جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

راهی که لئوناردو دی کاپریو برای رسیدن به موفقیت طی کرد


راهی که لئوناردو دی کاپریو برای رسیدن به موفقیت طی کرد

لئوناردو دی کاپریو در کودکی با معتادان و ولگردان همسایه بود, پدر و مادرش در یک سالگی از هم جدا شدند, در چنین محیط نامناسبی رشد کرد محیطی بدون امنیت که می ترسید از خانه بیرون بیاید تا مبادا کتک بخورد اما تبدیل به یکی از گران ترین و مشهورترین بازیگران سینمای جهان شد

لئوناردو دی‌کاپریو در کودکی با معتادان و ولگردان همسایه‌ بود، پدر و مادرش در یک‌سالگی از هم جدا شدند، در چنین محیط نامناسبی رشد کرد؛ محیطی بدون امنیت که می‌ترسید از خانه بیرون بیاید تا مبادا کتک بخورد...اما تبدیل به یکی از گران‌ترین و مشهورترین بازیگران سینمای جهان شد، کسی که تنها یک فیلم او ۲۰میلیون دلار به فروش رفت، کسی که نه‌تنها توانسته جوایزی چون گلدن‌گلوب را به‌دست بیاورد و چندین بار نامزد اسکار شود بلکه به خاطر کارهای خیریه و محیط زیستی‌اش نیز تقدیرهای فراوانی را دریافت کرده‌است. شاید گمان کنید چنین داستانی تنها احتمال دارد در قصه‌های افسانه‌ای پرده نقره‌ای سینما اتفاق بیفتد ولی لئوناردو دی‌کاپریو طی ۳۸ سال گذشته نقش اول این داستان را بازی کرده‌است و توانسته از پست‌ترین محلات به اوج شهرت و ثروت برسد.

● محیط کثیفی که او در آن رشد کرد

لئوناردو دی‌کاپریو جوان روی زمین نزدیکی خانه‌شان قوزکرده، سرش را میان دست‌هایش گرفته و خون از سر و صورتش جاری است او تنها به خاطر یکی، ۲ دلاری که در کیف پولش پنهان کرده ‌بود، از یکی از جوان‌های ولگرد همسایه‌شان لگدهای محکمی می‌خورد؛ البته بسیاری از اوقات هم این کتک خوردن دلیل خاصی نداشت و ولگردان تنها برای ترساندنش او را می‌زدند.

دی‌کاپریو در چنین محیطی بزرگ می‌شود در یکی از محلات فقیرنشین کالیفرنیا که از زاغه‌های هالیوود بود، او در کنار ولگردان و معتادان رشد می‌کند.

پدر و مادرش وقتی او فقط یک‌سال داشت از هم جدا شدند و او تحت سرپرستی مادرش بزرگ شد. آن روزها پدرش داستان‌های کمیک زیرزمینی می‌نوشت و گاهی هم برای نمایش‌ همین داستان‌ها لئوناردو را به همراه می‌برد و بعضی اوقات با هم نقشی می‌گرفتند مثلا یک‌بار برای اجرای نقش لباس‌هایشان را درآوردند و به تمام بدنشان گل ‌مالیدند و بعد با چندتا چوب روی صحنه ‌رقصیدند.

● رویاهایی که داشت

لئوناردو از وقتی خیلی کوچک بود، می‌دانست که می‌خواهد بازیگر شود. خودش در مصاحبه‌ای در سال۲۰۱۰ گفته: «تنها چیزی که همیشه مطمئن بودم این بود که می‌خواهم بازیگر شوم.»

او کلاس‌های تابستانی هنرهای نمایشی را در دبستان دانشگاه سیدز در UCLA گذراند. او بازیگری را خیلی زود یعنی حدود ۵ سالگی شروع کرد؛ در هر نقشی بازی می‌کرد از نقشی بسیار کوتاه در مجموعه کودکانه رامپر روم گرفته تا آگهی‌های قوطی کبریت و شیر تا فیلم‌های آموزشی چون «چگونه با والدین معتاد خود رفتار کنید.» او کم‌کم پیشرفت کرد و توانست اجرای نقش‌هایی کوتاه را در سریال‌هایی چون روسین، سانتاباربارا و لسی به‌دست بیاورد و در نهایت در قسمت‌های آخر سریال «دردسرهای بزرگ ‌شدن» نقش یک پسرک بی‌خانمان را بازی کرد.

● با دنیرو به سینما قدم گذاشت

در سال ۱۹۹۲توانست از بین ۴۰۰ داوطلب بازیگری نظر رابرت‌دنیرو را به‌خود جلب کند و برای نقش توبیاس وولف در فیلم زندگی بچه انتخاب شود، این فیلم مقدمه ورودش به سینما بود، فیلم داستان زندگی پسری بزهکار است. او در این فیلم نقش مقابل رابرت‌دنیرو را برعهده داشت و توانست نسبتا خوب ایفای نقش کند.

