سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

حقایق درباره یک فیلمساز پنهانکار


حقایق درباره یک فیلمساز پنهانکار

نوشتن درباره یک کارگردان خاص

اول: بازی از وقتی برای من جذاب شد که دیدم به جای انتخاب یک فیلم از میان خیل بی‌شمار فیلم‌های خوبی که بعد از انقلاب ساخته شده‌اند، راغب ترم که درباره فیلمسازی بنویسم که تعدادی از مهم‌ترین و بهترین‌های این سینما را خلق کرده است. ترجیح می‌دهم به جای نوشتن از یک فیلم خاص، از یک فیلمساز خاص بنویسم. فیلمسازی که خاص‌تر از بقیه فیلم‌ها و حتی – اگر اغراق نکرده باشم – خاص‌تر از کل سینمای ایران است. آیا لازم است از این فیلمساز خاص نام ببرم و او را به شما معرفی کنم؟!

دوم: اصغر فرهادی تا اینجا – دست‌کم – چهار تا از بهترین فیلم‌های سینمای ایران را ساخته است. آنچه صحبت درباره او را برای من جذاب‌تر می‌کند، نه این موفقیت که او حداقل چهار فیلم خوب در کارنامه کوتاهش دارد، بلکه پرده برداشتن از سوءتفاهمی است که از سوی منتقدان – حتی طرفدار او – به دور او و فیلم‌هایش کشیده شده است و آن بحث جذابی است که من نامش را گذاشته‌ام: درباره.

بزرگ‌ترین سوءتفاهم و اشتباهی که در اطراف فیلم‌های فرهادی پرسه می‌زند این است که فیلم‌های او درباره دروغگویی و سوءتفاهم و پنهانکاری است. حتی یکی از منتقدان محترم – که دل خوشی از شاهکار پایانی فرهادی، گذشته – ندارد، در جایی این گونه عنوان کرد که دیگر بس است و این فیلمساز تا کی می‌خواهد با همین تم و موضوع و مضمون پیش برود و فیلم‌های تکراری بسازد. در ده‌ها نقد و نوشته و مطلبی که درباره این چهار فیلم-

چهارشنبه سوری، درباره الی... جدایی نادر از سیمین و گذشته – منتشر شده است، اگر نگاهی سرسری بیندازیم، بیشترین کلماتی که به چشم خواهد آمد همین‌هایی است که نام بردم. ولی چرا؟!

سوم: فیلم‌های فرهادی مطلقا درباره دروغگویی و پنهانکاری نیست. این اشتباهی است که از یک سو توسط منتقدانی که فیلم‌های او را به خوبی نفهمیدند، ساخته شد و از سویی دیگر توسط بدخواهانی که قصد به زیر کشیدن فرهادی با القابی همچون سیاه‌نمایی را داشتند پرورده شد. اما نگاهی دقیق‌تر به این چهار فیلم نشان می‌دهد که در فیلم‌های فرهادی، دروغگویی و پنهانکاری تنها در حد گره‌های نمایشی برای پیش بردن درام فیلم اهمیت دارد و نه بیشتر. او از این گره‌ها یا موقعیت‌ها تنها برای جلو بردن درام و ایجاد موقعیت‌های نمایشی و درگیر‌کننده برای داستان‌هایی که خلق کرده است بهره می‌برد و مضامین فیلم‌هایش آنقدر مهم‌تر و پیچیده‌تر هستند که این دروغگویی‌ها و پنهانکاری‌ها فقط در حد و اندازه اسباب و ادواتی هستند برای ۱)ایجاد موقعیت‌های ملتهب‌تر و پیچیده‌تر و ۲)پوشاندن همان مضامینی که فیلم‌ها درباره آنها هستند. همین جا هم این نکته را بگویم که این فیلم‌ها، هیچ کدام، تنها یک مضمون یا تم واحد ندارند بلکه هر کدام، از چند مضمون یا تم اصلی و فرعی تشکیل شده‌اند که من می‌کوشم درباره اصلی‌ترین این مضامین بنویسم.

چهارم: به گمان من، فیلم چهارشنبه سوری درباره تفاوت‌های بی‌شمار بنیادهای اخلاقی در خانواده‌های دوطبقه فرودست و متوسط جامعه است. البته در فیلم، ظاهرا فقط خانواده طبقه متوسط به تصویر کشیده شده است. اما فیلمساز با گذاشتن پرانتزی در ابتدا و انتهای فیلم (که ورود و خروج ترانه علیدوستی به داستان زوج درگیر را نشان می‌دهد) و با حضور پیگیر او در بیشتر صحنه‌های فیلم، با هوشمندی قیاسی میان این خانواده معلوم و آن خانواده مجهول صورت می‌دهد. فیلم این پرسش را مطرح می‌کند که: اولا) بنیاد‌های اخلاقی طبقه متوسط در چه حال و روزی است و دوما) آیا این بنیادها به خانواده‌های طبقه فرودست منتقل خواهد شد یا نه. پاسخ فیلمساز به این پرسش‌ها هم روشن است: طبقه متوسط با پیچیدگی‌هایی که به دلیل مناسبات و روابط درهم تنیده شهر بزرگ به دست آورده‌اند هر روز از مرزهای اخلاقی دورتر می‌شوند اما طبقه فرودست، با سادگی و معصومیتی که خاص مکان‌های دورافتاده است (توجه کنیم به مسافتی که با موتور، اتوبوس و ماشین برای وصل این دو نقطه به هم طی می‌شود) کمتر مجال ورود به این آشفتگی‌های اخلاقی را دارند.

درباره الی... اصلا درباره تغییر طبقه است: داستان فردی که تلاش می‌کند طبقه فرودست را پشت سر بگذارد و خودش را وارد طبقه متوسط کند. فیلم این پرسش را مطرح می‌کند که اگر کسی بخواهد طبقه خودش را به مکانی بالاتر منتقل کند، چه اتفاقی برایش خواهد افتاد؟ و باز هم پاسخ فیلمساز مشخص است: او در دریایی بی‌انتها، مخوف و بی‌هویت گم و گور خواهد شد و با از دست دادن تمامی هویت شخصی و فرهنگی‌اش، دیگر هیچ نشانی از او باقی نخواهد ماند.

جدایی نادر از سیمین، مسائل ذهنی کارگردان را اندکی پیچیده‌تر به تماشاگران و مخاطبانش منتقل کرد: اینکه اگر در جامعه‌یی دو جریان و نحله فکری، اعتقادی و رفتاری وجود داشته باشد، درگیری و تخاصم میان آنها تا کجا پیش خواهد رفت؟ آیا برای این دوگانگی امکان وصلی وجود خواهد داشت؟ و با این وضعیت، آینده این جامعه و نسل بعدی آن چه خواهد شد؟ پاسخ فیلمساز نیز به همین سیاق، پیچیده‌تر، ابهام‌آمیزتر یا نامشخص‌تر است. شاید حتی بتوان با اندکی بدبینی به این نتیجه رسید که حتی پاسخی هم برای پرسشی که مطرح می‌شود، وجود ندارد و این‌بار فیلمساز ما را با پرسشی بدون پاسخ تنها می‌گذارد.

و در انتها می‌رسیم به گذشته که با رویکردی یکسر متفاوت با فیلم‌های قبلی (به این دلیل واضح که فیلم، دیگر تنها درباره جامعه ایران نیست و پرسشی جهانشمول‌تر را بیان می‌کند) این مضمون را طرح می‌کند که اگر ما در باب کارهایی که در گذشته مرتکب شده‌ایم متاسف نباشیم و برای جبران آنها – ولو با طلب بخشش- نکوشیم، چگونه زندگی خود را تباه کرده‌ایم. به زعم فیلمساز، در این جهان، تنها کسانی که جسارت اعتراف به گناه و طلب بخشش را دارند، رستگار خواهند شد (سمیر / طاهر رحیم) و کسی که همواره در حال توضیح دادن یا توجیه کردن گناه خویش است، بازنده اصلی‌ای است که تنها با چمدانی، راه آمده را بازخواهد گشت و چیزی از این دنیا نصیبش نمی‌شود (احمد / علی مصفا).

پنجم: فرهادی فیلمسازی پیچیده، با مضامینی فکر شده و – البته – پنهان است که مضامین خود را نه تنها فریاد نمی‌زند، بلکه حتی به عمد، آنها را از چشم اغیار (چشم آنهایی که تاب یا توان دیدن این حقایق را ندارند) پنهان می‌کند. این پنهانکاری شاید، تنها پنهانکاری واقعی‌ای باشد که می‌توان در فیلمساز ما آن را جست‌وجو کرد. او همچنان با استفاده از پنهانکاری‌ها، درام خودش را پیش می‌برد اما همواره آگاه است که پنهانکاری، هیچگاه مضمون اصلی درام‌هایش نشود.

شاهرخ دولکو