جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نقدی برنظریات دانیل لرنر پیرامون توسعه در جهان سوم


نقدی برنظریات دانیل لرنر پیرامون توسعه در جهان سوم

راستی چرا ارتباطات و توسعه به یكی از بحث برانگیزترین موضوعات در نیمه دوم سده بیستم تبدیل شد و هیچ گاه از اهمیت و اعتبار آن كاسته نشد علت را در دو زمینه اساس تشكیل دهنده این حوزه پرقدرت باید جست و جو كرد هر كدام از این زمینه ها به تنهایی كافی است كه سهم بالایی از توجه, انرژی, هزینه و مطالعات و نظریه پردازهای جهانی را به خود اختصاص دهد

ارتباطات و توسعه یكی از چالش برانگیزترین مباحث در عرصه علوم اجتماعی، اقتصاد، سیاست و فرهنگ بوده است. از زمانی كه دانیل لرنر، جامعه‌شناس و نظریه‌پردازان آمریكایی، نخستین كتاب خود را به سفارش كاخ سفید تحت عنوان «گذر از جامعه سنتی با نوسازی خاورمیانه» در سال ۱۹۵۸ انتشار داد و در آن كوشید رسانه‌ها را به عنوان عامل و نیروی پیش برنده و توسعه در انتقال جوامع سنتی جهان سوم به شرایط صنعتی، معرفی كند تا امروز یعنی ادبیات وسیعی در این حوزه حساس شكل گرفته است كه طیف متنوعی از علایق و دیدگاه‌ها و نیز كامیابی‌ها و شكست‌ها را باز می‌نمایاید. این بحث و منازعه، مختص غربی‌ها و طرفداران اقتصاد بازار، یا سوسیالیست‌ها و ماركسیست‌های مخالف الگوی غربی نبوده است.

گرچه این گروه در دو سوی طیف گسترده چالش گران قرار دارند ولی صاحب نظران كشورهای در حال توسعه نیز صداهایی را از چهار گوشه جهان، آسیا، آفریقا و آمریكای لاتین بلند كرده‌اند كه هر روز رساتر شده است و در این میان، مفهوم‌سازی‌ها و نظریه‌پردازی‌های انتقادگران غربی و آمریكایی كه خاستگاه اولیه دیدگاه توسعه بخشی ارتباطات بوده است، جایگاهی ویژه و در خور توجه داد.

راستی چرا ارتباطات و توسعه به یكی از بحث برانگیزترین موضوعات در نیمه دوم سده بیستم تبدیل شد و هیچ‌گاه از اهمیت و اعتبار آن كاسته نشد؟ علت را در دو زمینه اساس تشكیل دهنده این حوزه پرقدرت باید جست و جو كرد. هر كدام از این زمینه‌ها به تنهایی كافی است كه سهم بالایی از توجه، انرژی، هزینه و مطالعات و نظریه‌پردازهای جهانی را به خود اختصاص دهد. بنابراین طبیعی است كه تركیب آنها، حوزه نیرومندی را شكل دهد كه نه تنها اهمیت، تازگی و تعیین‌كنندگی خود را تا به امروز حفظ كرده است بلكه به نظر می‌رسد حال‌های آغازین و هزاره سوم میلادی نیز شاهد مبحث‌های جدی و كشمكش‌های اساسی در این زمینه باشد. این دو زمینه كدامند؟

۱ـ ارتباطات

۲ـ توسعه

رشد فراگیر و روزافزون ارتباطات به ویژه در چهار دهه آخر سده بیستم به جایی رسید كه هویت اصلی این قرن را از آن خود كرد. حجم تحقیقات، مطالعات و ادبیات این رشته نیز آنچنان جهش داشته است كه با هیچ زمینهٔ دیگر قابل قیاس نیست. ارتباطات كه تا آغاز قرن بیستم، بارزترین جلوه خود را در صنعت مطبوعات متجلی ساخته بود امروز با انقلاب دیجیتال، ماهواره‌ای مخابراتی، ارتباطات كامپیوتری و سایر تكنولوژی‌های نوین ارتباطی، در پایان این قرن جهان رو به عصر اطلاعات و جامعه نرم‌افزاری وارد كرده و تمامی مناسبات و محاسبات جهانی را دستخوش تحول و دگرگونی‌های عمیق ساخت. اكنون از ارتباطات میان فردی و سنتی گرفته تا روابط بین‌المللی، اقتصاد، سیاست، فرهنگ، امنیت، اقتدار ملی، نظامی‌گری و سایر عرصه‌های زندگی، تحت تاثیر ارتباطات رنگ و جلوه‌های دیگر یافته است.

اما توسعه كه به نوعی می‌توان از آن به عنوان تمایل نوع بشر به تغییر اجتماعی، دستیابی به سطوح و كیفیت‌های بهتر زندگی و به تعبیر امروزیتر افزایش قدرت كنترل فرد بر محیط، یاد كرد، قدمتگی به دیرینگی عمرشان دارد، اما همچون ارتباطات در نیمه دوم قرن بیستم و در پی جنگ جهانی دوم تحت تاثیر دیپلماسی جدید بین‌المللی و به ویژه استراتژی آمریكا برای حضور و سلطه جهانی در كانون‌های منافع، مفهوم و اهمیتی تازه یافته و به موضوع مورد علاقه و آرمانی نه تنها دولت‌های ملی، كه بازیگران عمده بین‌المللی تبدیل شده است. توسعه در واقع، امروز، هم كلید رهایی ملت‌ها از سلطه و وابستگی و هم ابزار برقراری و تحكیم آن است، چرا كه ملت‌ها از یك سو، تا زمانی كه توسعه نیابند نمی‌توانند روی پای خود بایستند و از سوی دیگر تا روی پای خود نایستند و به درون خویش، نگاهی معنادار نداشته باشند، نمی‌توانند توسعه یابند.

بدین ترتیب، ناگفته پیداست كه چرا «ارتباطات و توسعه» این چنین در كانون توجه بین‌المللی قرار گرفته است.

●مدل اشاعه اورت راجرز

بر اثر پیشرفت‌های فنی پس از جنگ جهانی روم و اعتقاد به نقشی كه این دگرگونی تكنولوژی در توسعه اقتصادی ایفا می‌كند. مطالعات و تحقیقات مبتنی بر اشاعه و نشر نوآوری گسترش یافت.

ریشه این پژوهش به دورانی باز می‌گردد كه اشاعه‌گرایی «درصد اثبات این نكته برآمد كه تغییر در یك جامعه ناشی از تغییر مقدماتی در جامعهٔ دیگر است. به عنوان مثال «گابریل تارد» جامعه‌شناس فراشوی در اوایل این قرن در زمره نخستین افرادی بود كه اتخاذ ایده تازه بر مبنای منحنی را «اس» (S) را ارائه داده است .

طبق این مدل ابتدا گروه اندكی از افراد نوآوری را می‌پذیرند، این پذیرش سپس شتاب گرفته و هنگامی كه نهایتاً آخرین اعضای نظام به پذیرش نوآوری می‌پردازند كاهش می‌یابد.

مدل اشاعه از مدل «جریان دو مرحله‌ای ارتباط» كه ابتدا توسط كاتزولازار سفلد مطرح شد، استفاده كرده و بر این فرض اساسی استوار است كه معمولاً بیش از یك مجرا برای ارتباط برنامه‌ریزی شده ضروری است.

«صاحب‌نظران الگوی اشعاعه» توجه خورش را به جنبه‌های مختلف نشر نوآوری‌ها مانند خصوصیات فردی مساعد برای پذیرش و نشر یك اندیشهٔ نو، ویژگی‌های اجتماعی افراد و گروه‌های تأثیرپذیر در برابر پذیرش و نشر عملكردها، مراحل رفتاری كشاورزان از زمان برخورد با یك اندیشهٔ تازه تا زمانی پذیرش آن (آگاهی، ابراز عقیده، ارزیابی، گزنیش و تصمیم‌گیری)، خصوصیات پذیرندگی یك اندیشه یا عملكرد نو (انطباق، قابلیت تقسیم و تفكیك، بفرنج بودن، قابلیت انتقال و ...) و نقش‌های فردی مؤثر در نشر نوآوری در درون اجتماعی معین افراد نوآور، رهبر عقاید، فرد دیر تصمیم‌گیرنده و ...) معطوف ساختند.

از دیدگاه راجرز، دگرگونی اجتماعی (فرآیندی كه نظام اجتماعی در آن دچار تغییرات ساختاری و كاركردن می‌شود.) یا یك متغییر قریب الوقوع (در اثر محرك‌های درون نظام اجتماعی) است كه می‌توان این فرایند را به سه مرحله پیاپی تقسیم كرد:

۱ـ ابداع یا اختراع كه فرایند به وجود آمدن و گسترش یافتن ایده‌هاست.

۲ـ اشاعه كه فرایند انتقال این ایده‌ها به اعضای یك جامعه مفروض است.

۳ـ پیامد كه همان تغییراتی است كه در اثر انطباق و یا طرح نوآوری‌ها در درون نظام اجتماعی به وجود می‌آید.

بنابراین راجرز و همكارانش در میان گروهی از محققان اجتماعی قرار می‌گیرند كه معتقدند تغییر اجتماعی (و كل فرایند توسعه) به مثابه یك روند ارتباطی بهتر قابل درك است: تغییر اجتماعی ناشی از ارتباط است و پژوهش‌های متمركز بر اشاعه، موضوع فرعی پژوهش‌های ارتباطی هستند پژوهش‌هایی كه به انتقال ایده‌ها می‌پردازند. در میان ابعاد مختلف این الگو آنچه به لحاظ ارتباطی اهمیت دارد، تفكیك كارآیی مجاری ارتباط جمعی از مجاری ارتباط میان فردی است.

●نقد مدل اشاعه

مدل راجرز از این حیث كه كمتر دچار رسانه پرستی شده و ارتباط میان فردی را به عنوان مكمل عملكرد رسانه‌ها مورد توجه قرار می‌دهد، دارای قوت و امتیاز است. در بسیاری از متون و نظر به نیز ردپای این قاعده مبنی بر تلفیق اشكال سنتی، ارتباط یا مجاری ارتباطی میان فردی با مجاری رسانه‌های برای دستیابی به نتایج بهتر در امر ارتباطات توسعه بخش و تقلیل پیامدهای منتهی دیده می‌شود.

اما آنچه در مدل راجرز انتقال‌پذیر است. تاكید بر نشر نوآوری و در واقع زوال شیوه‌های و دگرگونی كامل شرایط اجتماعی سنتی است. او همواره بر این نكته تاكید می‌كند كه رسانه‌ها باید با كمك مجاری ارتباطی میان فردی نوآوری‌ها (در ابعاد مختلف فنی، انسانی) را اشاعه دهند و ساختارهای موجود را دگرگون كنند.

از آنجایی كه این الگو نیز در چارچوب الگوی لیبرال ـ سرمایه‌داری می‌گنجد، مشكل و مانع توسعه را در درون جوامع و در شخصیت افراد سنتی جست و جو می‌كند و تمام هم آن تغییر آنهاست. در این چارچوب ضمن نادیده گرفتن اثرات منتهی رسانه‌های جمعی هم از حیث تكنولوژی و هم از حیث محتوا به اشكال سنتی ارتباطات اهمیت نمی‌دهد در حالی كه تجربه نشان داده است كه تاكنون مشكل توصیه شدهٔ استفاده از رسانه‌ها كه امروزه نیر در اكثر مناطق و كشورها معمول است از لحاظ فكری و رفتاری منجر به ایجاد عدم تعادل در مكانیزم‌های اجتماعی و اقتصادی شده و ساختارهای فرهنگی فرهنگی را مخدوش كرده است.

●الگوی ارتباطی و توسعه

كتاب گذر از نوگرایی

با بررسی سمت‌گیریهای متفاوت سیاسی ـ فلسفی و اجتماعی ـ اقتصادی كه در طول تاریخ در قبال توسعه و ارتباطات وجود داشته است و پس از بررسی آثار گوناگون مربوط به رابطه ارتباطات و توسعه اینك سه الگوی اصلی را كه از دهه ۱۹۵۰ در كانون بحث‌های آكادمیك، حرفه‌ای و در مركز بحث‌های برنامه‌ریزی قرار داشته است، ارائه كرد:

۱ـ الگوهای لیبرالی ـ سرمایه‌داری

۲ـ الگوهای ماركسیستی ـ سوسیالیستی

۳ـ الگوهای وحدت‌گرا ـ رهائیبخش

●الگوهای لیبرالی ـ سرمایه‌داری

الگوهای لیبرالی، نخستین مجموعه مسلط در الگوهای ارتباطی و توسعه‌اند.

این الگوها كم و بیش بر مفهوم نوگرایی و نظامهای غربی اقتصادی سرمایه‌داری مبتنی هستند.

الگوهای لیبرالی عمدتاً از نظریه‌های اجتماعی ـ اقتصادی «ماكس‌وبر» ریشه می‌گیرد. آثار وبر به بروز نظریه‌های «پیوستگی» افرادی چون «مك كلند و هیگن» در زمینه «مدیریت اقتصادی» منجر شده است. بطور خلاصه، این نظریه‌ها بر نقش نخبگان اقتصادی در توسعه تأكید می‌ورزند. و به عناصر اطلاعات آن و نوآوری توجه ویژه‌ای مبذول می‌دارند.

بر طبق نظریه كمك كلند اوج‌گیری سرمایه‌داری نتیجهٔ مستقیم جنبش پروتستان نبود. از نظر وی قدرت گرفتن سرمایه‌داری ناشی از این حقیقت بود كه مكتب پروتستان به مثابه یك چهارچوب مذهبی و اخلاقی ضرورت دستیابی به موفقیت را در میان پیوان خود رونق داد. این مسئله به نوبهٔ خود به وجود مدیران اقتصادی و در نتیجه به رشد اقتصادی انجامید. در نیاز دستیابی به موفقیت» در این چارچوب به مفهوم داشتن انگیزه شخصی (زن و مرد) در راستای اثبات خویشتن است. مك كلند مدعی است كه «نیاز دستیابی به موفقیت» قویاً به رشد اقتصادی و توسعه مربوط است.

در حقیقت این نظریه بر این باور است كه با تزریق «نیاز دستیابی به موفقیت» به جامعه از طریق زیرساختهای ارتباطی» الگوهای اجتماعی شدن و آموزش، می‌توان برای توسعه اقتصادی انگیزه به وجود آورد.

نظریه مدیریت اقتصادی «هیگن» بر این باور است كه تغییر ساختار اجتماعی و رشد اقتصادی اساساً از كاركردهای شخصیت و انگیزه‌های روان‌شناسانه ناشی می‌شود. مك كلند نیز در این مورد با «هیگن» هم عقیده است. هیگن معتقد بود كه رشد اقتصادی فقط هنگامی عملی می‌شود كه شخصیت سنتی، خودمداری، خمد كم‌بینی واشبدار شدید جای خود را به یك ساختار نوین‌تر شخصیتی، ساختار بازتر و نوآورتر بدهد. از نظر هیگن این تغییر ابتدا از محیط خانه و الگوهای پرورش كودك آغاز می‌شود، به این ترتیب رفتار ارتباطی در ساختار خانواده و نخستین مراحل اجتماعی شدن از مهم‌ترین جنبه‌های این پدیده به شمار می‌آیند.

الگوی لیبرالی، سرمایه‌داری توسعه اساساً یك الگوی رشد است. كه از چهار عامل اصلی زیر تشكیل شده است.

۱ـ رشد اقتصادی از طریق صنعتی شدن، و شهرگرایی به موازات آن

۲ـ تكنولوژی سرمایه بر كه اساساً از كشورهای توسعه یافته وارد می‌شود.

۳ـ برنامه‌ریزی متمركز عمدتاً از سوی كارشناسان مالی و اقتصادی به نحوی كه راهنمای توسعه باشد و به ان شتاب دهد.

۴ـ طرح این موضوع كه ریشه توسعه نیافتگی عمدتاً در خود كشورهای رو به توسعه است.

نقش ارتباطات در این الگو آشكار است: انتقال تكنولوژی از كشورهای توسعه یافته صنعتی برای دگرگونی از طریق ایجاد «فضای نوگرایی» در میان ملل كمتر صنعتی و كمتر توسعه یافته.

الگوهای لیبرال سرمایه‌داری از جنبه فلسفی و سیاسی از تفكرات لیبرال افرادی چون «جان استوارت لاك»، «توماس جفرسون» و «جیمز مدیسون» مایه می‌گیرد. ریشه‌های این منجر به در قرن شانزدهم به وجود آمد. و قرن هفدهم اصول سیاسی و اقتصادی آن را گسترش داد. و قرن‌های هجدهم و نوزدهم شاهد عملكرد و رشد آن بود. با آغاز قرن بیستم، نظرات دمكراتیك لیبرال به بخش‌های وسیعی از جهان سرایت كرد.

یكی از ویژگی‌های این الگوها این است كه به طور كلی به شكل‌های سنتی ارتباطات اهمیت نمی‌دهند. تاكید این الگوها بر بوركراسی، منطقی نهادهای رسمی و نظام‌های نوین حكومتی ضرب است.

الگوهای لیبرالی ـ سرمایه‌داری توسعه، بر مفاهیم پایه‌ای «آزادی فردی»، «حق رای زنان در سراسر جهان»، «حاكمیت مردمی»، «عرضه آزاد عقاید و كالاها» و «تفكیك قوای سه‌گانه مقنند، قضاییه و مجریه» و رسانه‌های مردمی به مثابه قوم چهارم استوارند.

دکتر علی گرانمایه پور

فهرست منابع

ـ رسانه سال یازدهم، شماره دوم,سید نورالدین رضوی‌زاده.

ـ جامعه شناسی وسایل ارتباط جمعی، ژان كازنو مترجم : دكتر باقر سا روخانی ،دكتر منوچهر محسنی

ـ گذر از نوگرایی دانیل لرنر،ترجمه یونس شكرخواه

ـ رسانه سال دوازدهم شماره دوم ،محمد مهدی فرقانی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.