پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا

گاهشماری در ایران باستان


سرزمین ایران با تمدن کهنسال خود در تاریخ دانش گاهشماری جهان جایی بسیار ارزنده دارد و تقویم کنونی ما که یکی ازکم نظیرترین و دقیق ترین و احتمالاً منطقی ترین تقویم های دنیاست, راهی بس دراز پیموده تا صورت کنونی را به خود گرفته است

سرزمین ایران با تمدن کهنسال خود در تاریخ دانش گاهشماری جهان جایی بسیار ارزنده دارد و تقویم کنونی ما که یکی ازکم‏نظیرترین و دقیق‏ترین و احتمالاً منطقی‏ترین تقویم‏های دنیاست، راهی بس دراز پیموده تا صورت کنونی را به خود گرفته است.

گاهشماری ایرانی در طی تاریخ خود، به دلایل عدیده، ماههای سرگردان، جشن‏ها و نوروزهای چرخان و سال‏های نامنظم کبیسه‏اجرا نشده، بسیار داشته است. بزرگان بسیاری، غالباً ناشناس، به جان کوشیده‏اند تا سرانجام این راه پرنشیب و فراز درنوردیده شود وتقویمی به صورت کنونی از گذشتگان نامدار به دست ما برسد که بتوانیم به آن بنازیم و چون میراثی گرانبها، به فرزندان خود بسپاریم.

اما تنها سرزمین ما ایران نبوده است که برای یافتن راهی درست، برای سنجش زمان، از سنگلاخ‏ها گذشته است. این مسئله از دیر باز و از هزاره‏های پیشین ذهن انسان‏ها را به خود مشغول کرده است.

بشر نخست شب و ماه را ملاک قرار داده است (۳) و شاید دلیل آن این باشد که غالباً ماه را نماد جامعه شبانی و خورشید را نمادجامعه کشاورزی می‏دانند و جامعه شبانی، در بسیاری از فرهنگ‏ها، بر جامعه کشاورزی تقدم داشته است. از سوی دیگر، دسترسی به‏تغییرات ماه، برای سنجش زمان آسان و عملی بوده است. هر کسی می‏توانسته با چشم خود تغییرات ماه را در شبها ببیند و با ماه از هلال ‏یا غُرّه تا بدر و از بدر تا ناپدید شدن ماه یا سَلخ پیش برود (۴)

اما دگرگونی‏های خورشید و آگاهی از تغییرات زمانی آن می‏توانست فقط در انحصار گروهی ویژه باشد.

در گاهشماری ماهی یا قمری، آغاز و پایان هر شبانه‏روزی نیمه شب بود؛ بابلیها یک شب و یک روز کامل را به عنوان روز کامل ‏حساب می‏کردند (۵) و در میان اقوام آریایی اصل واحد زمان برای حساب مدت کوتاه، شب بوده است.(۶) در حالی که در گاهشماری‏کاملاً خورشیدی، رسیدن مرکز قرص خورشید به محاذات نصف النهار، آغاز و پایان محسوب می‏شد.

در سرزمین ما هم گاهشماری نخست بر مبنای ماه بوده است، هم چون هند و هم چون ‏بین‏النهرینی که میراث فرهنگ غنی سومری و سپس بابلی را با خود دارد. جای پای این موضوع ‏را در اوستای کهن نیز می‏بینیم.

در حدود پنج قرن پیش از میلاد، گاهشماری بر مبنای ماه با گاهشماری خورشیدی که‏احتمالاً رهاوردی از مصر، بود در آمیخت(۷)

برای دوره هخامنشی، هرودوت (کتاب سوّم، ۹۰) اشاراتی به سال ۳۶۰ روزه دارد.(۸) او از۳۶۰ اسب سفید داریوش سخن می‏گوید که به ازای هر روز از سال خراج می‏گرفته است. پلوتارک نیز روایتی (احتمالاً نادرست) را نقل می‏کند که اردشیر دوم ۳۶۰ زن به شمارش ۳۶۰روز سال داشت(۹)

پس این دوره، دوره دوازده ماهِ سی روزه است که نیاز به اجرای کبیسه دارد تا با سال‏خورشیدی همسانی یابد، از این رو هر شش سال یک بار ماهی اضافه بر ماههای دوازدگانه ‏به ‏عنوان ماه سیزدهم بر سال افزوده می‏شد.(۱۰)

نام ماههای دوازده‏گانه تقویم دوره هخامنشی را بر مبنای سنگنوشته‏های هخامنشی وبخصوص سنگنوشته بیستون می‏توان مورد بحث قرار داد. نام نه ماه از این ماهها مستقیماً در این ‏کتیبه‏ها ذکر شده است و بازسازی نام سه ماهی که در روایت فارسی باستان نیست، از روی‏ متن‏های ایلامی و بابلی امکان‏پذیر هست. ترتیب این ماهها چنین است:

ماه اول ژdu kanaiکa نامیده می‏شود(۱۱) که مطابق با ماه فروردین زردشتی و Nisann بابلی‏است. این واژه را ترکیبی از ہdu -به معنی «راه آب» و - kan در مفهوم «کندن» می‏گیرند.(۱۲) این‏مفهوم نشان دهنده از سرگیری فعالیت‏های کشاورزی در آغاز بهار است. احتمالاً این فعالیت‏ها ازماه پیش یعنی آخرین ماه سال آغاز می‏شود، چون مفهوم نام ماه دوازدهم نیز با این معنی‏ هماهنگی دارد.

