پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آیا از طریق عرفان­های غیر دینی و غیر اسلامی مانند عرفان­های هندی, مسیحی و می­توان به خدا رسید


در پاسخ به این مسئله باید دید در چه صورت یک مکتب عرفانی انسان را به خدا می­رساند, و به تعبیر دیگر یک مکتب یا گرایش عرفانی باید از چه ویژگی­هایی برخوردار باشد تا رساننده­ی انسان به سوی خدا و موجب تقرب آدمی به حضرت احدیت شود

به نظر می­رسد سه نکته­ی اساسی تأثیر­گذار وجود دارد و براساس آنها می­توان میزان هدایت انسان به سوی خدا در آن مکاتب را مورد سنجش قرار داد. این سه عبارت­اند از: جهت­گیری اساسی، معارف و مبانی نظری، روش و برنامه­ی عملی. اکنون به توضیحی فشرده و کوتاه در رابطه با هر یک از موارد یاد شده می­پردازیم:

۱. جهت­گیری اساسی

منظور از جهت­گیری آن است که آیا مکتب عرفانی مورد نظر اساساً جهت حرکت و کانون توجه خود را «خدا» قرار داده است یا نه. و آیا درصدد آن است که انسان را به سوی خدا رهبری کند و به مقام قرب الی الله برساند؛ یا آن که به طور اساسی بدین­سو جهت­گیری نکرده و هدف آن رسیدن به خدا نیست. بدیهی است اگر مکتبی عرفانی، هدف نهایی خود را رسیدن به خدا قرار نداده و جهت حرکت را به آن­سو نشانه نگیرد، نمی­توان از آن انتظار داشت که آدمی را به خدا برساند. اگر از این زاویه بنگریم غالب عرفان­های غیر دینی و حتی برخی از عرفان­های دینی ـ مانند عرفان بودایی ـ جهت دهنده به سوی خدا و رساننده­ی انسان به این مقصد عالی نیستند. به عبارت دیگر در اندیشه­ی غالب بودایی، اساساً مسئله­ی خدا و باور داشت او مطرح نیست. لیت وارد در کتاب «انگاره‌های خدا» می‌نویسد: با استدلال می‌توان گفت که آیین بودا خداگریز است... در این آیین به خدای شخصی گرایش چندانی نیست؛ چه رسد که ارتباط با او غایت زندگی دینی به حساب آید.»

[Ward, keith, Concenpt of God (Images of the Divine in Five Religiou Fraditions), Oxford: Oneorld, ۱۹۹۸, P. ۵۹.]

متعالی‌ترین هدف در عرفان بودایی رسیدن به «نیروانه‌ی نیروانا» [Nirvana.] است. نیروانه را خاموشی، خلأ، مرگ پیش از مرگ یا روح کلی خوانده و برخی نیز آن را تعریف ناپذیر شمرده‌اند. [See: Op. Cit.] در دایره المعارف آیین بودا [A Concise Excyclopedia of Boddhism, By: John Powers.] آمده است: نیروانه (Nirvana) آزادی از چرخه وجود (سنساره) است که هدف نهایی اعمال بوداییان است. در این مرحله انرژی‌هایی که منجر به تولد دوباره چرخه وجود می‌شوند، از بین می‌روند و فرد از دوره تولد، مرگ و تولد مجدد رهایی می‌یابد.» ]ادبی، محمدجواد، معرفی دایره المعارف، دایره المعارف موجز دین بودایی (مق)، اخبار ادیان (ماهنامه)، ص ۲۹، سال سوم، شماره ۳، مسلسل ۱۵، شهریور و مهر ۸۴. [بنابراین نقطه عالی تکامل در این آیین رهیدن از «سنساره» [Samsara.] یا گردونه وجود و تناسخ و به عبارت دیگر نیامدن به این جهان گذران و رنج آلود است؛ نه به معنای تقرب به خدای جهان و جان آفرین. ] جهت آگاهی بیشتر در این باره نگا: الف) نصری، عبدالله، فلسفه آفرینش، صص ۸۶ – ۹۵، قم: معارف، چاپ اول، ۱۳۸۲. [

۲. معارف و مبانی نظری

عمده­ترین مبانی نظری یک مکتب و مشرب عرفانی عبارت است از: مبانی خدا­شناختی، جهان­شناختی و انسان­شناختی. هر اندازه یک آیین در عرصه­های یاد شده از معارف جامع­تر، ژرف­تر، صحیح­تر و استوارتری برخوردار باشد و معارف بیشتر و بهتری از توحید و اوصاف جمال و جلال و اسمای حسنای الهی ارایه کند، یا شناخت بیشتر و کامل­تری از عوالم هستی، مراتب آنها و چگونگی ربط و پیوندشان با خالق کل عرضه نموده و معرفت بهتری نسبت به انسان و این که ـ از کجا آمده، اکنون کجاست، به کجا می­رود، چه استعدادها و مسئولیت­هایی دارد، به چه مراتب کمالی می­تواند دست یازد و چگونه می­تواند با خدای خویش ارتباط برقرار کند. در اختیار بشر قرار دهد، از توانایی بیشتری در رساندن انسان به خدا برخوردار است.

در مقابل ضعف شناختی و نا استواری آموزه­ها و انگاره­های بنیادین یک آیین آن را در راهبری انسان به سوی خدا ناکام ساخته و از میزان توفیق آن به شدت می­کاهد. به نظر می­رسد بسیاری از مکاتب عرفانی در این عرصه سخت لغزان و لغزاننده­اند.

