پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پست مدرنیسم و تعلیم و تربیت


پست مدرنیسم و تعلیم و تربیت

در دهه های اخیر, جهان شاهد شکل گیری یک جریان فلسفی اجتماعی جدید بود جریانی که به رغم گستردگی و پیچیدگی خاص خود, حوزه های مختلف زیبایی شناسی, هنر, ادبیات و علوم اجتماعی را به چالش فراخواند این جریان فلسفی اجتماعی که از آن به پست مدرنیسم یاد می شود, در حقیقت انتقاد از مدرنیسم و بررسی بن بست های آن بود

در دهه های اخیر، جهان شاهد شکل گیری یک جریان فلسفی-اجتماعی جدید بود. جریانی که به رغم گستردگی و پیچیدگی خاص خود، حوزه های مختلف زیبایی شناسی، هنر، ادبیات و علوم اجتماعی را به چالش فراخواند. این جریان فلسفی-اجتماعی که از آن به پست مدرنیسم یاد می شود، در حقیقت انتقاد از مدرنیسم و بررسی بن بست های آن بود. در حال حاضر این سوال مطرح است که آیا پست مدرنیسم دورانی تازه از تاریخ حیات بشر می باشد و یا این که همان استمرار مدرنیسم است. اگرچه پاسخ این سوال قدری دشوار است زیرا برای این سوال با انواع پاسخ ها مواجه می شویم. در یک سو کسانی قرار دارند که ادعا می کنند پست مدرنیسم پایان دوران مدرنیته و آغاز دوره ای جدید در نظم بین المللی است. اینان، انقلاب سبز، نهضت دانشجویی، عصر رایانه ها، کنسرسیوم های جدید و سرمایه های چند ملیتی را از تجلیات این دوره می دانند.در سوی دیگر، کسانی قرار دارند که می گویند پست مدرنیسم نشانه تحولی شدید در زندگی فرهنگی و سیاسی غرب نیست. بلکه معرف نوعی دیگر از مباحثه و جهت گیری تئوریکی برای تبیین و تفسیر رخدادها و نیز نوعی رقابت با جهت گیری های تئوریکی دیگری است که در دنیای غرب به وفور یافت می شود.به هرحال آن چه که مهم به نظر می رسد، این است که برای درک بهتر پست مدرنیسم باید ابتدا مدرنیته را کاوید، زیرا پیوندی عمیق میان این دو برقرار است. این مقاله درصدد است ضمن بررسی پست مدرنیسم، دلالت های تربیتی آن را نیز بیابد.

● مدرنیته:

مدرنیته١ دوره ای نسبتا طولانی از تاریخ جهان که به نظر برخی صاحب نظران با رنسانس (قرن ١٥) و به عقیده برخی دیگر با روشنگری (اواخر سده ١٨) آغاز و باعث تحولاتی شده است که زمینه های گوناگون زندگی انسان ها را دربرگرفته اند.٢ واقعیت آن است که پیرامون تاریخ شروع مدرنیته توافقی وجود ندارد و دامنه اختلافات از دوران رنسانس تا قرن بیستم در نوسان است. به هرحال، ویژگی های برجسته این دوران عبارتند از:رشد شهرنشینی، گسترش و توسعه علوم جدید، پدید آمدن نهادهای جدید اجتماعی، سیاسی، آموزشی، پدید آمدن یک قلمرو همگانی برای بحث و گفت و شنود درباره مسائل مورد علاقه و دلبستگی همگان، از میان رفتن تدریجی نظام های سنتی، جدایی مذهب از نهادهای سیاسی، حضور مردم در فعالیت های اجتماعی و سیاسی، جا افتادن حقوق فردی یکسان برای همگان، ایجاد نظام های قانونی و گسترش نظام های مردم سالارانه.٣

می توان گفت که هسته مرکزی اندیشه مدرن، ایمان به خرد انسان است. ارزش دادن به خرد آدمی، به گونه ای که به وسیله آن بتواند از خرافه رهایی یابد و بر طبیعت فائق آید. از اینجا بود که نقد و نقادی در دوره مدرن جایگاه والایی یافت به گونه ای که کانت، دوره خود را دوران نقد معرفی می کند. از قبل توجه به خرد آدمی دو مفهوم رهایی و نقادی نیز ظهور یافت. پلی گرن در این رابطه می گوید:برای اندیشمندان روشنگری عقل مترادف با آزادی و آزادسازی بود. این عقل بود که می توانست جهل و بی عدالتی و خرافه را بروبد و راه را برای رسیدن به جامعه ای دموکرات بازکند.٤

فیلسوفانی چون دکارت، کانت و هگل هرکدام به نوعی در شکل دهی اندیشه مدرن سهم داشتند. دکارت با بیان این جمله «من فکر می کنم، پس هستم» توجه به فاعل آگاه و شناسنده کرد.کانت نیز که به عنوان یکی از فیلسوفان شاخص عصر روشنگری محسوب می شود، توجه خویش را به آدمی به عنوان فاعل شناسایی معطوف کرد. هگل هم مفهوم پیشرفت را که یکی از مفاهیم مهم مدرنیسم است به زبان فلسفی بیان کرد. وی بر آن است که روح مطلق هستی در حال حرکت به سمت نقطه مطلوبی است که در آن نقطه، تحقق کامل پیدا می کند و به کمال خود دست می یابد و جلوه این کمال نیز در جوامع بشری و نهادهای اجتماعی ظهور می کند.٥

● پست مدرنیسم

اگرچه امروز از پست مدرنیسم٦ به عنوان یک جریان فلسفی-اجتماعی یاد می کنند، اما به راستی ارائه یک تعریف قابل قبول از پست مدرنیسم بسیار سخت است. چرا که از سویی پراکندگی آرای متفکران پست مدرن و از سوی دیگر عدم ارائه یک نظام فکری منسجم (چرا که متفکران پست مدرن اساسا با نظام سازی به شکل سنتی آن مخالفند) کار را برای یک تعریف مشخص بسیار سخت کرده است. نکته جالب این که در زمان پیدایش تفکر پست مدرن نیز اختلاف است.برای ارائه تعریفی از مدرنیسم، آهنچیان در رساله دکترای خویش تحت عنوان مناسبات انسانی در سازمان های آموزشی از دیدگاه مربیان مدرن و پست مدرن، دیدگاه ها را به ٦ دسته تقسیم کرده است.

۱) آن ها که پست مدرنیسم را تعریف پذیر نمی دانند، برای مثال: چون ما را وارد تفسیرهای بی شمار و بحث های پایان ناپذیر می کند و این کار برخلاف باورهای اصلی خود پست مدرنیسم است.

۲) آن ها که تعریف را بسیار دشوار می دانند، چون آن را مجموعه پراکنده ای از پنداشت ها می دانند که طیف آن از بعد کاملا زیباشناختی فرهنگ آغاز و تا ابعاد شناختی و هنجاری ادامه می یابد.

۳) آن ها که پست مدرنیسم را فقط براساس و در رابطه با مدرنیسم تعریف می کنند.

۴) آن ها که برای تعریف پست مدرنیسم از «تشبیه» استفاده می کنند.

۵) آن ها که پیشنهاد می دهند برای تعریف پست مدرنیسم باید آن را تحلیل کرد و ویژگی های آن را شناخت.

۶) آن ها که از پست مدرنیسم تعریفی ارائه می دهند. در این میان ٦ رویکرد قابل شناسایی است.

▪ رویکرد تاریخی:

پست مدرنیسم عبارت از همه آن چیزهایی است که بعد از مدرنیته یا رنسانس می آید.

▪رویکرد فلسفی:

حرکتی برای دور شدن از روایت های بزرگ و پارادایم های غالب و همه گیر در زمینه های هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی.

▪ رویکرد هنری:

نهضتی است در هنرهای بصری، معماری، سینما، موسیقی پاپ که در جبهه مقابل رئالیست های کلاسیک و ساخت های مدرنیستی قرار دارد.

▪ رویکرد فرهنگی:

جنبه ای از دنیای تغییر یافته و در حال تغیر و راهی برای درک آن تغیر است.

▪ رویکرد اجتماعی:

پست مدرنیسم چون یک تئوری اجتماعی دارای چهار دلالت مهم جامعه شناختی است.

١) مرکززدایی و خرد کردن قدرت

٢) غیرقابل جمع دانستن منافع مادی و نمودهای ذهنی در چارچوب کارهای گروهی

٣) بروز ناتجانسی در برابر متجانس

٤) افزایش بی اعتمادی نسبت به دموکراسی

▪ رویکرد سیاسی:

انتقاد جدی نسبت به رهاوردهای بزرگ مدرنیته چون ملی گرایی، تمامیت خواهی، حکومت فن سالاران و مصرف گرایی.به رغم اختلاف ها در معرفی پست مدرنیسم، می توان با نگاهی مسامحه گر تمامی آرای متفکران پست مدرن را در یک حلقه جمع کرد و آن انتقاد شدید به خردگرایی انسان مدرن است.لیوتار، فوکو، دریدا و سایر متفکران پست مدرن هر یک به گونه ای به انسان به عنوان فاعل شناسایی تاخته اند. لیوتار با نفی فراروایت ها در حقیقت به خرد کلیت ساز حمله کرده است. فوکو نیز با بیان ارتباط حقیقت و قدرت، به ما می فهماند که خرد مدرن او را از سلطه رهایی نداده و دریدا آن جا که از ساخت شکنی بحث می کند در حقیقت به خرد نظام ساز مدرن حمله کرده است.همان طور که پیشتر بیان شد، پست مدرنیسم در حقیقت انتقادی بود علیه عصر مدرن، پیشگامان این نقادی دو فیلسوف بزرگ غربی مارکس و نیچه می باشند، که یکی به نقادی از درون و دیگری به نقادی از بیرون می پردازد.نقد مارکس از جامعه مدرن بورژوایی نقدی است از درون و به این معنا نقدی هگلی، نه نقدی که هگل آن را نفی مجرد می نامید. هگل میان نفی مجرد و نفی مشخص فرق می گذاشت و معتقد بود که نقد دیالکتیکی بیانگر تضادهای عناصر درونی یک کلیت یا نظام و به بیان دیگر نتیجه نفی مشخص است.٧

نیچه به عنوان یکی از منتقدین مدرنیته یگانگی عقل و توجه به خرد در شناسایی را نه تنها ناقص بلکه حتی اشاره می کند که این توجه به عقل نقابی است بر چهره خواست قدرت.به گمان او عقل نمی تواند جای نیروی یگانگی بخش سنت و دین را بگیرد و میان انگیزه ها و نیت های متضاد افراد هماهنگی ایجاد کند. عقل به راستی نقابی است بر چهره خواست قدرت. خواست قدرت در لباس عقل، توهم هایی مانند نظریه های علمی و ارزش های جهانگیر اخلاقی را پدید آورد.٨

به گمان نیچه، از آن جا که دانش تنها از چشم اندازی ویژه به هستی ممکن است، پس جهان در تمامیتش قابل شناخت و ارزیابی نیست. هیچ چشم اندازی نمی تواند مدعی اعتبار نهایی شود و پرسش درباره دیدگاه درست فلسفی پرسشی نادرست و گمراه کننده است. پس باید همه توهم های دینی، مابعدالطبیعی و علمی را به دور ریخت و به جای آن تنوع چشم اندازها را پذیرفت. به نظر نیچه هنر بهترین الگوی چنین نگره ای است. هنر، برخلاف دین و مابعدالطبیعه و علم شکلی از بازنمودن است که به ذات توهمی بودن خویش آگاه و معترف است.٩

● برخی از متفکران پست مدرنیسم

▪ لیوتار:

بسیاری بر این باورند که پست مدرنیسم به صورت یک جریان فکری-اجتماعی با لیوتار١٠، آن هم پس از تالیف کتاب «وضعیت پست مدرن»١١ آغاز شد. لیوتار، فیلسوف فرانسوی کار خود را با ترسیم بن بست های مدرنیته آغاز کرد و کار خود را به جایی رساند که حتی از علم پست مدرن نیز سخن به میان آورد.لیوتار در کتاب وضعیت پست-مدرن، مفاهیم مدرن و پست مدرن را چنین توصیف می کند: من واژه مدرن را در ارجاع به هر نظریه ای به کار می گیرم که برای مشروعیت بخشیدن به خود به گونه ای روایت بزرگ، مانند دیالکتیک روح یا علم تفسیر یا رهایی انسان معقول یا انسان زحمتکش، نیاز دارد. ١٢ روایت بزرگ در نظر لیوتار هرگونه قانون یا اصول کلی است که بخواهد روابط اجتماعی یا فعالیت های بشری را دربربگیرد.لیوتار به وضعیت دانش در زندگی امروزی انتقاد می کند، و بیان می دارد که دانش به فرا روایت هایی متکی است که آن فراروایت ها دانش نیستند. لیوتار در جای دیگر فناوری را نه برخاسته از عدالت و درستی، بلکه برخاسته از کارآمدی می داند و به شدت به آن انتقاد می کند.از نظر لیوتار، هدف علم و دانش جست وجو برای وفاق و هم رأیی نیست، بلکه برای نااستواری و تزلزل ها است هدف رسیدن به توافق نیست، بلکه از درون تحلیل بردن همان چارچوبی است که در آن علم معمولی پیشین هدایت گردیده است.١٣لیوتار به شدت تحت تأثیر فلسفه زبانی ویتگنشتاین قرار داشت به گونه ای که حتی عنصر زبان را در ارتباطات اجتماعی مهمترین امر می دانست. از نظر لیوتار، زبانهای مختلف در عرض هم قرار دارند و هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند مثلا: زبان علم، زبان دین و زبان فلسفه هر کدام در ارتباط با دیگری، برتری ندارد لذا هیچ کدام نمی توانند تکلیف حوزه ای دیگر را مشخص کنند، به طور کلی، لیوتار اعتقاد داشت هیچ فراقصه ای وجود ندارد.

▪ یورگن هابرماس:

تامس مک کارتی مترجم انگلیسی چند اثر مهم هابرماس ١٤، که خود چند کتاب معتبر درباره او نوشته است، در آغاز پیشگفتاری که به کتاب ارتباط و تکامل جامعه که مجموعه چند مقاله هابرماس است نوشته که هدف هابرماس را می توان چنین توصیف کرد: هابرماس می خواهد نظریه ای اجتماعی پایه گذارد که انتقادی، تجربی و علمی باشد، بی آن که به علوم تجربی - تحلیلی تقلیل یابد، نظریه او باید فلسفی به معنای نقادانه باشد، بی آنکه به یک فلسفه اولی رها از پیش فرض ها و پیش نهاده ها تبدیل شود، نظریه اش تاریخی هست بی آنکه تاریخی گر باشد، پراتیک هست، به معنای اینکه به سوی کنش سیاسی رهایی بخش راستا دارد، بی آنکه این کنش به معنای نظارت تکنولوژیک - اداری باشد.١٥

هابرماس با پذیرش ناهمگونی جامعه به دنبال آن است تا بنیان روشی را پی ریزی کند که در قالب آن یک توافق جمعی شکل گیرد، اگرچه این مسئله به شدت مورد انتقاد لیوتار است. چرا که لیوتار امکان رسیدن به توافق همگانی را مردود می داند، ضمن آنکه هدف و غایت همه گفت وگوها به توافق نمی انجامد. با این حال برای هابرماس شکل دهی زبانی که به توافق همگانی منجر شود اهمیت بالایی دارد.

▪ میشل فوکو:

میشل فوکو١٦ از جمله فیلسوفان پست مدرنیسم است که به بررسی ساختار قدرت و حقیقت پرداخت. فوکو در تعریف قدرت با فیلسوفان سیاسی پیش از خود از جمله هابز هم داستان نبود، چرا که هابز قدرت را امری آگاهانه که توسط فرد و یا گروهی بر فرد یا گروه دیگری اعمال می شود. درحالی که فوکو قدرت را به عنوان امری پیچیده که در درون روابط نهفته است می دانست. به همین خاطر فوکو در تمامی روابط، حتی روابط عاشقانه نیز نوعی قدرت می دید.فوکو اعتقاد داشت که رژیم حقیقت در هر جامعه ای، خاص آن جامعه است در حقیقت اعتبار حقیقت محلی است.

