پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

جایگاه حزب در اسلام


برخی حزب را به علت تعارض با آموزه های دینی نفی و عده ای دیگر آن را پذیرفتند و گروهی معتقد به بازسازی آن بر اساس اندیشه های اسلامی شدند در این نوشتار, پیش از بررسی جایگاه حزب در اسلام, نخست نیم نگاهی به تعریف و گذار تاریخی حزب خواهیم افكند

مقدّمه

مفهوم نوین حزب كه مولود پارلمانتاریسم است، رهاورد مدرنیته است و حداكثر پیشینه آن به دو سده اخیر برمی گردد و با حزب و قبیله كه در گذشته مطرح بوده است تمایز اساسی دارد. با بسط سكولاریسم در غرب، حزب مقوله ای بود كه هدف از آن پر كردن خلأ دین و كلیسا در جامعه غربی بود. با گسترش فرهنگ غرب در سایر كشورها بسیاری از مفاهیم و از جمله حزب، كه ناشی از مؤلفه های فرهنگ غرب بود، در سایر كشورها رواج یافتند. در ایران همزمان با نهضت مشروطه، احزاب شكل گرفتند و با پیروزی انقلاب اسلامی، مناقشه درباره مقوله های فرهنگی غرب و از جمله حزب كه آیا با ارزش ها و آموزه های دینی سازوار است یا نه؟ موافقان و مخالفانی را به خود جلب كرد. برخی حزب را به علت تعارض با آموزه های دینی نفی و عده ای دیگر آن را پذیرفتند و گروهی معتقد به بازسازی آن بر اساس اندیشه های اسلامی شدند. در این نوشتار، پیش از بررسی جایگاه حزب در اسلام، نخست نیم نگاهی به تعریف و گذار تاریخی حزب خواهیم افكند.

۱. ماهیت و تعریف حزب

گفته می شود نخستین بار ادموند برك (۱۷۹۷ـ۱۷۲۹) درباره احزاب سخن گفته است. این امر پس از آن بود كه با تحولات ناشی از رنسانس، حاكمیت از آن مردم دانسته می شد.۱ پس از او جیمز مدیسن (۱۸۳۶ـ۱۷۵۰)، حزب را ضرورتی انكارناپذیر دانست. وی دیدگاه های متنوع افراد درباره حكومت، تنوع عقاید مذهبی و توزیع ناعادلانه ثروت را برترین خاستگاه این امر برمی شمرد.۲ در قرن نوزدهم احزاب شكل گرفتند.

درباره خاستگاه احزاب در غرب نگره های گوناگونی ذكر شده است.۳ موریس دورژه آن را مولود پارلمانتاریسم برمی شمرد «احزاب سیاسی همزمان با آیین های انتخاباتی و پارلمانی به وجود آمده اند و توسعه آن ها توأمان صورت گرفته است.»۴ برخی نیز حزب را ضرورتی در جهت فرایند توسعه و نوسازی غرب برمی شمرند. روند دنیوی گرایی و حذف نهادهای كلیسایی موجب خلأهایی گشت كه حزب در جهت پر كردن آن خلأها مطرح گردید.۵ دان كیوپیت دین شناس معاصر انگلیسی بر این باور است كه در جهان پیش از رنسانس، روابط افراد بر پایه كلیسا و آیین مسیحیت تعریف می شد. اما با رنسانس و فروپاشی ساختار كلیسایی، ضرورت باز تعریف روابط اجتماعی بر پایه فرهنگ مدرنیته امری گریزناپذیر بود. در این راستا حزب ساز و كاری در جهت برقراری ارتباط میان افراد معرفی گردید.۶ اشپلنگر نیز پیدایش احزاب را از مظاهر شهرنشینی جدید برمی شمرد و معتقد است از زمانی كه شهرها از روابطی كه با ولایات اطراف داشتند آزاد شدند سیاست دودمانی جای خود را به سیاست حزبی داد.۷ بر پایه نگرش ماركسیستی نیز حزب نتیجه تضاد طبقاتی است. در تبیین مفهوم حزب در فرهنگ سیاسی معاصر مشكلاتی خودنمایی می كند. مشكل نخست به تحول مفهومی آن در گذر زمان بازمی گردد. دوم آنكه، تنوّع احزاب در جوامع موجب شده است كه نتوان برای آن شاخص های مشتركی كه منطبق بر همه گونه های حزبی باشد ارائه كرد و سوم، به تفاوت بینش و نگرش كسانی باز می گردد كه درصدد تبیین آن برآمده اند. برك حزب را گروهی از افراد جامعه می داند كه با یكدیگر متحد شده و بر مبنای اصول خاصی كه مورد پذیرش همه آن هاست برای حفظ و توسعه منافع ملی می كوشند.۸ مدیسن در این باره معتقد است كه «حزب عده ای در افرادند كه چه در مقام اكثریت باشند و چه در مقام اقلیت، بر اساس منافع و یا هدف های مشترك خود كه با منافع و هدف های سایر افراد و نیز منافع و هدف های دایمی و كلی جامعه در تضاد است، با یكدیگر طرح اتحاد ریخته اند.»۹ دورژه گوید: «حزب مجموعه ای از گروه های پراكنده در اطراف كشور است كه در طریق سازمان های هماهنگ كننده به هم پیوسته اند.»۱۰ دیوید رابرتسون به این نكته اشاره می كند كه «حزب گروهی سازمان یافته از كسانی است كه دیدگاهی مشترك دارند و درصدد دستیابی به قدرت سیاسی باشند.»۱۱ با توجه به تعریف های گوناگون از حزب، به نظر می رسد می توان از طریق بیان ویژگی یا شاخص های حزب تصویر دقیق تری از حزب ارائه كرد. در این راستا برخی نویسندگان محورهای ذیل را برشمرده اند:

ـ وجود تشكیلات پایدار مركزی;

ـ وجود شعبه هایی كه با مركز پیوند و ارتباط داشته باشند;

ـ پشتیبانی مردم;

ـ كوشش برای دستیابی به قدرت سیاسی.۱۲

نقد و ارزیابی

تعریف و ویژگی هایی كه برشمردیم با گفتمان اندیشه سیاسی غرب همنوایی و انسجام دارد; زیرا همان گونه كه اشاره كردیم، روندی طبیعی را طی كرده است. در واقع، حزب زمانی شكل گرفت كه جامعه غرب از سویی از سنّت گسسته بود و از سوی دیگر، فرهنگ مدرنیته به طور كامل شكل نگرفته بود. و حزب در جهت پر كردن شكاف های اجتماعی ظهور یافت. از سوی دیگر، «حزب» دغدغه نیل به قدرت و حفظ و گسترش آن را دارد كه به لحاظ تئوریك ریشه در فلسفه سیاسی معاصر غرب دارد و می توان اندیشه های ماكیاولی، هابز و نیچه را در تبارشناسی آن برشمرد و مكتب اصالت قدرت را كه در روابط بین الملل نیز مورد توجه است در این چارچوب ذكر كرد و نكته سوم آنكه حزب اگر رهاورد مدرنیته هست، بی تردید همراه با دنیوی گرایی، اومانیسم و مبادی معرفت شناختی اندیشه معاصر پیوند خورده است و با تشكل ها، گروه ها و احتمالا احزابی كه در قبل از مدرنیته در فرهنگ های گوناگون یافت می شده اند تمایز اساسی دارد.

اگر بخواهیم «حزب» را فارغ از گفتمان فرهنگ غرب و با توجه و به دو عنصر، یعنی گفتمان اندیشه اسلامی (شیعه) و جامعه ایرانی، مورد بررسی قرار دهیم آن گاه به نظر می رسد نكات ذیل حایز اهمیت باشند:

۱. حزب در ایران بر خلاف رخداد طبیعی آن در غرب، ناشی از سیطره طلبی فرهنگ غرب و تلاش منوّرالفكرها برای به چالش كشیدن اندیشه اسلامی ظهور و بروز یافت. نخستین سازوكارهای حزبی در آغاز مشروطیت با كوشش افرادی نظیر تقی زاده شكل گرفت. وی یكی از شرایط ورود به حزب را تفكیك دین از سیاست اعلام كرد.۱۳ می توان نتیجه گرفت كه حزب و دیگر مؤلفه های فرهنگی مدرنیته در غرب یك پروسه بود و در ایران و كشورهای اسلامی یك پروژه. و چون با عقاید و ارزش های دینی در چالش بود هیچ گاه نهادینه نشد و سنّت حزبی شكل نگرفت.

۲. خاستگاه حزب در غرب با پارلمان ارتباط نزدیكی دارد. حزب در غرب از پایین به بالا شكل گرفت. در حالی كه در ایران و برخی دیگر از كشورهای مشابه، از بالا شكل گرفت. از این رو، خاستگاه حزب در دو گفتمان متمایز است. حتی امروزه كه بیش از یك سده از نخستین احزاب نشأت گرفته از قدرت سیاسی در ایران می گذرد نیز احزاب سرنوشت مشابهی دارند; چرا كه در تحولات پس از انقلاب نیز تشكّل هایی همچون كارگزاران و جبهه مشاركت بر همان سیاقی شكل گرفتند كه حزب دموكرات قوام در دهه بیست، و حزب رستاخیز در دهه پنجاه و حزب دمكرات در مشروطیت.

۳. اگر بخواهیم حزب را با توجه به اسلام و اندیشه های دینی مورد كاوش قرار دهیم به نظر می رسد در چارچوب گفتمان اندیشه غرب، تلاشی بیهوده است و ضروری است فارغ از اندیشه غرب و در پارادایم اندیشه اسلامی مفهوم سازی كنیم. اندیشه اسلامی در مقایسه با مدرنیته و اندیشه غربی دو چارچوب متمایزند كه زیرساخت و مبانی آن دو تفاوت اساسی دارند و طبعاً رو بناها و مشتقات سیاسی آن دو نیز متفاوت اند. از مبانی متمایز آن دو كه صرف نظر كنیم، برخی پیش فرض ها و ویژگی های متمایز آن را می توان برشمرد.

الف. حزب در اندیشه غرب دغدغه كسب، حفظ و گسترش قدرت دارد. این امر در ویژگی های حزب و تعریف آن نیز مورد توجه قرار گرفته است. در فرهنگ اسلامی «قدرت» از اصالت برخوردار نیست. قدرت از اهداف میانی برای مسلمانان به شمار می رود كه برای دستیابی و حفظ و گسترش آن تلاش فراوانی صورت می گیرد، اما در جهت آرمان ها، رشد و تعالی معنوی و حفظ اسلام مورد بهره برداری قرار می گیرد. از این رو، از منظر امام خمینی(قدس سره) حفظ نظام اسلامی از واجب ترین واجب ها قلمداد گردید; زیرا حكومت مقدمه ای ضروری برای بسط ارزش های دینی و برپا داشتن دیگر واجبات به شمار می رود.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.