شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
مجله ویستا

وقتی پشت مامان قایم می شدم


وقتی پشت مامان قایم می شدم

بچه بود می خواستند به عروسی بروند گوشه چادر مادرش را گرفته بود و سعی می کرد خود را از بقیه پنهان کند, دلش می خواست زمین دهن باز می کرد و او را می بلعید مهمان که می آمد, پشت پرده یا توی کمد قایم می شد زیبا بود, درسش خوب بود و خیلی مهارت های دیگر هم داشت, اما اعتماد به نفس نداشت و خجالت می کشید

بچه بود. می‌خواستند به عروسی بروند. گوشه چادر مادرش را گرفته بود و سعی می‌کرد خود را از بقیه پنهان کند، دلش می‌خواست زمین دهن باز می‌کرد و او را می‌بلعید. مهمان که می‌آمد، پشت پرده یا توی کمد قایم می‌شد. زیبا بود، درسش خوب بود و خیلی مهارت‌های دیگر هم داشت، اما اعتماد به نفس نداشت و خجالت می‌کشید.

اعتماد به نفس چیست؟ آیا شکل گیری آن به کودکی و روابط درون خانواده و نوع برخورد والدین مربوط است؟

مجید صفاری نیا، روان شناس با بیان این مطلب که اعتماد به نفس مقوله ای است که با نوع تربیت فرزند در خانواده ها ارتباط مستقیم دارد، می گوید: روان شناسی به نام اریکسون، سال دوم زندگی تا پایان سال سوم را مرحله خودمختاری در برابر شک و تردید می داند. اریکسون معتقد است، کودک در این سن به واسطه توانایی هایی که دارد، می تواند رفتارهای خودمختارانه از خود نشان دهد؛ مثلا اطراف خود را کنکاش کند، جست و خیز کند، چند قدم راه برود و چند کلمه حرف بزند. درواقع توانایی های حسی و حرکتی در این فاصله سنی نشانگر قدرت کودک و این قدرت، ره آورد خودمختاری اوست.

عضو هیات علمی دانشگاه پیام نور می افزاید: در روان شناسی رشد، روان شناس دیگری به نام پیاژه معتقد است کودک در سن میان دو تا سه سالگی، به مفهومی به نام علیت پی می برد و برای این که به این مفهوم برسد، رفتارهای مختلفی از خود نشان می دهد.

صفاری نیا معتقد است: اگر مفهوم خودمختاری اریکسون و علیت پیاژه را کنار هم قرار دهیم، خواهیم دید که کودک در سنین یاد شده به دنبال علت رفتارهاست. او برای این که مفهوم علی رفتارها را محک بزند، مثلا ممکن است چیزهای مختلفی در پریز برق فرو کند، با کنترل و قفل های تلویزیون بازی کند یا دست به کارهای خطرناک بزند. در این مواقع اگر برخورد نفی گرایانه با کودک داشته باشیم، مثلا او را دعوا کنیم، خودمختاری او را به چالش کشیده ایم. در این حالت کودک دچار تردید خواهد شد چراکه نقطه مقابل خودمختاری، شک و تردید است و همراه با این شک و تردید است که اعتماد به نفس او افت خواهد کرد.

او ادامه می دهد: اریکسون معتقد است در مرحله بعدی رشد، ابتکار در برابر احساس گناه قرار می گیرد؛ کودک چهار ساله ای که با لباسی که مادرش برایش خریده یا دوخته به مهمانی یا عروسی می رود، اگر در مهمانی چیزی روی لباسش ریخته شد، ممکن است احساس گناه کند.

این روان شناس، پیرامون اعتماد به نفس و ارتباط آن با خودمرکزگرایی می گوید؛ پیاژه معتقد است کودک در سه تا چهار سالگی خودمرکزگراست؛ او هر اتفاق بدی را که در خانه رخ می دهد به خود ارجاع داده، به دلیل این که در فرآیند شناختی خودمرکزگرایی قرار دارد، خود را مرکز و علت آن اتفاق بد، دعوا یا هر اتفاق بد دیگر می داند.

صفاری نیا معتقد است، هر کدام از این مراحل می تواند با اعتماد به نفس کودک ، سر و کار داشته باشد و اعتماد یا عدم اعتماد به نفس او را در بزرگسالی رقم بزند؛ یک کودک چهار ساله هم می تواند با اعتماد به نفس و مبتکر باشد و هم نقطه مقابل آن، یعنی احساس گناه کند و اعتماد به نفس کافی برای انجام هر کاری نداشته باشد.

● تاثیر تربیت والدین بر اعتماد به نفس

از نظر این روان شناس، در شکل گیری اعتماد به نفس، فرآیندهای رشد و رفتار والدین بسیار موثر هستند. او می گوید؛ در خانواده سبک های فرزند پروری متفاوت وجود دارد؛ سبک فرزند پروری مقتدرانه، آزادمنشانه و مستبدانه و به نظر می رسد سبک فرزندپروری مقتدرانه که نظر فرزند هم پرسیده می شود و در نهایت، با تشریک مساعی، حرف آخر را والد می زند از سایر سبک ها مناسب تر باشد، چراکه این روش به ساختن اعتماد به نفس در کودکان کمک می کند.

او در مقوله تربیت، از سوی دیگر، کمال گرایی یا کمال پرستی را مطرح می کند؛ والدینی که خیلی کمال گرا هستند از فرزندان خود انتظار دارند پزشک یا خلبان شوند و مدام این را به آنها یادآوری می کنند. افرادی که توانایی آنها با انتظارات والدین، فاصله دارد، زمانی که از هدف مورد نظر والدین دور می شوند، علاوه بر این که برچسب تنبل می خورند، عزت نفس پایینی هم پیدا می کنند. به این دلیل که من ایده آلی که والدین از آنها انتظار دارند، با من واقعی آنها فاصله دارد. بنابراین ممکن است اعتماد به نفس آنها در زمینه هایی هم که توانایی دارند، کاهش پیدا کند.

صفاری نیا درباره سبک های فرزندپروری آزادمنشانه و سختگیرانه و ارتباط آن با شکل گیری اعتماد به نفس در فرزندان می گوید؛ در سبک فرزند پروری آزادمنشانه توجه زیاد والدین به فرزند، ممکن است اعتماد به نفس فرزند را ضعیف کند. به این دلیل که خواسته های فرزند، در موقعیت های واقعی که قرار است حل مساله کند، محک زده نمی شود و او توانایی لازم را برای حل مسائل پیدا نمی کند. در نتیجه اعتماد به نفس او مخدوش می شود و عوارض آن را در بزرگسالی خواهد دید. در خانواده های سختگیر هم چیزی به نام اعتماد به نفس در فرزندان شکل نمی گیرد، به همان دلیلی که آزادی عمل و خودمختاری لازم از آنها گرفته می شود.

او معتقد است؛ فرزندی که مورد توجه زیاد خانواده قرار می گیرد، ممکن است اعتماد به نفس کمتری داشته باشد. عکس آن هم صادق است یعنی در یک خانواده فرزندی که کمتر مورد توجه والدین قرار گرفته، چه بسا اعتماد به نفسش خیلی بیشتر از فرزندی باشد که همه توجهات متوجه او بوده است. صفاری نیا در بحث اعتماد به نفس، پدیده ای به نام مهارت های زندگی را مطرح می کند که باید از کودکی به فرزند، آموزش داده شود. مثلا مهارت دوست یابی؛ کودکی با ورود به مدرسه با سایر کودکان دوست می شود و کودک دیگری نمی تواند این کار را انجام دهد و تنها می ماند یا به عنوان مثال یکی از فرزندان خانواده از اعتماد به نفس خوبی برخوردار است و فرزند بعدی که از او کوچک تر است، ممکن است این مهارت را نداشته باشد.

● تاثیر روابط آدم ها بر اعتماد به نفس

زمانی که از مهارت های بالایی برخورداری، اما می ترسی کاری را که به تو واگذار شده، انجام دهی، زمانی که در یک جمع به دیگران اجازه می دهی وارد حریم شخصی ات شوند و زمانی که در روابط عاطفی همه اعتماد به نفس خود را از دست می دهی...

بهمن حوری زاد، مشاور و روان شناس، می گوید؛ بحث اعتماد به نفس به عنوان یک مهارت شناختی مطرح می شود؛ کودک باید بیاموزد چگونه احساس خودارزشمندی داشته باشد.

او معتقد است، این والدین یا سرپرستان کودک هستند که باید به او بیاموزند چگونه خود را ارزشمند بداند و به این واسطه احساس اعتماد به نفس داشته باشد. موفقیت های فرد در بزرگسالی در زمینه های گوناگون شغلی، اجتماعی و عاطفی و ادراک فرد از موقعیت های متفاوت و نحوه برخورد او با این موقعیت ها می تواند در گرو آموزش مهارت های یاد شده از سوی والدین باشد. این روان شناس با اشاره به این موضوع که هر جا در زندگی فرد، اشکالی دیده می شود یا او دچار آسیب می شود، ردپایی از نبود یا کم بودن اعتماد به نفس هم دیده می شود، معتقد است، اعتماد به نفس را باید از طریق واگذاری مسئولیت ها و تکالیف ویژه به کودک آموخت؛ تکالیف درمانی علاوه بر این که در کودک ایجاد اعتماد به نفس می کند، اعتماد به نفس از دست رفته بزرگسالان را هم بازسازی خواهد کرد چراکه مقوله اعتماد به نفس جنبه وراثتی ندارد که از والدین به کودک به ارث رسیده باشد بلکه مهارتی کاملا اکتسابی است.

حوری زاد می گوید؛ کسی که می خواهد یک کوه را جا به جا کند، ابتدا از برداشتن سنگ ریزه ها شروع می کند، سنگ ریزه اول را که برداشت، احساس خودارزشمندی خواهد کرد. با برداشتن بقیه سنگ ریزه ها این احساس در او قوی تر شده، احساس توانا بودن و اعتماد به نفس در او شکل می گیرد؛ این احساس که من توانا هستم و هر کاری که به من سپرده شده را انجام خواهم داد. به این ترتیب، نوعی خودگویی مثبت در فرد شکل می گیرد. سپردن تکالیف به افراد، تمرینی است برای ایجاد خودگویی مثبت، سازنده و پیش برنده در آنها. این مشاور و روان شناس، روابط خانوادگی را در شکل گیری اعتماد به نفس موثر می داند. او می گوید؛ زمانی که در فضای خانواده تهدید، سرزنش، تنبیه و مقایسه وجود داشته باشد، اعتماد به نفس دچار مرگ حتمی خواهد شد اما زمانی که متناسب با رشد فرزند، تکالیفی به او داده شود، او احساس خودارزشمندی خواهد کرد که این یکی از مهم ترین فاکتورهای اعتماد به نفس محسوب می شود.

او معتقد است؛ زمانی که فرد باور کند قابلیت هایی دارد، توانایی های خود را باور داشته باشد، ضعف ها و باورهای مثبت خود را بشناسد و بداند چگونه از جنبه های مثبت وجود خود بهره گیرد و در کنار آن، خودگویی مثبت داشته باشد، دارای اعتماد به نفسی خواهد شد که خمیرمایه زندگی او خواهد بود و توانایی هایش را به منصه ظهور می رساند؛ کسی که قرار است تمرین اسب سواری کند اگر به توانایی های خود شک داشته باشد، چه بسا اسب، او را به زمین بیندازد. در کنار آن اگر فرد، احساس خوبی به خود نداشته باشد و مدام با من درونی خود گفت و گوها ی مخرب داشته باشد، به اعتقاد حوری زاد، در روابط اجتماعی، کاری و عاطفی ناموفق خواهد بود؛ در این سیر، رابطه فرد با خودش هم آسیب می بیند چراکه ریشه روابط اجتماعی به طور کلی، رابطه انسان با خودش است. زمانی که فرد به خودش بی احترامی می کند، به دیگران هم اجازه می دهد که به او بی احترامی کنند؛ در اثر نداشتن اعتماد به نفس، فرد قابلیت ها و توانمندی ها خود را باور ندارد و حریم خصوصی خود را رعایت نمی کند. رعایت نکردن حریم خصوصی فرد از سوی خود او این پیغام را به دیگران می دهد که به حریم خصوصی من تجاوز کنید.

● اعتماد به نفس کاذب

او درخصوص احترام به خود می گوید؛ احترام به معنای کاربردی، رعایت حریم خصوصی افراد است. هر فردی ممکن است پنهان کاری های خاص خود را داشته باشد. ورود به آن پنهان کاری ها یعنی بی احترامی. بنابراین اعتماد به نفس در دو حیطه تعریف می شود؛ یکی فردی و شخصی و دیگری اجتماعی.

حوری زاد درخصوص شکل گیری اعتماد به نفس کاذب توضیح می دهد؛ شخص می خواهد از این طریق خود را در مقایسه با واقعیت هایی که با آنها مواجه می شود، برتر جلوه دهد. او با غلو و تحریف واقعیت، نسبت به خود بی احترامی می کند. افرادی که از بیرون او را می بینند، از اعمالش متوجه می شوند که او خود واقعی اش نیست. درواقع، من او فاقد اعتماد به نفس است. تعداد دوستان واقعی این افراد از تعداد انگشتان یک دست کمتر است و در نگهداری شغل و روابط کاری شان با مشکل برخورد می کنند.

این مشاور می گوید؛ افرادی که در فضای تربیتی و روانی خانواده همواره با دیگران مقایسه شده اند، ممکن است دچار اعتماد به نفسی کاذب شوند. آنها همواره می خواهند خود را به الگویی نزدیک کنند که دیگران برایشان می سازند و آن چیزی باشند که دیگران می خواهند. او معتقد است؛ هر فردی شخصیت منحصر به فرد خود را دارد، اما به این دلیل که شخصیتی که فرد از سوی مقایسه گر با او مقایسه شده از مقبولیت بیشتری برخوردار است، او تلاش می کند به اعتماد به نفسی از نوع کاذب متوسل شود. حالا دیگر نمی تواند پشت چادر مادرش قایم شود، مادرش نیست. اگر هم بود قد او از چادر مادر، بالاتر می زد. خودش هم می دانست اعتماد به نفس ندارد، پیش از این که روان شناسش بگوید. خیلی مهارت ها داشت، شاید زیبا هم بود. شاید همه این سال ها خودش مقصر بود که اجازه می داد دیگران وارد حریم شخصی اش شوند، شاید خودش به خودش بی احترامی کرده بود. حالا دارد تعداد قرص هایی را می شمارد که روانپزشک برایش تجویز کرده...

آساره کیانی