پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

فرا اخلاق اخلاق تحلیلی


فرا اخلاق اخلاق تحلیلی

مطالعات فلسفی مربوط به اخلاق معمولاً به دو حوزه فرعی به نام های فرااخلاق و اخلاق هنجاری تقسیم می شوند از آنجا که تصور اینها به صورت حوزه های جدا از هم ظاهراً در قرن بیستم پدید آمده است, این مقاله بر بحث های جدید تأکید خواهد داشت مقاله حاضر مباحث اصلی فرااخلاق و روش های اساسی متفاوت برای پرداختن به آنها را ترسیم می کند

تمییز بین فرااخلاق و اخلاق هنجاری به دو جهت مسأله ای جدالی است; به دلیل مشکلات مربوط به تعریف و به دلیل عدم توافق در اینکه این دو کاملاً مانعهٔ الجمع و مستقل از هم باشند. معهذا فرا اخلاق می تواند به صورت بررسی فلسفی از ماهیت، توجیه، معقولیت، شرائط صدق و منزلت نظام ها، معیارها، احکام و اصول اخلاقی، صرف نظر از محتوای خاص آنها، توصیف شود. چون فرااخلاق در این مسیر، اخلاق و اصول اخلاقی را موضوع بحث خود قرار می دهد، گاهی اخلاق "درجه دوم" خوانده می شود. در مقابل، نتایج و نظریه های اخلاق هنجاری، یا اخلاق "درجه اول" خودشان گزاره ها و نظریه های اصیل(Substantive) اخلاقی هستند.

اخلاق هنجاری، شامل دفاع فلسفی از مواضع و اصول مربوط به مباحث خاص اخلاقی نظیر مجازات مرگ (اعدام)۳، و نیز تنسیق و دفاع از اصول عام و نظریه های هنجاری اخلاقی، نظیر اشکال مختلف سودگروی، نظریه فضیلت و حقوق، است.۴

در دهه های ۵۰ و ۶۰ قرن بیستم، دیدگاه رایج در دنیای انگلیسی زبان این بود که فلسفه عبارت است از تحلیل مفهومی یا زبانی.

بدون دقت در جزئیات(Roughly speaking)، بر حسب این نظریه ما می توانیم مسائل سنتی فلسفه را تنها از طریق واضح شدن مفاهیم فلسفی مربوط، حل (یا ابطال) کنیم و این کار هم فقط از طریق واضح شدن معانی یا کاربردهای واژه های مربوط قابل انجام است. بنابراین، در این مورد خاص ما فقط با توضیح زبان اخلاقی می توانیم مسائل فرااخلاق را حلّ کنیم.

در طول دوره مذکور، این مسأله رایج بود که فرااخلاق را عبارت از تحلیل زبان اخلاق تعریف کنند و آن را از اخلاق هنجاری بر این اساس که دومی دعاوی اساسی اخلاقی دارد و فقط به تحلیل زبان نمی پردازد، جدا سازند. ازاین رو، دیدگاه رایج اظهار می داشت که اخلاق هنجاری جزو فلسفه نیست و بیان می کرد که فرااخلاق از لحاظ اخلاقی خنثی است و هیچ لوازمی برای نظریه اخلاق هنجاری یا باورهای اخلاقی ما ندارد. (اما نگاه کنید به Nielsen).

فیلسوفان، تا حد زیادی این شیوه های اندیشه درباره فلسفه و فلسفه اخلاق را رها کرده اند. اگر چه، هیچ فیلسوف خاصی این تغییر نگرش را به ناگهان انجام نداد اما احتجاجهای کواین بر ضدّ تفکیک تحلیلی ـ ترکیبی حائز اهمیت بودند. زیرا اظهار می کردند که خطاست اگر فکر کنیم تحلیل فلسفی می تواند به شکل واضحی از تحقیقات اساسی مربوط به حقائق ترکیبی متمایز شود. از این رو، احتجاج های او از نقش اساسی تر و با ارزش تری برای فلسفه اخلاق دفاع می کردند. کار در اخلاق هنجاری ممکن است فلسفی به حساب آید، حتی اگر یقیناً (easily)در حوزه تحلیل زبان سنتی قرار نگیرد و نظریه فرااخلاقی واقعاً ممکن است لوازم اساسی اخلاقی داشته باشد و نباید صرفاً به تحلیل زبان اخلاقی محدود شود.

نظریه اخلاق هنجاری و فلسفه اخلاق کاربردی هنجاری۵، امروز جزو پرجنب و جوش ترین حوزه های تحقیقات فلسفی هستند و این فکر رایج است که فرااخلاق و مسائل هنجاری به صورت های پیچیده ای با هم ارتباط دارند. مثلاً نظریه های فرااخلاقی درباره توجیه معیارهای اخلاقی همراه با اطلاعات تجربی مربوط، احتمالاً معیارهای خاصی را اثبات یا بی اعتبار می سازد، که با صرف نظر از آن، ممکن است آماده پذیرششان باشیم.

ارتباطات بیشتر میان این دو حوزه در ادامه مقاله بررسی می شود. فهرستی رایج از انواع ظاهراً معقول نظریه فرااخلاقی در قرن بیستم شامل طبیعت گرایی، غیرطبیعت گرایی یا شهود گرایی، احساس گرایی و توصیه گرایی است. این مقاله، درباره نظریه های مذکور به تفصیل بحث نمی کند.

سرشت نظام های اخلاقی متمایز از پدیده های دیگر

پرداختن به فرا-اخلاق، نیازمند راهی برای تمییز اخلاق از پدیده های دیگر مانند حقوق، آداب معاشرت و مصلحت است که هرکدام از آنها در مفاهیم خاص هنجاری همچون مفهوم "ارزش" یا "الزام" با اخلاق مشترک می نمایند.

توضیحی درباره آنچه که یک نظام، معیار و یا اصل اخلاقی را از دیگر نظامها، معیارها و یا اصول، متمایز می کند لازم است. بسیاری از مکتوبات از راه زبان اخلاقی با مسأله برخورد می کنند و واقعاً اگر فرا اخلاق، تحلیل زبان اخلاقی باشد، کلید حلّ مسأله بررسی جداگانه زبان اخلاقی است.

«نظریه های صوری،» می گویند احکام اخلاقی را می توان براساس ویژگی های صوری یا منطقی آنها از احکام دیگر جدا کرد. هیر در کتاب اندیشه اخلاقی، نشان می دهد که داوری های اخلاقی شخص، لااقل آنهاکه مربوط به تشخیص وظیفه با رعایت همه جوانب مسأله است، بر این اساس از دیگر داوری های او جدا می شود که داوری های اخلاقی، توصیه ای، قابل تعمیم و درجه اول۶ هستند. در واقع، هیر نظام اخلاقی یک فرد را مجموعه توصیه های قابل تعمیمی می داند که فرد روا می دارد تا تمام توصیه های دیگرش را نادیده گرفته و کنار بگذارند. در نتیجه، هر مجموعه ای از توصیه ها بدون توجه به محتوای آنها، بر حسب قاعده می تواند یک نظام اخلاقی برای فرد بسازد.

این نظریه، از دو جهت مورد اعتراض قرار گرفته است: یکی اینکه سه شرط لازم(مذکور)، هر کدام جداگانه مورد اشکال قرار گرفته است. مثلاً "قابلیت تعمیم" خیلی عجیب به نظر می رسد، چون مستلزم آن است که اگر یک نظام اجتماعی برخورد متفاوت با اعضای جامعه خود و بیگانگان را، به دلیل بیگانگی آنها، روا بدارد دیگر یک نظام اخلاقی به حساب نیاید. درحالی که، برعکس، به نظر می رسد چنان نظامی اگر نقش یک نظام اخلاقی اجتماعی را به عهده گیرد، باید آن را نظام اخلاقی اجتماعی به حساب آورد، اگر چه قابل نقد و اعتراض باشد. دیگر اینکه فیلیپا فوت، نشان داده که برخی از معیارها به تنهایی قادر به تشکیل نظام اخلاقی فرد نیستند، صرف نظر از اینکه فرد با آنها بعنوان توصیه ای، قابل تعمیم و درجه اول برخورد کند (یا نه). مثلاً رأی اخلاقی شخص نمی تواند این باشد که در نور ماه به خارپشت نگاه کردن غلط است.