به عنوان مثال:

(۱) در آیین بودا سخن از خدا نیست و از اساسی­ترین مایه­های معرفتی که همان خداشناسی یک مکتب عرفانی است، تهی می­باشد؛ بدین رو هرگز نمی­توان راهبری انسان به سوی خدا را از این مکتب انتظار داشت. از طرف دیگر بنیاد جهان­شناختی و جهان­بینی آن را نگرش منفی و رنج آلود به جهان تشکیل می­دهد و در انسان­شناسی نیز هم چون هندوئیسم، سیکیسم و جینیسم گرفتار آموزه‌های باطلی چون تناسخ می­باشد. ] جهت آشنایی بیشتر با انگاره­ی تناسخ و نقد آن بنگرید: دیوانی، امیر، حیات جاودانه، صص ۱۵۵ – ۱۷۲، قم: نشر معارف، چاپ اول، ۱۳۷۶. [از همین رو غایت مطلوب این مکتب چیزی جز رستن از گردونه وجود و تناسخ و نیامدن به این جهان ـ که در نظر آنها سراسر رنج و محنت است ـ چیز دیگری نیست. این کجا و به خدا رسیدن کجا؟

(۲) آیین مانی و برخی از دیگر آیین­های رایج در ایران باستان از سویی گرفتار شرک انگاری در نظام آفرینش می­باشد، و از دیگر سو جهان را با نگاهی بدبینانه می­نگرد. ] جهت آگاهی بیشتر در این زمینه نگا: نصری، عبدالله، فلسفه­ی آفرینش، صص ۲۵ – ۹۸. [

(۳) آیین مسیحیت نیز بر اثر تحریفاتی که در آن رخ نمود، علی­رغم بنیاد توحیدی نخستین، گرفتار نوعی شرک و تناقض در بنیادی­ترین ارکان اعتقادی خود یعنی خداشناسی شد. تثلیث باوری و اعتقاد به یک خدا در عین سه تا بودن به جدّ این آیین را دست­خوش تزلزل و خردگریزی ساخته است. پروفسور لگنهاوزن می­گوید:

«وقتی از کشیش­ها می­پرسیدم که من نمی­فهمم چه طور خدا یکی است و سه شخص است؟ در اکثر موارد جواب می­گفتند که ما نمی­توانیم به درک این آموزه برسیم. تنها خدا می­داند که حقیقت این امر چیست. این رمزی ست که فقط خدا آن را می­داند و عقل در اینجا به بن­بست می­رسد. از جمله چیزهایی که برای بنده خیلی جالب بود، این بود که در اسلام نگفته­اند اصول دین را چشم و گوش بسته بپذیر؛ بلکه دعوت کرده­اند که بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلی بیشتر است.» ] لگنهاوزن، محمد، «با پرسش زنده­ام»، پرسمان (ماهنامه)، پیش شماره اول، خرداد ۸۰، ص ۶.[

مارگریت مارکوس ] مارگریت مارکوس یهودی زادهٔ آمریکایی است که پس از تحقیقات فراوان درباره اسلام به این آیین مقدس گراید و مقالات بسیاری در دفاع از اسلام به یادگار گذاشت. برخی از آثار مترجم شده وی عبارت است از: ۱) مقالاتی از بانو مریم جمیله، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، اقدس حسابی. ۲) نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعیدی. [ (مریم جمیله) نیز در این زمینه می­نویسد:

«پس از آنکه عقاید همه کیش­های بزرگ را مورد بررسی قرار دادم، به این نتیجه رسیدم که به طور کلی مذهب­های بزرگ یکی بودند؛ ولی به مرور زمان فاسد شده­اند. بت­پرستی، فکر تناسخ و اصول طبقه­بندی در کیش هندویی سرایت کرد. صلح­جویی مطلق و انزوا از مشخصات کیش بودایی شد. پرستش آباء و اجداد جزء عقاید کنفسیوسی، عقیده اصالت گناه و تثلیث و در نتیجهٔ آن مفهوم خدایی مسیح و شفاعت به استناد مرگ ادعایی عیسی بر روی دار در مسیحیت، انحصار طلبی ملت برگزیدهٔ یهود و ... نتیجه این انحرافات است. هیچ یک از این اندیشه­هایی که مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پیدا نمی­شد؛ بلکه به صورت روز­افزونی احساس می­کردم که تنها اسلام آن مذهب اصیلی است که طهارت خودش را حفظ کرده است. سایر مذهب­ها فقط و فقط بعضی اجزای آن، مقرون با حقیقت است؛ ولی فقط اسلام است که تمام حقیقت را حفظ کرده است.» ] مارکوس، مارگریت، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعیدی، ص ۹، تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۴۸. [

عرفان و آیین مسیحیت از جهات دیگری هم چون انسان­شناسی بدبینانه، اعتقاد به گناه جبلی و ذاتی و نگرش پروسته‌ای به انسان و نوع تجریفات و افسانه‌های خردستیز نیز آسیبمند است که بررسی آن از حوصله­ی این مختصر خارج است. ] جهت آگاهی بیشتر نگاه: ۱) شاکرین، حمیدرضا، پرسشها و پاسخهای برگزیده، ص ۶۵، قم، معارف، چاپ اول ۱۳۸۴. ۲) نصر، سید حسن، جوان مسلمان و دنیای متجدد، صص ۴۴ ـ ۴۹، تهران، طرح نو، چاپ سوم، ۱۳۷۵. [


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.