جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
نقد ادبی یا فقر ادبی
«زن و اژدها هر دو در خاک به!» عنوانی است كه آقای" احمد علوی" برای مطلب خود «معرفتشناسی تصویر زن در ادبیات فارسی» برگزیده و آن را در شمارهی ۱۱ و ۱۲(۱۳۸۵خورشیدی) «فصلنامهی باران» كه در كشور سوئد منتشر می شود، چاپ كرده است. "نوشین شاهرخی" نویسنده و محقق ادبی ساكن كشور آلمان ، در چالشی بر شیوهی بررسی آقای "احمد علوی" با عنوان«نقد ادبی یا فقر ادبی؟!» با ارایه دلایل علمی ، نظریات وی را در باب زن ستیز بودن ادبیات ایران باستان و شاهنامه مردود و غیر علمی معرفی می كند.
در عرصهی نقد ادبی و نظریهپردازی ما ایرانیان بسیار فقیریم.
فقیر البته در گسترهی محتوا و کیفیت، چراکه در عرصهی کمیّت چنان غنایی داریم که نشریات مکتوب و الکترونیکی ما سرشار از نظریهپردازی و نقداند. نظریههایی بیپایه و نقدهای سطحی که نه دانشی پشت آن هست و نه استدلالی، بدون آنکه از متد نگارش نقد نیز آگاهیای باشد. خوب در سرزمینی که آموزش ادبیات در حفظ کردن اشعار در مدارس ابتدایی خلاصه شود و هرچه پایهی تحصیلی بالاتر رود، به متون حفظشدنی افزوده گردد، چندان انتظاری از پرورش نقد ادبی نمیتوان داشت.
نقد ادبی کنکاش در متنی است که از زوایای گوناگون بر آن نور افکنده میشود. از تاریخچهی فرهنگی ـ اجتماعی ـ سیاسی زمان نگارش متن گرفته تا تفسیر و تأویل زبان در زمان نگارش آن. اما آیا میشود به این عرصه بدون خواندن متن وارد شد؟ آیا مقولهی جایگاه زن در ادبیات باستان ایران از عرصهی نقد خارج است و براحتی میتوان با مثالهایی از ابیات ضدزن، کل این ادبیات را زنستیز نامید؟ آیا نقد در نزد این «منتقدان» رسیدن از جزء به کل به صورت آنچنان انتزاعی است که حتی خواندن متن نیز ضرورتی نداشته باشد؟!
شاید اگر بررسی آقای " احمد علوی" در فصلنامهی «باران» چاپ نمیشد، از خواندن متن و نیز نوشتن این سطور میگذشتم. اما از فصلنامههای معتبر انتظاری میرود که بایستهی این اعتبار است و نه درج مقالات بیاساس و بیپایهای که نه بر اساس متد علمی نگاشته شده و نه دانشی پشت آن خوابیده است.
اگر به منابع جستار آقای علوی در پایان مقاله نگاهی بیاندازیم، تنها این منابع درج شدهاند: رضا براهنی، تاریخ مذکر / حنفی، ح، قرآه النص / فرهنگ دهخدا / امثال و حکم دهخدا / بنفشه حجازی / مثنوی مولوی.
در حالی که عنوان مقاله چنین است: « زن و اژدها هر دو در خاک به»، حداقل انتظار میرود که شاهنامهی فردوسی نیز جزو این منابع باشد، اما خواننده به جز مثنوی مولوی با هیچ منبع مرجعی روبرو نیست، درحالیکه آقای علوی نه تنها به سیمای زن در آثار مولوی، بلکه در بسیاری از متون کلاسیک، به ویژه به شاهنامهی فردوسی پرداختهاند.
اما این پرداختن غیرنقادانه و نادرست از همان عنوان مقاله آغاز میشود، چراکه اگر ایشان شاهنامهی فردوسی را خوانده بودند، میدانستند که چنین بیتی در شاهنامه نیست و این بیت، یکی از ابیات الحاقی است که نهتنها در هیچ یک از پانزده دستنویس مرجع در معتبرترین شاهنامهی فردوسی به کوشش جلال خالقی مطلق یافت نمیشود، بلکه حتی در پنجاه دستنویس مورد تحقیق استاد خالقی نیز موجود نیستند.
البته باید اضافه کنم که بیت الحاقی« زن و اژدها...» به عنوانی کلیشهای تبدیل شده که هر کسی با هر انگیزهای بخواهد ادبیات باستان ایران را زنستیز معرفی کند، آن را چون پرچمی بر طاق نوشتهاش میآویزد. نوشین شاهرخی:
آقای علوی که ریشهی نگاه زنستیز ادبیات فارسی را در اساطیر کهن ایران میجویند، مثال مناسبی برای اثبات فرضیهشان نیاوردهاند، چراکه ایشان فراموش کردهاند که سگ در دین زرتشتی حیوان مقدسی است و حیوان مقدس هیچگاه برای تحقیر با چیزی مقایسه نمیشود.
اما مشکل به تیتر مقاله ختم نمیشود، بلکه ایشان به جای بررسی متن یکیک شعرا و بررسی سیمای زن از زوایای مختلف، تنها به اشعاری که در زیر واژهی «زن» در فرهنگ لغت و امثال و حکم دهخدا یافتهاند، بسنده کردهاند. بنابراین اشعار زنستیز را به شکلی انتزاعی و بدون بررسی از متن بیرون کشیده و به خود اجازه دادهاند تا با دانشی که به فرهنگ لغات ختم میشود، سیمای زن را در ادبیات کهن ایران به تصویر بکشند. پس باید گفت که منتقدین محترم، وقت خود را بیهوده هدر ندهید و دههها را بر پژوهشهای غیرضروری بر این متنهای کهن و دشوار از دست ندهید، هنگامیکه ما فرهنگنامهای در دست داریم که در کوتاهزمانی بهترین و درستترین نظر را از لابلای آن بیرون میکشیم.
در برابر چنین متد نقدی باید گفت که این گونه از بررسی، ادامهی همان حفظ کردن شعر و اصطلاحات ادبی است که با اندیشه، کنکاش و بررسی متن هیچگونه اینهمانیای ندارد.
برایم جالب است که ایشان حتی چند بیت از منظومهی عاشقانهی «ویس و رامین» را نقل کردهاند و البته منبع آن را نه خود منظومه، بلکه امثال و حکم دادهاند. البته هیچ تعجب نمیکنم که ایشان تنها همین چند بیت را از این منظومهی زیبای عاشقانه خوانده باشند، چراکه اگر خود منظومه را میخواندند، چنین مطلقگرایانه تصویر زن را در ادبیات باستان ایران به آشغالدانی تاریخ پرتاب نمیکردند. منظومهای که برای«معرفتشناسی تصویر زن در ادبیات فارسی» ـ که تیتر دوم مقالهی ایشان است ـ یکی از مهمترین منابع ادبیات باستان به شمار میرود. چگونه میتوان به منظومهای که نقش نخست آن را زنی به نام ویس دارد، زنی سنتشکن که تابوی خیانت به همسر را میشکند،که اعتماد به نفس دارد و تا مرحلهی کودتا و نشاندن رامین بر تخت سلطنت به جای همسرش پیش میرود اشاره نکرد و تنها به بیتهایی از آن برای پیش بردن استدلالی که ربطی به این منظومه ندارد، بسنده کرد. آیا این شیوهی نگارش بررسی و نقد و به چالش گرفتن یک مقوله است یا شعاری بیاساس و هیاهویی پوچ؟!
آقای علوی به فردوسی تهمت میزنند و مینویسند که:« فردوسی حتی پا را از سایر شعرا و ادیبان پیشتر گذاشته، و یک «سگ» را بهتر از صد زن «پارسا» میداند! به زعم او ستایش زنان برابر ستایش سگ است.» (ص۱۳۲)
«زنان را ستائی سگان را ستای / که یک سگ به از صد زن پارسای (فردوسی، امثال و حکم: ص۹۱۹)» (ص۱۳۲، تأکید از من)
آقای علوی که ریشهی نگاه زنستیز ادبیات فارسی را در اساطیر کهن ایران میجویند، مثال مناسبی برای اثبات فرضیهشان نیاوردهاند، چراکه ایشان فراموش کردهاند که سگ در دین زرتشتی حیوان مقدسی است و حیوان مقدس هیچگاه برای تحقیر با چیزی مقایسه نمیشود.
نیز ایشان که گویا در یکی از دانشگاههای سوئد تدریس میکنند، هنوز نمیدانند که اینگونه تحریف منابع نهتنها با شیوهی تدریس علمی غربی نزدیکیای ندارد، بلکه در گسترهی مدارس ابتدایی نیز مردود است. هنگامیکه جلوی منبع ایشان به جای دهخدا که نگارندهی امثال و حکم است، نام فردوسی برده شود و یا برای اثبات فرضیهای به جای استفاده از منبع مرجع ـ که اینجا باید شاهنامهی فردوسی باشد ـ منبعی فرعی و غیرقابل استناد داده شود.
از اینها گذشته اما اینگونه قضاوت نادرست با منسوب دانستن اشعاری الحاقی به فردوسی، همچون بیت بالا و یا منسوب کردن بیتی از اسدی طوسی که در متن آمده:
زنان را همین بس بود یک هنر نشینند و زایند شیران نر
برای اهمیت شاهنامه برای ایرانیان به نقل قولی از استاد جلیل دوستخواه بسنده میکنم:«هنگامی که یک استادِ آگاه و فرهیختهیِ مصری در پاسخ به پرسشِ همتایِ ایرانیاش از چرایییِ عربیزبانشدنِ مصریان با آن پیشینهی کهنِ فرهنگ و تمدنشان، گفت: «سبب ِ چنین فرآیندی، این بود که ما فردوسی و شاهنامه نداشتیم.»، همه چیز را به درستی در یک جمله بیان کرد.»
باز هم به فردوسی، آیا ریشه در فقر دانش و مطالعه دارد و یا غرضورزی با فردوسی به عنوان شاعر ملی ایرانیان؟ شاعری که افسانه، اسطوره، حماسه و تاریخ ملت ایران را تا دورهی حملهی اعراب در زبان و اثری یگانه نگاشت. اثری که نهتنها زبان فارسی را زنده نگاه داشت و تأثیری ژرف و تعیینکننده بر آثار ادبی پس از خود نهاد، بلکه بر هویت ملی ایرانیان تحت سلطهی بیگانه روحی تازه دمید و به حق سمبل هویت ملی همهی ایرانیان گشت.
اما آیا نتیجهای که ایشان از چند بیت الحاقی به شاهنامه که البته در فرهنگ لغت یافتهاند، گرفتهاند توهین به این مهمترین اثر ادب فارسی نیست و چهرهی شاعر ملی ما را که تأثیر به سزایی در زبان و ادب فارسی و فرهنگ ایرانی داشته، خدشهدار نمیکند. نه! چنین شایسته نیست که شاعران و اندیشمندان بزرگمان را «ارج» نهیم! اینگونه «ارجگذاری» چه تفاوتی دارد با «ارجگذاری» حاکمیت ایرانی که میراث فرهنگی را ویران میکند؟!
برای اهمیت شاهنامه برای ایرانیان به نقل قولی از استاد جلیل دوستخواه بسنده میکنم:«هنگامی که یک استادِ آگاه و فرهیختهیِ مصری در پاسخ به پرسشِ همتایِ ایرانیاش از چرایییِ عربیزبانشدنِ مصریان با آن پیشینهی کهنِ فرهنگ و تمدنشان، گفت: «سبب ِ چنین فرآیندی، این بود که ما فردوسی و شاهنامه نداشتیم.»، همه چیز را به درستی در یک جمله بیان کرد.» (تارنمای کانون پژوهشهای ایرانشناختی)
حال بنگریم که آقای علوی ریشهی نگاه زنستیز در ادبیات فارسی را بیش از هرجا در کجا جستهاند!
«در آئینهای ایرانی و نه در معارف اسلامی با چنین زبانی از زن سخن نرفته است. در این آئینها در بدبینترین تاویلها زن به مثابه انسان به رسمیت شمرده شده است. شاهنامهی فردوسی از آن جهت که عمدتاً داستان «پهلوانی» ایرانیان و افسانهی «پهلوانان» ایران است، یک تلقی بسیار مردسالار را از تاریخ و دگرگونیهای آن عرضه میکند. بین این تلقی مردسالار از تاریخ و نگاه شاهنامه به زن، نوعی همبستگی وجود دارد که قابل چشمپوشی نیست. این نگاه، نگاهی است که جنبههایی از تاریخ باستان ایران را رقم زده و شئونات گوناگون جامعهی ایران پیش از اسلام را تحت تاثیر خود قرار داده است. نشانههای این نگاه را میتوان هنوز در ناخودآگاه جمعی ایرانیان یافت. یکی از جنبههای چنین نگاهی که با ملیگرایی افراطی و نوعی مذهب قشری سازگاری دارد، نگاه تحقیرآمیز به زنان است.» (ص۱۳۲)
در واقع آقای علوی یکی از دلایل مهم سلطه و ادامهی فرهنگ مردسالارانه در گسترهی ادب فارسی را شاهنامهی فردوسی و تأثیر به سزای آن میدانند.
نوشین شاهرخی
*شمارگان صفحات داده شده در کنار نقلقولها همه از فصلنامهی باران، شمارهی ۱۱ و ۱۲، ۱۳۸۵، سوئد میباشند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست