سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
ایما و اشاره ها

ولادیمیر ناباکف (Vladimir Nabokov) در سال ۱۸۹۹ در سنت پترزبورگ روسیه به دنیا آمد. در کودکی سه زبان روسی و فرانسه و انگلیسی را آموخت.
در سال ۱۹۱۹ به انگلستان رفت و در سال ۱۹۲۲ از کالج ترینیتی کمبریج در رشته زبانهای رومی و اسلاوی فارغالتحصیل شد. تقریباً در همین دوره به انتشار اشعار و داستانها و مقالههایش به زبان روسی با نام مستعار «و.سیرین (V.sirin) » پرداخت. در پی حملهٔ هیتلر به اروپای غربی در سال ۱۹۴۰ به ایالات متحده امریکا مهاجرت کرد و در سال ۱۹۴۵ تبعهٔ آن کشور شد. او در کالجها و دانشگاههای امریکایی به تدریس اشتغال داشت و آثارش را در مجلههای امریکایی منتشر میکرد. در سال ۱۹۵۵ پس از انتشار رمان لولیتاLolita به شهرت رسید. در سال ۱۹۵۹ از پیشهٔ تدریس دست کشید تا همهٔ وقت خود را صرف نوشتن کند. بههمین دلیل بههمراه خانوادهاش در سویس اقامت گزید. ولادیمیر ناباکف در سال ۱۹۷۷ درگذشت.
● برخی از آثار ناباکف به زبان انگلیسی عبارتند از:
(۱۹۴۱)the real life Sebastian knight که اولین رمان او به زبان انگلیسی است؛ (۱۹۵۱) Conclusive Evidence که یادآور کودکیش در روسیه است؛ (۱۹۵۷)Pnin هجوی دربارهٔ یک پروفسور مهاجر روسی در امریکا؛ (۱۹۵۸ Nabokov۰۳۹;s Dozen(مجموعهٔ سیزده داستان کوتاه، (۱۹۶۲) Pale Fire( هجوی دربارهٔ زندگی دانشگاهی؛ و...
ناباکف همچنین رمان اوژن اونهگین پوشکین را در سال ۱۹۶۳ به انگلیسی ترجمه کرد که خودش آنرا «کار بزرگ زندگیم» خواند و با همکاری پسرش بسیاری از داستانها و رمانهای اولیه روسی خود را به انگلیسی ترجمه کرد.
دانش زبانی و مطالعه گستردهٔ ناباکف دربارهٔ ادبیات جهان زمینهساز سبک ادبی او بود. معمولاً مضامین روان نژندی و پارانوئیدی در تاروپود آثار او وجود دارد. نوآوریهای آگاهانه در زبان، مشخصه سبک او محسوب میشود.
در داستان «ایما و اشارهها» جهان از دید شخصیتی رواننژند نظامی از نشانههاست که او تفسیر میکند و «خلاف عادت (Paradox) »این است که خواننده هم در این تفسیر درگیر میشود.
چهاربار در طی چهار سال متوالی با این مشکل روبرو بودند که چه هدیهٔ تولدی برای مرد جوانی که دچار اختلال ذهنی لاعلاجی است ببرند. کسی که به هیچ چیز اشتیاق نداشت؛ در نظرش هر چیز ساختهٔ دست بشر یا کندوی شیطان بود مرتعش از نیتی بدخواهانه که فقط خودش آنرا در مییافت، یا وسایل آسایش زمختی که هیچ به کار دنیای مجرد او نمیآمد. پدر و مادرش پس از حذف برخی اجناس که ممکن بود اهانتی به او باشد یا باعث ترسش شود (هرنوع ابزاری در زمرهٔ محرمات بود) هدیهٔ کوچک مطبوع و بیخطری را انتخاب کردند: سبدی از دهجور مربای میوه در ده شیشهٔ کوچک.
