شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

پرسه یی در نیویورک جی دی سلینجر


پرسه یی در نیویورک جی دی سلینجر

داستان شهر

ادوارد کیتینگ و خیلی از قسمت های شهر نیویورک که هولدن کالفیلد در آن پرسه می زد هنوز هم سر جای خود هستند. هتل ستون در خیابان ۴۰ شرقی یکی از این جاهاست. هی با تو هستم. اردک هایی را که در آبگیر جنوبی پارک سنترال آبتنی می کنند می شناسی؟ آن دریاچه کوچولو؟ آیا ممکن است بدانی وقتی آب مرداب یخ می زند اردک ها کجا می روند؟ این سوال های هولدن کالفیلد است که بازدید کنندگان پارک هر روز از خانم سیدر میلر تاریخدان مجموعه پارک سنترال می پرسند. او می گوید؛ «هر کسی به اینجا می آید این کتاب را خوانده و این سوال ها را که در صفحه ۶۰ کتاب ناتور دشت نوشته شده است از من می پرسد. اصلاً نمی دانم چی توی سر هولدن کالفیلد می گذشت.» جواب خانم میلر به بازدید کنندگان کنجکاو فقط یک جمله است؛ «اردک ها هیچ وقت هیچ جا نمی روند.»

آقای سلینجر پیش از فرار از آن شهر شلوغ و قایم شدن در ویلای دنج خود در نیوهمپشایر، میانه خیلی خوبی با ابرشهر نیویورک داشت. او که در هارلم به دنیا آمده بود در جوانی بالاشهری شد. به قول کلاید هابرمن، خود شهر نیویورک را می توان یکی از شخصیت های رمان ناتور دشت در نظر گرفت. در زمان خود، این کتاب شبیه یک کتابچه راهنمای گردشگری در شهر بود؛ شهری تاریک، اسرارآمیز و بالغ.

پیتر جی بیدلر نویسنده کتاب راهنمای مطالعه «ناتور دشت» می نویسد؛ «با اینکه نمی توانم ادعا کنم این کتاب یک برش عرضی از شهر نیویورک باشد اما به جرات می گویم آنچه یک نوجوان از جان نیورک می خواهد از زبان هولدن بیان شده است. شاید اگر یک مرد ۴۰ساله از این شهر بازدید می کرد خیلی از این چیزها را نمی دید. اما راوی این داستان یک جوانک ۱۶ساله است.»

داستان از ایستگاه قطار پنسیلوانیا آغاز می شود (ص ۵۸) پس از طفره رفتن از «کجا به دنیا آمدم و بچگی نکبتی ام چطور گذشت». هولدن سیگاری آتش می زند و پی باجه تلفن می گردد. امروز نیویورک برای نوجوان ۱۶ساله یی که سوار قطار می شود و به این شهر بزرگ می گریزد با نیویورک زمان هولدن خیلی فرق می کند. هولدن در ایستگاه های مک کیم، مید و وایت پرسه می زد؛ جاهایی که ویرانی شان در دهه ۶۰ قرن گذشته مسوولان را به فکر حفاظت و مرمت ایستگاه ها انداخت. به قول وینسنت اسکولی معمار مسوول مرمت این ایستگاه ها؛ «آن جوان مثل یک رب النوع پا به یک ابرشهر گذاشت و این جوان ها مثل موش به آشغال دانی می پرند.»

در ضمن دیگر لازم نیست که جوانک امروزی دنبال باجه تلفن بگردد چون حتماً تلفن همراه مادر یا پدرش را کش رفته است. آقای بیدلر نقشه سفر هولدن در نیویورک را ضمیمه کتاب خود کرده است. جاهایی مثل هتل ادمونت که در شهر واقعی وجود ندارد نیز روی این نقشه مشخص شده اند. او این هتل را در خیابان ۵۰ غربی قرار داده است در حالی که در دوران هولدن کالفیلد مکان این جور هتل ها در خیابان ششم بود. در جایی هم هولدن به مدرسه مک برنی اشاره می کند؛ همان مدرسه خصوصی که خود سلینجر در آن درس خوانده بود. پس از این نویسنده افراد مشهوری مثل هنری وینکلر هنرپیشه، تد کاپل روزنامه نگار و بروس واسراستین سرمایه گذار نیز شاگرد آنجا شده بودند. اما آن مدرسه در دهه ۸۰ تعطیل شده بود.

ویل هاچمن استاد دانشگاه کانکتیکات جنوبی و نویسنده کتابی در مورد سلینجر که به زودی چاپ خواهد شد (یک همنشینی نقادانه با جی دی سلینجر) می گوید؛ «به نظرم خوبی نیویورک در آن است که به رغم تغییر سریع شهر بعضی چیزها هرگز عوض نمی شوند. یکی از دانشجویانم به من گفت بارها در پایانه گرند سنترال حس گمشدگی هولدن کالفیلدی را تجربه کرده است و مشکل گم شدن در نیویورک بی در و پیکر چیزی نیست که با گذشت زمان از بین برود.» آقای هاچمن ادامه می دهد؛ «هولدن کالفیلد نگران افتادن از لبه پیاده روها است. فکر کنم منظور نویسنده از بیان این امر اشاره به کوچک بودن او باشد. با این حال وقتی در کافه ارنی یکی از دوستان قدیمی برادرش او را به خاطر می آورد چندان ذوق نمی کند زیرا این شناخته شدن به قیمت تحقیر شدنش هم تمام می شود. به نوعی جو نیویورک او را گرفته است.»

به قول کلاید هابرمن؛ «پایانه گرندسنترال همچنان سر جای خودش است ولی قفسه هایی را که درشان با انداختن سکه قفل می شد سال ها پیش به دلایل امنیتی از آنجا برداشتند. سالن رادیویی موزیک شهر کماکان رونق سابق را دارد. به طور حتم دو موزه داستان نیز که نزدیک سنترال پارک قرار دارند سر جای شان هستند؛ موزه سینما و موزه سرخپوستان.»

با گذشت سال های سال، حتی مدت ها پس از اجباری شدن مطالعه کتاب «ناتور دشت» در مدرسه، آبگیر هنوز جایی است که اردک ها در آن شنا می کنند. تنها کسی که ممکن بود فرصتش را داشته باشد تا به سلینجر بگوید اردک ها هرگز از آنجا نمی روند، آدرین بنیپ کارمند قدیمی مجموعه بود؛ «در دوران سکونتم در کورنیش با آقای سلینجر همسایه دیوار به دیوار بودم. باید به او می گفتم که اردک ها در زمستان از اینجا جم نمی خورند.»

هتل ستون، جایی که هولدن در آن یک نوشیدنی سفارش داد. لزلی هیس کیاف صاحب این هتل می گوید؛ «بچه دبیرستانی ها به اینجا می آیند و از ما می پرسند آیا اینجا همان هتل ستون معروف است. نه اینجا همان هتل نیست چون ما بار نداریم.»

جیمز برن

ترجمه؛ نشمیل مشتاق