بعد از این فیلم، دی‌کاپریو تا چندین ماه مرتب فیلم اجاره می‌کرد و می‌دید و سعی می‌کرد به خوبی با آثار کلاسیکی چون شرق بهشت، گاو خشمگین و راننده تاکسی آشنا شود. در همین زمان بود که متوجه شد بیش از هر چیزی دوست دارد در فیلم‌های مارتین اسکورسیزی (کارگردان فیلم‌های راننده تاکسی و گاو خشمگین) حضور داشته باشد. حتی چند سال بعد مدیر برنامه‌هایش را عوض کرد چون گمان می‌کرد با این کار احتمال بیشتری دارد در پروژه بعدی مارتین اسکورسیزی یعنی دارودسته نیویورکی‌ها حضور داشته ‌باشد و البته نه تنها برای نقش اصلی دارودسته نیویورکی‌ها انتخاب شد بلکه در ۳ فیلم دیگر اسکورسیزی هم حضور پیدا کرد و شاتر آیلند در سال ۲۰۰۸ چهارمین همکاری او با این کارگردان محبوبش بود. اغلب گفته می‌شود که بعد رابرت‌دنیرو، اسکورسیزی بیشترین کسی بود که در موفقیت لئوناردو به‌عنوان یک هنرمند نقش داشت.

● هیچ‌گاه به‌دنبال جلب توجه نیست

به عکس‌‌های دی‌کاپریو روی فرش قرمز نگاه کنید یا زمان‌هایی که در حال مصاحبه‌ است یا عکس‌هایی که پاپاراتزی‌ها در مسابقات بسکتبال از او گرفته‌اند، خودتان به خوبی متوجه می‌شوید که در بیشتر آنها یا ایستاده و دست‌هایش در جیبش است یا نشسته و دست به سینه‌ است. برخلاف دیگر بازیگرها او نمی‌خواهد از خود ژست‌های اغراق‌شده به نمایش بگذارد و نمی‌خواهد حرف‌های عجیب و غریب بزند تا بتواند توجه‌ها را به‌خود جلب کند. بلکه سعی می‌کند عکس این حالت‌ها باشد یعنی بیشتر محتاط باشد مثل کسانی که می‌ترسند داشته‌هایشان را از دست بدهند.

● همیشه و هرجا به‌دنبال آموختن است

لئومانیا به معنای لئوی مجنون‌کننده نامی است که طرفدارانش بعد از تایتانیک به او دادند. شاید بتوان این نام را تا حدی درست دانست اما در زندگی واقعی او بیشتر ترجیح می‌دهد خیلی خودش را وارد هیاهوها نکند و فقط از دور تماشا کند. تا حدی که نگاه کردن به دنیای اطراف و مردم یکی از سرگرمی‌های اوست. خبرنگار مجله معروف اسکوایر در سال ۲۰۱۰ درباره او نوشت: «او روز به روز بهتر می‌شود چون با دقت به دیگر هنرمند‌ها، کارگردان‌ها، فیلمبردارها، طراحان لباس و در کل هرکسی که با او همکار است نگاه می‌کند و می‌کوشد از آنها چیزی یاد بگیرد.»

● هر فیلم اسکورسیزی؛ یک کلاس درس

بعد از فیلم زندگی بچه، دی‌کاپریو در یک مصاحبه گفت: «در این فیلم تمام توجه‌ من به دنیرو بود‌، اینکه چگونه تمرکز می‌کند، چگونه قادر است بداهه‌گویی کند و...به تمام جزئیات پیچیده‌ای که در او وجود داشت، با دقت نگاه می‌کردم و می‌آموختم.» اما مرشد او مارتین اسکورسیزی است و خودش اعتراف می‌کند: «من واقعا خوش‌شانس بودم که در فیلم‌های او حضور داشتم چون وقتی اسکورسیزی در صحنه حضور دارد و فیلم می‌سازد نمی‌توانی از او چیزی یاد نگیری.»

● همیشه مانند یک فرد عادی است

او تنها از یک فیلم ۲۰ میلیون دلار درآمد به دست آورد. ۳بار برای دریافت جایزه اسکار نامزد شد. در بزرگ‌ترین و پرخرج‌ترین فیلم تاریخ سینما نقش اول را به‌عهده داشت. درباره‌اش ترانه‌های بسیاری نوشته شده‌است، اگر جایی برود با هیاهو و جیغ و فریاد هوادارانش مواجه خواهد شد اما همیشه سعی می‌کند مانند یک فرد عادی باشد. او محافظ شخصی ندارد، با هواپیمای شخصی پرواز نمی‌کند و مانند دیگر سوپراستارها پول‌های کلان را صرف چیزهای بیهوده نمی‌کند. او می‌گوید خانواده‌اش او را متواضع بار آورده‌اند. یکی از چیزهای مورد علاقه‌اش وقت گذرانی با دوستانش است اینکه آزاد و رها با هم بیرون بروند و مانند افراد عادی شیطنت داشته ‌باشند‌.

● همیشه کاری را انجام داد که به آن باور داشت

دی‌کاپریو در زندگی حرفه‌ای‌اش هر نقشی را بازی کرده‌است؛ از نقش یک تفنگدار گرفته تا نقش یک معتاد یا پسری با ناتوانی ذهنی و.... او هیچ وقت تنها به‌دنبال یک دستمزد بالا نبوده‌است؛ بلکه آنچه برایش همیشه اهمیت داشته نقشی است که بتوان با تمام وجود درگیرش شد و به آن عشق ورزید. خودش می‌گوید: «در طول زندگی‌ام مسئله انتخاب فیلم تنها چیزی بوده و هست که هرگز حاضر نشده‌ام کوتاه بیایم و مصالحه کنم.» او همچنین می‌گوید: «من واقعا نمی‌توانم کاری را انجام دهم که به آن اعتقادی ندارم.»

● جدیت امروز، فردا را می‌سازد

او همیشه به این نکته توجه می‌کند که فیلم او برای همیشه باقی می‌ماند و کارهایش همانند سلول‌هایی سال‌های آینده او را خواهند ساخت. به‌همین دلیل و شاید هم کمی به خاطر روحیه‌ محافظه‌کارانه‌ای که دارد، کار و حرفه‌اش را همواره به‌شدت جدی می‌گیرد. او یک‌بار از قبول نقش جیمز دین (هنرمند رویایی دهه ۶۰) امتناع کرد چون گمان می‌کرد هنوز به اندازه کافی برای چنین نقشی تجربه ندارد.

او تمرین‌هایش را با وسواسی خاص دنبال می‌کند مثلا برای فیلم «شاتر‌آیلند» که قرار بود نقش یک روان‌پریش را بازی کند مرتب به تیمارستان‌ها سر می‌زد یا برای فیلم «الماس خونین» که قرار بود در آفریقا ساخته شود با کارگران آفریقایی گفت‌وگو می‌کرد تا جایی که بعضی از این گفت‌وگوها پایان‌بخش فیلم شدند.

● باید خودم را به‌خودم اثبات کنم

او برای فیلم تلقین بیشتر از دو ماه را با کارگردان و نویسنده یعنی کریستوفر نولان روی فیلمنامه کار کرد، در فیلم هوانورد نیز برای تاثیرگذاری بیشتر یک صحنه بیش از ۴۵ برداشت بازی کرد تا از نقش راضی شود. او خودش درباره این جدیتش می‌گوید: «اینگونه زندگی و کار می‌کنم تا خودم را اثبات کنم نه به دیگران بلکه به‌خودم.» او همچنین در جایی دیگر می‌گوید: «اوایل خیلی ‌جاها من را قبول نمی‌کردند ولی برای من مهم‌ترین چیز این بود که احساس کنم چیزی را به دست آورده‌ام، من هیچ وقت به جایگاه کنونی‌ام راضی نمی‌شوم و مدام به‌دنبال چیزهای بیشترم.»

● فکر می‌کنم خیلی خوش‌شانس بوده‌ام

می‌توان او را در خیابان‌ها دید که خیلی معمولی گردش می‌کند تا جایی که این احساس به شما دست می‌دهد که می‌توانید جلو بروید، با او دست بدهید و درباره روزتان صحبت کنید و یک نوشیدنی با هم بنوشید. هیچ‌کس به‌دلیل موفقیت‌هایش به او حسودی نمی‌کند چون همه می‌دانند با کار سخت به این جایگاه رسیده‌است. خودش اعتراف می‌کند که در زندگی خیلی خوش‌شانس بوده و معتقد است افراد زیادی هستند که آرزو دارند در موقعیت او باشند.

● زمان‌هایی که به مرگ نزدیک بوده است

دی‌کاپریو دوست دارد مانند یک فرد عادی باشد اما این دلیل نمی‌شود که میلش را به ماجراجویی از دست بدهد. خودش می‌گوید: «دوست دارم کارهایی انجام دهم که من را بترسانند.» البته بعد از اتفاقی که در سال ۱۹۹۶ هنگام چتربازی برایش پیش آمد، کمی ملاحظه‌کارتر شده است‌؛ در آن اتفاق چتر نجاتش باز نشد و مربی‌اش مجبور شد با طناب اضطراری او را نجات دهد. او بانجی جامپینگ هم بازی می‌کند، گاهی هم برای غواصی کوسه می‌رود. زمان‌هایی هم شده‌ که خودش سعی نکرده‌است با خطر درگیر شود ولی خطر برای او پیش آمده ‌است؛ مثلا نوامبر ۲ سال پیش وقتی در یک پرواز کاری به روسیه برای فعالیت‌های محیط ‌زیستی بود، هواپیما مجبور به فرود اضطراری شد چون موتورش نقص فنی پیدا کرد و بال آن نیز آتش گرفت. البته چند ماه قبل‌ از آن هم وقتی برای غواصی رفته‌بود مخزن اکسیژن او دچار مشکل شد و بدون هوا ماند و مجبور شد مسافتی را شنا کند تا به دیگر اعضای گروه برسد.او بعد از این واقعه گفت: «خیلی هیجان‌انگیز است که بفهمید باز می‌توانید زنده بمانید.»

