دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

صلح , نه جایزه ی صلح


صلح , نه جایزه ی صلح

شکی نیست که یکی از ضروری ترین نیازهای بشریت صلح است علاوه بر زیبایی معنوی و ارزش انسانی صلح, کارکردهای اقتصادی صلح نیز آن را به یکی از مبرم ترین نیازهای بشر مبدل ساخته است

یکی از مهم‌ترین نکاتی که باید هنگام تعیینِ تقدم و تأخر اعمال خود به آن توجه داشت، نقش و وظیفه‌ی افراد در جامعه‌ی مربوطه‌شان است. آن‌چه که ضروری است باید همواره پیش‌تر و بیش‌تر از مسایل مستحب یا گفتنی مطرح و پی‌گیری شود و به هیچ بهانه‌ای نباید ترک واجب کرد. یکی از مهم‌ترین ضروریات برای روشنفکر، این است که «فراموش شده‌ها را از زیر خاک بیرون بکشد، ارتباط‌های انکار شده را برقرار کند و توجه مردم را به روش‌های جای‌گزینی جلب کند که می‌تواند جلوی جنگ و اهداف پیامد آن، یعنی تباهی انسان را بگیرد.»(۱)

شکی نیست که یکی از ضروری‌‌ترین نیازهای بشریت صلح است. علاوه بر زیبایی معنوی و ارزش انسانی صلح، کارکردهای اقتصادی صلح نیز آن را به یکی از مبرم‌ترین نیازهای بشر مبدل ساخته است. جنگ‌ها (به مثابه یکی از اشکال نفی صلح) موجب از بین رفتن منابع مادی و انسانی و ظرفیت‌های تولیدی و برخی از زیرساخت‌های اقتصادی (و حتا اجتماعی) جوامع می‌شوند. علاوه براین‌ حتا وجود حالتِ نه جنگ- نه صلح نیز (به عنوان شکل دیگری از اشکال رایج نفی صلح) موجب ایجاد و یا تداوم عدم اطمینان در بازارهای کالا، سرمایه و نیروی کار و نتیجتاً افزایش هزینه‌ی سرمایه‌گذاری و طبعاً کاهش سرمایه‌گذاری و تولید می‌شود. اما حاکمیت صلح موجب کاهش هزینه‌های سرمایه‌گذاری و افزایش رفاه اجتماعی می‌گردد. هم‌چنین صلح موجب افزایش مراودات تجاری و اقتصادی بین کشورها و بهره‌مندی ساکنین این کشورها از امکانات یک دیگر می‌گردد. برقراری صلح موجب افزایش عرضه‌ی نیروی کار و نتیجتاً کاهش هزینه‌های نیروی کار نیز می‌گردد. از طرف دیگر معمولاً جنگ‌ها (خصوصآً در شرایطی که مکانیسم بازار برکل اقتصاد حاکم باشد) موجب ایجاد تورم شدید شده و توزیع درآمد در جامعه را به‌شدت مخدوش می‌کند به‌گونه‌ای که طبقات اجتماعی شدیداً متلاطم شده و گروه‌های نو خاسته و فرصت‌طلب گسترش چشم‌گیری پیدا می‌کنند و این خود آغازی می‌شود برای تشدیدِ جنگ طبقات برای کسب سهم هر چه بیش‌تری از تولید ملی.

حال آن‌که برقراری صلح می‌تواند با ارایه‌ی تصویری روشن از آینده برای بازیگرانِ عرصه‌ی اقتصاد، موجب فروکش کردن تقاضا برای مصرف و افزایش تقاضا برای تولید (خصوصاً تولید کالاهای سرمایه‌ای) و نتیجتاً کاهش سطح عمومی قیمت‌ها و افزایش رفاه و مصرف مردم گردد. به این ترتیب ملاحظه می‌شود که صلح اثرات انکارناپذیری بر وجوه اقتصادی حیات جامعه داشته و همواره یکی از مهم‌ترین پایه‌های توسعه‌ی جوامع به‌شمار می‌رود. بنابراین نمی‌توان هیچ برنامه‌ی سیاسی و اقتصادی را بدون در برداشتن سیاست‌هایی برای بدست آوردن و یا حفظ صلح پذیرفت. جامعیت «صلح‌خواهی» تا آن‌جا است که خود به عنوان برنامه‌ای برای وحدت عمل جریانات سیاسی و اجتماعی بسیار متنوع در عرصه‌ی بین‌المللی و یا منطقه‌ای تبدیل شده است. به نظر نمی‌آید که امروزه فرد یا جریانی قدرتمند را بتوان یافت که آشکارا در عناد با برقراری صلح بوده و ریشه‌کن سازی آن را مطالبه نماید.

همه‌ی این مطالب گواهی برای حقانیت صلح‌خواهی است اما در کنار این مطلب، مقوله‌ی دیگری نیز وجود دارد که پرداختن به آن ضروری است و آن جایزه‌ی صلح است. در دنیای امروز هر ساله جوایز صلح متعددی توسط نهادهای مختلف به افراد مختلفی داده می‌شود از جمله جایزه‌ی صلح آلمان و... که در میان آن‌ها جایزه‌ی صلح نوبل از سایر جوایز معروف‌تر است. این جایزه که در اوایل قرن میلادی پیش توسط آلفرد نوبل سوئدی وضع شده است دارای شهرتی جهان‌گیر است اما ناگفته نماند که این جایزه هم‌راه با چند جایزه دیگر در رشته‌های فیزیک، شیمی، پزشکی و ادبیات و هم‌چنین جایزه‌ی بانک سوئد در علوم اقتصادی به یاد آلفرد نوبل (که سهواً جایزه‌ی نوبل اقتصاد نامیده می‌شود) همگی دارای این چنین جایگاهی می‌باشند. هر ساله آکادمی علوم کشور سوئد یک یا چند تن از برگزیدگان رشته‌های فوق را به عنوان برنده‌ی جایزه‌ی نوبل در آن رشته معرفی می‌کند. برندگان جوایز نوبل همواره از ارج و قربِ خاصی برخوردار بوده و دارای نوعی اتوریته در رشته‌ای هستند که جایزه‌ی نوبل را دریافت نموده‌اند. آن‌چه که در این میان باید به عنوان بخش ضروری وظایف خویش به آن پرداخت ادای توضیح یا تمجید از برندگان این جوایز نیست بلکه پرداختن به قسمت‌های پنهان جوایز نوبل (و خصوصآً جایزه‌ی صلح نوبل) است. درهمین راستا ذکر دو نکته در این‌جا ضروری است:

جدا از نام‌گذاری به عمل آمده برای جایزه‌ی صلح نوبل (و هم‌چنین جایزه‌ی ادبیات نوبل) و هم‌چنین نیت بانی این جوایز،آن بیش‌تر به صورت وسیله‌ای تبلیغاتی برای جهانِ سرمایه‌داری و اهرم فشار این جهان روی مخالفینش عمل کرده است. تفاسیر و مصادیقی که طی دوره‌ی یک‌صد ساله‌ی اخیر برای این جایزه ازسوی دست‌اندرکاران این جوایز ارایه شده‌اند گواه این مدعایند که این جوایز همواره به عنوانِ ابزاری برای سیاست‌های منطقه‌ای و یا حتا جهانی دولت‌های پیش‌رفته‌ی سرمایه‌داری خصوصاً دولت ایالات متحده عمل کرده‌اند.

دست‌اندرکارانِ این جایزه تا کنون بیش‌تر دغدغه‌ی حفظ مقبولیتِ بین‌المللی این جایزه را داشته‌اند تا این‌که به فکر معرفی و تشویق فعالینِ صلح باشند. به عبارت صریح‌تر در مقاطعی که به دلیل گسترش دامنه‌ی جنگ مقوله‌ی صلح اهمیتی بیش از پیش یافته بود دست‌اندرکارانِ جایزه‌ی صلح نوبل (که همواره مدعی حمایت از حقوق بشر نیز هستند) سکوت را بر هر کار دیگری ترجیح داده‌اند. به عنوان مثال در مقاطع زمانی ۱۹۱۴ الی ۱۹۱۷ (دوره‌ای که جنگ امپریالیستی اول شعله‌ور بود) و هم‌چنین ۱۹۳۹ الی ۱۹۴۴ (که با جنگ امپریالیستی دوم مصادف بود) این جایزه به هیچ کسی داده نشد!؟ (۲) تو گویی همه‌ی جهانیان جنگ‌طلب شده بودند!؟ هم‌چنین می‌توان به اعطای جایزه‌ی صلح نوبل به نلسون ماندلا و جورج دبلیو د کلرک به‌طور مشارکتی در سال ۱۹۹۳ اشاره کرد آن‌هم پس از به‌سرآمدنِ ماه عسل سرمایه‌داری با نظام آپارتاید! اعطای این جایزه حاکی از برابری جایگاه دو نظام سیاسی- اجتماعی مربوط به این دو نفر از دید دست‌اندرکارانِ جایزه‌ی صلح نوبل است ضمن این که با مشروعیت بخشیدن به نظام آپارتاید، توجیهی نیز برای حمایت دولت‌های انگلیس و آمریکا از این نظام طی سال‌های متمادی ایجاد می‌کند. نمونه‌هایی زشت‌تر از این نیز می‌توان ارایه کرد: در سال ۱۹۹۴ جایزه صلح نوبل به‌طور مشترک به یک فلسطینی (یاسرعرفات) و دو صهیونیست (اسحاق رابین و شیمون پرز) اعطا شد تا همگان بدانند که صهیونیست‌ها بیش‌تر از فلسطینیان خواهانِ صلح هستند. نگاهی به ملیتِ برندگان جایزه‌ی صلح شاید بتواند اطلاعات بیش‌تری در اختیار بگذارد: بیش‌ترین تعداد جایزه صلح نوبل به ترتیب به کشورهای آمریکا (۱۵ جایزه)، فرانسه (۹ جایزه) و بریتانیا (۷ جایزه) تعلق یافته است (۳).

نکته‌ی مهم دیگری که باید در خصوص جوایز نوبل به آن اشاره کرد همان اتوریته‌ی برندگان این جوایز است. دیرپایی این جوایز و هم‌چنین تبلیغات به عمل آمده پیرامون آن و نیز رفتار محافظه‌کارانه دست‌اندکاران آن برای گریز از انتخاب‌هایی که موجب اعتراض دولت‌های سرمایه‌داری مرکزی و خصوصاً دولت‌های انگلیس و آمریکا شود، موجب شده است تا نوعی مقبولیت در بین دولت‌های مختلف حولِ این جوایز شکل گرفته و مردم کلیه‌ی نقاط جهان این باور را داشته باشند که برگزیدگان جوایز نوبل همانا نقاط پایانی علوم و رشته‌های مربوطه می‌باشند و لذا نظرات آن‌ها هیچ‌گونه چرایی را برنمی‌تابد و نباید با نظرات آن‌ها مخالفت کرد. به این ترتیب برندگان جوایز نوبل از نوعی رویین‌تنی علمی برخوردارند.

این رویین‌تنی یا شخصیت‌سازی که طی یک قرن گذشته پیرامون برندگان این جوایز انجام شده و می‌شود آن‌چنان شدتی داشته است که حتا بسیاری از متفکران جهانِ مرکز نیز نتوانسته‌اند در خصوص آن سکوت کنند. به عنوان مثال فردریک آگوست فون هایک که در سال ۱۹۷۴ به هم‌راه پروفسور گونار میردال برنده‌ی جایزه‌ی بانک سوئد در علوم اقتصادی به یاد آلفرد نوبل (که جایزه‌ی نوبل در اقتصاد خوانده می‌شود) به هنگام دریافت جایزه‌ی نوبل اظهار داشت که اگر قبل از ایجاد جایزه‌ی نوبل در اقتصاد عقیده‌ی وی را در این مورد می‌پرسیدند با آن مخالفت می‌کرد چرا که افتخار و شهرت ناشی از دریافت جایزه‌ی نوبل موجب پیدایش اقتداری می‌گردد که در زمینه‌ی اقتصادی هیچ انسانی نباید از آن برخوردار باشد... این که کسی دستاوردها و خدمات شایانی برای علم اقتصاد داشته است دلیل نمی‌شود که در تمامی مسایل جامعه صاحب‌نظر و دارای صلاحیت باشد.

چیزی که مطبوعات و رسانه‌ها القا می‌کنند؛ به‌طوری که شخص خود در نهایت به آن متقاعد می‌شود.(۴) کافی است به یاد داشته باشیم که این سخنان از زبان یکی از راست‌ترین مدافعان سرمایه‌داری گفته شده است تا عمق مسئله‌ی شخصیت‌سازی فوق‌الذکر آشکار گردد. از طرف دیگر چند رشته‌ای بودن این جوایز و هم‌چنین ماهیت اکثر رشته‌های مربوطه (فیزیک، شیمی، پزشکی و... ) نوعی اطمینان در خصوص غیر سیاسی بودن این جوایز را در میان توده‌ی مردم ایجاد کرده است. با توجه به جمیع مطالب فوق همواره این خطر وجود داشته و دارد که برندگان جایزه‌ی صلح همانند لخ‌والسا (برنده‌ی جایزه‌ی صلح ۱۹۸۳) و یا دالایی لاما (برنده‌ی جایزه‌ی صلح ۱۹۸۹) به یکی از مهره‌های سیاست دولت‌های مرکز در داخل کشورهای پیرامونی تبدیل گردند.

مازیار صالحی

یادداشت‌ها:

(۱) ادوارد سعید، نقش روشنفکر، ترجمه حمد عضدانلو، تهران، نشر نی، ۱۳۸۰ ص ۶۰

(۲) لازم به ذکر است که در سال ۱۹۱۷ جایزه صلح نوبل به کمیته بین‌المللی صلیب سرخ داده شد تا هیچ یک از دول متخاصم مقبولیت بین‌المللی این جایزه را زیر سؤال نبرد. به همین ترتیب جایزه‌ی صلح نوبل سال ۱۹۴۴ نیز به همین نهاد تعلق گرفت. البته این نکته نیز باید یادآوری گردد که این جایزه در سال ۱۹۴۵ اعلام گردید.

(۳) این جوایز طی سال‌های ۱۹۰۱ الی ۱۹۹۵ اعطا شده‌اند و داده‌های مربوطه براساس مندرجات سایت Nobel Peace Prize استخراج و ارایه شده‌اند.

(۴) موسی غنی نژاد؛ در باره‌ی هایک، تهران، نگاه معاصر، ۱۳۸۱، ص ۱۱