شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

فضای سرد میان ناشر و شاعر


فضای سرد میان ناشر و شاعر

نقدی بر چاپ و نشر شعر در دهه اخیر

این سخن در جای خود درست است که از نظر جهانی در قرن بیست و یکم میلادی به سر می‌بریم؛ اما نمی‌توانیم گذشته تاریخی فرهنگی خودمان را به فراموشی بسپاریم. هر ملتی در عین وابسته بودن به جهان با ژن فرهنگی خود زنده است. محاسبه دوره‌ای در عصر کنونی براساس دهه‌بندی شکل گرفته است.

از عصر مشروطه تا عصر حاضر درست یک سده گذشته است و ما هنوز میان واقعگرایی تاریخی و آرمان‌گرایی فرهنگی ایستاده‌ایم! اگر جامعه را به لایه یا طبقه تقسیم کنیم، لایه یا طبقه متوسط جامعه در همه زمینه‌ها رو به پیشروی است و این حق پیشروی از لحاظ بافت شهری اجتماعی و فرهنگی، بیشتر متعلق به طبقه متوسط جامعه است.

از طرفی، طبقه متوسط، طبقه محافظه‌کار و صد البته نفع‌طلب و سودجوست. این طبقه برای ثبت شیوه زیست خود در برخی برهه‌ها، انتظار کشیدن را جزو ضمایم زندگی تحمیلی خود می‌داند. غافل از آن که انسان در همه دوره‌ها در معرض تندباد حوادث غیرمنتظره قرار گرفته است! فهم مخاطب طبقه متوسط از موضوع و مسائل فرهنگی جامعه، فهم متوسطی است. در چنین جامعه‌ای شخصیت اجتماعی، هنوز قوام و شکل جمعی پیدا نکرده است. هنوز فردیت در طبقه متوسط جامعه حکم می‌راند. در حالی که پیشرفت‌های فرهنگی جهانی به فردیت کاری ندارد و تمام نگاهش معطوف به جمعیت است! پیداست که مهم‌ترین نویسندگان و شاعران ایران، کسانی هستند که با شخصیت کلیدی جمعیت، سر و کار دارند. نویسندگان و شاعرانی که هنوز با فردیت حکم می‌رانند، محکوم به پسرفت هستند! هنوز پرسش اصلی در ادبیات این است که آیا ما پا به پای جهان پیش رفته‌ایم یا نه؟! غافل از این نکته که ما کجای این جهانیم؟

با توجه به پیشرفتی که جهان کرده است ما چه اندازه پیش رفته‌ایم؟ این که ما چشم جهان‌بین نداشته باشیم البته کاری بیهوده است و این که به قهقرا بگرویم، بیهوده‌تر از آن! و این که ما نزدیک‌بین باشیم یا دوربین، هر دو به یک نسبت زیانبارند. بهتر آن است که واقع‌بین باشیم و البته به صرف واقع‌بینی چشممان را به روی نهان نبندیم. مبادا این ظواهر مادی مانع از نهان‌بینی‌مان شوند! و از یاد نبریم که ادبیات خاصه شعرمان ربطی دوسویه با عیان و نهان دارد.

● دهه ویژه

ادبیات عصر مشروطه بیش از اندازه عیان‌نگر و ظاهرگرا بود. البته پس از عبور از ظواهر، تا حدی به اعتدال و تعدیل رسیدیم. اگر اهل مطالعه جریان‌های واقعی ادبی باشیم، ادبیات و بویژه شعر دهه‌های اخیر را در مسیر طبیعی دهه‌های گذشته خواهیم دید. این گونه نیست که ما به صورت جهشی و یکباره، شعر کلاسیک و شعر نیمایی را تمام کرده باشیم و پا به پای شعر جهان پیش رفته باشیم! حال باید دید که ما در این ۳ دهه چه کرده‌ایم؟ برای این منظور باید سری به بازار نشر کتاب شعر یا مجموعه شعر بزنیم.

آیا طبقه متوسط جامعه، اهل مطالعه کتاب هستند؟ چه کتاب‌هایی را بیشتر می‌‌خوانند؟ و مقصود از این پرسش‌ها این است که آیا در این ۳ دهه، کتاب‌های شعر یا مجموعه‌های شعر، طالب داشته‌اند یا نه؟ برای این کار بهتر است، دهه اول پس از انقلاب را از ۲ دهه اخیر جدا کنیم. ناشران در این ۲ دهه بجز مواردی معدود حاضر به سرمایه‌گذاری برای چاپ و نشر کتاب‌های شعر نشده‌اند. با این وضع، باید پرسید پس این همه کتاب شعر یا مجموعه شعر از کجا روانه بازار نشر شده‌اند؟ و این در صورتی است که اگر با ناشری در قالب شاعری ناشناخته صحبت داشته باشید که «قصد دارم مجموعه شعرم را چاپ کنم» جوابتان این است: «نشر کتاب شعر در دستور کار ما نیست.» فهم ناشران مملکت ما از چاپ و نشر شعر، فهمی پایین‌تر از طبقه متوسط جامعه است. جواب‌هایی که بیشتر این ناشران در قبال چاپ و نشر مجموعه شعر به شاعران جوان و حتی شاعران حرفه‌ای غیرمتوفی می‌دهند، این است: ما به قانون مزیت نسبی که علم اقتصاد برای ما تعریف کرده است پایبندیم و بنا نداریم سرمایه خود را دور بریزیم. شعر در ایران خواننده ندارد و اگر بخواهیم سرمایه خود را دور بریزیم باید دست به کار چاپ و نشر شعر بشویم و هیچ عاقلی این کار را نمی‌کند.

حقیقت امر این است که بسیاری از ناشران هم زد و بند دارند و به فکر ترویج ادبیات نیستند و چنان حق به جانب صحبت می‌کنند که باورتان نخواهد شد آنها سواد ابتدایی دارند! کار بیشتر ناشران و مشاوران آنها سودآوری و بازار گرمی است و از این جهت خیال خود را آسوده کرده‌اند که شعر، سودی برای آنها ندارد. همین و خلاص!‌ و این در صورتی است که هیچ نهادی در کشور از شاعران و نویسندگان آزاد (نه وابسته)‌ حمایت نمی‌کند.

از طرفی، حق امتیاز چاپ و نشر شعر از سوی ناشران سرشناس و معروف به شاعران متوفی و مشهور و همان چند شاعر مشهور داده شده است.

گاه البته تبانی‌هایی هم از سوی ناشر و شاعر، شاعر و ناشر صورت می‌گیرد که ناشر فریب چرب زبانی‌ها و واسطه‌گری‌های برخی شبه‌شاعر و شبه‌منتقد و شبه‌محقق را می‌خورد و سرمایه‌اش را دور می‌ریزد و کتاب‌هایی را چاپ می‌کند که تصحیح و مقابله نشده‌اند، ولی ۲ اسم تصحیح و مقابله با ناشر سپرده شده و کار از کار گذشته است. حتی‌گاه مجموعه شعرهایی چاپ می‌شوند که صاحب اصلی‌اش شاعر نبوده است و خلاصه هیچ نظارتی بر کیفیت نشر و چاپ شعر در ایران نیست و همین‌طور، حق و ناحق، درهم و برهم عرضه می‌شود!

● نوشته‌هایی شبیه شعر

ما از نظر فرهنگی در زمینه شعر از ملت‌های دیگر جلوتر هستیم و نباید وضعمان این طور باشد فرهنگ ایرانی با شعر شناخته می‌شود. اگر شعر را از فرهنگ ایرانی حذف کنیم، ایرانی حرفی برای گفتن نخواهد داشت.

مقصود از این عبارات این نیست که شعر با تعریف قدمایی‌اش به قباله ایرانی‌ها بسته است. خیر! به هیچ وجه این طور نیست. همه ملت‌ها شعر دارند و در برخی برهه‌ها از ما هم جلوتر‌ند. مقصود، این است که چرا فرهنگ ما با تعریف‌های کلیشه‌ای خو گرفته است؟ و چرا تا پای صحبت شعر به میان می‌آید، همه گمان می‌کنند که صرف طبع و قریحه شعر، شاعر هستند و همان‌ها نیز به خود اجازه پا در میانی می‌دهند و همان‌ها بازار نشر شعر را کساد می‌کنند و همان‌ها به بحران شعر در این ۲ دهه اخیر دامن زده‌اند. براستی آیا از خود نپرسیده‌اید که این همه مجموعه شعرهای شبیه یکدیگر (۵۰ درصد بر حسب ظاهر، ‌شعر بی‌‌وزن تحت عنوان شعر سپید... و ۵۰ درصد غزلک و غزلواره و غزل انجمنی تحت عنوان مجموعه غزل)‌ از سوی چه کسانی اذن صدور می‌یابد؟

کار بیشتر ناشران و مشاوران آنها سودآوری و بازار گرمی است و از این جهت خیال خود را آسوده کرده‌اند که شعر سودی برای آنها نداردآیا براستی هر سخنی بی‌وزن یا موزون در صورت شباهت ظاهری به شعر سپید و شعر کلاسیک، شعر است؟ به نظر راقم این سطور و به نظر قاطبه هنرمندان اصیل و واقعی، ۹۰ درصد این مجموعه‌های چاپ شده، از جرگه شعر اصیل و واقعی خارج هستند

مثل این که مقوله شعر از برنامه فرهنگ و هنر کنار گذاشته شده و به صورت مقوله‌ای تبلیغی و تزیینی درآمده است و بیشتر جنبه سرگرمی و مصرف‌وارگی دارد. راحت‌الحلقوم برنامه‌های فرهنگی این دهه‌ها، مقوله شعر است.

دیگر سخنی از شاخص‌های شعری در میان نیست. پای ثابت شعر، همان‌هایی هستند که ناشر آنها را پسندیده و تجدید چاپ کرده است. هیچ شناختی میان شاعر و ناشر، حکم نمی‌راند!‌ نه شاعر، ناشر را شخصیتی فرهنگی می‌شناسد و نه ناشر، شعرشناس و شاعر‌شناس است! مشاوران ناشران هم اغلب محافظه‌کاران سودجو و بدذات‌های دوره‌ای هستند.

● بودجه‌های بی‌وزن و قافیه

خلاصه، بازار کتاب شعر وضعیت مطلوب و متعادلی ندارد. در مملکت ما این همه بودجه خرج می‌شود و به زور هم که شده خرج می‌کنند، اما وقتی نوبت به نشر کتاب شعر می‌رسد، می‌گویند نباید بودجه را خرج نشر کتاب شعر کرد و جالب‌تر از همه،‌ قفسه‌های کتاب در مراکز نشر و پخش (کتابفروشی‌های جلو خیابان انقلاب)‌ است که ناشران قدیمی، اسم و رسم‌دار، سالم و ناسالم، بندباز و باندباز، درست همان مجموعه شعرهایی را چاپ کرده‌اند که اسم و رسمی دارند. در کنار مجموعه شعرهای قطور و زیبا و خوش‌ریخت سیمین بهبهانی، نادر نادرپور، احمد شاملو و اسم و رسم‌دارهای دیگر، هیچ مجموعه شعر جوان یا میانسال پس از انقلاب را نمی‌بینید!

از طرفی، برخی نهادها مسوولیت شعر جوان‌ها را به عهده گرفته‌اند. پیداست که هیات مدیره‌ای هم دارند و تشکیلاتی! ولی اگر پای صحبت مسوولان شعر بنشینید، حرف‌هایی تحویلتان می‌دهند که به هیچ روی با حرف‌های ناشران آزاد، سازگار و منطبق نیست. واقع امر این است که شعر ایران، نباید صاحب متولی رسمی باشد. اما برخی وابستگان، خود را متولی شعر رسمی ایران می‌دانند و با عنوان شعر جوان به خودشان اجازه هرکاری را می‌دهند. تقسیم‌بندی شاعران به شاعران سطح عالی و سطح پایین و تقسیم‌بندی شعر به شعر ضعیف، شعر متوسط و شعر قابل چاپ، بیشتر از سوی دفتر شعر جوان و موسسات فرهنگی وابسته، مطرح شده و مطرح می‌شود که البته چندش‌آور است. باید گفت چه کسی به شما خانم‌ها و آقایان اجازه چنین تقسیم‌بندی‌هایی داده است؟!

همه ناشران و کتابفروشان می‌گویند: «مردم از کتاب شعر، استقبال نمی‌کنند» باید به آنها گفت: «پس این همه کتاب شعر را چه کسانی می‌خرند؟» این چه حرفی است که نه عقل می‌پسندد و نه محکمه‌ای هست که جلوی این حرف‌ها را بگیرد؟

آیا کسانی که کتاب شعر می‌خرند، جزو مردم نیستند؟

پاره‌ای از حرف‌ها همانند فکرهاشان از روی عادت و تقلید است. یک حرف را که اکثریت بر زبان می‌رانند، همان حرف را کلیشه‌وار تکرار می‌کنند. این دیدگاه طبقه بورژوا در ایران است. نگاه‌ها، بیشتر کاسب‌گرایانه و دیدگاه‌ها بیشتر، کاذب! بدبین به فرهنگ و مسائل ارتباط جمعی! سودجو و فرصت‌طلب و سرانجام عاطل و باطل! در حالی که یک متولی نشر باید در شمار متولی فرهنگ باشد و در این میان، شاعران نیز باید مخاطب‌یاب و مخاطب‌شناس باشند و بدانند برای چه طبقه‌ای شعر می‌گویند و اگر برای دل خویش شعر می‌گویند باید با مبانی فرهنگی خود هماهنگ باشند تا شعرشان در جایی ثبت شود، اگر چه زود به فروش نرسد! ناشران مستقل و نوپا نیز حق دارند که هر کتاب شعری و هیچ مجموعه شعری را چاپ نکنند. برای این‌که این ناشران می‌خواهند به هویت فرهنگی خود برسند و خدمتی به جامعه فرهنگی و طبقه کتابخوان بکنند.

ما شاعر و مدعی شعر زیاد داریم، اما شاعر واقعی کم داریم. بیشتر این مدعیان شعر هم مثل برخی ناشران معروف و باسابقه‌، کم‌سواد و یا بی‌سواد هستند. نگاه نکنید به سطح سواد ناشران دهه‌های اخیر که بیشتر حتی صاحب مدارک تحصیلی بالا هستند و مشاوران تحصیلکرده‌ای دارند. نگاه کنید به ناشران ۴ یا ۵ دهه پیش که اغلب بی‌سواد و یا کم سواد بوده‌اند و همان‌ها هستند که خودگردانند و همان‌ها هستند که همه کاره چاپ و نشر کتاب شعر هستند و همان‌ها هستند که آمار شاعران معروف و متوفی را دارند و کتاب‌های چاپ شده همان‌ها را در قفسه یا پشت ویترین به نمایش گذاشته‌اند و همان‌ها هستند که هیچ سروکاری با شاعران جوان و شعر جوان و شعر (به طور کلی) ندارند و ادعایشان گوش فلک را کر کرده است! با آن که شعر، پس از انقلاب دگرگون شده و عمده شاعران واقعی در تحول شعر ۳ دهه اخیر نقش موثر و سازنده‌ای داشته‌اند، باز هم این حس بدبینانه نفع‌طلبی و کاسب‌مدارانه بر اذهان برخی ناشران و مدیران نشر حاکم است و از چاپ و نشر شاعران حی و زنده حتی اگر صاحب شهرتی هم نباشند پرهیز می‌کنند و خود را از صحنه فرهنگ جهانی کنار می‌کشند! چرا؟

دکتر غلامحسین عمرانی



همچنین مشاهده کنید