وقتی او به دنیا آمد، سالها از ازدواجشان میگذشت، حالا بیست سال گذشته بود و آنها دیگر پیر بودند. زن به موهای کدر جوگندمیاش نمیرسید. لباسهای کم بهای سیاه میپوشید، و برخلاف زنان همسن و سالش (مانند خانم سل«۱»، همسایهٔ دیوار به دیوارشان، که صورتش تماماً پوشیده از پودر و سرخاب و کلاهش دستهای از گلهای کنار جوی بود) سیمای سپید و بیآرایشی را در برابر نور عیبجوی روزهای بهاری به نمایش میگذاشت. شوهرش که در موطنشان کسبوکار پررونقی داشت اکنون کاملاً متکی به برادر خویش، ایزاک«۲»، یک امریکایی واقعی با قریب چهل سال سابقهٔ اقامت، بود. به ندرت او را میدیدند و پیش خودشان او را «شازده» مینامیدند.
آن روز جمعه همه چیز به هم ریخت. قطار زیرزمینی جریان حیاتش را میان دو ایستگاه از دست داد و یکربع ساعت صدایی جز ضربان منظم قلب آدمها و خشخش روزنامهها برنمیآمد. پس از پیاده شدن از قطار، مدتی طولانی در انتظار اتوبوسی که میبایست سوار شوند ماندند. وقتی هم که اتوبوس آمد، پراز بچه دبیرستانیهای وراج بود. هنگامی که از شیب جادهٔ تیرهرنگی که به آسایشگاه میرسید بالا میرفتند باران شدیدی میبارید. در آسایشگاه هم منتظر شدند، و سرانجام به عوض اینکه پسرشان به رسم معمولش لخلخ کنان وارد اتاق شود (یا با صورت نحیف پوشیده از جوشهای غرور جوانی و بداصلاح شده و کجخلق و پریشان) پرستاری که میشناختند و دلخوشی از او نداشتند آمد و با خوشرویی توضیح داد که پسر باز هم قصد خودکشی داشته است. گفت که حالش خوب است، ولی ملاقات ممکن است ناراحتش کند. چون تعداد کارکنان آنجا کم بود و همه چیز خیلی راحت جابهجا یا گم میشد. تصمیم گرفتند که هدیه را در اتاق دفتر آسایشگاه نگذارند و دفعهٔ بعد آن را با خود بیاورند.
زن صبر کرد تا شوهر چترش را باز کند. بعد بازوی او را گرفت. مرد مرتب با همان صوت خاص زنگدار مواقعی که دلگرفته بود سینهاش را صاف میکرد. وقتی به زیر سایبان ایستگاه در سمت دیگر خیابان رسیدند مرد چترش را بست. کمی آن طرفتر پای درختی که زیر باران تاب میخورد و قطرههای باران از آن فرو میچکید، پرندهٔ کوچک نیمهجان نوپروازی درمانده در چالهای کز کرده بود.
در طول مسیر طولانی اتوبوس تا ایستگاه قطار زیرزمینی، زن با شوهرش کلمهای ردوبدل نکرد و هربار که به دستهای چروکیدهٔ مرد (رگهای برآمده و لکههای قهوهای روی پوست) که روی دستهٔ چتر به حالت مثبت درهم چفت شده بود مینگریست نیش اشک را در چشمانش حس میکرد. نگاهش را متوجه اطراف میکرد تا ذهنش را مشغول کند، از مشاهدهٔ دختری سیاهموی در میان مسافران، که ناخن پاهایش قرمز و چرک بود و سر بر شانهٔ زنی مسنتر میگریست، کمی یکه خورد، احساسی آمیخته از ترحم و تعجب به او دست داد. زن شبیه که بود؟ شبیه ربکا بریسوونا«۳» که دخترش سالها پیش در مینسک«۴» با یکی از افراد خانوادهٔ سلویچیک«۵» ازدواج کرده بود.
آخرین باری که به چنین کاری دست زده بود، بر طبق اظهار نظر پزشک، روشش شاهکاری از ابداع بود و اگر یکی از بیماران حسود که تصور کرده بود او میخواهد پرواز یاد بگیرد جلوش را نگرفته بود حتماً موفق میشد. کاری که در واقع میخواست انجام بدهد گشودن سوراخی در دنیایش و گریز از آن بود.
نظام هذیانهای او موضوع مقالهٔ مفصلی در یک ماهنامهٔ علمی شده بود، اما زن و شوهرش مدتها پیش آنرا برای خود حل کرده بودند. هرمن برینک«۶» آنرا «جنون به خود بستن» نامیده بود. در اینگونه موارد نادر بیمار تصور میکند که هرچه در اطرافش میگذرد اشارهای نهانی به شخصیت و هستی او دارد. آدمهای واقعی جایی در این توطئه ندارند ــ زیرا بیمار خود را به مراتب باهوشتر از دیگران میداند. هرجا که میرود جهان پدیدهای در پی اوست. در آسمان متراکم، ابرها با حرکاتی آهسته اطلاعاتی را که شرح جزئیات آن باورنکردنی است دربارهٔ او با یکدیگر ردوبردل میکنند. شب هنگام درختان تیره با الفبای اشارهای دربارهٔ افکار درونی او به مباحثه میپردازند. سنگریزهها و لکهها و ذرات آفتاب طرحهایی را میسازند که به طرزی هولناک نمایش پیامهایی است که او میبایست حایل آنها باشد.
هر چیز نوشتهای است پر رمز و راز و او موضوع اصلی آن. بعضی جاسوسان نظارگانی بیطرف هستند. مانند سطوح آیینهای و تالابهای آرام؛ بقیه نظیر کتهای درون ویترین مغازهها شاهدانی مغرض هستند و فطرتاً کیفر دهنده. دیگرانی هم (مثل آبهای روان و طوفانها) که تا سرحد جنون دچار تشنج هستند نظر تحریف شدهای دربارهٔ او دارند و به طرز عجیب و غریبی اعمال او را سو تعبیر میکنند. همیشه باید حالت تدافعی داشته باشد و هرلحظه و لمحهای از زندگی را صرف رمزگشایی تموج اشیا کند. هر بازدمی هم ثبت و ضبط میشود. ای کاش فقط محیط بلاواسطه متوجه او بود ــ اما افسوس که چنین نیست. در دوردستها سیل رسواییهای لجام گسیخته هر دم روانتر و رساتر میشود. شج گویچههای خونش یک میلیون بار بزرگتر شده، بر روی دشتهای گسترده به سرعت میغلتد، و تازه در دور دست کوههای عظیمی که استحکام و بلندی هولناکی دارند حقیقت نهایی هستی او را در قالب سنگهای خارا و صنوبرهای نالان خلاصه میکنند .
از فضای پرسروصدا و هوای آلودهٔ ایستگاه که بیرون آمدند ته ماندهٔ روز با نور چراغهای خیابان در آمیخته بود. زن میخواست برای شام ماهی بخرد، به همین سبب سبد مرباها را به دست مرد داد و به او گفت که به خانه برود. مرد به سومین پاگرد پلهها رسیده بود که یادش افتاد دسته کلیدش را آن روز به زن داده است.
مرد خاموش بر روی پلههای نشست و حدود ده دقیقه بعد که زن آمد خاموش از جا برخاست. زن با زحمت بسیار از پلهها بالا میآمد، لبخند بیرمقی برلب داشت، سرش را به نشانهٔ پوزش از نادانیاش تکان میداد. وارد آپارتمان دو اتاقهٔ خود شدند و مرد بیدرنگ به سوی آینه رفت. با شستهایش گوشههای لبش را عقب کشید، چهرهاش حالت صورتک مانندی ترسناک یافت، و دندان مصنوعی نویی را که خیلی ناراحتش میکرد از دهانش بیرون آورد و عاجهای دراز بزاق دهانش را که او به دندانها متصل میساخت قطع کرد. وقتی زن میز را میچید مرد روزنامهٔ روسی میخواند. در حال مطالعهٔ روزنامه خوراکیهای نرمی را که احتیاج به جویدن نداشت به دهان میگذاشت. زن که حالتهای روحی مرد را میشناخت خاموش بود.
از مجموعهٔ داستان کوتاه:از این زمان از آن مکان
پانویسها:
۱.Sol
۲.Issac
۳.Rebacca Borisovna
۴.Soloveichik
۵.Minsk
۶.Herman Brink
۷.Rosa
۸.Solov
۹.Elsa
ولادیمر ناباکف
برگردان: مریم خوزان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست