگاردیسم! در بیانیههای آوانگاردها نوعی آمریت و اقتدار و تحکم میبینم! در سادهترین نمود آن پایبند بودن آنها به اصول، گاه نادرستی بیانیهشان و چارچوبهای شکلی (فرم ثابت) است
«علی باباچاهی» از ابتدای سال جدید تاکنون سال پرباری داشته از جهت چاپ مجموعه شعرهایش. سه، چهار مجموعه شعر منتشر کرده، یک گزیده از کارهای عاشقانهاش و جلد اول کلیات اشعارش هم که به بازار آمده است. بهانه این گفتوگو را «کلیات اشعار» (جلد یکم) که توسط انتشارات «نگاه» منتشر شده است قرار دادیم و البته سری هم به «به شیوه خودشان عاشق میشوند» (گزینه عاشقانهها) از «نشر مروارید» زدیم. اما بحث مان بر سر همان اولی همانطور که میبینید به درازا کشید و درباره دومی دیگر از حجم این صفحه بیرون زد و جا نشد. این گفتوگو همانطور که خواهید خواند، یک فرق با دیگر گفتوگوهای باباچاهی دارد. اینکه سعی کردهایم ساده برگزارش کنیم، خواستم همه خوان باشد و مخاطبان باباچاهی بیشتر بشناسندش. اما خب علی باباچاهی است و لاجرم هر کاری که بکنی درنهایت به سمت مسائل تئوریک هم میرود، همانطوری که بالاخره در این گفتوگو هم رفته است. گمان نمیکنم لازم باشد من در معرفی «باباچاهی» شاعر و منتقد کلمه خاصی بنویسم، خودش و کارهای شعری و انتقادیاش بیانگر هر آنچه باید، هست.
آقای باباچاهی، مخاطبان شعر امروز عادت کردهاند هر جا از شما مصاحبهیی میبینند بحثی نظری درباره شعر خودتان یا اساسا شعر ایران در آن طرح شده باشد. بیایید یک بار هم که شده از این بحث فاصله بگیریم و درباره خودتان و حاشیه کار شاعریتان صحبت کنیم. موافقید؟
فکر خوبی است نازنین!
پس از اینجا شروع کنیم که از پی چه شد که علی باباچاهی «شاعر» شد؟ چه چیزی شما را به شعر نوشتن ترغیب کرد؟
هر چه بود زیر سر غروب و دریا بود و دلشورههای غالبا بیدلیل مادرم! کتاب «جودی» که مجموعهیی از مرثیههای مذهبی است با دلشورههای مادرم پیوند میخورد و. . . هجرانیهای به نفرین آلوده «کفاش خراسانی» هم در دهسالگی مرا به عاشقی فاقد معشوق سوق میداد! ترحم کن دمی بر «فایز» زار. باران، باران، باران! مرا به فغان و غوغایی وجدآمیز وامیداشت. انفجار نخستین گویا رخ داده بود و من برگ گلی در منقار داشتم! اجنه هم که در نخلستانها به تخیل من دامن میزدند. اما دختر همسایه که پابرهنه در کوچههای خاکی محله راه میرفت، -تا این لحظه لااقل- کلا بیتقصیر بود!
اولین شعرهایتان را در چندسالگی نوشتید؟ خودتان به این نتیجه رسیدید که شاعر شدهاید یا به کسی نشان دادید؟
معنی «نتیجه» را هنوز هم به درستی نمیدانم! ما به «او» محتاج بودیم، او به «ما» مشتاق بود! «باران» ا سم اولین مثلا شعرم بود که در سال اول دبیرستان- ۱۴سالگی؟ - به «منوچهر آتشی» که دبیر ادبیات ما بود نشان دادم. نوشتهیی عاطفی لابد و قطعا بیدر و پیکر!
عکس العمل آتشی چه بود؟
بچههای کلاس که شاهد ظهور شاعر شهیری در جمع خود بودند با کف زدنهاشان قدر و صدر مرا به جا آوردند! آتشی اما لابد با زیرکی تمام گفت: علی تو تا پنج سال دیگر شاعر خوبی میشوی!
و شما خیلی خوشحال شدید؟
نه اتفاقا حالم بهشدت گرفته شد. پنج سال دیگر؟ آخر من! یک راست رفتم. . . شکایت از که کنم! «محمدرضا نعمتی» -که هنوز او را نخستین استاد خودم میدانم- را در راهروهای ساعت تفریح گیر آوردم. گفت: چه شده پسر؟ گفتم: چه میخواهد بشود دیگر؟! نعمتی هم به مصلحت یوم وقت و در «وقت ناسازگار» من گفت: آتشی اشتباه کرده، تو همین حالا هم از «کارو» شاعرتری. از آن روز به بعد من موی سرم را به سبک کارو شاعر مطرح آن سالها بلند و آشفته نگه میداشتم و بچهها «شارو» صدایم میزدند. مدیر مدرسه اما مدام تهدیدم میکرد که: سرت را سرسری میتراشم همین روزها و «آن روزها رفتند»، «فروغ رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت».
اولین کتاب شما «در بیتکیهگاهی» است، چطور چاپ شد؟ با ساز و کار این مساله در تهران آشنایی داشتید؟
تابستانها به پایتخت شعر میآمدم. معلم بودم و تابستانهای معلمی عالمی داشت! زیادی به خودم متکی بودم حتی از آتشی نیز که دیگر با هم رفیق شفیق بودیم راه و چاه این کارها را نمیپرسیدم. یک روز به ظهر نرسیده شصت،هفتاد صفحه از شعرهایم را برداشتم و روانه خیابان منوچهری شدم، به چاپخانه میهن قدم گذاشتم و بعد قرارداد که نه «قول و قراری» که «بیدر تکیهگاهی» با مبلغی گزاف و به تیراژ هزار نسخه به زیور طبع آراسته گردانند. گردانیدند. نمیدانم کارگران چاپخانه چه ورد و افسونی در حروف سربی دمیدند که چندی بعد من طنین یکی از شعرهایم را در سربازخانهها و. . . شنیدم: من از آبشخور غوکان بد آواز میآیم!
پخش و توزیع این کتاب چگونه صورت گرفت؟
خب لابد، حسنش به اتفاق ملاحت جهان گرفت! شرح این موضوع را در کتاب «تاریخ شفاهی ادبیات ایران» (مجلد پنج) -که گفتوگویی طولانی با من است-آمده است و بعد میشنوم که نویسنده بزرگوار غلامحسین ساعدی این کتاب را در یکی از پرتترین کتابفروشیهای تهران میبیند و تعدادی از آنها را میآورد و به انتشارات «نیل» میسپارد! بیدریغ آدمی- آدمیانی که تویی!
خیلی از شاعران را میشناسم که بعد از سالها نوشتن از چاپ مجموعه شعر اول شان ناراضی هستند. شما چطور؟ با گذشت این سالها از به چاپ رساندن مجموعه اول پشیمان نیستید؟!
اینکه در اوان جوانی، طنین شعر تو با نخستین مجموعه شعرت طوری شنیده میشود که جوانان قدیم هنوز مرا با آن صوت و صدا میشناسند، از پشیمان شدن، پشیمان میشوم! اما وقتی به عینه میبینم شاعری مثل بیژن الهی در همان سن و سالی که من این شعرها را نوشتهام، شعرهایی نوشته حیرت آفرین، به او آفرین میگویم و به خودم میگویم: آخرین بارت باشد که. . . هوشنگ چالنگی نیز! گاه فکر میکنم در سر و کله اینان در آن سالها رعد و برق کار گذاشته بودهاند لابد! بیژن الهی آبروی شعر امروز ایران است! رمبو؟! مساله آموز صدها ساده نویس که هست و سادهنویسی البته گناه نیست، جز اینکه فاقد فردیت نگارشی باشی!
بهانه این گفتوگو چاپ کلیات اشعار شما توسط انتشارات «نگاه» است. یک سوال خصوصی دارم که میخواهم عمومی بپرسماش. اصلا چاپ کلیات اشعار برای شاعری که هنوز مینویسد و پویاست یعنی چی؟! آن هم برای شاعری مثل شما که تولیدتان هم زیاد است و سالی چند کتاب چاپ میکنید. . .
از آخر که بگویم اینکه در سال ۹۲ اگر چند مجموعه شعر از من منتشر شده به معنی این نیست که این شعرها تولیدات یک سال من است. به تاریخ زیر شعرها نگاه کنید لطفا! اریش فرید هر سال یک کتاب شعر چاپ میکند. رمبو مدت کمی شعر گفت! براتیگان شعرهایش را کنار خیابان میفروخت و با یک تپانچه به زندگیاش خاتمه داد. گرترود اشتاین هم یک پا داشت! حالا میفرمایید چه کار کنیم؟ و اما بخش نخست پرسش تان! لابد انتشارات نگاه میخواهد داغ جاودانگی بر دل شاعران سزاوار جاودانگی! باقی نماند. اشکالی در این کار نمیبینم وقتی شاعری بیش از بیست مجموعه شعر دارد، ناشر چرا دست نگه دارد تا شاعر به سرای باقی بشتابد و بعد. . . اجازه بدهید این دو جلد مجموعه اشعار که بیش از دو هزار صفحه است در زمان حیات شاعر منتشر شود و اگر حضرت اجل، عجلهیی نداشت و شاعر دست از نوشتن برنداشت، جلد سوم و چهارماش نیز بالاخره سرنوشتی پیدا میکند! چاپ شدن خوب است، خاصه در بهار!
سالهای چاپ مجموعه شعرهای شما را که از سال ۴۶- با اولین کتاب- به این طرف نگاه میکردم، به این نکته بر خوردم که شما اغلب بین مجموعه شعرهایتان به صورت میانگین سه سال فاصله میانداختید و این روند تا اواسط دهه هفتاد ادامه داشت. اما از آن تاریخ به این طرف این روند سرعت گرفت و در دهه هشتاد که به اوج رسید و شما برای مثال همین امسال چند کتاب در یک سال داشتید. چرا؟ وسواس تان در انتخاب شعر کم نشده است؟
بخش آخر پرسش آن نازنین را قبلا توضیح دادم که چگونه بود و هست این حکایت و اما این من نیستم که فاصلههای نوشتن و چاپ و انتشار آنها را تعیین میکنم. نیرویی فرازمینی نیز در کار نیست! کار چندانی هم دیگر با «الهام» و «الهه» شعر ندارم! آنچه هست شرایط «وقت»، کیفیت «حال» و چگونگی «احوال» است. مثلا «پیکاسو در آبهای خلیج فارس» یک سال و نیم در ارشاد ماند! دیگر اینکه «شاعر-مولف» -لقبی که نسل جوان به من داده است به جایی میرسد که «شکل» یا «ضد شکل» شعرش در حین نوشتن، شکل میگیرد! این را هم به فرزام عزیز بگویم که در حال از قوه تخیل زیادی برخوردارم و این عامل «وقت»های مرا خوش میکند. این موضوع هم پیش خودمان بماند که در این دو،سه سال کاری جز مطالعه و نوشتن شعر انجام نمیدهم. کار پژوهشی و نوشتار انتقادی را به نفع عاشقیت با شعر گذاشتهام کنار. حرف زدن ساده من تبدیل به شعر میشود. ریتم میگیرد. رقصانیت از خودش نشان میدهد. چه کنم درس دگر یاد نداد استادم؟
نکته دیگری که در سیر کار شاعری شما برایم جالب بود، از این قرار است که علی باباچاهی روند نسبتا مشابهی را از دهه چهل تا شصت طی میکند، با فراز و فرودهایی طبیعی. اما از دهه هفتاد به یک باره شکل کارهای شما تغییر کرد و نوع شعر نوشتنتان طور دیگری شد. چطور این جور شد؟!
برای من هم خیلی جالب است که «کارک»های مرا دنبال میکنید! عزیز جان آدمی زاد «سنگ» نیست که «سنگیت اش» را همیشه حفظ کند! آدم است: «آ» و «دم» و در این میان چه حکایتهاست! آدم یک «حالی» دارد و یک «محول احوالی»! اشکال هندسی هم تغییر حال میدهند. از کجا معلوم که «دایره» قبلا «مکعب الاضلاع» یا «مختلف الاضلاع» موقر و متینی نبود. دایره از کجا که فعلا در «دایرگیاش» سرگردان نباشد و دنبال اصل و نسل «فلان الاضلاعی» خودش نباشد؟ فقط خلق و خوی پیکاسو نیست که دستخوش تناقضات است: دوره صورتی دارد، دوره آبی دارد، کوبیسم تحلیلی دارد، کوبیسم ترکیبی دارد. آدم چه میداند چند دقیقه دیگر یا چند سال دیگر «طبیعت بیجان» پل سزانی یا پل کلهیی به سرش میزند؟ آنچه میدانم این است که من در هر سالی که به شعر پرداخته باشم یازده سال بعدش مثل وان گوگ با گلولهیی مغز خودم را پریشان نکردهام!
چرا شما شعر سیاسی ندارید؟ هم دوره ییهای شما اغلب تحت تاثیر شرایط اجتماعی، شعرهایی در حال و هوای سیاست نوشتهاند، اما شما نه، دست کم در بعضی شعرهایتان فقط اشاراتی داشتهاید. چرا؟
شعر، باید نخست شعر باشد، بعدا یا سیاسی است یا. . . اگر منظور شما از شعر سیاسی، شعری است که بر مبنای یک ایدئولوژی فرضا چپ سیاسی پدید میآید، حق با شماست! اما من همیشه از سمت «چپ» خیابان عبور کردهام: چپ غیر مقید! حتی خوانش من از مقولههای فرهنگی-هنری نیز از سمت چپ صورت میگیرد. فرضا آمریتهای مهرآمیز شعرهای عاشقانه معاصر را از همین سمت افشا میکنم. این طور نیست که میفرمایید. در همین مجموعه اشعار جلد یکم که مورد نظر شما است بیشتر شعرهایی که «ازنسل آفتاب» آمده-از ص ۱۴۳ تا ۲۰۹ - سیاسیاند. مثلا خطاب به شاه نوشتهام: با گامهای سربی/ از سمت راست خیابان میگذری/ من میشناسمت ای مرد! / من میشناسمت (ص ۱۷۳ ) جالب این بود که منوچهر آتشی که در سال ۱۳۵۳ کارمند رادیو و تلویزیون بود در مجله «تماشا» ضمن نقد و بررسی کتاب «از نسل آفتاب» نوشت: آری ما هم آن فرد را میشناسیم! مجموعه شعر «آوای دریامردان» و «از خاک مان آفتاب برمیآید» که معطوف به مسائل دهه ۴۰ و ۵۰ است، اجتماعی و بهشدت سیاسیاند عزیز! نگران نباشید!
شما همیشه در صفبندیهای ادبی تنها بودهاید. روی نظری که خودتان صادر کردهاید، ایستادهاید و دیگران هم اغلب با شما مخالف بودهاند. علی باباچاهی چرا در نظریاتش اینقدر تنها و تک روست؟!
راستش این است که من معتقدم فرضا کالسکه را لازم نیست از نو اختراع کنیم! از همین منظر معتقدم هر شاعری باید چیزی از خودش به شعر معاصر بیفزاید. بنابراین راهی وجود ندارد که از جریانهای حتی خلاق شعر معاصر فاصله بگیریم. فاصلهگیری به قصد پرهیز از تکرار و ابتذال! در نتیجه کار فرد (شاعر) با «تفاوت» و «متفاوت نویسی» میافتد.
از سویی متفاوت نویسیهای تعمدی نه مد نظر من است و نه مورد تایید! متفاوت نویسی، به خاطر متفاوتنویسی خندهدار است. مگه نه؟ من مثل هر فرد دیگر براساس مولفههای فکری خودم مینویسم. البته نه با طرح قبلی! بنابراین باید بگویم که مولفی در فرآیند هستم! فاعل در فرآیند! یعنی نوشتنهای من در وقتهای تحریر پدید میآیند. نوعی فیالبداهگی غیر استغراقی! از طرفی من در شعر معاصر با دو مورد (مقوله؟) مشکل دارم. یکی با رایج نویسان که در کار مسطحاندیشی و در نتیجه مسطحنگاریاند؛ دیگر با مقوله آوانگاردیسم! با این توضیحات که اخیرا در بیانیههای آوانگاردها نوعی آمریت و اقتدار و تحکم میبینم! در سادهترین نمود آن پایبند بودن آنها به اصول، گاه نادرستی بیانیهشان و چارچوبهای شکلی (فرم ثابت) است.
اشاره من به لحن بیان غالبا «حنجره یی» آنان است: همان که رگهای گردن را به حجت قوی میکند. لحن «پنجرهیی» را در تقابل با کل به کار میبرم که پنجره میتواند ناظر بر کوچه/خیابان و در نهایت حاضر بر متن گفتمانهای غیرآمرانه باشد. گمان میکنم پس از شکست کلان روایتها-مارکسیسم و. . . - پس از خودکشی یسنین و مایاکوفسکی، پس از دربه دریهای ماندلشتام و مرگ در اردوگاههای کار اجباری، هیچگرایی-نه لزوما هیچ مداری-پدیده غیرمنتظرهیی در شعرهای من باشد. این پدیدههای غیرانبساطی، مقبول طبع «سرخوشان مست دل از دست داده» نمیتواند باشد! من به این تنهایی، تعظیم میکنم. تعظیم به این تنهایی، انکار ژانرهایی از شعر است که با درجات زیادی از احمال (و ابتذال زیباییشناسانه) مخاطب فریبی میکنند!
خودتان واقف هستید که مخاطبان شعر شما در جامعه ادبی اندکاند؟ لابد میدانید که هر کسی شعر شما را نمیخواند، فکر میکنید چرا؟
آثاری که «هو» میشوند لزوما مردود نیستند. اما آثاری که برایشان بیش از اندازه کف میزنند قطعا کممایهاند. بینندگان و شنوندگان (مخاطبان) مونالیزای سبیلدار مارسل دوشان، گرنیکا و دوشیزگان آوینیون پابلو پیکاسو، سونات مهتاب بتهوون، بزرگراه گم شده لینچ و. . . آیا لااقل در دور و بر خودتان، به لحاظ تعداد، قابل مقایسهاند؟ مقایسه؟ مشروط آری! عرض کنم خدمت دوست خودم اگر شعر من مخاطب نداشت ناشران معتبر پذیرای «کارک»های من نبودند. آخرین مجموعه شعرم-این کشتی پر اسرار-را که به نشر «نگاه» تحویل دادم جناب رییس دانا گفتند من میدانم تو لااقل ده ناشر داری، اما اینکه دل خواسته به ما میسپاری. . . بگذریم!
شعری که میخواهد «سلیقهسازی» کند به تدریج راه باز میکند به هر حیله در دل و درون مخاطب عزیز! بد نیست برای ایجاد تشویش اذهان عمومی! چند سطر به طریق تداعی از کتاب «کافکا به سوی یک ادبیات خرد» نوشته ژیل دلوز و فیلیکس گتاری را در اینجا بیاورم: «یک ادبیات خرد شرایط انقلابی هر ادبیات و تولید این شرایط در قلب ادبیات مستقر است. حتی کسی که این بداقبالی را داشته که در کشوری با ادبیات بزرگ (کلان) متولد شود باید طوری در ادبیات خودش را بنویسد که یک یهودی چک که به آلمانی یا از یکی که به روسی مینویسد. . . ادبیات خرد زبان یک اقلیت نیست، بل ادبیاتی است که یک اقلیت در یک زبان اکثریت میسازد». خودمانی که بگویم «گزینه اشعار» یدالله رویایی با تیراژ ۱۱۰۰ نسخه تا این اواخر به چاپ سوم رسیده است. پیدا کنید پرتقال فروش را!
حس نمیکنید شعرهای سالهای اخیرتان شبیه به هم شدهاند؟
اگر فرض را بر این بگذاریم که نمره عینک شما در تشخیص (و تاویل) متنهای من مناسب باشد، باید گفت و میگویم چارقلوهای زیبا و جذاب هم با وجود مشابهتهاشان هر یک فردیتی دارند. دیوان حافظ را که باز میکنید، دریا بیکران و متلاطم است، موجها (غزل ها-هزاران قلوها) در صورت مشابهاند، وزن دارند و قافیه و معنا وزن هاگاه یکسانند، ردیف و قافیه حرف و حدیث خودشان را دارند. دیوان دارد از غزل سر میرود. غزل، غزل، غزل! نکته یی، دقیقه یی، فکری، ذکری و در نهایت فردیت هر غزل، «قلوی» خودش را دارد و هر «قلو» فردیت خودش را. من وکیل مدافع شعرهایم نیستم اما گوشم، هوش خودش را دارد برای شما را شنیدن! کار من این است که با دانههای انار، آبشاری به سمت شما جاری کنم!
اگر قرار باشد بین دفاتر شعرتان، یکی یا دو تا را به عنوان بهترینشان انتخاب کنید، کدامها هستند؟ لطفا علت انتخاب را هم بگویید. . .
من باغبان نیستم نازنین! انارستان هم نمیتواند یکی یا دو انار را از میان این همه انتخاب کند. نه انارم، نه اناری (انار فروش) جبر انارستانی، اختیار گزینش را از من سلب میکند. بهانه (سفسطه) بدی هم نیست.
در «مجموعه اشعار جلد یکم» شعرهای بیش از ده-دوازده مجموعههاتان آماده است. در برخورد نخست مخصوصا اگر تامل بر شعرها طولانی شود، مخاطب دچار احساسها میشود. درست میگویم؟
همینطورهاست! یک کتاب هزار صفحهیی را در یک یا دو نفس (نشست) خواندن طبعا سردرگمی حسی میآورد. از طرفی کجا چنین شیدای شعری میتوان پیدا کرد که ده ساعت فرضا وقت بگذارد برای خواندن شعر که نه اجر دنیوی دارد نه اخروی! خدا عمرت بدهد که چه خیالها گذر میکند از ذهن نازنینتان!
در بیشتر شعرهاتان، به ویژه جدیدترها، رویکرد به ذهن بیش از رویکرد به عین است، در حالی که توجه و تاکید نیما بر عینیت (عینی کردن شعر) است. کافی است به همین مجموعه اشعار تفالی بزنیم. . .
بدون تفال هم واضح است. . . حرف شما درست است! اما من با اجازه نیمای بزرگ، قایل به تفکیک ذهن و عین نیستم! گمان میکنم آنچه آقا نیما را به ستوه آورده وجه استقراضی ذهنگرایی شاعران کلاسیک است. یعنی شاعران مورد انتقاد او مسیر فرضا تشبیه و استعاره و سایر اسباب و ادوات شعری را به شیوه پیشینیان طی میکردهاند. ابداعی در کار نبوده و پدیدهها و مفاهیم از منشور تجربهیی فردی عبور نمیکرده است. احتمالا ریشه تناقض گهگاهی دیدگاه نیما را باید در فاصله همین اشارات جستوجو کرد: ?-هیچ حسنی برای شعر و شاعری بالاتر از این نیست که بهتر بتواند طبیعت را تشریح کند و معنی را بهطور ساده بیان کند. ?-انسان نسبت به آثار هنری یا اشعاری بیشتر علاقهمندی نشان میدهد که جهاتی از آن مبهم و تاریک و قابل شرح و تاویل باشد.
راستی، جلد دوم مجموعه اشعارتان کی چاپ میشود؟
به تصمیم چرخه تولید انتشارات نگاه مربوط میشود!
آقای باباچاهی خستهتان کردم. این را به عنوان سوال آخر میپرسم. . . آنچه میخواستید و از جوانی در ادبیات دنبالش بودید. فکر میکنید حالا بعد از گذشت این سالها به دست آوردهاید؟ باباچاهی همان چیزی که میخواست، شد؟
از خودشان بپرسید. . . ! «گر زنده جانی یابمی من دامنش برتابمی/ای کاشکی در خوابمی در خواب بنمودی لقا» (مولانا جلالالدین بلخی).
سید فرزام حسینی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
غزه ایران آمریکا شورای نگهبان مجلس شورای اسلامی انتخابات دولت حسین امیرعبداللهیان حجاب جنگ دولت سیزدهم حسن روحانی
سلامت هواشناسی اصفهان شهرداری تهران تهران قتل فضای مجازی سیلاب سامانه بارشی سازمان هواشناسی آموزش و پرورش باران
بانک مرکزی خودرو بنزین بازار خودرو قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو دلار یارانه مسکن ایران خودرو حقوق بازنشستگان
تلویزیون نمایشگاه کتاب سینمای ایران صدا و سیما دفاع مقدس مسعود اسکویی موسیقی سریال مهران غفوریان
معماری
اسرائیل رژیم صهیونیستی حماس فلسطین جنگ غزه روسیه اوکراین امیرعبداللهیان طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا نوار غزه جنگ اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر جواد نکونام رئال مادرید سپاهان بارسلونا بازی لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس
باتری اپل گوگل اینستاگرام آیفون مایکروسافت ناسا عکاسی سامسونگ
کاهش وزن دیابت توت فرنگی سیگار فشار خون کبد چرب