سه شنبه, ۲ مرداد, ۱۴۰۳ / 23 July, 2024
مجله ویستا

دل های بزرگ, کارهای بزرگ


دل های بزرگ, کارهای بزرگ

ما در فرهنگ و ادبیات خودمان صفت های متعددی برای دل داریم حتما کلماتی مثل دریا دل و شیردل و همین طور بزدل را شنیده اید

ما در فرهنگ و ادبیات خودمان صفت‌های متعددی برای " دل " داریم. حتما کلماتی مثل <دریا دل> و <شیردل> و ‌همین‌طور <بزدل> را شنیده‌اید. بعضی دوست دارند در این مواقع دل را جرات و شجاعت ترجمه کنند ، اما اگر ‌کمی دقت کنیم می‌فهمیم که "دل" چیزی فراتر از همه اینهاست و در واقع دقیقا اندازه " دل " هر انسانی ‌رابطه مستقیم با میزان موفقیت او در زندگی دارد.‌کسی که دلش کوچک است، اگر شکستی بزرگ در زندگی ببیند طاقت نمی‌آورد و فورا می‌شکند. یا به سیگار و ‌مواد مخدر پناه می‌برد و یا برای جلب ترحم و فرار از سرزنش دیگران، واکنش‌های غیرعادی از خود نشان ‌می‌دهد و یا خود را از بین می‌برد. اما او که دلش بزرگ است و قلبی وسیع دارد ، حتی هنگام وقوع ‌مصیبت‌های بزرگ هم، آرام و آسوده زندگی را سپری می‌کند.اما حقیقت چیز دیگری است. علت نشکستن و ‌خرد نشدن این افراد، دل بزرگ و اقیانوسی آنهاست که حتی امواج بزرگ را هم در خود جای می‌دهد.‌‌"زندگی همیشه مسئله‌ای برای حل کردن دارد اینکه یک مسئله چقدر بزرگ است و یافتن راه حل برای آن ‌چقدر سخت است، فقط به خود مسئله بستگی ندارد بلکه به ما ارتباط دارد.

هر چه دل ما آرام‌تر و پرجرات‌تر ‌باشد، پیچیدگی و بزرگی مسائل زندگی برای ما کم‌اهمیت‌تر است. اما اگر دلی کوچک و کم‌ظرفیت داشته ‌باشیم، حتی کوچکترین و بی‌ارزش‌ترین مسائل و مشکلات زندگی می‌تواند برای ما به یک مانع بزرگ و غیرقابل عبور تبدیل شود. بنابراین باید همیشه مواظب دل خود باشیم که مبادا کوچک و شکننده شود و به ‌جای نگرانی در موردسختی‌های زندگی، بیشتر به احوال دل خود برسیم! به محض کم شدن جرات و لرزیدن دل، تمام آرزوهای بزرگ یک انسان موفق و کامیاب به ناگهان محو و ‌ناپدید می‌شود و آنچه باقی می‌ماند موجودی است که به حداقل‌ها راضی و از دست زدنبه هر کار بزرگی ‌گریزان است.جالب اینجاست که خیلی‌ها از رابطه بین پیشرفت و موفقیت افراد با اندازه دل و جرات آنها به خوبی آگاهند و ‌به همین خاطر وقتی می‌خواهند مانع پیشرفت کسی شوند، به شکل‌های مختلف سعی می‌کنند پیام‌های ‌دلهره‌آوریبه سمت آنها بفرستند و وقتی هم می‌خواهند کسی را برای پیشرفت بیشتر تشویق کنند با انواع ‌وعده‌ها سعی می‌کنند دل و جرات آنها را برای مقابله با مشکلات زندگی افزایش دهند.اما هیچ‌کس به طور واضح به رابطه مستقیم دل و جرات و موفقیت اشاره‌‌ای نمی‌کند. دلیل این امر هم بسیار ‌واضح است.

چرا که اگر این رابطه لو برود، آنگاه کلید موفقیت و پیروزی در هر جنبه زندگی در دستان همه ‌انسان‌ها قرار خواهد گرفت.سوالی که اینجا مطرح می‌شود این است که چه کار کنیم تا دلی بزرگ و دریایی پیدا کنیم ؟ جواب این سوال را باید در دریاچه‌های روی کره زمین جست‌وجو کرد. خوب به سرنوشت دریاچه‌هایی که به ‌دریا و آب‌های آزاد وصل نیستند دقت کنید. آنها هر روز خشک‌تر و شورتر شده و بعد از مدتی به کویری ‌خشک تبدیل می‌شوند. برای اینکه یک دریاچه، همیشه زنده و سرحال بماند باید به طور مستقیم یا غیرمستقیم ‌به یک منبع آب تمام نشدنی و به زبان ساده‌تر به یک اقیانوس بزرگ وصل باشد.‌ اگر می‌خواهید دلتان آرام و بزرگ و پرظرفیت باشد، شما هم باید به دنبال یک دریای بزرگ و قابل اطمینان ‌باشید، دریایی که بتوان کنار آن ایستاد و به آن تکیه کرد و از بیکرانی آن حیرت نمود و این دریای بزرگ و ‌بیکران چیزی نیست جز خالق هستی و کائناتی که مخلوق اوست و هر آرزویی را که انسان در دل بگرداند، ‌اجابت می‌کند.‌

هر چه میزان داشته‌ها و وابستگی‌های انسان بیشتر باشد، ترس و دلهره او برای از دست دادنشان بیشتر است ‌و در نتیجه جرات و جسارت او برای بی‌پروایی و ورود به حوزه‌های ناشناخته و جدید کمتر است. اما اگر ‌انسان به یک دریای بزرگ و بی‌نهایت متکی و امیدوار باشد که حتی هنگام از دست دادن همه چیز باز با تکیه ‌بر این دریای تمام ناشدنی می‌تواند سرپا بایستد، بدیهی است که چنین انسانی جسارت و ‌شجاعتی فوق‌العاده خواهد داشت و می‌تواند با بی‌پروایی در هر تلاش پر مخاطره‌ای حضور یابد و سهم خود ‌را از موفقیت به دست آورد. در حقیقت دل این شخص، بزرگ می‌شود چون آن را به دریایی بزرگ تر وصل ‌کرده است. دریایی که موج‌های بزرگ را به راحتی در خود حل می‌کند و آنقدر عظیم و بیکران است که ‌صخره‌های کوچک، جرات عرض اندام در مقابل او را نخواهند داشت.

‌بعضی گمان می‌کنند که پول می‌تواند نقش این دریای بزرگ را ایفا کند. آنها به هر قیمتی که هست تلاش ‌می‌کنند تا پول بیشتری را ذخیره کنند و این ذخیره‌سازی و نگهداری را حتی تا زمان مرگ خود نیز ادامه ‌می‌دهند. آنها پول را نگه می‌دارند نه برای اینکه خرج کنند و زندگی خوبی داشته باشند بلکه برعکس، آن را ‌روی هم تلنبار می‌کنند و حتی برای جمع کردن بیشتر آن از شکم خود و عزیزانشان هم می‌زنند ، فقط برای ‌اینکه می‌ترسند و دلشان کوچک است و می‌خواهند با تکیه بر پول و ثروت، دلی بزرگ‌تر پیدا کنند و اطمینان و ‌خاطرجمعی و در نتیجه آرامش بیشتری از این مسیر عایدشان شود. اما نکته کلیدی اینجاست که پول شاید ‌بتواند به طور مصنوعی دل انسان را بزرگ کند و به او جرات و جسارت کاذب بدهد، اما در عین حال ‌خودش به عنوان یک ریسمان پاره شدنی، ترس و دلهره بیشتری را ایجاد می‌کند و ناآرامی بیشتری را در ‌زندگی به وجود می‌آورد. ‌‌ ‌گروهی دیگر تصور می‌کنند که علم و دانش می‌تواند نقش این دریای بزرگ را برایشان به عهده گیرد. آنها ‌درس می‌خوانند و مدارج عالی علمی را طی می‌کنند.

این افراد هر چه جلوتر می‌روند با دنیایی از نادانستنی‌ها و ‌تازه‌های علمی روبه رو می‌شوند که هرگز تمام شدنی نیستند. بسیاری از این دانش طلبان واقعی در مقابل ‌عظمت و پایان ناپذیری علم، سر تعظیم فرود می‌آورند و ایمان و باورشان به خالق کائنات چند صد برابر ‌می‌شود و به دلی آرام و آسوده دست می‌یابند. اما کم نیستند کسانی که فکر می‌کنند فقط با داشتن یک مدرک ‌عالی تحصیلی می‌توانند از همه موانع و سدها بی‌هیچ دردسری عبور کنند. آنها به هر جلسه‌ای وارد می‌شوند ‌بلافاصله مدرک و رتبه علمی خود را به حاضران یادآور می‌شوند. اگر کسانی که در آن جمع حضور دارند از ‌لحاظ علمی در جایگاه پایین‌تر باشند، او را صرفاً به خاطر مدرکی که دارد به عنوان رئیس و بزرگتر انتخاب ‌می‌کنند و اگر برعکس، بقیه حاضران هم اهل علم و دانش باشند آنگاه ناآرامی و اضطراب و دلشوره شروع ‌می‌شود. شخص صاحب مدرک باید هر روز تلاش کند با توسل به اصطلاحات علمی و تخصصی رشته خود، بقیه را به تعظیم و تکریم وادار کند و همیشه ترس این را داشته باشد که یک دانشمند واقعی از راه برسد و علم ‌و دانش او را زیر سوال ببرد. می‌بینیم علم و مدرکی که قرار بود مایه آرامش و پردلی و پرجراتی فرد شود به ‌عامل ترس و ناامنی و اضطراب فرد تبدیل می‌شود.‌ همین مثال در مورد قدرت و پست و مقام نیز صادق است. جنگ قدرت برای رسیدن به پست‌ها و مقام‌های ‌عالی‌تر، فقط برای این است که بتوان در منصب و جایگاهی قرار گرفت که دل و جرات بیشتری برای حرف زدن و عمل کردن به دست آورد.

این تصور که هر چه یک انسان جایگاه بالاتری داشته باشد اعتراضات رقبا ‌کمتر در زندگی او اثر خواهد گذاشت و در نتیجه، فرد در انجام اعمال خود آزادتر خواهد بود ، باعث می‌شود ‌تا همه برای شکار مقام‌های عالی‌تر هجوم ببرند و مسابقه‌ای پراضطراب و غالبا ناجوانمردانه شروع شود. اما ‌وقتی فرد به مقامی دست می‌یابد تازه می‌فهمد به چه دردسری دچار شده است و از این به بعد باید شب و روز تلاش کند تا مانع از دست رفتن این مقام شود. مقام و جایگاهی که قرار بود مایه آرامش و جرات و جسارت ‌فرد شود از ترس خرابکاری باعث بی‌حرکتی و ملاحظه‌ کاری فرد می‌شود و جرات و جسارت را از او ‌می‌گیرد.‌ ‌ ‌فقط تکیه بر خالق هستی و باور کامل و بی‌قید و شرط او و امید کامل داشتن به همراهی کائنات حتی در ‌سخت‌ترین شرایط زندگی می‌تواند دلی به بزرگی دریا و به وسعت آسمان را به انسان عطا کند.