● آنچه او را از دیگر بازیگران متمایز می‌کند

دیوید اوور، استاد مطالعات زیست محیطی در دانشگاه برلین می‌گوید: «لئوناردو دی‌کاپریو می‌‌تواند بین مردم به یک الگو تبدیل شود، او یک چهره مشهور و متفکر است و کمتر پیش می‌آید این دو خصیصه در یک نفر جمع شوند.» پروفسور اوور به ساعت‌ها و هزینه‌های بی‌شماری اشاره می‌کند که لئوناردو به فعالیت‌های خیریه و به‌خصوص فعالیت‌های زیست محیطی اختصاص داده‌است. خود دی‌کاپریو درباره این فعالیت‌هایش می‌گوید: «من وقتی بچه بودم، فکر می‌کردم یک زیست‌شناس کوچک هستم. من تمام فیلم‌های مستندی که درباره از بین رفتن منابع طبیعی یا انقراض گونه‌های مختلف جانداران بود را با دقت دنبال می‌کردم و همه اینها روی افکار و احساسات من تاثیری عمیق برجای ‌گذاشتند. بنابراین وقتی موقعیت ایجاد شد، تصمیم گرفتم آن راه را بیشتر ادامه دهم و در مورد مسائل زیست‌محیطی تحقیق کنم و اطلاعات بیشتری به‌دست بیاورم.»

● تا جایی که می‌توانید ببخشید

در یکی از مراسم‌های اعطای جایزه در واشنگتن زمانی که لئوناردو روی سن رفت تا جایزه خود را بگیرد به جمعیت حاضر که عده‌ای از بچه‌های دبیرستانی ممتاز سال آخر بودند، گفت: «همیشه شکرگزار باشید و سخت کار کنید. خیلی مهم است که تلاش کنید از فرصت‌هایتان برای کمک به دیگران استفاده کنید تا آنها نیز به آنچه می‌خواهند برسند. تا جایی که می‌توانید ببخشید و به یاد داشته باشید که هیچ گروه ممتاز و نخبه‌ای نیست که شما نتوانید وارد آن شوید.»

● یک میلیون دلار برای جلوگیری از انقراض ببرها

دی‌کاپریو تلاش بسیاری می‌کند تا زندگی خصوصی‌اش برملا نشود و چندان هم مصاحبه نمی‌کند و سعی می‌کند مرموز باقی بماند، ولی وقتی صحبت از فعالیت‌های زیست‌محیطی می‌شود، دیگر مخفی کردن معنایی ندارد، او در زمان ریاستش بر مراسم روز جهانی زمین با رئیس‌جمهور بیل کلینتون درباره کاهش سطح لایه ازون برای شبکه خبری ABC مصاحبه کرد‌. او همچنین مسئولیت یکی از بخش‌های بسیار حساس انجمن دفاع از منابع طبیعی را بر عهده دارد؛ مرکزی که شاید بتوان گفت یکی از بزرگ‌ترین ساختمان‌ها را در ایالات متحده دارد. او در سال ۲۰۱۰ مبلغ یک میلیون دلار را برای حفاظت از ببرها و جلوگیری از انقراض آنها هزینه کرد.

● فعالیت‌های او برای نجات زمین

آندرو روکین یکی از خبرنگاران محیط زیستی نیویورک‌تایمز می‌گوید: «من واقعا تحت تاثیر قرار می‌گیرم وقتی می‌بینم او چگونه وقت و انرژی خود را صرف فعالیت‌های محیط زیستی و حفاظت از گونه‌های در حال انقراض و مراتع طبیعی می‌کند.»

در سایت شخصی او بیش از آنکه عکس و تریلر فیلم‌هایش باشد، معرفی بنیاد لئوناردو دی‌کاپریوست؛ بنیادی که در سال ۱۹۹۸ توسط این آقای بازیگر تاسیس شد وبا این هدف به‌وجود آمده که بتواند آینده‌ای مناسب برای این سیاره و ساکنانش فراهم کند‌. این بنیاد توسط مادرش ارملین اداره می‌شود و تاکنون نیز افتخارات فراوانی را به دست آورده است.