دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

مشکل ما در فهم قرآن


مشکل ما در فهم قرآن

کنکاشی در زبان قرآن

● مقدمه :

ما باور داریم که قرآن لفظا و معنا کلام خداست و از مقام الوهیت به پیغمبر نازل شده است.

«الحمد لله الذی انزل علی عبده الکتاب و لم یجعل له عوجا» (کهف ، ۱)

«الله الذی انزل الکتاب بالحق و المیزان» (شوری ، ۱۷)

«انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اریک الله» (نساء ، ۱۰۵)

«و انزلنا الیکم نورا مبینا» (نساء ، ۱۷۴)

«و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب» (مائده ، ۴۸)

«و انزلنا الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم» (نحل ، ۴۴)

«و هذا کتاب انزلناه مبارک» (انعام ، ۹)

«انا انزلناه قرانا عربیا» (یوسف ، ۲)

«و انه لکتاب عزیز لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه» (فصلت ، ۴۱ و ۴۲)

«انه لقول فصل و ما هو بالهزل» (طارق ، ۱۳ و ۱۴)

هیچ گونه کجی و اعوجاج در آن نیست. از روی حق و میزان و بر اساس آن نازل شده است. اساس بیان حکم در میان مردم است.

نوری است آشکار. تصدیق کننده کتب آسمانی پیشین است. وسیله هدایت و تربیت مردم است. مبارک است. عربی است. باطل در آن راه ندارد. سخن جدی است و شوخی نیست.

در عین حال قرآن به روشنی و صراحت دلالت دارد بر اینکه دست کم برخی آیات آن تأویل دارد و تأویل آن را جز خود خداوند و راسخان در علم کسی نمی‏ داند : «و لا یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم» (آل عمران ، ۷) (۱)

چنانچه به صراحت دلالت دارد بر اینکه مانند آیات محکمات ، قرآن آیات متشابه هم دارد و خداوند از پیروی کردن آیات متشابه به سختی نکوهش و منع نموده است : «منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر مشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله» (آل عمران ، ۷)

و می ‏بینیم در اوایل ۲۹ سوره قرآن حروف مقطعه آمده است که در تفاسیر و کتب علوم قرآن بیش از ۳۰ احتمال در معنای آنها داده شده و همه رجم بر غیب است و احتمال می ‏رود که آنها از آیات متشابه باشند.

و از طرف دیگر مطالبی در قرآن است که دارای پرسش ها و ابهام های فراوان است :

۱) به نظر می ‏رسد بعضی از آنها با علوم امروز سازگار نباشد ، مانند آسمان هفت گانه و آفریده شدن آدم از خاک و تولد حضرت عیسی بدون آمیزش.

۲) و بعضی دیگر اگر هم با علوم در تضاد نباشد ، ولی از روی علم و فلسفه قابل اثبات نیستند و قدری هم پذیرفتنشان برای عموم مشکل است ، مگر برای اشخاصی که ایمانی قوی و استوار داشته باشند ؛ مطالبی مانند وحی و ملک و جن و گوش دادن شیاطین در آسمان ها به اخبار غیب و رانده شدنشان به وسیله شهاب ثــــاقب (سنگ های آسمانی که مانند ستاره به نظر می‏آیند و گاهی از مدار خارج می ‏شوند و سقوط می‏ کنند) و سحر هاروت و ماروت و داسـتان تخت بلــــــقیس و تأثیر جادو «نفاثات فی العقد» (سوره فلق ، ۳) و تأثیر چشم زخم. (۲)

۳) و بعضی دیگر با وضع امروز بشر که در اثر تحول جوامع بشـــــــری و زندگی اجتماعی و شـــرایط خاص آن پیش آمده ، قابل توجیه نیستند ، مانند : ترجیح مرد بر زن در مسأله ارث و دیه و شهادت و صاحب اختیار بودن مردان در امـر طلاق و مدیریت منزل «الرجال قوامون علی النساء» ، (نساء ، ۲۴) «للذکر مثل حظ الانثیین» (نساء ، ۱۱)

جالب‏ تر از همه اینکه در آیات فراوانی مسأله ترجیح ارزشی مرد بر زن تلویحا پذیرفته شده است ، مثلاً در این آیه شریفه :

«الکم الذکر و له الانثی تلک اذا قسمة ضیزی» (نجم ، ۲۱ و ۲۲) زیرا در این آیه اشارت دارد که فرزند دختر را به خدا نسبت دادن ، یعنی قائل شدن به اینکه ملائکه دختران خدا هستند و فرزندان پسر را برای خود خواســــتن ، تقسیم بدی است ، زیرا دختر از پسر کم ارزش تر است بلکه وسیله ننگ است.

۴) و نیز آیاتی در قرآن هست که اگر معنای ظاهری آنها را بگیریم و تأویل و توجیه نکنیم با عقائد مسلم اسلامی سازگار نمی‏ باشند مانند :

«و جاء ربک و الملک صفا صفا» (فجر ، ۲۲) ، «یدالله فوق ایدیهم» (فتح ، ۱۰)، «بل یداه مبسوطتان» (مائده ، ۶۴) ، «الرحمن علی العرش استوی» (طه ، ۵)، «ثم استوی علی العرش» (اعراف ، ۵۴) ، «الله نور السموات و الارض» (نور ، ۳۵) ، «وجوه یومئذ ناضرة و الی ربها ناظرة»(سوره قیامه ، ۲۲ و ۲۳) ظاهر این آیات با مسلمات دین تهافت دارند.

۵) آیاتی در قرآن هست که مفهوم ظاهر آنها با خرد انسانی و دانش فعلی سازگار نیست ، مانند خلقت زمین و آسمان در ۶ روز (اعراف ، ۵۴) زیرا با نبود زمین و آسمان و آفتاب و ماه ، شب و روز چه معنی می ‏تواند داشته باشد ؟

۶) مشکل دیگری که در این باره به نظر می‏ رسد ، مشکلی است که در تفاسیر قرآن پیش آورده ‏اند. شکی نیست در اینکه اشخاصی در تفسیر قرآن مجید قلم زده ‏اند ، اکثرشان به قصد انجام خدمت و به نیت انجام وظیفه دینی و الهی به این عمل شریف و ارزنده اقدام کرده ‏اند و هر کس به قدر بضاعت علمی خود تلاش و کشش نموده است و حقا هم خدمت بسیار ارزنده ‏ای انجام داده و پیش خداوند ان شاءالله مأجور هستند. ولی اختلاف مشرب و سلیقه میان آنها بسیار و همین هم سبب اختلاف برداشت از آیات شده است.

این اختلاف از سویی موجب سردرگمی و تحیّر بیشتر گشته است. گروهی از مفسرین راه تفسیر مأثور را پیش گرفته ، بدان اهمیت داده‏ اند و راه های دیگر را نپسندیده ، بلکه گاهی تفسیر به رأی دانسته اند ، مانند تفسیر در المنثور سیوطی ، نور الثقلین حریزی و برهان بحرانی.

و دسته دیگر تلاش کرده ‏اند که علوم امروز بشر را از قرآن استفاده نمایند و هر جا که توانسته ‏اند یا گمان کرده ‏اند که آیه ‏ای را می‏ توان با یکی از اختراعات جدید تطبیق نمود ، تطبیق کرده ‏اند ؛ مانند تفسیر جواهر طنطاوی.

و گروهی خواسته ‏اند قرآن را به کمک مطالب فلسفی و عقلی تفسیر و توجیه کنند و گروهی مطالب ذوقی و عرفانی را داخل تفســـیر کرده و به نام تأویل و یا عنوان دیگر آن مطالب را به خدا و رسول نسبت داده ‏اند و گروهی هم مســــایل اجتماعی و سـیاسی را مدنظر قرار داده ‏اند ، هر آیه را که مــــطابق سلیقه خود دیده ‏اند، فکر و عقیده خود را به آیه تحمیل کرده، رنـــگ فکر خود را به آیه داده و به خداوند نسبت داده‏ اند ، مانند تفسیر فخر رازی، زمخشری و بیضاوی و گروهی راه دیگر را پسندیده و انتخاب نموده ‏اند ، به طوری که برخی از نویــــسندگان این رشته بیش از پانزده روش و سبک را شمارش کرده‏ اند (۳) و این خود موجب سرگردانی و تحیر بیشتر در فهم آیات قرآن مجید شده است.

از سوی دیگر ، علاوه بر تحیر، پرسشی را موجب شده است :

آیا قرآن و یا حتی یک سوره یا یک آیه ، همه این مفاهیم گوناگون را در نظر دارد و قصدش تفهیم همه این مفاهیم یا چندی از اینهاست که هر کسی در خور فهم و درک و بضاعت علمی خود برداشت نماید ؟

اگر چنین است ، کدام یک از اینها اصیل و کدام یک تبعی است ؟ کدام تفسیر و کدام تأویل است ؟ کدام یک حجت ـ به معنی اصولی ـ است و کدام حجت نیست یا همه اصلی و حجت هستند هر کدام برای یک گروه و دسته خاص ؟

۷) مسأله ‏ای دیگر در باب مشکل فهم قرآن این است که در قرآن مسایلی مطرح شده که جنبه قومی داشته و به اعراب آن روز که در حجاز زندگی می‏ کرده ‏اند مربوط بوده است ، مانند زنده به گور کردن دخترها (انعام ، ۱۵؛ اسراء ، ۳۱؛ تکویر ، ۹-۸) و مسایل لعان و ظهار و جنگ یا ترک جنگ در ماه های حرام و تعیین وقت و وقت شناسی توسط هلال (بقره ، ۱۸۹) و همچنین پاره‏ ای مسایل شخصی و خصوصی در آن آمده است. مانند دعوای زن و شوهر و شکایت بردن زن پیش پیغمبر (مجادله ، ۱) و داستان خود رسول خدا با زن هایش (تحریم ، ۱)

طرح این گونه مسایل با جهانی بودن قرآن سازگار نیست و اینها قرآن را به صورت یادداشت شخصی درآورده ‏اند، زیرا کتابی که برای عموم مردم آن هم در همه زمان هاست نمی ‏باید این گونه مطالب در آن آورده شود.

۸) و نیز می ‏گویند در برخی سوره ها و آیات قرآن که کم هم نیستند ، خیلی به سجع اهمیت داده شده است و گاهـــی به نظر می ‏رسد که کلماتی بدون دخالت در محتوا فقط برای اینکه سجع آیات به هم نخورد آورده شده است و این کار شـاید در یک کتاب ادبی عیب نباشد ، بلکه از محسنات هم شمرده می‏ شود ، ولی در یک کتاب آسمانی که به منظور هدایت ، تربیت و شـــــناخت نازل شده است غیر لازم ، بلکه غیر مناسب به نظر می‏ رسد.

۹) و دیگر گفته شده است بعضی چیزها در قرآن هست که جز بازتاب فرهنگ آن روز در قرآن ، توجیه دیگری ندارد ، مانند تصویر بهشت و نعمت های آن از آب روان ، سایه خوش و درختان سرسبز و خرم و بوستان های پرمیوه اعم از خرما و انگور و انار که حاکی از آرزو اندیـــشی مردم آن روز عربستان است و همچنین کلمه «رؤوس الشیاطین» (صافات ، ۶۵) که در قرآن آمده است ، از این قبیل است.

۱۰) مشکل دیگری اخیرا از طرف مستشرقین و قرآن پژوهان غربی یا غرب زدگان مطرح شده است. اینها درباره اسلوب قرآن و سبک نگارش آن حرف دارند ، زیرا بارزترین ویژگی سبکی آن که در اولین برخورد با قرآن جلب توجه می‏ کند و هــــــــر خواننده را متوجه خود می ‏سازد ، ترکیب مزجی مطالب و محتوای آن است که به نظر این آقایان نامتعارف و ناپیوسته و فاقد تلائم و انسجام است. بعضی از آنها برای زدودن این عیب و رفع این نقیصه فرضی به تکاپو افتاده و فرضیه هایی را ابراز داشته ‏اند از جمله فرضیه ‏ای است که به ریچارد بل نسبت داده شده است :

«... در قرآن گاهی آیه ‏ای به صورت ترجیع بکار می ‏رود مانند جمله : «فبای الاء ربکما تکذبان»در سوره الرحمن که ابتدا در آیه های ۱۲، ۱۵، ۱۸، ۲۸ ظاهر می‏ شود و از آن به بعد به صورت یک در میان تا پایان سوره ، بدون توجه به ارتباط معنا تکرار می‏ شود. همچنین در ســـــــــوره مرسلات «ویل یومئذ للمکذبین»نیز ترجیع ‏وار بدون آنکه مقید به ارتباط معنایی باشد ، به صورت فزاینده‏ای از اوائل سوره ظاهر می‏ شود و هر چه به پایان سوره نزدیکتر می‏ شویم تکرارش بیشتر می‏ گردد ...» (۴)

و بقیه گفته او بنابه نوشته بعضی از نویسندگان این گونه تلخیص شده است :

«رخ نمودن چند آیه در وسط یک سوره به نحوی که با بقیه آیات و با فضای کلی آن سوره ها بی ارتباط است ، فقط بدین وجه قابل توجیه است که بینگاریم این قسمت بر پشت و روی صحیفه ها نوشته شده بوده و هنگام کتابت جابجا شده است و بی جا به ثبت رسیده است از جمله آیات ۱۶ تا ۱۹ از سوره قیامت «لا تحرک به لسانک لتعجل به ان علینا جمعه و قرآنه فاذا قرآناه فاتبع قرآنه ثم ان علینا بیانه»نمونه دیگر آیه ۱۷ تا ۲۰ سوره غاشیه است : «افلا ینظرون الی الا بل کیف خلقت و الی السماء کیف رفعت و الی الجبال کیف نصبت و الی الارض کیف سطحت» این آیات با آیات قبل و بعد ارتباط ندارند.» (۵)

مونتگمری وات در شرح نظریه بالا گفته است :

«می ‏توان پذیرفت که عدم تلائم و تداوم بعضی آیات یک سوره می ‏تواند به مسأله دیگر مربوط باشد نه اشتباه در بازنویسی و تدوین و بر هم خوردن توالی آنها» (۶)

آرتور جان آربری مترجم معروف انگلیسی قرآن هم در این زمینه می ‏نویسد : «قرآن از هر انسجامی که مربوط به ترتیب نزول باشــــد و نیز از هر انسجام منطقی بسی بدور است خواننده قرآن به ویژه اگر ناچار باشد که به یک ترجمه اکتفا بکند هر چند آن ترجمه از نظر زبان شــناختی دقیق باشد بی‏ شک از جسته جسته بودن و ناپیوستگی بسیاری از سوره ها حیران و هراسناک خواهد شد ، بعـضی در مقام پاسخ گویی برآمده و گفته ‏اند این ناپیوستگی مشهود ، غالبا به اشتباه هایی در نسخه های اولیه مربوط می‏ شود. من برآنم که این بافت طبیعی خود قرآن است. نوسانات ناگهانی محتوا و فحوا، اگر با دید فراگیر نگرسته شود ، مشـــکلاتی که بعضی از منتقدان را سرگشته ســـــاخته به بار نمی‏ آورد. این منتقدان دلخوش به اینند که اقیانوس فصاحت پیامبرانه را با انگشتان تحلیل و تتبع متفاضلانه خود بپیمایند. هر سـوره‏ای در خود وحدتی دارد و تمامی قرآن یک وحی واحد است و تا والاترین سطحی سازگار است» (۷)

بنابراین، یکی دیگر از مشکلات فهم قرآن ـ آنطور که گفته شده ـ جسته جسته بودن و برگزیدن سبک نامتعارف و ناپیوسته و فاقد تلائم و انسجام قرآن است که فهم قرآن را به شدت دشوار می ‏کند، به ویژه در آن دسته آیاتی که مســــأله سجع و وزن کلمات و آهنــــگ کلی آیات رعایت شده است، و به این خاطر معنا را در محظور قرار داده است.

● پس چه باید کرد و چه راه حلی را بایست پیش گرفت ؟

به نظر می ‏رسد پیش از هر چیز باید راه تفسیر صحیح قرآن را به دست آورد ، سپس باید دید این اشکالات واقعا وجود دارد یا نه ؟

و در فرض دوم تلاش و کوشش خود را برای حل مشکلات آغاز نمود پس باید پیش از هر چیز زبــــــــان قرآن را دانست زیرا تنها با آن مـی‏ توان تفسیر صحیح قرآن را به دست آورد تا ببینیم آیا چنین مشکلاتی وجود دارد یا نه ؟ از این روست که ما قبلاً بحث زبان قرآن را پی می ‏گیریم و سپس به یک یک این اشکالات گفته شده می ‏پردازیم.

اکنون می‏ پرسیم قرآن چگونه سخن می ‏گوید ؟ و زبان آن چیست ؟ در چه قالب و سیاق سخن می‏گوید و در چه فضایی از سخن پیام خود را ارائه می ‏دهد که ما با همان دید به سراغ قرآن برویم.

این بحث در علم اصول به شکل دیگری مطرح شده و دانشمندان علم اصول با عنوان (حجیت ظواهر کتاب) بدان پرداخته ‏اند ؛ ولی آنها از زاویه دیگری به مطلب نگریسته‏ اند و برای اثبات آن راه دیگری را که مناسب آن زاویه دیده است پیش گرفته اند و ما نمی‏ توانیم در حل مشکلات گفته شده به آن تلاش بسنده کنیم و برای حل این مسایل باید پاسخ پرسش بالا را پیدا کنیم.

● مفهوم زبان :

در آغاز برای روشن شدن این بحث سخنی مفهومی لازم است درباره مفهوم زبان سخن بگوییم. زبان را به چند معنا می‏ شود به کار گرفت و وقتی گفته می‏ شود زبان قرآن ، چند معنا به ذهن می‏ رسد :

۱) به معنای لغت ، مانند زبان عربی و زبان فارسی (دانستن معانی لغات ، تشخیص دادن مشترکات ، مترادفات و مشـــــتقات آن که از کتب لغت به دست می ‏آید و فراگیری قواعد صرف و نحو «گرامر») دانستن فصاحت و بلاغت و محسنات کلام، آشنایی با معانی حقیقی و مجازی، تمثیل، تشبیه، استعاره، کنایه، تخیل و مبالغه دانستن کامل یک زبان است و ...

زبان قرآن به این معنا زبان عربی است و مطابق قواعد صرف و نحو است. و بلیغ است ؛ البته عــــــــربی خالص که لغت دیگری در آن نباشد ، نیست ؛ بعضی لغات از زبان های دیگر نیز در آن یافت می‏ شود. همه اینها در فهم قرآن لازم است ، ولی کــــافی نیست ؛ یعنی تنها با اینها نمی‏ شود در همه آیات مقصود گوینده را فهمید و تشخیص داد ، بلکه به چیز دیگر هم نیاز هست زیرا اینها نمی ‏توانند مشکلات گفته شده را حل کنند.

۲) منظور از زبان ، شناسایی روش تفهیم و تفاهم از راه به دست آوردن شیوه سخن گفتن است. به این معنا که فرد در پی شناخت معانی قرآن است ، ولی نمی‏ داند برای رسیدن به مقصود ، ترجمه الفاظ و عبارات و رعایت قواعد ادبی کافی نیست. درک حــــــــقایق عالیه قرآن و دریافت معانی غیبی و ماورای این جهانی، تنها با رعایت قواعد ادبی حاصل نمی‏ گردد. در این صورت ، منظور از زبان قرآن شـــــــناخت روش دستیابی به مقصود است. این قسم همان چیزی است که در علم اصول بحث می‏ شود و سخن از وضع و دلالات می‏ شود و از قواعـــــــدی چون عام و خاص ، مطلق و مقید ، مجمل و مبین بحث می ‏گردد.

تفصیل موضوع و موارد را می ‏توان در بخش نخست علم اصول یعنی مباحث الفاظ دید و حساسیت های اصولیون را در باب مقدمات فهم صحیح کلام ، دریافت.

۳) گاه منظور از زبان، اسلوب محاوره و مستوای القای کلام و افق برگزیدن مفاهیم نسبت به سطح شنوندگان و خوانندگان است. این معنا نزدیک به آن چیزی است که در محاورات عمومی گفته می‏ شود.

چونکه با کودک سروکارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد

زبان کودکی ، از نظر واژه و ادب ، قاعده مشخصی ندارد ، بلکه منظور سطح درک مــخاطبان و افق همدلی با شــــــنوندگان است. از این رو ، نوعی سخن گفتن است که رعایت حال مخاطب و شرایط درک و فهم آنان شده باشد.

۴) گاه منظور از زبان قرآن ، یعنی برگزیدن نوعی سخن مناسب با فاهمه و فضای فرهنگی و علمی جوامع و محیط های آنان است که در قالب معین سخن می‏ گویند و از مخاطبان خود توقع دارند در آن محدوده رابطه برقرار کنند. در این نظرگاه ، زبان ها به اقسام مختلفی تقسیم شده است مانند زبان عرفی ، زبان ادبی ، زبان علمی و فلسفی و حقوقی و تاریخی ، زبان نمادین و رمز و سمبلیک.

اکنون پس از این توضیحات ، آنچه مورد نظر و بحث این نوشته است ، قسم چهارم است که می‏ خواهیم بدانیم زبان قرآن کدام است و با چه قالب و میدانی از سخن ، خداوند با مردم سخن گفته است و در چه فضایی از کلام پیام خود را ارائه داده است. در این صورت اســـــــــــت که بسیاری از مشکلات یاد شده پیشین حل می‏ شود و موانع فهم صحیح برطرف می‏ گردد.

به همین جهت برای روشن کردن زبان قرآن ، به سراغ یکایک این زبانها می‏ رویم و کنکاش می‏ کنیم قرآن در میان زبان ها، کدام یک از ویژگی های زبان های یاد شده را دارد و چه روش تفهیم و تفاهم را برگزیده است ؟ آیا روش قرآن از دیگر زبان ها مستثناست یا ویژگی های یکی از زبان های یاد شده را دارد.

▪ زبان عرفی :

زبان عرفی زبان عمومی توده های مردم در طبقات گوناگون اجتماعی از بزرگ و خردسال ، شهری و روستایی ، باسواد و بی سواد است کـه با آن زبان صحبت می‏ کنند و می‏ نویسند و مطالب خود را به دیگران منتقل می‏ کنند. این زبان در عین حال که صریح و روشن است ، ولی همه کلمات در معنای حقیقی استعمال نمی‏ شود. مجاز ، کنایه، تشبیه و تمثیل در آن بکار می ‏رود ، ولی کلا این زبان توده ‏ای و عموم فهم است. مبالغه و تسامح هم در آن به وفور بکار می ‏رود ، حتی ممکن است تا حدودی فصیح و بلیغ هم باشد ولی نوعا سطح این زبان پایین است. بی گمان قرآن با این زبان سخن نگفته است و قالب کلام در آن سطح قرار نگرفته است.

▪ زبان ادبی :

یکی دیگر از زبان ها زبان ادبی است. زبان ادبی زبانی است که ادبای هر قوم با آن زبان سخن می ‏گویند و می ‏نویسند مانند زبان مخملی سعدی در گلستان و بوستان ، حافظ در دیوانش، امرءالقیس و سید رضی در اشعار عربی ، مقامات حریری ، شاهنامه فردوسی ، داســـتان های داستایوسکی ، بینوایان ویکتورهوگو در رمان نویسی ، کمدی الهی دانته و جنگ و صلح تولستوی و آثار شکسپیر در نمایشـــــــــــنامه نویسی و آثار تاگور در ادبیات هندی.

زبان ادب زبانی است که بلندترین و بهترین افکار و خیال ها را در عالی ترین و بهترین صـــــورت ها با توجه به مقتضیات احوال و طبایع اقوام و ملل و افراد تعبیر می ‏کند. فرق نمی‏ کند که این زبان به صورت منظوم باشد یا منثور زیرا این زبان بر عاطفه و اسلوب خیال اســـــتوار است ، شورانگیز و دلرباست ، از سخن عادی والاتر است و درخور ضبط و نقل است ، برانگیزاننده غم و شادی و لذت و الم است.

دلچسب، شیرین و خوشایند است. آثاری که نقاشی ، موسیقی، خطاطی، مجسمه سازی و تماشای طبیعت هم دارد. در تعریف زبان ادبی گفته شده است : «ادیب کسی است که معانی خوب و نیک را در قالب لفظ خوب و نیک بیان کند.» (۸)

لفظی زیباست که معنی را دل نشین و جالب نشان می ‏دهد. سخن خوب گاهی منظوم است و گاهی منثور.

نثر محدودیت وزن و قافیه را ندارد نظم این محدودیت را دارد ، اما شعر کلامی است که دارای جودت معانی و دقت تعبیر و الفاظ نیک و متانت سبک و روش تخیل و تأثیر نفس و تهییج احساس باشد ؛ البته این اثر غالبی شعر است و گرنه بعضی اشعار به گونه ‏ای اســـــت که صـــدر المتألهین درباره شعر لبید گفته است :

و طرب طربا شوقیا لا حسیا حیث سمع قول لبید.

الا کل شی‏ء ما خلاء الله باطل و کل نعیم لا محالة زائل» (۹)

اعراب جاهلی که در مورد قرآن می ‏گفتند شعر است ، نظر آن جنبه تخیلی شعر بوده است. قرآن از اول تا آخر با این زبان نیز سخن گفته است ؛ لذا از قدیم گفته ‏اند : قرآن فصیح و بلیغ است ، مجاز و تشبیه و استعاره و کنایه و تمثیل ، دارد.

از باب نمونه آیه : «یا ارض ابلعی ماءک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر و استوت علی الجودی» (هود ، ۴۴) را در رتبه اول فصاحت دانسته ‏اند و هم چنین «ان ناشئة اللیل هی اشد و طأً و اقوم قیلا» (مزمل ، ۶) در عالی ترین درجه فصاحت شمرده ‏اند. همچنین آیه شریفه «غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان» (مائده ، ۶۴) و «او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق» (بقره ، ۱۹) و اعجاز بیانی و آیات بی شمار دیگر در تفاسیری که به این جهت قرآن متعرض شده ‏اند ، تذکر داده شده است.

همچنین در پاره ‏ای از معانی غیبی با این زبان سخن گفته و کلمات بلند در ظرف این زبان ریخته است مثلاً : در آیه شریفه «جاء ربک و الملک صفا صفا» همچنین «یدالله فوق ایدیهم» و «غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان» و «الرحمن علی العرش استوی» یا «ثم استوی علی العرش» با توجه به جهات ادبی از راه مجاز در حذف یا اسناد یا کلمه ، مطلب قابل حل و فهم است.

ولی باید توجه داشت در قرآن از همه اسلوب های زبان ادبی استفاده نشده است. مثلاً از پرداختن به تخیل کاملاً احتراز شده است ، مـــــگر جهت زیبایی کلام. برای نمونه از این گونه تخیل شاعر استفاده کرده است. به این ابیات توجه نمایید :

دوش رفتم به خرابات مرا راه نبود می‏زدم نعره و فریاد کسی در نگشود

یا نبد هیچ کس از باده فروشان بیدار یا که من هیچ کسم ، هیچ کسم در نگشود

این نه مسجد که به لحظه درش بگشانید یا که دیر آئی اندر صف پیش آئی زود

این خرابات مغان است در آن مستانند هندوی عیسوی و گبر و نصاری و یهود

بدون شک قرآن از این اسلوب استفاده نکرده است و از روش بینوایان ویکتور هوگو ، یا بهشت و جهنم دانته و جنگ و صلح تولستوی ؛ نه تنها استفاده ننموده ، بلکه نکوهش هم کرده است ؛ زیرا اولا قرآن کتاب تربیت و کتاب هدایت است و تربیت و هدایت با این گونه ســـــخن گفتن ، سازگار نیست. با داستان سرائی جعلی و غیر واقعی نمی‏ شود انسان را به صدق و واقع گرائی دعوت نمود. هر چند این گونه کتابــــــــــها و نوشته ها و سخن ها گاهی فواید تربیتی دارد ، ولی هرگز با یک نهضت تربیتی هدایتگر متناسب نیست. این مطلب غیر از آن است که گفته شود این سخن ها دروغ است. از این رو شایسته انبیاء نیست ؛ زیرا کسی نمی‏ گوید این ابیات حافظ دروغ است ، بلکه می‏ گوید ، نــــوعی رمز و کنایه و بکار بردن تخیل در معانی مخصوص است که با سنخ سخن وحی سازگاری ندارد.

دوش رفتم به خرابات خمار آلوده خرقه ‏تر دامن و سجاده شراب آلوده

آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش گفت بیدار شو ای رهروی خواب آلوده

شست و شوئی کن آنگه بخرابات خرام تا نگردد زتو این دیر خراب آلوده

حافظ نه به خرابات رفته و نه خمار آلوده بوده و نه شراب به دامن و سجاده او ریخته و کسی هم او را به جهت آلوده کردن دیر تعزیر نکرده است اما با همه اینها نه سخن دروغ گفته است و نه حافظ دروغگو است.

جان سخن این است که این روش متناسب با یک نهضت دینی و تربیتی و یک مکتب اخلاقی نیست.

روشن ترین دلیل این است که این روش هر چه زیبا و دلنشین و ابتکاری باشد ، ممکن است آن را یک انقلاب ادبی دانست ، ولی یک انقلاب مذهبی و اخلاقی و هدایتی نمی‏ شود به حساب آورد. با یک مقایسه مختصر میان انبیاء که خود در تاریخ بشریت گروهی با مشـــــخصات و امتیازات شناخته شده هستند با صاحبان این مکاتیب ادبی که آنها هم کم نیستند مطلب نمایان می‏ شود. مثلاً جبران خلیل جبران هر چه دارای ذوق سلیم و قریحه عالی باشد و نوشته های او زیبا، دلنشین باشد نمی شود قرآن را با نوشته او قیاس کنیم و بگوییم این ســــــبک ادبی مجاز و مشروع است پس در قرآن هم از این سبک بهره گرفته شده است.

و ثانیا این همان شعر است که در قرآن نکوهش از آن شده است : «و الشعراء یتبعهم الغاوون ، الم تر انهم فی کل واد یهیمون یقولون ما لا یفعلون» (شعراء ، ۲۲۶-۲۲۴) یا «و ما علمناه الشعر و ما (۱۰) ینبغی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین» (یس ، ۶۹) «و ما هو بقول شاعر قلیلاً ما تومنون» (حاقه ، ۴۱) «و یقولون ائنا لتارکوا الهتنا لشاعر مجنون» (صافات ، ۳۶) «ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون» (طور ، ۳۰)

«بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر» (انبیاء ، ۵) متأسفانه در پاره ‏ای از نوشته ها مانند کتاب القصص الفنی فی القرآن استفاده از این سبک به قرآن نسبت داده شده است و آن نوشته سرتاپا بی اساس است.

آیت الله موسوی اردبیلی

۱ ـ راسخان در علم در قرآن دو بار آمده است یک بار در اینجا و بار دیگر در سوره نساء ، ۱۶۲ می ‏فرماید : «لکن الراسخون فی العلم منهم و المؤمنون یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و المقیمین الصلوة ...»

۲ ـ ر.ک : تفاسیر آیه ۵۱ سوره قلم

۳ ـ ر.ک : ایازی ، سید محمدعلی ، المفسرون حیاتهم و منهجهم ، ص ۶۴- ۳۶

۴ ـ خرمشاهی ، بهاءالدین ، ذهن و زبان حافظ ، ص ۹

۵ و ۳ ـ همان ، ص ۱۱

۶ ـ همان، به نقل از مقدمه ترجمه انگلیسی آربری از قرآن مجید

۷ ـ جاحظ ، ابوعثمان ، البیان و التبیین ، ج ۱، ص ۸۱، دار و مکتبة الهلال بیروت

۸ ـ صدر المتألهین ، تفسیر القرآن الکریم ، ج ۷، ص ۲۲۲

۹ ـ توجه شود این لطیف ‏ترین تعبیری است که بکار گرفته شده است.

۱۰ ـ بحار الانوار ، ج ۱، ص ۱۰۶، به نقل از محاسن برقی

۱۱ ـ بحار الانوار ، ج ۳، ص ۲۶۴

۱۲ ـ ر.ک : ایان، باربور ، علم و دین ، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی ، ص ۲۷۷، مرکز نشر دانشگاهی ؛ ارنست کاسیرر ، زبان و اسطوره ، ترجمه محسن ثلاثی ، نشر نقره ؛ پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی ، ترجمه اسماعیل سعادت ، مرکز نشر دانشگاهی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.