یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
گریه ام ولی امان نمی دهد
<دریغا که مردم در بند آن نیستند که چیزی بدانند
بلکه در بند آناند که خلق در ایشان اعتماد کند که عالماند>
عینالقضات
سالهاست که قیصر امینپور و شعرهایش را میشناسم، او شباهت زیادی به شعرهایش داشت. همان زلالی و فروتنی و وارستگی که در شعرش موج میزد، در شخصیتش هم موج میزد.
بسیاری از لطافت طبع و ذوق ادبی برخوردارند، اما از میان آنان کسانی که این ذوق را به سواد ادبی دانشگاهی آمیخته باشند، بسیار نیستند و قیصر امینپور یکی از آنان بود. درباره تسلط او به ادبیات و تاریخ ادبیات و سواد ادبیاش باید کسان دیگری سخن بگویند، اما من میتوانم از وارستگی ادبی او بگویم و با تجربهای که دارم گواهی بدهم که او از تعریفهای رایج در باب دولتی بودن و نبودن فراتر رفته بود. او هرگز شعرش را به نام و نان نفروخت و چنان قناعتی داشت که هرگز به یاد ندارم در سختترین شرایط بیماریاش از بلندی طبعش حتی اندکی کاسته شود، حتی میتوانم حکایتهایی از دست رد زدنهای او به پیشنهادهایی باز گویم که با قناعت او و مناعت طبعش سازگار نبود. در این ماجرا البته نباید نقش همسر فرهیخته او خانم اشراقی را نادیده بگیریم. او نیز زنی فرهنگی با طبع بلند و قناعت بسیار است و امید داریم که این مصیبت بزرگ را تاب بیاورد.
خلق و خوی پسندیده قیصر امینپور همه جا ورد زبان بود و هر جایی او را میشناختند، حکایتها از اخلاق نیکوی او، شخصیت دوستداشتنیاش و متانتش داشتند. روز نخست کوچیدن قیصر، توفیق حضور در میان گروهی از دانشجویان و استادان دانشگاه تهران را داشتم و آنجا حال و هوایی بود که گفتنی نیست. استاد فرزانه و ماندگار ادبیات فارسی آقای دکتر شفیعیکدکنی میگفت: <در این سالها هرگز دانشکده ادبیات برای از دست دادن کسی اینقدر منقلب نشده بود.>
دانشجویان گریان بودند. دانشکده سیاهپوش بود و هر کس سطری از شعر امینپور را که حفظ بود نوشته بود و شعرهای او در فضا منتشر بود.
آنجا بود که آدم در مییافت، شعر امینپور چقدر در قالب اصطلاحات و تکیهکلام فراگیر شده و حتی گاهی بدون اینکه از نام شاعر اطلاعی داشته باشند، شعرهای او را تکرار میکنند و از شعرهایش ضربالمثل میسازند.
قیصر امینپور شخصیتی دوستداشتنی بود. این را هر کس که به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پا میگذاشت میتوانست در چهره تکتک دانشجویان و استادان و در چشمهای از گریه سرخشده و از زمزمههای آنان ببیند و بشنود. در دفتر آقای دکتر شیخالاسلامی رئیس محترم دانشکده نیز در میان استادان زن و مرد حرف از شخصیت اخلاقی قیصر امینپور در میان بود و هرکدام حکایتی از خلق و خوی نیکوی او بازمیگفت. حکایت آقای دکتر شفیعیکدکنی اما با همه متفاوت بود. او از صبح جلوی بیمارستان دی بود و هر بار که میخواست سخنی درباره قیصر بگوید <گریهاش ولی امان نمیداد>۱ و گریه هر که کنار او بود.
از احترام متقابل این دو چهره فرهیخته ماجراهای زیادی گفتهاند، خانم فاطمه راکعی از جلسه پایاننامه دکتر قیصر امینپور میگفت و از دفاعی که در مقابل برخی ایرادات از او کرده بود و از عتابی که از قیصر شنیده بود که چرا با حضور استاد شفیعیکدکنی باید از من دفاع کرد.
دیگری داوری استاد درباره پایاننامه قیصر را به یاد میآورد که <این بهترین پایاننامهای است که در دانشکده ادبیات دفاع شده است> و پاسخ فیالبداهه قیصر را که <بهترین پایاننامه صور خیال در شعر فارسی بود.>
تاثر او در فقدان قیصر تاملبرانگیز است. او بیش از همه ما جای خالی قیصر را در دانشگاه تهران حس میکند و با تمام جانش در مییابد که دانشجویان چه کسی را از دست دادهاند.
او از صبح زود که جلوی بیمارستان بود و تا غروب که در دانشگاه بود و بعد که به همراه گروهی از دوستان هنرمند قیصر برای عرض سپاس به خانهاش رفتیم، مدام از قیصر میگفت و چند جمله نگفته گریهاش امان نمیداد و گریه ما نیز و گریه همه نیز.استاد هم از سلامت و صداقت غریب قیصر میگفت که در این روزگار کیمیاست و به درستی تذکر میداد که نباید بگذاریم چهره علمی قیصر مغفول بماند!
انتقال پیکر قیصر از خانه شاعران به دانشگاه و تشییع در دانشکده ادبیات و همچنین اعلام برگزاری مراسم ختم ویژهای به دعوت استادان دانشگاه پاسخی اولیه به این تذکر بود. امیدواریم که دوستان فرهیخته قیصر این تذکر را جدیتر بگیرند و نگذارند چهره علمی قیصر امینپور از یادها برود.
او شاعری بزرگ و مردمی بود. این را شاعران بزرگ گواهی میدهند و مردمی که از آخرین کتاب او استقبال کردهاند و با گذشت کمتر از سه ماه از انتشارش دو بار چاپ شده است و باید برای بار سوم چاپ شود. او یکی از بهتریناستادان ادبیات فارسی بود. این بار استادان بزرگ و فرهیخته میگویند و همه دانشجویان که در سوگ او میگریستند و عزادار بودند. و او پیش از اینکه شاعر و استاد باشد، انسانی بزرگ و شخصیتی وارسته و کریم و مهربان بود و این را همه کسانی گواهی میکردند که او را میشناسند.
این نوشته را با شعری از قیصر به پایان میبرم که در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان در مراسم اهدای جوایز در جشنواره اخلاق و نیایش خواند که خود به همراه محمد احصایی و مجید مجیدی داورش بود و جوایزش را آقای خاتمی هدیه کرد:
این حنجره این باغ صدا را نفروشید/ این پنجره این خاطرهها را نفروشید
در شهر شما باری اگر عشق فروشی است/ هم غیرت آبادی ما را نفروشید
تنها به خدا دلخوشی ما به دل ماست/ صندوقچه راز خدا را نفروشید
سرمایه دل نیست به جز اشک و به جز آیینه/ پس دستکم این آب و هوا را نفروشید
در دست خدا آینهای جز دل ما نیست/ آینه شمایید، شما را نفروشید
در پیله پروانه به جز کرم نلولد/ پروانه پرواز رها را نفروشید
یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم/ این هروله سعی و صفا را نفروشید
دور از نظر ماست اگر منزل این راه/ این منظره دیرنما را نفروشید
احمد مسجدجامعی
* ۱- بر اساس مصراعی از قیصر <گریهام ولی امان نمیدهد>
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست