یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

منطق دینی تعامل عقل و نقل


منطق دینی تعامل عقل و نقل

ایمان و عقل از نگاه اشاعره و معتزله

اگر به ارتباط ایمان و عقل که قرآن، آن را مشخص کرده نظری بیفکنیم؛ درمی‌یابیم که آن ارتباطی کارکردی است، به این معنا که کارکرد عقل اکتسابی۱ از تولیدات «معقول دینی»۲ به شمار می‌رود و نشانه‌ها و موادی که در ساختار معقول دینی به کار می‌روند، اصنافی سه‌گانه هستند: یعنی هستی و نظام آن، تاریخ پیامبران و سرگذشت آنها و قرآن و بیان و فصاحت آن.

اما نقطه مقابل معقول دینی (همان طور که می‌گویند اشیا با اضداد خود مشخص می‌شوند)‌ غیرمعقول دینی نام دارد و آن شرک به خدا که قریش به آن دست می‌زدند و آن را تفسیر می‌کردند. به همین دلیل خطاب قرآن در کل قبل از فتح مکه خطاب کشمکش با غیرمعقول بود؛ مشرکان که خواستار حضور ماوراء‌الطبیعه در طبیعت بودند و سیارگان و بت‌ها را می‌پرستیدند، بین خدا و مردم واسطه‌هایی قرار می‌دادند و از آنها کمک و نجات می‌خواستند... قرآن پایه این منطق را رد می‌کند و توجه مردم را به امر دیگری جلب می‌کند: بگو اوست خدای یگانه، خدای صمد [ثابت متعالی]، نه زاده و زاییده نشده است و هیچ کس او را همتا نیست (الاخلاص ۴۱)؛ ای مردم مثلی زده شد. پس بدان گوش فرا دهید کسانی را که جز خدا می‌خوانید [حتی] مگسی نمی‌آفرینند. هر چند برای [آفریدن] آن اجتماع کنند و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید، نمی‌توانند آن را بازپس گیرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند. (الحج ۷۳)

با این رویه، قرآن ایمان به خدا را از وظایف عقل برمی‌شمرد. معتزله براساس مبدا خود یعنی «عقل قبل از شنیدن» برای این روش نظریه‌پردازی کردند. لبّ این مبدا این است که عقل حکم به وجوب در کون و هستی نظر می‌کند، تا ابداع‌گر و آفریننده و نگهدارنده نظام آن یعنی خدا را بشناسد. حتی اگر پیامبر و فرستاده‌شده‌ای نباشد که به این امور فراخواند.

اگر وجود خدا را ثابت کنیم، نبوت را با به‌کارگیری مبدا دیگری از مبادی آنها ثابت می‌کنیم و آن مبدا این است که عقل با استفاده از نیروهایی که خدا در آن نهاده، حسن و قبح را می‌شناسد و بر این اساس گفتند از آنجا که فرستادن رسولان برای هدایت انسان‌ها به راه راست و راهنمایی آنها به منافع دنیوی و اخروی از امور حسنه است، پس عقل حکم می‌کند که خداوند نسبت به انجام آن بخل نورزد زیرا خداوند به بندگان لطیف است؛ یعنی راه هدایت را بر آنها آسان می‌کند و این اساس قاعده و مبدا لطف نزد آنهاست و از آنجا که برخی منافع دنیوی و اخروی بویژه عبادت‌ها و قوانین هستند که عقل بر آنها احاطه ندارد؛ در این صورت، وظیفه فرستاده شدگان، بیان این امور به مردم است. اما عقیده براهمه در هند مبنی بر این‌که اگر پیامبران چیزی آوردند که در عقل وجود دارد، در این صورت عقل از وجود آنها بی‌نیاز است و اگر خلاف عقل را آوردند، پس سخن آنها باید به خودشان برگردد و از آنها پذیرفته شده نیست. به اعتقاد معتزله، این نظر نادرست است؛ زیرا «آنچه رسولان آورده‌اند، تنها شرح و تفصیل آن چیز است که کلیت آن در عقل مقرر شده و عقل وجوب مصلحت و قبح فساد و تباهی را معین و مشخص کرده است. اما ما عقلا نمی‌دانیم که این عمل مصلحت است یا فساد و خداوند، پیامبرانی را برای ما فرستاد تا حالت و وضعیت این کارها را به واسطه آنان برای ما بشناسانند، پس سخن آنها تثبیت آنچه خداوند در عقل‌های ما نهاده و شرح تثبیت است. (قاضی عبدالجبار)

اما اهل سنت و اشعریان که با معتزلیان در این عقاید موافق نیستند، نبوت را به طور کلی براساس این سخن خدای تعالی اثبات می‌کنند: پیامبرانشان (پیامبران ملت‌های منکر نبوت) به آنان گفتند ما جز بشری مثل شما نیستیم ولی خدا بر هر یک از بندگانش که بخواهد، منت می‌نهد و ما را نرسد که جز به اذن خدا برای شما حجتی بیاوریم و مومنان باید تنها بر خدا توکل کنند. (ابراهیم ۱۱) و نظریه «منت» پایه استدلالات اهل سنت برای اثبات نبوت است. آنها می‌گویند اگر از لحاظ عقلی ثابت کردیم که جهان، سازنده و آفرید‌گار و حکیمی دارد، باید اعتراف کنیم که او دستوردهنده و بازدارنده است؛ همانند حاکم بر آفریده‌هایش؛ او در همه آنچه ما به آن اقدام می‌ورزیم و انجام می‌دهیم و می‌اندیشیم، حکم و دستوری دارد. هر عقل بشری آمادگی ندارد در دستورات خدا تعقل ورزد و حکم هر نفس بشری پذیرفته شده نیست، بلکه منت خداوند نظم و ترتیبی را در جان‌ها واجب گردانیده لذا از روی فضل و رحمت به وسیله نبوت بر آنها منت نهاده که مردم را به آنچه از وظایف و تخصص عقل درک و فهم آن نیست، برای بیان دستورات و نواهی خداوند که متضمن سعادت دنیوی و اخروی انسان هستند، راهنمایی کند.

قرآن ایمان به خدا را از وظایف عقل می‌شمارد و معتزله بر اساس مبانی خود برای این مطلب نظریه‌پردازی می‌کنند

آشکار است که گویی تفاوت بین آنها و معتزله تنها در واژه‌هاست؛ اما هر چند اشاعره با معتزله هم‌رایند که عقل به تنهایی توانایی رسیدن به شناخت وجود خداوند و اثبات نبوت را داراست، اما با آنها در این‌که وظیفه عقل با اثبات نبوت به پایان نمی‌رسد، مخالفند.

غزالی این عقیده را در سخن معروفی آورده است: عقل بر صدق و راستی پیامبر دلالت می‌کند، سپس خود را کنار می‌کشد.

اما در اینجا مراد؛ عقل به طور کلی نیست بلکه عقلی است که متکلمان آن را به کار می‌برند یعنی کسانی که وظیفه‌شان تنها در دفاع از عقیده منحصر می‌شود و روش مورد علاقه آنها بر استدلال به وسیله شاهد بر وجود غایب متکی است (یا شناخته و معلوم بر وجود ناشناخته) در نتیجه این نوع عقل نه حق دارد و نه از تخصصش است که در جزئیات امور آخرت و انواع حلال و حرام و رتبه‌های آنها بپردازد که این امور وارد حوزه تخصص فقیهان و اصولیون می‌شود؛ اینانند که بر عقل تکیه می‌ورزند آن هم نه به معنای استدلال به وسیله شاهد بر وجود غایب بلکه به معنی اجتهاد یعنی بهره‌گیری از واژه‌های متون شرعی و قیاس فرع بر اصل همان‌گونه که در کتاب‌هایشان مشخص شده است.

ریشه اختلاف بین معتزله و اهل سنت چه حنبلی‌ها و چه اشاعره در مسائل پیشین در این است که معتزلیان می‌گویند؛ خداوندی جهان را آفرید و هدفش معرفی کردن آن به عنوان دلیلی بر وجود اوست، در غیر این صورت آفریدن جهان بیهوده است و خداوند از انجام کار بیهوده، منزه و پاک است. در نتیجه، نگاه به جهان که نشانه و دلیل است، باید به اثبات صاحب نشانه که خداست، بینجامد. اما اشاعره و به طور کلی اهل سنت می‌گویند ما وجود هستی را دلیل و نشانه‌ای بر وجود خدا نمی‌دانیم مگر از راه شنیدن که قرآن است و ما را به آن دستور داده است.

اگر انسان توانایی رسیدن به شناخت خدا از طریق تامل در هستی و نظامش را دارد، پس چه وقت این عمل بر او واجب می‌شود، یعنی در کدام مرحله از مراحل زندگی؟

برخی متکلمان از جمله اشاعره اعتقاد داشتند کسی که نشانه‌های بلوغ در او ظاهر شود، (همانند محتلم شدن پسران و حیض دختران یا رسیدن به ۱۷ سالگی) شناخت خدا از طریق استدلال بر او واجب می‌شود و وظیفه پدر و مادر یا ولی‌امر است که او را درباره این مسائل آموزش دهد. اما دیگران معتقدند هر کس در قلب خود به وجود خدا اعتقاد راسخی داشته باشد، به گونه‌ای که در آن تردید نکند و به زبان عبارت لااله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله را براند و هر چه را آورده حق بداند، او مسلمان و مومن شده است. گروه اول به این دلیل شرط استدلال در سن بلوغ را برای شناخت خدا قائل شدند تا ایمان مسلمان بر اساس قناعت شخصی استوار باشد که آن نیز بر اساس اعمال قلب صورت پذیرفته است نه این‌که تنها بر تقلید فرزند از پدر که قرآن، آن را در موارد بسیاری مورد نکوهش قرار داده است.

پانوشت‌ها:

۱- در مقابل عقل فطری

۲- مراد از معقول دینی در این نوشتار، منطقی است که دین بدان صحه می‌گذارد و آن را تایید می‌کند و با نقیض آن مبارزه می‌کند.

محمد عابد الجابری

مترجم: رحیم حمداوی



همچنین مشاهده کنید