چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
موسیقی ایران
موسیقی سنتی ایران، روحانی است و یک عمر مجاهدت میطلبد. موسیقی ایران ریشه در عرفان دارد. از این روست که موسیقی حال است، تهذیب نفس است و عبادت است. بسیاری میگویند که موسیقی ایران غمگین است. درست است! اما این غم غمیست که ندهم چنین غمی را به هزار شادمانی. هنگامی که به قطعهای از تار استاد شهناز، نی استاد کسایی، سنتور استاد پایور، آواز استاد شجریان و ... گوش میدهیم، حالتی به انسان دست میدهد کهمطربی کز وی جهان شد پرطرب ـ رسته زآوازش خیالات عجب
از نوایش مرغ دل پران شدی ـ وزصدایش هوش جان حیران شدی
به نظر من، موسیقی ایران را نمیتوان با موسیقی ملل دیگر مقایسه کرد؛ هرچند که بسیاری معتقدند موسیقی کلاسیک اروپا وسیعتر و گستردهتر از موسیقی ایران است، اما حال و هوا و روحانیتی که در موسیقی سنتی ایران هست در هیچ جایی پیدا نمیشود. یکی از استادان موسیقی کلاسیک در ملاقاتی با مرحوم استاد صبا گفته بود: «موسیقی ایران در مقایسه با موسیقی کلاسیک، مثل قطرهایست در مقابل دریا». استاد صبا در جواب گفته بود: «درست است، اما این قطره، اشک است».
شاید خیلیها فکر میکنند اینکه بسیاری از قسمتهای ردیف موسیقی ایران را نمیشود به صورت نت نوشت، نقطه ضعف بزرگ موسیقی ایران است، اما به نظر من، این نه تنها نقطه ضعف نیست، بلکه نقطهی قوت بزرگ آن است؛ زیرا زبان نت از بیان این حالات ناتوان است و این موسیقی سینه به سینه بوده و چنین نیز باقی خواهد ماند .
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب ـ بنال همان که از این پرده کار ما به نواست.
● موسیقی ایران در زمان حال
با ورود موسیقی پاپ و رشد بی رویهی آن در چند سال اخیر، متأسفانه موسیقی اصیل ایرانی تحت الشعاع این نوع خاص از موسیقی قرار گرفته است؛ اگر چه نمیتوان منكر تمایلات و ذائقههای مختلف جوانها بود، اما كم لطفی است اگر این چنین توجه خویش را از فرهنگ كهن و اصیلمان بگردانیم تا جایی كه جوان امروز چنان با آواز ایرانی بیگانه است كه تاب شنیدن آن را ندارد. یعنی قابلیت هضم آن را ندارد. افتخار موسیقی ایرانی ما و یا موسیقی كلاسیك در هر مكتب و ملتی این است كه پر از محتواست و نمیتوان از جنبهی تفنن با آن روبرو شد و این شاید خود باعث كمرنگی و رغبت كم جوانهای امروز به این مسأله شده است.
در حالی كه موسیقی پاپ یا به قولی همه فهم، دیگر مجالی برای تفكر و تأمل باقی نمیگذارد و همین تفننی بودن آن است كه برای جوان امروز شیرین و شنیدنی است. اما راه حل رسیدن موسیقی ملی به جایگاه واقعی خود چیست؟ باید مد نظر داشت وقتی فرهنگی در دل جامعهای قرار میگیرد كه با آن فرهنگ تغذیه شده، یعنی اگر چه ما میشنویم كه بتهوون، یكی از نوابغ آهنگسازی در جهان است، اما خیلیها با سمفونیهای او نامأنوس بوده و نمیتوانند با آن رابطه برقرار كنند.
این به آن معناست كه ما به اندازهی كافی با آن سبك از موسیقی كلاسیك آشنا نیستیم و به همین خاطر آن موسیقی را نمیپسندیم. در واقع، چنین اتفاقی در مورد موسیقی ایرانیمان هم در حال شكلگیری است و راه حل آن ترویج این نوع موسیقی به خصوص از رسانههای گروهی و به نحوی كه در خور شأن این موسیقی باشد، است كه متأسفانه صدا و سیما اگر نگوییم از حامیان حرفهای موسیقی پاپ است، باید اذعان داشت كه بزرگترین مؤسسهی ترویج موسیقی پاپ است.
تا جایی كه مردان طراز اول موسیقی پاپ امروز كشورمان بخش عمدهای از شهرتشان را از این رسانهی فراگیر كشوری و حتی فراكشوری گرفتهاند و دیگر آن كه بزرگان موسیقی به جای كنارهگیری از این وادی سعی در نوآوری و تربیت موسیقیدانان آینده بپردازند تا چنان كه امروز دم از شهناز و شجریان و علیزاده و مشكاتیان میزنیم، آیندگان نیز به لطفیها و پایورها و ناظریهای زمان خود ببالند.
● از كجاست و چراست كه چنینیم؟
این، حق منتقد و بلكه وظیفهی اوست كه در برخورد با هر اثر جدی و قابل توجهی، به آن بپردازد و كالبد شكافیاش كند.
در زیر چند نمونه از آنچه كه «وظایف و كاركردهای عمومی نقد است»، بر میشمارم.
نخست سنجیدن میزان توفیق سازنده در نیل به اهدافی كه خود برای كار برگزیده است. دیگر، یافتن و نمودن و شناساندن مؤلفههای كار یك آهنگساز، خواننده و یا نوازنده تا مخاطبان رفته رفته، ابتدا با بیان او و سپس با شیوهی او و در نهایت با سبك او آشنا شوند، چرا كه وانهادن و تنها گذاردن مخاطب با كار، وا نهادن اوست به امید تكرار و تكرار در شنیدن و دریافت ذوقی و حسی از هر كار و در نهایت تقلیل برداشت از اثر به نوعی لذت معطوف به سلیقه، كه این، ظلم و وهنی بزرگ به صاحب اثر و خسرانی برای مخاطبان است.
در گوشه و كنار و در این سالها بسیار میشنویم كه بسیاری كار خود را راحت میكنند و برخورد با یك كار هنری را موكول به حس و سلیقه و دریافت شخصی میكنند. این نحوهی برخورد و دریافت اما، تنها نیمی از ماجرا و پروسهی هضم و جذب موسیقی و یا هر اثر هنریست. نیمهی دیگر، مسلح كردن مخاطب به ابزار شناخت است. كاری كه در دورهی معاصر از آپولینر تا رولان بارت جان، عمر و زندگی بر سر آن نهادند.
آیا هرگز اندیشیدهایم كه چرا توانایی برخورد، دریافت، طبقه بندی، جذب و.... یك اثر فرهنگی، در مردم فرانسه یا چكها مثلا، نسبت به مردم آلبانیائی یا تركیه، نیرومندتر است؟
و آیا هرگز اندیشیدهایم كه چرا در برخی كشورهای جهان، گاهی از همان دوران دبیرستان، دانش آموزان ملزم به نوشتن نقد و تحلیل یك اثر هنری، اعم از ادبی و موسیقی و نقاشی و.... هستند؟ عمدهترین دلیل را جامعهشناسان و صاحبنظران تعلیم و تربیت در عاملی به نام درونیشدن نوعی نگاه نقادانه كه از آموزش اصول نقد و تحلیل سرچشمه گرفته و تغذیه میكند، میدانند. چنان كه اگر كسی به گوشهای از كار آنها نكتهای گرفت و احیانا چون و چرایی كرد، این نكتهگیری و پرسش را حمله به خود تلقی نكنند و بلافاصله به پاسخگویی برنخیزند و فریاد وا هنرا و واموسیقیا سر ندهند!
آنچه مرا به بازگشایی و موشكافی روانشناسی برخورد با نقد واداشته است، تجربهی تلخ و ناخوشایند و پیوسته تكرارشوندهی این سالهاست كه: هنرمندان ما به همان شدتی كه اشتهای سیریناپذیری برای دریافت تشویق و بَهبَه شنیدن دارند و از صدرنشینی و قدربینی خسته نمیشوند، بیش از آن در مقابل پرسش و چون و چرا بیطاقتاند و خیلی زود بر آشفته میشوند و پرسشگر را به نادانی و عدم صلاحیت و پرت بودن و دشمنی با موسیقی و هنر و هنرمند متهم میكنند!
یاللعجب! فارغ از این حقیقت ساده و برهان نیرومندند كه آنچه صلاحیت میطلبد، پرسش كردن نیست، بلكه پاسخ دادن است !
پرسش و چون و چرا كردن، نه تنها حق هركسیست بلكه برای ساختن پل ارتباطی بین هنرمند و مخاطب، پلیست كه هردو برای درك متقابل باید آن را بسازند و از آن بگذرند!
بسیار اندیشیدهام و سخت و دقیق در این پدیده نگریستهام و آنچه دریافتهام این است كه هرچه هنرمند مورد سؤال، موقعیت خود را متزلزلتر ببیند و در كار خود نا مطمئنتر باشد، میزان پرخاش و آشفته شدناش بالاتر است! بزرگان و استادان با صبوری و سعهی صدر پرسش میشنوند و با افتادگی و تواضع و با ذكر این كه «این به قدر وسع و دانش من است»، جواب مرحمت میكنند، چرا كه باز كردن در تفاهم و درك متقابل و موشكافی یك اثر، یقیناً باعث توفیق بیشتر هنرمند خواهد شد.
البته به شرط اینكه كار از قدرت و استحكام لازم برخوردار باشد و تحلیل و انتقاد و موشكافی را تاب آورد. از همین روست كه تازهكاران، شعبدهبازان و دغلان و نابلدان و خلاصه، آنان كه در كارشان غش وجود دارد، سخت از نقد و عیارسنجی كارشان میگریزند و بانگ دشنام بلند میكنند و لابد به این دلیل كه، سامان و ساختمان كارشان به نسیمی از موشكافی و تحلیل و آنالیز دقیق از هم میپاشد و فرو میافتد!
● چنگ
چنگ یک ساز زهی مضرابی است که سیمهای آن با یک زاویهی تنگ از بدنه به طرف گردن ساز کشیده شدهاند.
▪ چنگها در سه فرم ساخته میشوند:
چنگهای خمیده که امروزه در آفریقا و آسیای شرقی بسیار رایج است، چنگهای زاویهدار که در آفریقا نواخته میشوند و در سایر مناطق به ندرت دیده میشود و چنگهای قابدار که در سرزمینهای غیر اروپایی گاهی با آنها برخورد میشود.
▪ تاریخچهی چنگ:
چنگ، سازی بسیار کهن است که در سرتاسر جهان گسترش یافته و استفاده از آن، از نواختن موسیقی عامهپسند تا یک ساز سولو و ساز ارکستر متفاوت است. اولین چنگ کشف شده در حدود سال۲۶۰۰ پیش از میلاد مسیح ساخته شده و جالب آن که این ساز، ساختاری هنرمندانه و هوشمندانه داشته است. قطعاتی از چنگهای مربوط به همین دورهی زمانی هم در سومر و مصر، جایی که این ساز برای حدود ۲۰۰۰ سال در انواع و اقسام شکلها و اندازهها وجود داشته، کشف شده است. این گونه تصور میشود که چنگ از طریق مصر در دوران کهن به جهان غرب راه یافته و از شواهد، این گونه به نظر میرسد که حدود ۶۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، اولین چنگ به ایتالیا و یونان راه یافته است.
چنگ، اولین بار در اروپا در دست نوشتهها و نقاشیهای قرون هشت تا ۱۰ میلادی توصیف شده است. این ساز در دورانی در ایرلند بسیار محبوب شد، به طوری که در قرن دهم میلادی به عنوان سمبل ملی این کشور شناخته شد. چنگ ایرلندی یک جعبه صدا داشت که از چوب یک تکه ساخته میشد، یک ستون اصلی که به سمت خارج انحنا مییافت و بین ۳۰ تا ۳۶ رشته سیم آهنی که هم با انگشت و هم با ناخن قابل نواختن بود، به آن وصل میشد.
چنگ مدرن ارکسترال امروزی، ۴۷ رشته سیم دارد و در اشکال مختلف طراحی شده است. آخرین شکل چنگ که اصطلاحا «چنگ دو کاره» نامیده میشود، در سال ۱۸۱۰ توسط سباستین ارارد (Sebastian Erard) در شهر پاریس طراحی و ساخته شد.
این چنگ جدید به نوازندهاش امکان میدهد که Pitch هر سیم را با تغییر در پدال، در سه حالت مختلف Flat، Natural و Sharp تغییر دهد.
رشتهها به وسیلهی یک مجموعه عوامل، کوتاه یا بلند میشوند و در نتیجه Pitch آنها تغییر میکند. این مکانیزمها از پدال شروع میشود، از ستون اصلی میگذرد و به گردن ساز میرسد.
برای هر نت دو دایرهی مشبک در صفحهی خارجی قرار دارد که در زمان نواخته شدن در جهت مخالف رشتهها می چرخد. برای مثال، زمانی که پدال از حالت Flat به Natural تغییر میکند، دایره بالایی میچرخد و نت را یک نیم پرده بالا میبرد. زمانی که پدال مجدداً از Natural به Sharp تغییر میکند، نت برای بار دوم شكل عوض میکند.
▪ اجزاء تشکیل دهنده چنگ ارکستر:
ستون جلو، پایه ستون، گردن، کلید، دیسک، سیمها، جعبه صوتی، پدالها و پایهها.
● مواردی که دانستنشان سودمند است
▪ یک نوازندهی چنگ، همیشه تنها از چهار انگشت برای نواختن استفاده میکند. انگشت کوچک هیچگاه در کار نواختن این ساز به کار نمیآید.
▪ نوازندهی چنگ میتواند سیمها را به تنهایی به صورت آکورد بنوازد.
▪ بعضی از سیمها به منظور مشخص شدن، رنگی میشوند. برای مثال، کلید C قرمز است و کلید Fسیاه.
▪ پدالها باعث میشوند ارزش «تن»ها به حالت طبیعی یا به اندازهی نیم تن و یا به اندازه یک تن کامل بالا برود.
▪ وزن متوسط چنگهای نوازندگان بزرگ، حدود ۸۰ پوند (۳۵ کیلوگرم) و ارتفاع آن، حدود شش فوت (دو متر) است.
یادگار گنبد دوار / محسن غیبی
نوای دلها موسیقی ایرانی / مهدی طارمی
نقد و تحلیل موسیقی / محمد
سیب دوستی مهربانی / حمیدرضا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست