چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آفتاب غزل , سایه


آفتاب غزل , سایه

استاد بزرگ غزل امروز, سایه, از اولین كسانی است كه رنگ و بوی غزلش, با غزل پیشینیان متفاوت بوده و زبان و عوامل غزل را به تاثیر از نیما و پیشنهادهای او, دیگرگونه به كار گرفته است در دهه ۱۳۲۰ و ,۱۳۳۰ گروهی از شاعران یا یكسره در كار سرودن به اسلوب پیشینیان اند كه نمونه های موفق آن, غزل های رهی و استاد امیری فیروزكوهی و ابوالحسن ورزی, پژمان بختیاری و علی اشتری و شهر آشوب و است

● شهود شرقی

شهود شاعرانه شرقی. آنچه می توان درباره غزل های استاد همه ما، جناب امیرهوشنگ ابتهاج (هـ. الف. سایه) گفت. می گویی شعر متكی بر زبان است؟ یا حتی حادثه ای در زبان؟ می گویی شعر تصویر است؟ می گویی شعر ساختار و فرم است؟ شعر محتواست؟ شعر به كارگیری غیرمتعارف زبان است؟ نمی دانم. شاید این همه بخشی یا بخش هایی از شعر باشند. شاید اینها دلخوشی اهل نقد و اهل ادب باشد. عیبی هم ندارد.

اما آنچه موجب می شود تو با شعر به خلوت برسی، با دل و جان و رگ و پی حس اش كنی، به زمزمه اش بپردازی، باری از روی شانه روحت بردارد، همان شهود است، انگار تو با كلمات یكی شده ای و كلمات در تو به یگانگی رسیده اند. غزل سایه از این دست است؛ آرام، بی مزاحمت، به دور از تظاهر و بی افاده فرم و محتوا و پز مضمون و موضوع. شعرند؛ بدون آن كه بتوان جزء به جزء را جراحی كرد، در كلیت تو را به خلوت خود راه می دهند و برای همین هم بوده كه اهل موسیقی در این سال ها بیش از همه به غزل سایه اقبال نشان داده اند. یعنی راحت آن را زمزمه كرده اند و به كار تغنی می آمده: یا به آوازی یا به آهنگی و در میان معاصران غزلپرداز، تنها این غزل رهی بوده كه پیش از سایه این همه توجه جلب كرده و به كار موسیقی و تغنی آمده و البته با این تفاوت كه غزل رهی با همه متانت و وقارش و گزیدگی و روانی اش، دور از حال و هوای امروز بیگانه با نفس نیما و نفس شعر نیمایی است و سایه جانی آگاه در حال و هوای شعر امروز داشته است.

این شهود شاعرانه شرقی كه می گویم، در غزل دو شاعر دیگر هم روزگار سایه هم بروزی بسیار داشته است.

یكی شهریار كه مراد و پیر سایه بوده و دیگری عماد خراسانی. كه این دو نیز مانند سایه در زمان خویش و به روزگار پرحیات از اقبال جدی خواص اهل شعر و عموم مردم برخوردار بوده اند. این دو بزرگوار، شیدایی و شوریدگی شان در غزل از سایه افزون تر بوده. اما انضباط و گزیده گویی و خویشتن داری سایه بیش از آنان است و نیز آگاهی سایه بر شرایط روزگارش، حوادث پیرامونی اش.

وقایع جاری زمانه اش و حضورش در جمع و ارتباطش با بزرگان اهل اندیشه و هنر، بسیار جدی تر به نظر می رسد.

غزل سایه، در كنار غزل شهریار و عماد شهودی ترین شكل غزل در این چند دهه بوده است. رگه های كم رنگ تری از این شهود و شیدایی را در غزل علی اشتری «فرهاد» و محمود ثنایی «شهر آشوب» هم می توان دید و نیز در برخی از غزل های آن امی درس ناخوانده و مكتب ندیده و شیدای روزگار ما، حیدر یغمایی خشتمال كه البته جهان یغمای خشتمال در جایگاهی دیگر و مجالی بهتر باید به بحث و بررسی درآید و باید با فرصتی و مجالی افزون تر به گشودن دریچه هایی بر شعر ساده، مردمی و متفاوت او پرداخت.

● غزل نیمایی

استاد بزرگ غزل امروز، سایه، از اولین كسانی است كه رنگ و بوی غزلش، با غزل پیشینیان متفاوت بوده و زبان و عوامل غزل را به تاثیر از نیما و پیشنهادهای او، دیگرگونه به كار گرفته است. در دهه ۱۳۲۰ و ،۱۳۳۰ گروهی از شاعران یا یكسره در كار سرودن به اسلوب پیشینیان اند؛ كه نمونه های موفق آن، غزل های رهی و استاد امیری فیروزكوهی و ابوالحسن ورزی، پژمان بختیاری و علی اشتری و شهر آشوب و... است و یا گروهی دیگرند كه در پی شیوه نیمایند؛ كار اصلی شان شاگردی نیمای عزیز است و اگر هم مثل زنده یاد مهدی اخوان، ساز ذوق خود را در مایه غزل كوك می كنند، همان غزل به اسلوب قدیم و پیشینیان برایشان مهم است. اینان در كار جمع و تلفیق قالب غزل با زاویه دیدی كه نیما پیشنهاد كرده نیستند. اما سایه با دستمایه ای از سنت غزل فارسی - به ویژه غزل حافظ- در كار پیوندی خجسته و مبارك است.

نمونه را از چند مطلع غزل سایه یاد می كنم. با تاریخ سرودن آنها. اینها پلی میان پیشنهادهای نیما و ساختار و اسلوب غزل فاخر گذشته فارسی است:

نشود فاش كسی، آنچه میان من و توست/تا اشارات نظر نامه رسان من و توست(آبان ۱۳۲۸)

تا تو با منی، زمانه با من است/بخت و كام جاودانه با من است(تیر ۱۳۳۳)

ای عشق همه بهانه از توست /من خامشم این ترانه از توست(فروردین ۱۳۳۶)

امشب به قصه دل من گوش می كنی/فردا مرا چو قصه فراموش می كنی(خرداد ۱۳۳۸)

در این سرای بی كسی، كسی به در نمی زند/به دشت پرملال ما، پرنده پر نمی زند/ای دل، به كوی او ز كه پرسم كه یار كو؟/در باغ پرشكوفه كه پرسد بهار كو؟(اردیبهشت ۱۳۴۰)

شب آمد و دل تنگ من هوای خانه گرفت/دوباره گریه بی طاقتم بهانه گرفت(شهریور ۱۳۴۰)

و این گونه است كه غزل نیمایی آرام آرام خودی نشان می دهد. یعنی میان گذشته غزل و امروز شعر، ارتباطی ظریف و مقبول پدید آمده است، بعدها در غزل زنده یاد منوچهر نیستانی، غزل سیمین بهبهانی، برخی از غزل های اوستا و مشفق، غزل استاد دكتر شفیعی كدكنی، برخی از غزل های زنده یاد منوچهر آتشی، این رویه پی گرفته می شود و در نسلی دیگر غزل نیمایی كاملاً ظهور پیدا می كند. نمونه نسل بعدتر، حسین منزوی، اصغر واقدی، هومن ذكایی، محمدعلی بهمنی، علیرضا طبایی، عمران صلاحی و... هستند و نسل پس از اینها نیز هم نسلان من اند: قیصر امین پور، حسن حسینی، یوسفعلی میرشكاك، محمدرضا محمدی نیكو، ساعد باقری، عبدالرضا رضایی نیا، عبدالجبار كاكایی و... و هنوز «تقدم فضل» و «فضل تقدم» در غزل امروز، به جهت پذیرش عموم و توجه خواص، با استاد هوشنگ ابتهاج (هـ. الف. سایه) است.

● حماسه در غزل

غزل، قالبی غیرسیاسی است. نمونه ناموفق غزل سیاسی روزگار مشروطه پیش روی ماست. اگر هم از فرخی یزدی و یكی دو تن دیگر از آن روزگار غزلی در ذهن و ضمیر ما مانده، غزل های غیرسیاسی آنهاست. غزل های شهریار و رهی و امیری فیروزكوهی و ورزی و دیگران و دیگران همه به دور از حس و حال و شعارهای سیاسی اند.

اما سایه، شاعری است با شم و ذائقه سیاسی. و از روزگار جوانی آن مایه هوشمندی در كارش بوده كه شور اجتماعی و نگاه امروزین خود را در غزل، جایگزین شعارهای روزنامگی سازد. آرامش غزل او، گاه با شور اجتماعی اش درمی آمیزد و نوعی حماسه ظریف و غیرصریح را در غزل دامن می زند و اتفاقاً این ویژگی از تاثیرگذارترین شئون غزل اوست. پنهان است و دیر به چشم می آید. یعنی دوست داشتنی ترین بخش غزل سایه همین حماسه خاموشی است كه ناخودآگاه تو را به او پیوند می دهد.

گفتمش: من آن سمند سرشكم /خنده زد كه تازیانه با من است

روزگاری شد و كس مرد ره عشق ندید/حالیا چشم جهانی نگران من و توست

كشتی مرا چه بیم دریا؟/توفان ز تو و كرانه از توست

ای كه نهان نشسته ای، باغ درون هسته ای/هسته فرو شكسته ای، كاین همه باغ شد روان

دیوانه چون طغیان كند، زنجیر و زندان بشكند/از زلف لیلی حلقه ای در گردن مجنون كنید

شرارانگیز و توفانی، هوایی در من افتاده ست/كه همچون حلقه آتش در این گرداب می گردم/در آن شب های توفانی كه عالم زیر و رو می شد/نهانی شب چراغ عشق را در سینه پروردم/ز خوبی آب پاكی ریختم بر دست بدخواهان/دلی در آتش افكندم سیاووشی برآوردم/من آن صبحم كه ناگاهان چو آتش در شب افتادم/بیا ای چشم روشن بین كه خورشیدی عجب زادم/تنم افتاده خونین زیر این آوار شب، اما /دری زین دخمه سری خانه خورشید بگشادم

می دانیم این لحن و لهجه و زبان، در غزل كمیاب است. پیشینیان ما در غزل بیشتر شكوه و گلایه كرده اند. نمونه هایی از لحن و لهجه پنهان حماسی در غزل گذشته را، می توان در برخی از غزل های عطار، مولانا، حافظ و عرفی شیرازی و بیدل دهلوی و میرزا حبیب خراسانی سراغ گرفت و سایه هم در غزل امروز، در این عرصه طرحی نو درافكنده است.

* آنچه در این یادداشت از غزل سایه آمده برگرفته از سیاه مشق، نشر كارنامه، چاپ پنجم، دی ماه ۱۳۸۱ است.

سهیل محمودی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید