پنجشنبه, ۱۴ تیر, ۱۴۰۳ / 4 July, 2024
چشم سوم
![چشم سوم](/web/imgs/16/87/dzi751.jpeg)
بالاخره جمعیت وارد بیمارستان امام رضا(ع) شد. اول یک مقدار تیراندازی شد. چماقدارها آن طرف بودند و شعار جاوید شاه می دادند. مبارزان هم این طرف؛ البته شعار مرگ بر شاه نمی دادند ولی بقیه شعارهای انقلابی را می گفتند. ابتدا درگیری و تیراندازی شد؛ اما بعد کمی فروکش کرد. آقایان در بیمارستان اعلام تحصن کردند؛ بخش رادیولوژی بیمارستان، شد مرکز تحصن! کم کم بخش های دیگر را هم گرفتیم. یک بخش را هم فرش کردیم. خدا مرحوم حاجی چراغچی، حاج عباس رمضانی و آقای حسن زاده را بیامرزد؛ این ها مسؤول چای، غذا و تشکیلات برای متحصنان شدند.
فکر می کنم همان جا از خبرگزاری کانادا آمدند و با »آقا« مصاحبه کوتاهی کردند. این گفت وگو، نزدیک ظهر بود. شب، علمای مشهد همه آمدند؛ از جمله میرزا جواد آقای تهرانی، حاج آقا حسین شاهرودی و آقای مروارید. همه تک تک به بیمارستان امام رضا(ع) آمدند. بعد یکی از آقایان جلو رفت و متحصنان توی صحن بیمارستان نماز خواندند. در همین حال یک دفعه از دم در بیمارستان، صدای شعار آمد. یکی از افسران گارد بود- من الآن اسمش را یادم رفته- که به طرف بیمارستان می آمد اما دور بیمارستان، جمعیت فراوانی از مردم بود که این افسر، در تاریکی متوجه آن ها نشده بود. مردم هم یک دفعه سرهنگ را دیدند و با چوب، آن قدر به ماشینش زدند که سقف ماشین خوابید و او همان جا مرد.
یک ساعت، بیشتر از مغرب نگذشته بود اما بیمارستان مملو از جمعیت بود. یک دفعه به ما اعلام کردند که مردم، »حکیمی شاهرودی« را گرفتند. روحانی سید و قدبلندی بود که در مشهد، معمولاً برای هر مسئله ای که مربوط به دربار بود، دم ایشان را می دیدند! در حقیقت کارگزار بود. من و آقا، دو تایی دویدیم. آقا گفتند: »فلانی! بدو که اگر این سید یک طوری اش بشود، بعد دیگر نمی شود جمعش کرد.» دست همدیگر را گرفتیم و به سرعت به طرف در بیمارستان دویدیم. من یک بلندگو دستم بود. آقا گفتند: »فلانی! بلندگو را بده.» آقا روی کاپوت ماشین رفتند و روی سقف نشستند. ماشین پیکان بود. جمعیت فراوانی هم پشت این ماشین و دور و برش بود. آقا با این تعبیر- شاید خودشان خاطرشان نباشد- گفتند: »من می دانم که شما مرا دوست دارید و می دانید که من هم شما را خیلی دوست دارم. من می خواهم خواهش کنم که بگذارید این آقا برود!»
بالاخره ما ایشان را از توی بیمارستان رد کردیم و از در خیابان بهار، سید را از در بیرون بردیم و ماجرا تمام شد...روز عجیبی بود.
محمد خجسته
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات سعید جلیلی مسعود پزشکیان ایران ریاست جمهوری انتخابات ریاست جمهوری 1403 انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ مناظره مناظره انتخاباتی سیاست
هواشناسی شهرداری تهران تهران اربعین پلیس قتل سلامت فضای مجازی سازمان هواشناسی وزارت بهداشت محیط زیست حوادث
قیمت دلار قیمت طلا خودرو حقوق بازنشستگان دلار قیمت خودرو مسکن قیمت سکه بازار خودرو دولت سیزدهم تورم اقتصاد
ماه محرم محرم الناز شاکردوست تلویزیون سینما فیلم سینمایی سینمای ایران تخت جمشید علیرضا قربانی رسانه ملی کتاب تئاتر
دانش بنیان ماهواره کنکور ۱۴۰۳ کهکشان
رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل فلسطین روسیه جنگ غزه ترکیه آمریکا دونالد ترامپ حزب الله لبنان چین اوکراین
پرسپولیس فوتبال استقلال یورو 2024 علیرضا بیرانوند باشگاه پرسپولیس سپاهان کریستیانو رونالدو باشگاه استقلال جام ملت های اروپا لیگ برتر لیگ برتر ایران
هوش مصنوعی گوگل سامسونگ اینستاگرام اپل ربات نمایشگاه الکامپ ایرانسل عیسی زارع پور
خواب دیابت قهوه کاهش وزن سبک زندگی مغز افسردگی فشار خون