یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا

تنهایی در عین حضور


تنهایی در عین حضور

مروری بر مجموعه داستان سیاهی چسبناک شب نوشته محمود حسینی زاد

حسینی زاد در جامعه ادبی ایران بیشتر به عنوان مترجم کوشا و دقیق ادبیات آلمانی زبان شناخته شده است اما مجموعه داستان سیاهی چسبناک شب وجه دیگری از او را به علاقه مندان ادبیات داستانی نشان می دهد. این مجموعه از هفت داستان کوتاه تشکیل یافته است. همه داستان ها در گروه داستان های واقع گرای مدرن قرار می گیرند و وجه روانشناختی شان کاملاً بارز است. در این داستان ها خواننده شاهد نمایش پیچیدگی ذهن انسان مدرن و چالش آن با جهان رو به تباهی است که انسان ناچار است برای زیستن در آن دست و پا بزند، همین ویژگی باعث بروز حال و هوایی اکسپرسیونیستی در داستان ها می شود. در این جهان همواره «دیگری» حضور دارد اما تناقض آنجاست که به رغم این دیگری، انسان اغلب تنهاست و بار زیستن را می باید به تنهایی بر دوش بکشد.

اینکه هم در داستان اول این هفت داستان، یعنی داستان سیاهی چسبناک شب، مفهوم تنهایی حضوری انکارناپذیر دارد و هم در داستان آخر، یعنی ردی سربی، از طرفی بیانگر دوری مدرن در روایت داستان هاست و از طرف دیگر بر مضمون مشترک داستان ها و نقش محوری تنهایی در آنها دلالت دارد. پس از این مقدمات به بررسی ویژگی های مشترک داستان ها می پردازیم. کانون روایت هر هفت داستان درونی است؛ به این معنا که راوی ها چه اول شخص باشند، چه ذهنیت مرکزی یا راوی ناظر بیرونی، همگی شان اندیشه ها و عواطف درونی خود را در چگونگی روایت شان بروز می دهند و از خلال ذهن خود به رخداد می نگرند.

این ویژگی مانع از گرایش شدید این داستان ها به ایجاز نیست و حسینی زاد نشان می دهد که به راوی های کتمان گر و کم گو علاقه زیادی دارد یعنی راوی هایی که به دلایلی فرهنگی کمتر در سنت داستان نویسی ایرانی مورد استفاده قرار گرفته اند. همین ویژگی بیانگر تفاوت های روانشناختی شخصیت های این داستان ها با افراد عادی جامعه ماست. سبک نگارش داستان ها بر استفاده از جمله های کوتاه با ضرباهنگ تند تکیه دارد. این سبک مانع از به ملال دچار شدن خواننده از خوانش داستان ها می شود و نشان دهنده برقراری نسبت درست میان توصیف و روایت است که در اولی زمان صفر می شود تا صحنه آشکار شود و در دومی زمان به حرکت درمی آید تا کنش های شخصیت ها متجلی شود. از طرفی نثر دقیق و روشن داستان ها عامل مهمی در ارائه تصویرهای داستانی است. داستان ها هیچ کدام امری نیستند. به عبارت دیگر بر آنها ساز و کار یک جانبه ایدئولوژی حاکم نیست و در مباحث مختلفی که مطرح می شود، قصد دفاع یا اثبات باور خاصی دیده نمی شود و خود خواننده قاضی نهایی کنش شخصیت هاست. بدیهی است که انتخاب محورهای روانشناختی در این قضاوت بی تاثیر نیست.

در مجموع چهار داستان هïرم یادها، آن وقت، کافه تریا و ردی سربی داستان هایی خبری هستند و خواننده را از جهان خاص شخصیت ها و کم و کیف آنها باخبر می کنند. سه داستان سیاهی چسبناک شب، کتک خورده بود و گریه می کرد پرسشی هستند و ذهن خواننده را به تکاپو وامی دارند. از دیدگاه روایت شناسی اگر به داستان ها توجه کنیم کیستی راوی ها یعنی چه کسی حرف می زند، آشکار است. شاید این ویژگی در داستان های نویسندگان غیرایرانی امری بدیهی باشد اما در داستان های ایرانی گاه خواننده در تشخیص کیستی راوی ها سردرگم می شود و نمی داند در برخی از صحنه ها کیست که سخن می گوید.

از طرفی در این داستان ها سمت و سوی روایت یا کیستی مخاطبانی که راوی با آنها حرف می زند، تا حد زیادی آشکار است. آنها گاه تلویحی هستند، گاه معین. مساله یی که در این داستان ها تامل برانگیز است، موضوع روایت یا پرسش درباره چیستی محتوای سخن راوی است. به دلیل حضور لایه های پنهان متن، گاه به سختی می توان از این پرسش باخبر شد. مانند داستان کتک خورده بود. نویسنده در شیوه روایت این داستان ها دو ویژگی متفاوت را درهم تنیده است؛ اول استفاده از سبک موجز و راوی های کتمان گر، دوم نمایش کند و کاو ذهنی درون پرآشوبً انسان امروز. ویژگی اول غالباً در داستان های روانشناسی رفتاری و به خصوص مینی مالیستی مورد استفاده قرار می گیرد، و ویژگی دوم به داستان های روانشناسی ذهنی تعلق دارد.

