پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

اخلاقیات در دوران مدرن


اخلاقیات در دوران مدرن

از منظر فلاسفه اسلامی گزاره ها به دو ساحت حکمت نظری و عملی متعلق اند حکمت نظری, هست ها یا نیست ها را توصیف می نماید مثلا علم ریاضیات یا فیزیک, متعلق به حکمت نظری است

چیستی ارزش ها بحثی است که دایره و دامنه آن بسیار وسیع است. لفظ ارزش به یک معنا ارزشهای اخلاقی را در بر می گیرد و به معنای دیگر شامل ارزش های اجتماعی و فرهنگی می شود که این مفاهیم خود با یکدیگر رابطه دارند. در ابتدای بحث، مناسب است تاریخچه ای از توجه به مفهوم ارزش های اخلاقی و چیستی آنها را ارائه نمایم.

در دوران مدرن، ارزش های اخلاقی به صورت جدی برای اولین بار مورد توجه کانت قرار گرفت. این که ارزش های اخلاقی را چگونه می توان تفسیر و توجیه نمود و همچنین ارزش های اخلاقی چه رابطه ای با دین دارند، در فلسفه کانت مطرح شد.

کانت بر این باور بود که جوهره و ماهیت اصلی دین اخلاقیات است و مفهوم “خدا” پیش فرض این موضوع است. یعنی اگر از قبل، حدود وجودی خداوند تعریف نشود مفهوم اخلاق قابل تعریف نخواهد بود. بنابر رای کانت، زندگی اخلاقی مبتنی بر وجود خداست.

پیامد مستقیم نظریه کانت این بود که با نفی وجود خدا حقایق اخلاقی تدریجا از میان می روند و زندگی ای که کانت آن را مترادف با ارزش های اخلاقی می دانست بی معنی می نماید.

نظریات کانت واکنش های انتقادی زیادی را برانگیخت. گفتیم که کانت اخلاق را مساوی با دین می دانست، در حالی که دامنه دین وسیع تر از اخلاقیات است و این برای ما مشهود است. دین شامل اعتقاداتاعمال، اخلاقیات ، فقه و ا است و تنها اخلاقیات را در بر نمی گیرد. بنابراین، این که دین فقط مساوی با ارزش های اخلاقی نیست، نقدی بود که بر فلسفه کانت وارد شد.

واکنش دیگری که در برابر نظریات کانت مطرح شد (صرف نظر از این که دین را مساوی اخلاقیات بدانیم یا ندانیم) این بود که برای ارزشهای اخلاقی چه جایگاه معرفتی را باید قائل شد. این موضوعی بود که فلاسفه اخلاق بعد از کانت آن را به جد پیگیری کردند.

● پوزیتیویسم منطقی

حتما شما شنیده اید که در آغاز قرن بیستم میلادی مکتب “پوزیتیویسم منطقی” رشد نمود. پوزیتیویست های منطقی که دلمشغولی اکثر آنها رشته های علوم پایه بود، حلقه ای را در شهر وین تشکیل داده و سلسله جلسات علمی را بنا نهاده بودند. آنها در حلقه بحثشان که به “حلقه وین” شهرت یافت به مطالعه و بحث و بررسی بر روی برخی اصول مشغول شدند. یک اصل کلی ای که آنها مورد بحث قرار دادند این بود که ملاک معنا داری گزاره ها چیست و معناداری آنها به چه معناست؟ هنگامی که شما گزاره یا جمله ای را القاء می کنید، چه شرایط و ملاک هایی برای معناداری آن دارید؟

رای پوزیتیویست های منطقی این است که تنها گزاره هایی معنا دارند که یا مورد تجربه حسی مستقیم قرار گیرند یا اینکه جز گزاره های تحلیلی باشند. آنها گزاره ها را به دو دسته تجربی و تحلیلی تقسیم می نمایند. گزاره های تجربی به واسطه تجربه و مشاهده حاصل می شوند اما گزاره های تحلیلی نتایج تحلیل عقلانی موضوع و محمول و یا مقدم و تالی قضایا هستند. به عنوان مثال گزاره های ریاضی گزاره هایی تحلیلی اند چرا که یک ریاضیدان نیازمند ابزار تجربی برای تحلیل قضایای ریاضی نیست.

پوزیتیویسم منطقی در غرب، در دهه دوم قرن بیستم رشد کرد و ده سال بعد نیز افول نمود و این افول به دلیل نقدهای بسیار جدی ای بود که بر این مکتب وارد شد. شاید بتوان گفت همین بحث چیستی ارزش ها به طور جدی پوزیتیویسم منطقی را به چالش کشید. این که ماهیت و هویت گزاره های اخلاقی چیست، سوالی بود که در برابر پوزیتیویست های منطقی قرار گرفت. به عنوان مثال وقتی می گوییم “ نباید دروغ گفت” این گزاره، گزاره ای است که نه تجربی است و نه تحلیلی. همه می دانیم که این “نباید” با تحلیل مفهومی از دروغ به دست نمی آید. همچنین از طریق تجربه نیز حاصل نمی شود، اما می دانیم که این گزاره معنادار است. پس باید چه ملاکی را برای معناداری گزاره های اخلاقی معتبر بدانیم؟

پاسخی که پوزیتیویست های منطقی می دهند این است که اصلا گزاره های اخلاقی را گزاره نمی دانند. در نظر آنها، مهم ترین ویژگی یک گزاره این است که محدوده خاصی از عالم را توصیف نموده و خبری از آن بدهد. گزاره های تجربی و تحلیلی، عالم خارج را توصیف می کنند اما سرشت گزاره های اخلاقی به گونه ای است که آنها توصیفی را از عالم ارائه نمی دهند و تنها بیانگر احساسات هستند .

وقتی شما به کسی می گویید که دروغ نگوید، منظور شما خبردادن از یک واقعیت نیست بلکه منظور شما بیان احساستان نسبت به عمل دروغ گفتن است. این دیدگاه پوزیتیویست های منطقی را شما در برخی از آراء جامعه شناسان یا روانشناسان نیز ملاحظه می کنید. مثلا فروید که شما کم و بیش با نظرات او آشنایی دارید، اصالت را به غرایز جنسی داد و تمدن و فرهنگ را تجلی غرایز جنسی می دانست.

او می گفت هنگامی که غریزه جنسی انسان ارضا نشده بلکه سرکوب می شود، این سرکوب در ضمیر ناخودآگاه انسان به صورت یک “عقده” در می آید. فروید اعتقاد داشت که ارزش های اخلاقی همان عقده های واپس زده شده اند و واقعیت ندارند.

می بینیم که از یک جهت آراء فروید با افکار پوزیتیویست های منطقی مشابهت و همخوانی دارد؛ چرا که پوزیتیویست‌های منطقی هم می گفتند که ارزش های اخلاقی واقعیتی ندارند و تنها بیانگر احساسات اند. فروید هم می گوید که این ارزش ها واقعیت ندارند و فقط بیانگر عقده های سرکوب شده هستند. در بین جامعه شناسان نیز کسی چون امیل دورکهایم، جامعه را مساوی خدا می دانست. او می گفت که خدا چیزی بیش از جامعه نیست. جامعه برای اینکه اعضا خود را کنترل و هویت خویش را حفظ نماید، مفهومی به نام خدا را خلق کرده تا بتواند در وجدان اعضاخود نفوذ کند و به بقاء خویش ادامه دهد. دورکهایم نیز بر این باور بود که ارزش های اخلاقی واقعیت ندارند و اینها را جامعه خلق کرده است تا بتواند هویت خویش را حفظ نماید. نقطه اشتراک دورکهایم با پوزیتیویست های منطقی در اینجاست که او نیز اخلاقیات را واقعی نمی داند بلکه آنها را بیانگر احساسات جامعه برمی شمرد.

● دیدگاه شهود گرایانه

دیدگاه دیگری که در قرن بیستم و تقریبا به موازات طرح آراء پوزیتیویست های منطقی ارائه شد، به شهود گرایی شهرت یافت. جی مور انگلیسی، فیلسوف اخلاق و هم بحث برتراند راسل، کسی بود که این دیدگاه را مطرح ساخت. در نظر مور، گزاره های اخلاقی، گزاره های توصیفی اند و از عالم واقع گزارش می دهند. از دیدگاه او عالم خارج محدود به عالم تجربه نمی شود بلکه واقعیت های دیگری چون واقعیت های اخلاقی نیز در عالم خارج وجود دارند.واقعیت های اخلاقی، واقعیت های تجربی نیستند که حاصل علوم تجربی باشند، بلکه واقعیت هایی شهودی و بدیهی اند. البته بنابر نظر مور تمام ارزشهای اخلاقی بدیهی نیستند.

تعدادی از آنها بدیهی اند و بدون چون و چرا پذیرفته می شوند و تعدادی نیز بدیهی نیستند اما به نحوی بر هما نارزش های بدیهی مبتنی می باشند. مور باور داشت که ارزشهای بدیهی و غیر بدیهی اخلاقی خبر از عالم واقع می دهند و ساخته ذهن انسان یا صرفا بیانگر احساسات انسانی نیستند.

● دیدگاه نسبی گرایانه

در مقابل مکتب شهود گرایی مور، مکتب نسبی گرایی اخلاقی پدید آمد. نسبی گراها معتقدند که ارزش های اخلاقی نسبی اند و نمی توان به طور مطلق آنها را درست دانست. ممکن است ارزش های اخلاقی در یک محیط راست و درست باشند و در محیطی دیگر دروغ و نادرست. عمده ترین اشکالی که مکتب نسبیت گرایی دارد این است که دامنه نسبی گرایی خیلی وسیع نیست و نمی توان گفت همه ارزش های اخلاقی نسبی اند.

بسیاری از ارزش های اخلاقی مطلق اند؛ به این معنا که در تمام فرهنگ ها و آئین ها قابل قبول هستند؛ مانند مفهوم عدالت. ما می پذیریم که از مفهوم عدالت در مکاتب گوناگون تلقی های متفاوتی وجود دارد، اما در فرهنگ ها و جوامع مختلف، چه اسلامی چه مسیحی و چه یهودی و حتی جوامع غیردینی عدالت واژه ای پسندیده است.

● دیدگاه هدایت گرایانه

دیدگاه دیگری نیز در قرن بیستم با عنوان دیدگاه تجویزی یا هدایت گرانه شکل گرفت. این دیدگاه را اولین بار فیلسوفی به نام “هیر” مطرح نمود. هیر بر این باور بود که گزارههای اخلاقی بر خلاف آنچه پوزیتیویست های منطقی می گفتند، توصیفی اند اما نه مثل آنچه که مور می گفت، او نظریه میانه ای را مطرح کرد. مثالی که او می زند این است که وقتی من به شما بگویم در را ببندید، در این جا هیچ واقعیتی نیست که این گزاره از آن گزارش دهد.

من احساسات خود را نیز با این قضیه بیان نمی کنم بلکه می خواهم شما را به انجام عمل خاصی هدایت کنم. از منظر دیدگاه هدایت گرایانه، سرشت ارزش های اخلاقی در این است که انسان را به انجام یک عمل خاص هدایت نماید.

دکتر علیرضا قائمی نیا


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.