شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
مجله ویستا

شب نوشته


شب نوشته

شب که نفس می کشد، شب بوهای خاطره ام در شهر به پرواز درمی آیند و تا آن سوی دروازه های تاریک ره می سپارند. جیرجیرک اندیشه ام، تمامی طول تونل زمان را می پیماید و گل های باغچه عاطفه …

شب که نفس می کشد، شب بوهای خاطره ام در شهر به پرواز درمی آیند و تا آن سوی دروازه های تاریک ره می سپارند. جیرجیرک اندیشه ام، تمامی طول تونل زمان را می پیماید و گل های باغچه عاطفه را از خواب بیدار می کند. قلبم حتی شب ها نیز به کار خود ادامه می دهد و قلمم را زنده نگاه می دارد.

پاسی از راه دراز شب را با پای خیال می پیمایم و در میانه راه دست همه بیداردلان را می گیرم و تا سایه های صبح، همراهشان می شوم. شب، همایش همه نورهای روز است.

شب، تجلی دیواره های فریاد سکوت است.

شب، صدای عبور زمان از کنار پرچین لحظه هاست.

شب، شیهه شکفتن شادی است.

شب، طلیعه طلوع آبادی پگاه و آبادانی نگاه است.

از کناره گونه های سیاه شب است که چهره سرخ شفق و سیمای سپید فلق، نمود می یابد و اتصال تنفس انسان را به اکسیژن تلاش میسر می سازد.

اگر شب نبود، بالش خواب پروانه ها پریشان می شد.

اگر شب نبود، زمین از بی خوابی حشرات می آشفت.

اگر شب نبود، بال های پرواز دعا، بر تن آدمی نمی رویید.

اگر شب نمی بود، صدای «تنفس صبح» به گوش نمی آمد.

اگر شب نمی بود، روح، پلکانی برای صعود و عروج نمی یافت!

و در شب است که شهاب معانی والا می درخشد، و دست بصیرت ذهن، به آسمان دراز می شود، گل های نیاز گردافشانی می کنند، و بذر سجاده در چمن ایمان می روید.

در شب است که درخت بیداری و بیداردلی پاجوش می زند، جوانه می افزاید و شاخ و برگ می دهد و به برمی نشیند. نجوای رازناک مرغ حق، و هق هق سینه های چاک چاک تنها مردان ابر اندیشه و عمیق ریشه، از سقف شب می چکد. و صفیر و صلای صلوات و صلات، آویزه زیبای گوش شب است. شبستان شب، شاهد شور زندگانی و ناظر لحظه های ناب ماندنی است.

شب را چه کسی چشیده است؟

و من شب را چه دوست می دارم!...

جواد نعیمی