نظریه های محتوایی، درباره تفکیک نظام های اخلاقی از امور دیگر، می گویند که احکام و باورهای اخلاقی نوعی محتوا یا کارکرد متمایز ویا ویژگی خاص حاصل از ترکیب محتوا و کارکرد مناسب دارند. مثلاً فرانکنا، ثابت می کندکه اخلاق نقش ممکن ساختن تعاون اجتماعی را دارد و نظام اخلاقی در برگیرنده اصولی است که فرد را به ملاحظه آثار کارهایش بر دیگران از نقطه نظر خودشان فرا می خواند. متأسفانه از یک سو،به نظر می رسد یک نظام محض آداب و رسوم هم بتواند شرایط فرانکنا را داشته باشد.(تعریف مانع نیست. م) و از سوی دیگر، یک نظام اخلاقی تعصب آمیز قادر به تأمین شرایط مذکور نباشد. (تعریف جامع نیست.م). درباره این ایده، که کارکرد اخلاق ممکن کردن تعامل اجتماعی است،به نظر می رسد که برخی نظام های اخلاقی منفور (علی رغم اینکه نظام اخلاقی هستند.م) موجب افزایش تعارض اجتماعی هستند.

بااین حال، اگر اسناد کارکردی به چیزی فراهم کننده مبنایی برای ارزیابی موفقیت آن در ارتباط با کارکردش باشد در آن صورت رأی فرانکنا، این عقیده آشکارا موّجه را که نظام اخلاقی قابل قبول (Credible) موجب ممکن شدن تعاون اجتماعی است، مطرح می کند.

مسأله اساسی این است که آیا نظام ها و معیارهای اخلاقی، درست همانند نظریه ها و گزاره ها، دارای ارزش صدق اند، مثل نظریه های علمی و شاید نظریه های ریاضی یا اینکه به صورت سیستمی از ارزش ها و قواعد فاقد ارزش صدق اند نظیر نظامهای آداب و رسوم(etiquette) و آداب مناظره(debating rules).

گزینش هر یک از این دو شق، تأثیر بنیادی بر انتخاب روش های کاملاً متفاوت برای بررسی عقلی(Conceptualizing) مسأله توجیه نظام اخلاقی، خواهد داشت. زیرا اگر نظام اخلاقی یک نظریه، و خود و اجزای آن، دارای ارزش صدق باشند درآن صورت موضوع های بالقوه ای برای توجیه معرفتی خواهند بود. به این معنا که امکان دارد موّید (شاهد) یا دلیلی در دفاع از صدق آنها یافت. اما اگر نظام اخلاقی یک سیستم مرکّب از قواعد بوده و خود آن قواعد و همینطور نظامهای حاصل از آنها فاقد ارزش صدق باشند، در آن صورت دفاع از صدق آنها ممکن نخواهد بود، به این معنا که نظامها و معیارهای اخلاقی در معرض توجیه معرفتی قرار نخواهند گرفت. اما همانطور که در بخش بعدی روشن خواهد شد آنها هنوز می توانند از جهات دیگری مورد ارزیابی عقلانی و توجیه قرار گیرند.

توجیه نظام های اخلاقی و نظریه های هنجاری اخلاق

معیارها و نظام های متعددی متصور است که بسیاری از آنها پذیرفتنی نیست.همچون بسیاری ازآداب مناظره ممکنی که پذیرفتنی نیست.هرنظریه توجیه، باید ملاکی برای جدا کردن مقبول از نامقبول طرح و در دفاع از درستی آن بکوشد.این باید ملاکی باشدبرای توجیه همه معیارهای اخلاقی، از جمله معیارهای مطرح در نظریه اخلاق هنجاری. دو دسته مختلف از نظریه ها را می توان تمییز داد: نظریه های معرفتی و نظریه های عملی.

نظریه های معرفتی معیارهای معتبر و مورد قبول را صادق و یا اموری که کاملاً موجه و صادق انگاشته شده اند، می دانند. و مسأله تمییز بین آنها و معیارهای غیرمعتبر را یک مشکل معمولی معرفت شناختی می دانند. بر اساس این برداشت، یک نظام اخلاقی می تواند به صورت نظریه ای درباره حقایق اخلاقی لحاظ شود البته نه به آن خوش ساختی (Well Articulated) که در یک نظریه هنجاری فلسفی از قبیل سودگرایی است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.