چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
فیلمساز اهل دل
کیومرث پوراحمد را سالهاست که می شناسیم، شاید از وقتی که خودمان را شناختیم. آلبوم تمبر آغازگر آشنایی تلویزیونی ما با پوراحمد بود و بعد ها او را در سینما با شکار خاموش بیشتر و بهتر شناختیم. آن روزها دوران کودکی نسل ما بود و سینما هنوز آنچنان برایمان جدی نشده و خیلی زود بود تا نام کارگردان ها را بخاطر بسپاریم.
حکایت دوستی ما با پوراحمد بر می گردد به چند سال بعد. زمانی که به مدرسه می رفتیم و با شوق و ذوق نوشته هایی که بر صفحه ی تلویزیون نقش می بست را می خواندیم و از همین روزها بود که نام کیومرث پوراحمد به حافظه ی بلندمدت ما پیوست، از قصه های مجید!
روزهای جمعه که می شد میخکوب مقابل تلویزیون می نشستیم تا پوراحمد یکی از نوشته های ساده و جذاب هوشنگ مرادی کرمانی را برایمان به تصویر بکشد. مجید و بی بی را از صمیم قلب باور کرده بودیم، دوستشان داشتیم و دنیای آنها را از دنیای کوچک خودمان جدا نمی دیدیم. با آنها می خندیدیم و همراهشان می گریستیم. ناخوداگاه روابط میان این مادربزرگ دوست داشتنی و نوه ی بازیگوشش را با رابطه ی خود و مادربزرگ خویش قیاس می کردیم و اندک اندک به مقایسه ی عالم تصاویر و دنیای واقعیت می پرداختیم.
بعد از قصه های مجید، نوبت به خواهران غریب رسید . حالا کمی بزرگ شده بودیم و پا به دوران نوجوانی گذاشته بودیم.حالا سینما را بیشتر می شناختیم و نیک می دانستیم کارگردان محبوب ما یک قصه ی معروف که چند سال پیش در دو نیمه سیب کیانوش عیاری به گونه ای دیگر به تصویر کشیده شده بود را بازسازی کرده است.علاوه بر این بسیاری از آهنگ های خاطره انگیز قدیمی نیز بازسازی گشته و حاصل کار فیلمی جذاب با بازی دلپذیر زنده یاد خسرو شکیبایی از آب در آمده است. خواهران غریب را دیدیم و از آن خوشمان آمد. فیلمی ساده و سر راست که بدون لکنت قصه اش را تعریف می کرد و ما را راضی و شادمان رهسپار خانه می ساخت.
دوستی ما با پوراحمد همچنان ادامه داشت تا به سرنخ رسیدیم. این بار کارگردان عزیز ما دل از دنیای بچه ها کنده و وارد دنیای آدم بزرگ ها شده بود و یک سریال پلیسی ایرانی ساخته بود. جهانبخش سلطانی را در هیبت کارآگاهی نه چندان باهوش اما طناز و زیرک، باور کرده و با داستانهایش خو گرفته بودیم. سرنخ به واقع یک شاهکار نبود اما در زمان خودش از استانداردهای تلوزیون فراتر بود و بازیگران بسیاری را به دنیای سینما و تلویزیون معرفی کرد که در راسشان می توان از محمد رضا فروتن نام برد که چندی بعد به یکی از ستاره های قابل اعتنای سینمای ایران مبدل گشت.
تا اینجا با پوراحمد فقط دوست بودیم، اما زمانی رسید که بی اختیار عاشقش شدیم، و آن زمانی بود که تیتراژ پایانی شب یلدا بر پرده ی نقره ای نقش بست. پس از تماشای شب یلدا بود که انگار تازه فهمیدیم که پوراحمد کیست و چه توانایی هایی دارد.
شب یلدا حدیث نفس پور احمد بود. چیزی که او با تمام وجود درک کرده بود و برای به تصویر کشیدنش نیازی به تخیل و رویا پردازی های آنچنانی نداشت. شب یلدا خود خود زندگی بود و اینجا بود که مثل همیشه ثابت شد که سینما عین زندگی است. شب یلدا اوج جسارت پوراحمد بود. کار در یک لوکشین کوچک همراه با پرسوناژهای محدود جسارتی می خواهد که از عهده ی هر کسی بر نمی آید. اما پوراحمد این جسارت را داشت و این چنین شد که شب یلدا یکی از بهترین های تاریخ سینمای ایران لقب گرفت و محمدرضا فروتن خود را در قامت یک ستاره واقعی مطرح ساخت.
در ادامه پوراحمد با رویکردی گیشه گرایانه، مدد جستن از ستارگان پولساز سینمای ایران (نظیر محمدرضا گلزار و نیکی کریمی) را در دستور کار خویش قرار داده و فیلم های گل یخ و نوک برج را کارگردانی کرد. فیلم هایی که علاوه بر نظر نامساعد منتقدان، در گیشه نیز چندان توفیقی به دست نیاورده تا پوراحمد با بیان جملای نظیر «زخم عمیق تر از این حرف هاست» شادابی همیشگی اش را از دست رفته ببیند.
ما نیز دیدگانمان را بر این دو فیلم بستیم و مشتاقانه در انتظار ماندیم تا کارگردان محبوبمان به خودش بیاید و همانی شود که از او انتظار می رود. با ساخت اتوبوس شب این اتفاق خیلی زود به وقوع پیوست. فیلمی صادقانه و بی غل و غش از کارگردانی که حتی در پرانتقادترین فیلم هایش نیز از مدار صداقت خارج نشده است.
اتوبوس شب، در زمره ی آثار ضد جنگ سینمای ایران قلمداد می شد. فیلمی که آشکارا پدیده ی جنگ را نکوهش و موجودیت آن را از اساس زیر سوال می برد. از این منظر فیلم، مرزهای جغرافیایی را در نوردیده و موضوعی جهان شمول را مطرح می سازد.
فیلم روایتگر داستان پسرکی است که مامور می شود ۳۸ اسیر عراقی را توسط اتوبوسی به آن سوی جبهه انتقال دهد. تقابل و کشمکش های میان عیسی (مهرداد صدیقیان) و راننده ی اتوبوس (خسرو شکیبایی) از همان صحنه های ابتدایی فیلم رخ می نماید و در ادامه به موتیف بامزه و جذاب فیلم تبدیل می گردد. «چرا می کشیم؟» مهمترین پرسش فیلم است که در یکی از معدود صحنه های خشونت بار فیلم از زبان عیسی بیان می شود.
مساله ای که در ادامه به مهمترین دغدغه ی آدم های فیلم بدل می شود تا جایی که راننده ای که پسرش را در اسارت دشمن می بیند، از دوستی همیشگی مردمان دو کشور می گوید و اسیر عراقی نیز از روابط صمیمانه ی فی ما بین طرفین سخن می راند . علاوه بر این رفتار انسان دوستانه ی ایرانی ها که در صحنه های آب و سیگار دادن به اسراء و رسیدگی به اسیر مبتلا به بیماری صرع تجلی می یابد با معالجه ی رزمنده ی ایرانی توسط دکتر عراقی پاسخ داده می شود تا دوستی میان ملت ها با شدت و حدت بیشتری به معرض نمایش گذاشته شود.
در عین حال به نظر می رسد پوراحمد در به تصویر کشدن این دوستی، اندکی اغراق را زمینه ی کار خویش ساخته است. اگرچه تغییر و تحول ناگهانی خطرناک ترین اسیر عراقی، فاروق (محمدرضا فروتن) از نظر دراماتیکی ایده ای جذاب و بکر به نظر می رسد و حتی از رویدادی واقعی وام گرفته شده، ولی در قالب کنونی چندان باورپذیر از آب در نیامده است. همچنین مساله مجبور ساختن حزب بعث بر حضور عراقی ها در جنگ و حتی استفاده از نیروهای کشورهای دیگر این سوال را در ذهن متبادر می کند که اگر واقعیت اینگونه بوده چگونه عراق در طول جنگ هشت ساله با مشکل عظیم تامین نیرو مواجه نبوده است؟
اصرار پوراحمد در پرهیز از نمایش صحنه های خشونت بار در یکی دو سکانس فیلم به وضوح دیده می شود. جایی که فیلمساز در سکانس شهادت عماد، آگاهانه از به تصویر کشیدن صحنه خودداری کرده و تنها به صدای انفجار و جستجوی نافرجام به منظور یافتن وی اکتفا می کند. همچنین استفاده از فیلمبرداری سیاه و سفید ایده ای موفقیت آمیز قلمداد می گردد. چه از یک سو می تواند به طور ضمنی نشانی از سیاهی ذات جنگ و ادم های سفید جنگ را در خود داشته باشد و از سوی دیگر در کاستن از تلخی و سیاهی جنگ و ترسیم فضای مطلوب کارگردان نقش بسزایی را ایفا می کند.
در عین حال اتوبوس شب بازگشت شکوهمند بازیگری است که تا سال متهم به تکرار شاه نقش هامون بوده و به سادگی ارزش های بی بدیلش نادیده گرفته می شد. زنده یاد شکیبایی نقشی به ظاهر کم اهمیت و پیش پا افتاده را آنچنان خلاقانه جان می بخشد که آشکارا به یکی از نقاط قوت فیلم بدل می گردد.
اتوبوس شب از جهات بسیاری یادآور تحسین شده ترین فیلم کارنامه سینمایی پوراحمد است. لوکیشنی کوچک به وسعت یک اتوبوس و استفاده از کاراکترهایی محدود و بهره جستن از داستانی ساده و نه چندان پر پیچ و خم، شب یلدایی دیگر را در ذهن تداعی می کند. فیلمی که بارزترین خصوصیتش حکمرانی «دل» فیلمساز بر جای جای آن است و اینک به نظر می رسد رمز موفقیت پوراحمد در اتوبوس شب نیز این است که فیلمی دلی را کارگردانی کرده و بدین طریق توانسته است احساس تماشاگر به شدت احساساتی ایرانی را نیز همراه خویش سازد، به مصداق همان سخن معروف که هر آن چه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند
فرهاد خالدار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست