دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

فلسفه و زبان


فلسفه و زبان

تفوّق در تأمل مفهومی است كه باید ماهیتش را به طور فهم درآوریم ـ و دریابیم كه آیا نوعی دانش است یا نوعی پندار یا نوعی مهارت در حدس یا تخمین درست یا چیزی نوعاً متفاوت با اینها

قصد من از نوشتن این مقاله نقد و بررسی و پرداختن به مجموعه متنوعی از سوءبرداشت های رایج است و در ضمن آن تلاش كرده ام بر شیوه های احتمالاً حیرت انگیز گوناگون پرتوی بیفكنم. قطعه بسیار مشهوری از اخلاق نیكوماخوسی(۱), ارسطو متن مناسبی خواهد بود:

تفوّق در تأمل مفهومی است كه باید ماهیتش را به طور فهم درآوریم ـ و دریابیم كه آیا نوعی دانش است یا نوعی پندار یا نوعی مهارت در حدس یا تخمین درست یا چیزی نوعاً متفاوت با اینها. باری, دانش نیست: زیرا آدمیان درباره چیزهایی كه می دانند تحقیق و تفحص نمی كنند, در حالی كه تفوّق در تأمل نوعی تأمل(۲) است و تأمّل مستلزم تحقیق و محاسبه است. لیكن تأمّل تحقیق هم نیست (بلكه) بررسی و تحقیق در موضوعی خاص (,یعنی رفتار (سلوك)(۳) ـ اِی. اف.) است.

و با این همه, مهارت در حدس و تخمین درست هم نیست, زیرا مهارت در حدس و تخمین بدون محاسبه آگاهانه و به طور آنی صورت می گیرد, در حالی كه تأمّل به وقت طولانی نیاز دارد…. نه درستی را می توان به دانش نسبت داد و نه خطا را, و پندار درست حقیقت است (دفتر ششم, فصل نهم: ۱۱۴۲, a ۳۲ به بعد).

ایرادات: (۱) (لیكن تصور كنید فردی خبر داشته باشد (بداند) كه جسدی را در انتهای باغش دفن كرده اند و با این همه, در تحقیق و جست وجوی مأموران پلیس با آنان مشاركت جوید: آیا این كار او تحقیق درباره موضوعی نیست كه وی از قبل از آن با خبر بوده است؟)

(۲) (لیكن, به طور قطع, برخی اوقات سخن گفتن از علم خطاآمیز قابل قبول است, مانند وقتی كه من به طعنه می گویم (او اسب برنده دویست و سی را می شناخت, اما در اشتباه بود)؟)

پاسخ ها: (۱) (خیر, این كار در مورد خود او, و نه در مورد پلیس, تنها وانمود به تحقیق, از سنخ (تحقیق) است (علامت نقل قول به معنای ابراز اعتراضی است مبنی بر این كه این یكی از موارد تحقیق ساختگی است).

به آن فردی كه می داند آن مرد خبر دارد كه آن جسد در آن گوشه باغ دفن است و با این همه, صادقانه بر این قول سماجت می ورزد كه آن مرد به تحقیق مشغول است و نه وانمود به تحقیق یا (تحقیق) (در قالب نقل قولی همراه با پوزخند), به غیر از این كه بگوییم (شما صرفاً معنای واژه (تحقیق) را نمی دانید), چه چیز دیگری می توان گفت؟

(۲) (البته كاملاً حق با شماست: امّا این مورد استثنا موردی است كه, اگر به خوبی فهم شود, تنها به تقویت نظریه ارسطو مدد می رساند, زیرا تمام نكته طعن آمیز(معنای) استعمال تعبیر (به اشتباه می دانست) و گفتن (او صمی دانستش) (با آن لحن صدای نقل قول كننده همراه با نیش خند) كاملاً به این واقعیت (منطقی) بستگی دارد كه (او از p خبر دارد) مستلزم (p) است; و درست نیست كه بدون طعنه و نیش خند بگویید (او از p خبر دارد) در صورتی كه شما یا او تا آن جا كه اطلاع دارید دلیلی داشته باشید كه در مورد p شك و تردید كنید.۲

و باز اگر كسی دلیلی دارد كه در p شك و تردید كند (یا, از این بهتر, می داند كه p صادق نیست) و با این همه, صادقانه و نه از روی طعنه, اصرار می ورزد كه (او (در آن جا) از p خبر دارد) چه چیز دیگری می توانیم بگوییم به جز این كه (یا شما معنای كلمه (خبر داشتن) (دانستن) را نمی دانید و از روی بی اطلاعی آن را نادرست استعمال می كنید; یا شما این كلمه را به نحو خاص خودتان استعمال می كنید كه من مایلم شما درباره این استعمال توضیح بدهید و برای توجیه آن تلاش كنید)؟

ییادداشت ها: (۱) مناسب است كه مثال اصلی مان را در این جا بر قطعه ای از اخلاق نیكوماخوسی استوار كنیم, چرا كه بیشتر اندیشه های تازه(۴) فلسفه آكسفورد از زمان جنگ (مثلاً آستین(Austin), هارت(Hart), هِر(Hare) و اورمسِن(Urmson)) در این كتاب خیس خورده اند و میان آثار آنان و اخلاق نیكوماخوسی شباهت زیادی وجود دارد.

(۲) هنگامی كه شخصی مانند رایل(Ryle) می گوید (ما نمی گوییم) یا (ما نمی توانیم بگوییم) یا هر یك از تعبیرهای شبه معادلِ نحوه گفتار مادی(۵) را به كار می برد و ما می توانیم موقعیت ها و مناسبت هایی را در نظر آوریم كه در آنها می توانیم به نحو قابل فهمی, و نه به اشتباه, دقیقاً همان چیزی را بگوییم كه او می گوید ما نمی توانیم بگوییم, و, در واقع, نیز می گوییم راه و رسم مناسبی است كه بررسی كنیم كه آیا, در واقع, این موارد استثنا عملاً مطلبی را كه وی واقعاً تمایل دارد بیان كند تقویت نمی كنند, یا اگر تقویت نمی كنند, آیا این موارد استثنا واقعاً به مطلب او دخلی دارند و متضمن استعمال یك سانی از آن كلمه اند یا نه.

هیچ فردی معصوم (مبرّا از خطا) نیست و به طور قطع رایل نیز در این مطلب مبرّا از خطا نیست, امّا باید این واقعیت را در نظر بگیریم كه یك تعبیر خودشكن (متناقض با خود)(۶) یا به لحاظ منطقی نامناسب ممكن است دقیقاً از این جهت جذابیتی پیدا كند و از این رو, بتواند استعمال و فایده ای پیدا كند كه به طور تام و تمام به این واقعیت كه این تعبیر استعمال نادرستی دارد, بستگی دارد و از این رو, بر انگلی است آن قاعده منطقی ـ زبانی ای كه این تعبیر از آن مستثنا قلمداد می شود. (او می دانست ولی به اشتباه(۷)), (شوهر مجرّد (عزب)(۸)) و (گواهی چشم های خود من(۹)) همه جذابیّت خود را به این صورت به دست می آورند.

(الف) (لیكن ارسطو با كلمات محض(۱۰) سر و كار نداشت: با این كه پاسخ های شما به اعتراضات مستلزم چیز دیگری (جز واژه ها) نیست.) بررسی دقیق تر این مثال نشان خواهد داد كه این برابر نهاد (آنتی تز) در این جا به نحو قاطعی گمراه كننده است و نشان خواهد داد كه چگونه گمراه كننده است. این پاسخ ها درباره كلمات نیستند به همان ترتیبی كه اعتراضات در مورد جای گزین ساختن صمردان (و زنان)ش یا صافرادش به جای صكارمندان (ذكور و اناث)ش درباره كلمات اند۳. و این پاسخ ها به كلمات انگلیسی, و نه معادل های آنها در زبان یونانی یا چُكتاو,(۱۱) نیز مربوط نیستند.

همین طور به كلمات در مقابل علائم و نشانه های غیر كلامی(۱۲)ای كه همین كاركرد را دارند, ارتباطی ندارند. (روایت مهم و كانونی (زیر درخت شاه بلوط بزرگ)(۱۳) را كه پادشاه فقید ما بسیار شیفته آن بود و در آن ایما و اشارات جای گزین برخی از كلمات شده اند در نظر بگیرید.) بلكه, آنها درباره استعمال های پاره ای كلمات خاص, كاركردهای آنها, فایده به كارگیری آنها: معنای آنها و معانی ضمنی (لوازمی)(۱۴) كه دارند, هستند.

بنابراین, اشاره به كلمات انگلیسی خاصی نظیر (تحقیق كردن) و (دانستن) در مقام ترجمه پاسخ ها به زبان دیگر همان قدر لازم است كه اشاره به z«hthsidو eصpist«hmh در تعبیر و ترجمه استدلال ارسطو از زبان یونانی (به زبان دیگری). هرچند فیلسوفان انگلیسی زبان گاهی از زبان انگلیسی صحیح یا معیار سخن می گویند, این مطلب را نباید اشتباهاً به این معنا گرفت كه آنان با انگلیسی در تقابل با زبان های دیگر (معمولاً: امّا به (ب) زیر بنگرید) سر و كار دارند.۴ این پاسخ ها, مانند نظریه های ارسطو و ایراد و اعتراضات نسبت به آنها, همه علی السّویه همان قدر با منطق سر و كار دارند كه با زبان.

پژوهش یك سره منطقی است و نه فلسفی, یعنی بررسی (منطق غیر صوری(۱۵))۵ دو مفهوم معمولی است. بنابراین, باب شدن تعابیری نظیر (منطق زبان (ما)), (منطق و زبان), (منطق (احتمالات)), (رفتار منطقی جملات درباره (خدا)) و حتی (جغرافی منطقی) بالضّروره صرفاً یك بلهوسی بی فایده آزارنده نیست; هرچند هر حرفی كه برای گفتن داشته باشیم برای توجیه (منطق صنعت انگلیسی و آمریكایی) یا (منطق آزادی) به هنگام استفاده از آنها در مورد تحقیقات نه در زمینه اصطلاح زبانی و نه حتی اصطلاح مفهومی كاری انجام نخواهد داد.

(ب) این مطلب نشان می دهد كه چرا فلاسفه ای كه غرق در گفت وگوی در باب انگلیسی صحیح هستند (ظاهراً برای وجود زبان های دیگری كه ساختار و سبك نگارش شان با زبان انگلیسی بسیار متفاوتند… امّا ظاهراً به همان اندازه, اگر نگوییم بیشتر, می توانند موجب خلط و التباس متافیزیكی شوند, اهمیّت چندانی قائل نیستند).۶

این فیلسوفان چون, مانند هم قطارانشان, با امور مفهومی (نظری) سر و كار دارند, اعتراضاتشان بر ضد استعمال نادرست زبان انگلیسی, در اصل, معلول دغدغه آنان نسبت به زبان انگلیسی صحیح در مقابل زبان بی عیب و نقص اسكیمو نیست. لیكن نباید اجازه داد كه مسئله به همین جا ختم شود. وجود زبان های طبیعی دیگری كه ساختار, سبك نگارش و واژگانشان كاملاً با ساختار و سبك نگارش و واژگان زبان خود ما سازگار و متناسب نیست, دست كم به سه طریق به فلسفه ربط دارد.

(۱) این زبان ها مفاهیمی را در اختیار می گذارند كه در مجموعه گروه زبانی ما موجود نیستند. به نحو بارزی در همه زبان ها كلماتی وجود دارند كه به زبان انگلیسی ترجمه پذیر نیستند: یعنی هیچ واژه انگلیسی ای دقیقاً همان استعمال را ندارد. بسیاری از مفاهیم مورد نظر, یا مستقیماً فی انفسهم, یا به طور غیر مستقیم اهمیت فلسفی دارند, زیرا برای درك منظور فیلسوفی كه مفهوم مورد بحث را استعمال می كند یا درباره آن به بحث و گفت وگو می پردازد, خوب دریافتن آنها لازم است. شاید بهترین نمونه ها و مصداق های این مفاهیم, نمونه ها و مصداق های اخلاقی ای نظیر ْbpls, aصpeth یا tabu باشند.

(۲) زبان های مختلف موجب وسوسه های گوناگونی می شوند. جِی. اِس. میل(J. S. Mill) لابد از طریق شباهت (دستوری) بین كلمات انگلیسی ای مانند (audible) (صقابل شنود/شنیدنیش) و (visible) (صقابل دیدنش) و واژه انگلیسی (desirable) (صمطلوبش), به دام استدلال ویران گر خود افتاده است و از آن چه در واقع مطلوب است به آن چه در اخلاق مطلوب است رسیده است.۷ (ممكن است زبانی وجود داشته باشد كه در آن چنین شباهت ریختشناسی ای (ساخت واژی) بین طبقه ای از واژه ها كه به معنای (فی الواقع چیزی كه می تواند, در واقع, چیزی بشود)اند و طبقه دیگری كه به معنای (چیزی كه از لحاظ ارزشی باید چیزی بشود)اند در كار نباشد.) برداشت غلط از (infinity) (=بی نهایت) به عنوان كلمه ای حاكی از عددی بی نهایت بزرگ در اثر شباهت ریختشناسی بین تعبیر to infinity =تا بی نهایت) و تعبیری نظیر (to one hundred) (= تا یك صد) جالب می شود.

اگر ما همواره به جای (to infinity) می گفتیم (forever) (=الی الابد) یا (indefinitely) (= به طور نامحدودی) و اگر (alephnought) اتفاقاً صدایی شبیه به صدای كلمه ای حاكی از عددی بسیار بزرگ نمی داشت, آن گاه این وسوسه از بین می رفت.۸ گفته شده است كه قابل قبول یا حتی مفهوم كردن دیالكتیك هگل در زبان انگلیسی به علت فقدان كلمه ای دارای ایهام ها و معانی چندگانه ای مانند ایهام ها و معانی چندگانه كلمه آلمانی aufheben دشوار است۹. كانت در قطعه ای با عبارت پردازی چشمگیری, خاطرنشان كرد:

زبان آلمانی این بخت مساعد را دارد كه واجد تعابیری است كه امكان نمی دهند این تفاوت (بین متضادها das Bڑse, das †bel ـ ای. اف.) نادیده گرفته شود. این زبان دو مفهوم بسیار متمایز, و علی الخصوص تعابیر متفاوتی, دارد برای چیزی كه لاتینی ها آن را با كلمه واحدی, یعنی كلمه bonum, بیان می كنند.۱۰

پی نوشت های مؤلف:

۱. (نگارش) این مقاله را در اصل فصلنامه فلسفه, (PQ) Philosophical Quarterly به عنوان پیوندی بین نقد و بررسی اثری از سنخ خاص كه از پایان جنگ جهانی دوم انتشار یافت و apologia pro philosophia nostra contra murmurantes سفارش داده بود. از این رو, به حدی كاملاً استثنایی هم از نظر لحن بحث انگیز و هم پر بار و سنگین از پاورقی های فراوان بود. در این چاپ لحن مقاله ملایم تر و از پاورقی ها كمی كاسته شده است. لیكن اگر همین الآن و برای همین منظور مشغول نوشتن مقاله ای می بودم, لحن آن به نحو قابل توجهی تند و تیزتر و پاورقی های آن بسیار سنگین تر می بود.

۲. See J. L. Austin classic;Other Mindsin A. G. N. Flew (ed.), Logic and Language, Second Series, and also s. iii of S. E. Toulmin;;Probabilityin A. G. N. Flew (ed.), Essays in Conceptual Analysis (London, ۱۹۵۶).

من LLI و LLII را به ترتیب به عنوان علائم اختصاری منطق و زبان, مجموعه اول و دوم (آكسفورد ۱۹۵۱, ۱۹۵۳) به كار خواهم برد.

۳. (خدا كارمندان را به صورت و شمایل خویش آفرید) (سر آلن هربرت).

۴. Cf. L. J. Cohen,Are Philosophical Theses Relative to LanguageAnalysis (۱۹۴۹).

۵. G. Ryle, Ordinary LanguagePhilosophical Review (۱۹۵۳)

(تا حدودی در فصل دوم فوق از نو به چاپ رسیده است)

۶. PQ (۱۹۵۲) p. ۲ (top).

۷. Utilitarianism, Everyman ed., p. ۳۲ (bottom), میل براساس این قیاس ساخت واژی به تصریح استدلال می كند, گو این كه حتی در این مورد این تردید وجود دارد كه آیا استدلال او چیزی بیش از دلیل یك اشتباه بود یا نه, اشتباهی كه علت واقعی آن جست وجوی نوعی (اخلاق علمی) بود.

۸. برای اطلاع از نمونه تازه ای از این اشتباه مضحك و نقد آن بنگرید به:

Proceedings of the Aristotelian Society (P .A.S.), supp. vol. XXVII (۱۹۵۳) pp. ۴۲-۳, ۴۷-۸.

۹. T. D. Weldon, The Vocabulary of Politics (Harmondsworth, ۱۹۵۳) p.۱۰۷.

۱۰. Critique of Practical Reasons, trans. T. K. Abbott, p.۱۵۰.

۱۱. در مورد معدودی از موارد جالب توجه ارزش مند بسیار فراوان بنگرید به:

D. F. Pears;Universals;, in LL II.

در مورد ستیزه ارسطو با وسوسه های ناشی از این نحوه بیان كه در قالب آن وی ناگزیر بود به بیان تعریف خود از خیر بپردازد, به فصل های نخستین اخلاق نیكوماخوسی, دفتر یكم, بنگرید.

۱۲ . این نكته را در اصل سیس (Sayce) مطرح و راسل بازگو كرده است,Analysis of Mind; p. ۲۱۲.

۱۳. بنگرید به مقاله دی. دی. لی (Lee) در زیر (بدان) اشاره كرد, هرچند تعبیر و تفسیر او از اندیشه تروبیاند (Trobiand) مورد تردید است.

۱۴. برای پذیرشی معنادار بنگرید به جمهوری ۵۹۶ ۸ ـ ۶ a : (اگر به خاطر آورید, ما عادت كرده ایم كه, هرگاه نام واحدی را در موارد و مصادیق متعددی استعمال می كنیم, (مثالی) را, یعنی یك مثال برای مصادیق متعدد, مطرح می كنیم.

۱۵. بسنجید با بازی های زبانی ویتگنشتاین, زبان های غیر واقعی كوتاه شده, كه به صورت نمودارهایی در پژوهش های فلسفی استعمال می شوند و زبان (Newspeak) در ۱۹۸۴ اثر جورج اورول, نمایه.

۱۶. بنگرید به LL II, p. ۳; به ارجاعات ارائه شده آن جا در پاورقی دوم می توان عبارات زیر را اضافه كرد:

D. D. Lee in Psychosomatic Medicine, XIII (۱۹۵۰) and in the Journal of Philosophy.

۱۷.PQ (۱۹۵۲) p. ۱۲.

۱۸.Ibid., p. ۲.

۱۹. در مورد این نكته پی. اِل. هیث (P. L. Heath) اشاراتی دارد, همان, ص۲, پاورقی.

۲۰. See Sir Alan Herbert What a Word!, Sir Ernest Gowers Plain words and A.B.C. of Plain Words, etc.

۲۱. این نكته را اِف. وایزمن (F. Waismann) در مقاله (تحلیلی ـ تركیبی) خود به تفصیل بیان كرده و مورد تأكید قرار داده است تا حدی كه برخی چه بسا ایراد بگیرند كه این نكته هامپتی دامپتی گرایی هرج و مرج طلبانه ای را ترغیب می كند. (Analysis (۱۹۵۰) PP.xff.)

۲۲. در باب مشكل مشابهی در خصوص اطلاع پیشاپیش از (نیروی مقاومت منطقی مفاهیم) بنگرید به:

Inaugural, Philosophical Arguments (Oxford, ۱۹۴۵;

۲۳. بنگرید به (پژوهش های فلسفی), علی الخصوص از ابتدای آن, برای اطلاع از تقریر خود او از دلایل اقامه شده بر این شعار.

۲۴. برای اطلاع از اولین اثر شاخص آستین بنگرید به:

M. Weitz, Oxford PhilosophyPhilosophical Review (.۱۹۵۳) and P.A.S., supp. vol. XVIII (۱۹۳۹).

۲۵.PQ (۱۹۵۲) p. ۵ (top).

۲۶;How to Talk;, P.A.S. (۱۹۵۲-۳) p. ۲۲۷.

۲۷. برای اطلاع از چند مثال ظریف و بسیار حائز اهمیت در مورد حساسیت نسبت به نحوه كاربرد متعارف بنگرید به

G. J. Warnock Berkeley (Harmondsworth, ۱۹۵۳) esp. chs ۷-۱۰.

۲۸.PQ (۱۹۵۲) p. ۶.

۲۹. Ibid.

۳۰. Inquiry Concerning Human Understanding, s. viii, pt i.

۳۱. هابز بیشتر در لویاتان, فصل یازدهم و در مقاله اش با عنوان (در باب آزادی و ضرورت) به نحو قابل ملاحظه ای بر آرا و نظرات او پیشی گرفته بود, و بدون شك بسیاری از افراد دیگر مدت ها پیش از او.

۳۲. برای اطلاع از انتقادی شدید به این توصیف غلط سابقاً مشهور و متعارف درباره مشكلات فلسفی بنگرید به

LL II, pp. ۵-۶.

و به: Ryle, Concept of Mind, p. ۷۱ (top)

در مورد لغزش های قلمی در نگارش مشكلات عمدتاً بی اساس.

۳۳. Kant, Critique of Practical Reason, trans. T. K. Abbott, p. ۱۸۸.

۳۴. Hume, Inquiry Concerning the Principles of Morals, App. iv.

۳۵. PQ (۱۹۵۲) p. ۱.

۳۶. P.A.S., supp. vol. xxv (۱۹۵۱).

۳۷. Mind (۱۹۵۳).

۳۸. LL I.

۳۹. Kant, Critique of Practical Reason, trans. T. K. Abbott, p. ۱۹۰.

۴۰. See Waismann,Language Strata, in LLII, and Ryle, ;Ordinary Language;, for suggestions about this clustering.

۴۱. نه این كه چنین اقتباس یا جعلی چه بسا مورد نیاز نیست: برای اطلاع از پیشنهادات مطرح شده برای انطباق با كشفیات روانكاوی بنگرید به .

P. D. Nowell-Smith in The Rationalist Annual (۱۹۵۴)

۴۲. Mind (۱۹۴۹);

و با اضافات و شرح و تفصیل هایی در .The Language of Morals (Oxford, ۱۹۵۲)

۴۳. PQ (۱۹۵۲) pp.۲ and ۳.

۴۴. LL.۱, p.۹.

۴۵. بسنجید فصلنامه فلسفه (PQ) (۱۹۵۲) ص۲و۳, را با منطق و زبان, مجموعه اول, ص۹, كه این مطلب نشان می دهد نقدی بر آنهاست.

۴۶. LL.II, ۸-۹.

در باب (متحدان ناآگاه یك انقلاب تخریب آمیز).

۴۷. Ordinary Language, loc.cit.

۴۸. Ryle, ibid.

۴۹. گو این كه سنّت دور و درازی از این سنخ امور, مثلاً characteristica universalis لایبنیتس و آرا و نظرهای مشابهی در عصر (قرن) او وجود داشته است. این روزها ارزش فلسفی اسلوب های منطق نمادین (سمبولیك) كه در حلقه وین و در آثار راسل وجود دارد و به نحوی استثنایی در ایالات متحده آمریكا رواج دارد, معمولاً مسأله ای مبالغه آمیز است.

۵۰. By J. O. Urmson in شSome Questions Concerning Validityص, in Flew (ed.), Essays in Conceptual Analysis.

۵۱. بسنجید كتاب آر. ام. هر با عنوان زبانِ اخلاق (The language of Morals) را با كتاب اِس. ای. تولمین با عنوان جایگاه عقل در اخلاق (The Place of Reason in Ethics), و بنگرید به ترتیب به مقاله هیر و جِی مكی در باب موضوع اخیر در فصلنامه فلسفه (PQ) و AJP (۱۹۵۱). تی. دی. ولدن در واژگان سیاست (The Vocabulary of Politics) ص۴۲ـ۴۳ به اختصار نمونه ای از اقدام بی جهتی را در این رابطه ارائه می دهد. من تلاش كرده ام خودم در كتاب فلسفه (۱۹۵۴) در مقاله ای با عنوان (توجیه كیفر) (The Justification of Punishment) راجع به آن مطالبی بنویسم.

پی نوشت های مترجم:

* مشخصات كتاب شناختی این مقاله عبارت است از:

A. G. N. Flew, زPhilosophy and Languageس, in Colin Lyas(ed.) Philosophy and Linguistics, (London: Macmillan and Co Ltd, ۱۹۷۱), pp. ۶۱ _ ۷۵.

۱. Nicomachean Ethics

۲. deliberation

۳. conduct

۴. avant-garde

۵. material mode of speech

۶. self-contradictory

۷. شHe knew but he knew wrongص

۸. شbachelor husbandص

۹. شthe evidence of my own eyesص

۱۰. mere words

۱۱ . Chocktaw… زبان مردم بومی آمریكا كه در میسی سیپی مركزی یا جنوبی و آلابامای جنوب غربی ساكنند.

۱۲.non-verbal signs

۱۳. Underneath the Spreading Chestnut Tree.

۱۴. implications

۱۵. informal logic

۱۶. the theory of Forms.

۱۷ . Humpty Dumpty قهرمان یكی از داستانهای لوئیس كارول.

۱۸. actual usage

۱۹. cryptographer

۲۰. linguistic conventions

۲۱. case-indications

۲۲. context

۲۳. terminological hyperaesthesia

۲۴. pseudo- problems

۲۵. free will

۲۶. The Freedom of the Will

۲۷. Gooding and Guiding

۲۸. Ascription of Responsibility and Rights

۲۹. transcendental freedom

۳۰. scientific determinism

۳۱. ulterior end

۳۲. jurisdictional proprieties

۳۳.vernacular

۳۴. jargon

۳۵.Imperative Sentences

۳۶. performatory language

۳۷. Other Minds

۳۸. proposition

۳۹. providence

۴۰. foreknowledge

۴۱. fate

۴۲. fixed fate

۴۳. Standard English

۴۴. improvisation

۴۵. Plain Man

۴۶. Common Sense

۴۷. the Argument of the Paradigm Case

مترجم: احمدرضا جلیلی

منبع :فصلنامه نقد و نظر، شماره ۳۸-۳۷


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.