شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
مجله ویستا

دین و ایدئولوژی


دین و ایدئولوژی

بحث ایدئولوژی و رابطه ی آن با دین, از جمله مباحثی است كه در دهه های اخیر میان اندیشمندان كشور اسلامی ما مطرح بوده و هر چند گاهی نیز به بحث روز تبدیل شده است چنین بحثی, گرچه امروزه بصورت خاص مطرح نمی شود, اما بحث های مرتبط با آن, حاكی از نوعی نیازمندی به مباحث سابق است

بحث ایدئولوژی و رابطه‏ی آن با دین، از جمله مباحثی است كه در دهه‏های اخیر میان اندیشمندان كشور اسلامی ما مطرح بوده و هر چند گاهی نیز به بحث روز تبدیل شده است.(۱) چنین بحثی، گرچه امروزه بصورت خاص مطرح نمی‏شود، اما بحث‏های مرتبط(۲) با آن، حاكی از نوعی نیازمندی به مباحث سابق است. لذا مطالبی كه مرتبط با ایدئولوژی و دین است را مطرح می‏نماییم، تا شاید كمكی در جهت تنویر افكار حقیقت جو وحق طلب باشد. اما قبل از ورود به بحث، لازم است در باب مفردات آن ؛ یعنی "ایدئولوژی" و "دین" مطالبی بیان گردد.

●ایدئولوژی

واژه‏ی "ایدئولوژی" در لغت به معنای "علم افكار و معانی" است كه علم افكار درباره‏ی اصل و مبدأ افكار مطالعه و بحث می‏كند. "مسلك سیاسی و اجتماعی" هم آمده است. اما درباره‏ی معنای اصطلاحی آن، باید بگوییم كه این واژه در غرب(فرانسه) و در اواخر قرن هجدهم وضع شده و سپس با تغییراتی وارد فرهنگ كشور ما گردیده است. لذا باید در ابتدا به مفهوم غربی آن توجه نماییم و سپس به معنای مصطلح آن در ایران بپردازیم. این واژه برای اولین بار توسط "دوستوت دتراسی"، (Destutt deTracy) فرانسوی یكی از پیشگامان "پوزیتویسم" و پیرو مكتب "اصالت خِس" در سال ۱۷۹۶ به كار برده شدو به معنای علم یا مطالعه‏ی ایده‏ها بود.(۴) سپس ایدئولوژی معنای بسیار مهمتری پیدا كرد و در مقام دلالت بر مجموعه‏ای از اعتقادات و یا حتّی برخوردها كه با یكدیگر ارتباط نزدیك دارند، بكار رفت.(۵) اما كارل ماركس در كتاب "ایدئولوژی آلمانی" مفهوم ایدئولوژی را چنان گسترش داد كه می‏تواند تمامی تجلیّات تمدن؛ از جمله فرهنگ، دین، حقوق، اخلاق، زبان و... را شامل شود. وی در عین حال برداشت تحقیرآمیزی از ایدئولوژی را ارایه نمود و آن را آگاهی و تصوراتی كه طبقه‏ی حاكم بنابر موقعیت و منافع خود از واقعیت‏ها دارد، معرفی كرد.(۶) اما در خارج از سنت و ایده‏ی ماركسیستی، ایدئولوژی از یك سو معنای محدودی به خود گرفت، یعنی به جای آن كه تمامی فرهنگ تلقی شود، تنها بخشی از فرهنگ (منتها به عنوان هسته‏ی اصلی) در نظر گرفته شد، و از سوی دیگر از معنای تحقیرآمیزی كه پیدا كرده بود، رها شد. بر این اساس، فردینانددومون (F.Dumont) ایدئولوژی را نظامی از ایده‏ها و قضاوت‏های روشن و سازمان یافته كه برای توصیف، تبیین، استنتاج و یا توجیه موقعیت یك گروه یا جامعه به كار می‏رود و اساساً از ارزش‏ها نشأت می‏گیرد، معرفی نمود.(۷) كاربرد واژه‏ی ایدئولوژی در ایران نیز با تغییراتی همراه بوده است. اما در مجموع می‏توان گفت كه از سال ۱۳۴۰ به بعد لفظ ایدئولوژی در جامعه‏ی ایران در نزد سه گروه به دو معنای مثبت و منفی به كار برده می‏شد؛

▪گروه اول: روشنفكران غیر مذهبی جامعه ایران بودند كه معنای مثبت ایدئولوژی در نزد آن‏ها، همان اندیشه‏های ذهنی "به روزی" بود كه به تناسب شرایط حركت جامعه، در پوشش ماركسیسم شكل می‏گرفت و این نوع از ایدئولوژی، كار برد و جاذبه‏ی فراوانی نیز داشت؛ معنای منفی ایدئولوژی، شامل عقاید و باورهای دینی و عرفی موجود در جامعه‏ی ایرانی بود كه ریشه در پیشینه‏ی اجتماعی داشت.

▪گروه دوم: روشنفكران مذهبی جامعه بودند. این گروه ضمن آن كه به معنای نخستین ایدئولوژی، آشنایی داشتند و بلكه به گونه‏ای اعلام نشده، به اصل آن تعریف وفادار بودند، در تشخیص مصادیق مثبت و منفی ایدئولوژی با گروه اول مخالفت می‏كردند. در نزد آنها مذهب و بسیاری از باورهای عرفی جامعه، از مصادیق منفی ایدئولوژی بود، ولی ایدئولوژی مثبت، برای جامعه‏ی ایران الزاماً یك ایدئولوژی غیر مذهبی نبود، بلكه ایدئولوژی‏ای بود كه شامل مجموعه‏ای از اندیشه‏ها و باورهای ذهنی می‏شد كه با رجوع به ذهنیت مذهبی و عرفی جامعه و بازسازی مجدد آن پدید می‏آمد.

▪گروه سوم: اندیشمندانی بودند كه در نظام حوزوی و سنتی، تعلیم و تعلّم یافته و با تفكر عقلی و برهانی، از مبانی وحیانی دین دفاع می‏كردند؛ معنی مثبت ایدئولوژی در نزد این گروه، همان ایدئولوژی توحیدی الهی بود؛ و معنای منفی آن، ایدئولوژی غیر توحیدی بود. در نزد این گروه، دو لفظ "جهان‏بینی" و "ایدئولوژی" مرادف با "حكمت نظری" و "حكمت عملی" قرار گرفت.(۸) و بنابراین شهید مطهری ایدئولوژی را مرادف با شریعت و عبارت از یك تئوری كلی و طرحی جامع و هماهنگ كه در آن خطوط اصلی، روش‏ها، بایدها و نبایدها و خوب و بدها، نیازها و دردها و درمان‏ها مشخص شده باشد، معرفی نمود، و همه‏ی این‏ها را در جهت تأمین سعادت همگان دانست.(۹)

●دین

از دیرباز در مورد واژه‏ی "دین" و معنای آن، مطالب گوناگونی گفته شده است، تا جایی كه بعضی‏ها شناسایی دین را یكی از دشواری‏های بزرگ مسایل دینی دانسته‏اند(۱۰) و از طرف دیگر در بعضی منابع، تلاش برای تعریف كردن دین، عمدتاً یك رویكرد غربی معرفی شده است.(۱۱) ولی با صرف نظر از این مطالب، در یك جمع‏بندی، تعاریف ارایه شده از دین را می‏توان به سه دسته تقسیم نمود:

۱ ـ دسته‏ای از تعاریف كه عام هستند و به نحوی حتی عقاید غیر دینی و غیر خدا محوری را نیز شامل می‏شوند؛ مانند تعریف دین به "احساس اتكای مطلق"(۱۲) و یا "آن حال درونی كه فرد در مواجهه با امر مقدس پیدا می‏كند."(۱۳) بنابراین تعریف، آیین‏هایی هم‏چون بودیسم(۱۴) كه اعتقاد به وجود خداوند در آن مطرح نیست و یا امانیسم(۱۵) كه به جای خداپرستی، نوعی پرستش انسانیت را توصیه می‏كند، و یا ماركسیسم(۱۶) كه بر ماده انگاری مبتنی است، همه‏ی آن‏ها دین خواهند بود.

۲ ـ تعاریفی كه ادیان الهی و خدا محور ـ با صرف‏نظر از این كه تحریف شده و یا در دسترس باشند یاخیر، ـ محدوده‏ی آن است و می‏كوشند تا تعریفی جامع و مانع دراین حیطه ارایه نمایند، مثل تعریف دین به "مجموعه مقررات" برای بشر كه می‏خواهد سعادت انسان را تامین كند(۱۷).

۳ ـ تعاریفی كه ناظر به دین یا مذهب خاص می‏باشند؛ مانند تعریف دین به "عقاید و دستورهای عملی و اخلاقی كه پیغمبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آورده‏اند"(۱۸). یا تعریف دین به "ما جاء به النبی"(۱۹) كه تمام این تعریف‏ها وجود دین حق و امكان شناخت آن را به عنوان پیش فرض قبول داشته و معتقدند تعریف‏شان برگرفته از دین حق كه طبعاً دین خودشان خواهد بود می‏باشد.

●رابطه‏ی دین و ایدئولوژی

بعد از روشن‏شدن مفردات بحث، می‏توان به نظریاتی كه در ایران و در ارتباط با دین وایدئولوژی ارایه گردید با دید بهتری نگریست؛ اما تاریخچه نظریات در ایران: نهضت آزادی، در سال ۱۳۴۰ صریحاً اعلام كرد كه این حزب براساس ایدئولوژی اسلامی تاسیس شده است. آنگاه مرحوم حنیف نژاد و همفكرانشان از این موضوع سخن گفتند، همزمان با آنان، دكتر علی شریعتی در سطح وسیع و گسترده‏ای از ضرورت "دین ایدئولوژیك" سخن گفت و طرح هندسی مكتب را برای تحقق این منظور ارایه داد؛ بعد شهید مطهری از "جهان‏بینی" و "ایدئولوژی" اسلامی به مطالبی اشاره كرد.(۲۰) هر چند تفسیرهایی كه در آن زمان از "دین ایدئولوژیك" ارایه می‏شد از هر جهت یكسان نبود، اما همه‏ی آن‏ها در اصلِ ارتباط دین با ایدئولوژی اتفاق نظر داشتند. با این تفاوت كه در آن زمان به جهت این كه ماركسیسم به دنبال امواج سیاسی‏اش، در ذهنیت روشنفكری ایران حضور داشت، روشنفكران مذهبی كه متاثر از جاذبه‏های مثبت ایدئولوژی بودند، به دنبال تفسیر ایدئولوژیك از دین برآمدند؛ اما متفكرین مسلمانی كه درنظام حوزوی دینی تربیت یافته بودند، در شرایط مزبور به جای آن كه به تفسیر ایدئولوژیك از دین بپردازند، با تعریف نوینی كه از "ایدئولوژی" كردند، در حقیقت معنای دینی به ایدئولوژی بخشیدند. اما مقوله‏ی تفكیك "دین و ایدئولوژی" پدیده‏ای است كه از نیمه‏ی دوم دهه‏ی شصت و خصوصاً بعد از فروپاشی ماركسیسم در متن جریان روشنفكرانه‏ی دینی شكل گرفت و روشنفكری دینی كه در دهه‏ی پنجاه با تفسیر ایدئولوژیك و دین، می‏كوشید تا رابطه‏ی خود را با دین حفظ كند، پس از پشت كردن به ایدئولوژی، (۲۱) در نخستین مرتبه، به نقد تعریف پیشین خود از "دین" پرداخت ؛ با این بیان كه اگر دین، ایدئولوژیك باشد، اولاً: به دلیل آن كه ایدئولوژی به مقتضای شرایط اجتماعی و تاریخی خاص، تعیّن می‏یابد و با از بین رفتن آن شرایط كهنه و مندرس می‏شود، در این صورت با دین سازش ندارد. و ثانیاً: ایدئولوژی، در خدمت زندگی انسان است و به تبع آن شكل می‏گیرد. حال آن‏كه دین، امری معنوی است و یا لااقل در بُعد معنوی نیز معتبر است، پس ایدئولوژیك شدن دین ممتنع است.(۲۲)

با وجود این، از دهه‏ی شصت تا به حال، تقریرهای مختلفی از امتناع ایدئولوژیك شدن دین ـ كه عمدتا ناشی از تلقی خاص آن‏ها از معنای "ایدئولوژی" و "دین" می‏باشد ـ صورت گرفت. ولی به نظر می‏رسد كه در "رابطه‏ی دین با ایدئولوژی" بیش از دو نظریه نمی‏توان قایل شد؛ چون نظریات موجود در این باره شبیه به طرفین نقیض هستند كه حدّ وسطی بر آن‏ها تصور نمی‏شود؛ زیرا كسانی كه می‏گویند دین می‏تواند ایدئولوژیك باشد، مرادشان بخشی از دین است كه همان ارزش‏ها و بایدها و نبایدهای دینی است. اما دین متضمن بخش‏های دیگری مانند گزاره‏های معرفت شناختی نیز هست كه ایدئولوژیك بودن آن‏ها دور از ذهن و غیرقابل تصور است. هم چنین كسانی كه ایدئولوژیك شدن دین را امری محال و ممتنع می‏دانند، مقصودشان "دین در همه‏ی مراتب" است. هر چند كه تصریحی به این مطلب نكرده باشند. بنابراین می‏توان گفت: هر نظریه‏ای كه قایل به ایدئولوژیك شدن بخشی از دین باشد، طرف نقیض نظریه‏ی امتناع ایدئولوژیك شدن دین، خواهد بود. در نتیجه ما فقط دو نظریه در این بحث داریم كه عبارتند از: ۱. نظریه‏ای كه معتقد است دین در هیچ مرتبه‏ای نمی‏تواند ایدئولوژیك شود؛ ۲. نظریه‏ای كه می‏گوید: دین در بعضی مراتب ایدئولوژیك است و این نیز برای دین لازم و ضروری است.

●ادله‏ی هر یك از نظریات

كسانی كه معتقد هستند دین ایدئولوژیك نیست، ایدئولوژی را مكتبی سیستماتیزه و سامان یافته ـ كه اركان آن كاملاً مشخص شده و ارزش‏ها و آرمان‏ها را به آدمیان می‏آموزاند، موضع آن‏ها را در بر اثر حوادث و سؤالات معیّن می‏كند و راهنمای عمل ایشان قرار می‏گیرد ـ معرفی می‏كنند. از دیدگاه این گروه ویژگی‏های ایدئولوژی این است كه اولاً: در خور پیكار و در نتیجه دشمن كوب و دشمن تراش است؛ ثانیا: دقیق وضع شده و قاطعند به طوری كه سر از قشریت در می‏آورند؛ ثالثا: حاجت به طبقه رسمی مفسران را القا می‏كنند؛ رابعا: خواستار یكنواخت اندیشی بوده و نسبت به تنوع و كثرت‏آرا بی‏تحمل‏اند؛ خامسا: به سبب همین اوصاف، مدعی كمال و جامعیت و استغنای از دیگران و بی‏اعتنا به عقلند و... .(۲۳) از نظر این گروه و بنابر یك تقریر، دین آمده است تا جلوی خدایی كردن انسان را بگیرد و مهم‏ترین درسی كه به آدم می‏دهد، این است كه آدمیان خدا نیستند.(۲۴) از نظر این گروه، آشكارترین دلیل بر امتناع دین ایدئولوژیك این است كه شارع هیچ‏گاه دین را به صورت یك ایدئولوژی عرضه نكرده و قرآن كتابی نامدوّن است و به تعبیر حافظ، نظم‏پریشان دارد و... .(۲۵) دلیل دوم این كه دین امری رازآلود و حیرت‏افكن است و این ضد قشریّت است و آن وضوح و دقت و قشریّتی كه از یك ایدئولوژی می‏خواهند در دین وجود ندارد و این از مزایای دین است. ازنظر این‏ها حیرت‏افكنی دین، مقصود بالذات بوده است؛ خداوند در قرآن كریم می‏فرماید: "ما در دین متشابهات داریم" (آل عمران۷)، این متشابهات، نه فقط در دین اسلام، بلكه در سایر مكاتب دینی نیز وجود دارد و همین‏ها هستند كه دین را از غیردین جدا می‏كنند.(۲۶) و دلیل سوم، طرفداران امتناع دین ایدئولوژیك می‏گویند: دین هم چون هوا است و هیچ قالب خاصی ندارد؛ و یا این كه دین، ترازوست، چراغ است، راه است و هیچ یك از این‏ها به خودی خود جهت‏دار نیستند. و از دید این گروه دلیل بر این مدعا، اولاً: تاریخ است كه نشان می‏دهد دین، هم هدایت آورده و هم ضلالت، هم عزّت آورده و هم ذلّت. ثانیا: خود قرآن می‏فرماید : "وحی الهی، هم شفاست و هم خسران" و نیز وجود متشابهات در قرآن كه به كج‏اندیشان رخصت می‏دهد تا از آن‏ها سوء استفاده كنند، شاهد بر این مدعاست.(۲۷)


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.