نویسنده خود را به یکی از این گرایش ها محدود نکرده است و از هر دو گروه برای بهتر روایت کردن داستان هایش کمک گرفته است. برخورد نویسنده با زمینه یا صحنه هم به دلیل گرایش های روانشناختی داستان ها بیانگر تکیه بر عنصر زمان و کمرنگ نشان دادن عنصر مکان است. به این ترتیب که داستان ها اغلب برای نمایش چگونگی کنش های روانشناختی شخصیت ها به رفت و برگشت های زمانی میان گذشته و حال دست زده اند و از کارکرد خاطره برای بازیابی زمان سپری شده کمک گرفته اند مانند داستان سیاهی چسبناک شب یا داستان هرم یادها و داستان آن وقت. در واقع در همه این داستان ها زمان موتیفی تعیین کننده است.

البته کمرنگ بودن عنصر مکان به معنای غیبت این عنصر نیست، بلکه بیانگر آن است که مکان صرفاً تا آنجا وصف شده است که پس زمینه داستان شکل بگیرد و داستان در خلأ رخ ندهد. از همین رو در داستان هرم یادها به سبب متکی بودن طرح بر کارکرد زمان و دغدغه ذهنی راوی بر مرور خاطره، مکان ملموس نیست. یا در داستان آن وقت مثلاً تصویری از اتاق دختر یا خانه او دیده نمی شود اما به برگ های شسته در باران اشاره می شود. حال به چند داستان مجموعه اشاره می کنیم؛ دیدگاه داستان سیاهی چسبناک شب ذهنیت مرکزی است، به این معنا که کانون روایت داستان، ذهن شخصیت اصلی است و به رغم سوم شخص بودن راوی، خواننده از خلال ذهن راوی با رخدادها آشنا می شود. داستان در چهار صحنه می گذرد؛ کتابفروشی تا گرایش ها و علایق شخصیت روشن شود.

خانه تا مأمن مرد وصف شود. دوش که از بن مایه های تکرارشونده برخی از داستان هاست دغدغه او را به سپردن خود به آرامش ریزش مطهر قطرات آب نشان دهد و رستوران که بر تنهایی او و غیبت اعضای خانواده اش تاکید کند. در این داستان پرسشی، چیستی انسان و لحظات تنهایی او رسم می شود. حضور پرشر و شور مرد جوان کتابفروش در کنار شخصیت اصلی، مانع از نگرانی و اندوه شخصیت نمی شود. بر این داستان واقع گرای مدرن، حال و هوایی رمزآلود نیز حاکم است، انگار کسی یا سایه یی گاه از تراس وارد می شود و به موهای مرد دست می کشد. داستان به شکل قطعاتی متعدد روایت می شود تا چندپاره بودن ذهن شخصیت را نشان دهد. اما کلیت روانشناختی مرد، عامل پیوستگی معنایی، در عین قطعه قطعه بودن داستان است.

عامل پیش برنده طرح داستان هرم یادها تقابل های فراموشی- خاطره، حضور- غیاب و گذشته- حال است که همگی در تقابل من- دیگری حل شده است. راوی این داستان کتمان گر است و تا انتها سخنی از ویژگی ظاهری یا جسمانی آن «دیگری» نمی گوید جز این جمله «مردمکی سیاه سیاه ملتهب». در واقع راوی از طریق مجاز جزء به کل او را ساخته است. عامل این کتمان گری می تواند فرهنگ و گفتمان ما باشد، چرا که در این گفتمان جسمانیت دیگری ابژه یی ممنوع است و او می باید ذهنی- درونی باشد؛ موجودی دور از دست.

و نیز می تواند روانشناسی مذکر باشد که «دیگری» را پوشیده و در پرده برای خود می خواهد. اگر از بعد مطالعات فرهنگی بخواهیم به این داستان بنگریم درمی یابیم که در این گفتمان فرهنگی زن به دلیل باورها و تلقینات فرهنگی نمی تواند مجرد بماند و حتی اگر ازدواجی بی عشق و از سر تکلیف و اجبار انجام دهد، این گفتمان مردانه سعادت او را در ازدواج به هر قیمت می داند. تقابل محوری داستان «آن وقت» هم عشق- بی عشقی، گذشته- حال و زن- مرد است.

دیدگاه این داستان مرکب است به این معنا که نویسنده از ترکیب اول شخص و سوم شخص برای روایت این داستان بهره برده است. دلیل اتخاذ این دیدگاه، مرگ راوی اول شخص در پایان داستان است. در این داستان ساز و کار ویران شدن ذهن ها به سبب غیبت منطق گفت وگویی دیده می شود. داستان کافه تریا به تعبیری تنها داستان رخدادمحور این مجموعه است.

دیدگاه آن اول شخص نمایشی یا اول شخص، با مخاطب خاموش است. راوی کارگر رستوران است و به قتل عده یی متهم شده است. سخنان او نشان می دهد قتل ها عمدی نبوده است و او به جای ضدعفونی کننده از سم استفاده کرده است. از همین رو این داستان در گروه داستان های سوءتفاهم قرار می گیرد. هر چند به سبب رفتار آن عده، این اشتباه در ناخودآگاه راوی یا کارگرهای دیگر چندان ناپسند تلقی نمی شود.

محمدرضا گودرزی