ماه دوم در کتیبه‏های هخامنشی quravahara نامیده می‏شود.(۱۳) که هم زمان اردیبهشت ماه‏است و در بابلی Ayyaru نامیده می‏شود. ارتباط نام فارسی باستان این ماه با واژه Vahara، که‏نیای واژه «بهار» است، کاملاً روشن است. بخش اول آن می‏تواند هم به معنی «جشن و سور» باشد و هم به معنی «نیرومند». پس مفهوم نام این ماه هخامنشی می‏تواند «بهار کامل»، «اوج‏بهار» یا «بهار نیرومند» معنی دهد که خود حاکی از اوج‏گیری گرماست.(۱۴) در صفحات بعد به‏جشن «بهار بوده» تقویم زردشتی که در همین ماه است، اشاره خواهد شد.(۱۵)

ماه سوم که در کتیبه‏های هخامنشی qaigarci نام دارد(۱۶)، برابر با ماه خرداد است و در بابلی Simmannuنامیده شود. یافتن مفهوم قابل قبولی برای نام این ماهسانی نیست. برخی آن راترکیبی از واژه qaigar - به معنی «سیر» و ci - به معنی چیدن می‏دانند.(۱۷) به جشن «سیرسور» که‏در دوره ساسانی احتمالاً در این ماه انجام می‏شده است اشاره خواهد شد

ماه چهارم garmapada نامیده می‏شود(۱۸) که هم زمان با تیر ماه است و در بابلی نامیده می‏شود. در نام این ماه ترکیبی از garma - به معنی «گرما» و Pada - به معنی «زمان» رامی‏توان دید.(۱۹)

نام ماه پنجم که هم زمان مرداد ماه است در کتیبه‏های هخامنشی نیامده است و از روی‏متن‏های ایلامی به صورت qurnabaxکi یا Drnabaji بازسازی می‏شود.(۲۰) این ماه در بابلی نامیده می‏شود. در بخش دوم ترکیب نخستین (qurnabaxکi)، واژه baxکi - را می‏توان به معنی‏بخشیدن و در قسمت دوم ترکیب دوم (Drnabaji) واژه - baji را می‏توان به معنی «باج و خراج» گرفت و برای قسمت اول هر دو ترکیب مفهوم قابل قبولی نمی‏توان عرضه کرد.

نام ماه ششم که برابر شهریور ماه است، در کتیبه‏ها ذکر نشده است. نام بابلی آن Ululu است.از روی متون ایلامی به صورت Garmabaxکi یا Xaropaکiya بازسازی می‏شود.(۲۱) در بخش اول‏ترکیب دوّم می‏توان واژه - Xara «خار» را دید با واژه Paکiya - به معنی به هم بستن. یعنی ماهی‏که در آن خار را دسته می‏کنند. این مفهوم چندان منطقی به نظر نمی‏رسد. در ترکیب اوّل نیز Garma «گرما» و baxکi «بخشیدن» مشخص است، ولی مفهوم این ترکیب نیز با زمان ماه هم‏آهنگی چندانی ندارد.

نام ماه هفتم Bagayadi که نام بابلی آن Taکritu است، بسیار مورد توجه و بحث پژوهشگران‏قرار گرفته است.(۲۲) آن را ترکیبی از واژه baga - به معنی «خدا» و yadi - به معنی «به جای آوردن‏آیین نیایش خدایان» دانسته‏اند و نشانه‏ای از راه‏یابی عنصر دینی در گاهشماری هخامنشی. این‏ماه برابر ماه مهر است و این سؤال پیش می‏آید که آیا منظور از baga ایزد مهر است ؟. این احتمال‏نیز داده می‏شود که این ماه صرفاً ماه تقسیم هدایا و شیرینی‏ها بوده است و بازمانده‏ای از جشن‏پارسی bagyazرا شاید بتوان در آن دید. ضمناً baga - را به عنوان نیای واژه «باغ» که مفهوم «سهم» و «بخشی از زمین» را دارد، نمی‏توان از نظر دور داشت.(۲۳)

قرائنی نیز وجود دارد مبنی بر این که آغاز سال در اعتدال پائیزی، یعنی در آغاز این ماه قرارداشته است(۲۴). جشن معروف مهرگان نیز در این ماه اجرا می‏شده است.

نام ماه هشتم که برابر ماه آبان است، در کتیبه‏های هخامنشی وجود داشته است ولی در اثرمرور زمان پاک شده. نام بابلی این ماه Arahsamna است. بازسازی نام این ماه در فارسی باستان‏به‏صورت Vrkazana* یا Vrkajana* است(۲۵) که واژه اول آن Vrka - به معنی «گرگ» و واژه دوم‏آن اگر zana - خوانده شود، یعنی ماهی که در آن گرگ زائیده می‏شود و اگر jana - گرفته شود،یعنی ماهی که در آن گرگ شکار می‏شود.(۲۶)


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 7 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.