همچنین فوکو اعتقاد داشت رژیم حقیقت در هر جامعه ای نشان دهنده ساختار قدرت و دانش در آن جامعه است.فوکو می خواهد نشان دهد که تعبیر رایج از عملی و غیرعملی و نیز معیار تشخیص درست و غلط بیانگر رابطه های قدرت و نگه دارنده نهادهای سلطه اند. به گمان او، رفتارهای عقلی را نمی توان مستقل و مجزا از زمینه اجتماعی - تاریخی شان تحلیل کرد.١٧

علوم انسانی جدید بیانگر آمیختگی دانش و قدرتند در این علوم شکل گیری قدرت و شکل گیری دانش وحدتی تجزیه ناپذیر پدید می آورند، در این معنا علوم انسانی نیروی عمده در پیروزی به زعم فوکو فاجعه آمیز اندیشه روشنگری بوده اند و دانشمند متخصص علوم انسانی در جامعه مدرن تجلی واقعی اندیشه روشنگری یعنی عقل جهان گستر خود مرکزبین، است.١٨

● پست مدرنیسم و تعلیم و تربیت

پست مدرنیسم به همان میزان که در نگاه فلسفی - اجتماعی خود گسترده و در قسمت هایی مبهم می باشد در تعلیم و تربیت نیز دیدگاه منسجمی ندارد، البته می توان باتوجه به آن چه از دیدگاه متفکران این جریان فکری به دست می آید، خطوط کلی تعلیم و تربیت را از دیدگاه پست مدرنیسم ترسیم کرد.یکی از نکات مورد توجه پست مدرنیسم در عرصه تعلیم و تربیت توجه به خرده فرهنگ هاست. برخلاف دوران مدرن که تلاش می کرد فرهنگ واحدی را نهادینه کند پست مدرنیسم با پذیرش برابری همه فرهنگ ها در صدد است به تکثر فرهنگی از طریق تعلیم و تربیت دامن زند.

از نظر پست مدرنیسم در کانون قرار گرفتن فرهنگ برای تعلیم و تربیت به معنای روی آوردن به استیلا و سلطه جویی نسبت به آدمیان است، خواه فرهنگ کانونی «فرهنگ برتر» یونانی باشد یا فرهنگ مسلط جامعه در قبال فرهنگ های اقلیت یا حتی فرهنگ عامه.١٩

پست مدرنیست ها گاهی تعبیر Pedagogy of Voices را به کار می برند، یعنی تعلیم و تربیت مطلوبشان تعلیم و تربیتی است که در آن، صداهای دیگر هم شنیده می شود. اگر فرهنگ مسلط، در متون درسی اندکی آهسته تر سخن بگوید، صدای پای خرده فرهنگ ها هم در آن شنیده خواهد شد. پست مدرنیسم، معلم را یک روشنگر می داند، روشنگری که دانش آموز را نسبت به نظام فرهنگی آشنا می کند و درصدد ساختارزدایی از آن است.یکی از حامیان پست مدرنیسم که در زمینه تعلیم و تربیت بحث کرده، «جیرو» است. او اثری را تحت عنوان «معلمان به منزله روشنفکران» تألیف کرده است. وی با آوردن عنصر روشنفکری در این تعبیر می خواهد این تلقی رایج را مردود اعلام کند که معلمان صرفا محتاج کسب مهارتند. به عبارت دیگر می کوشد با این تصور که تدریس فن است و مدرس ذوفن درافتد .... معلم در واقع باید به ساختارزدایی از آن نظام فرهنگی بپردازد که در آن زندگی و تدریس می کند.٢١

«روست»، یکی از پژوهشگران می نویسد، آموزش و پرورش باید از منظر پست مدرنیسم چهار مسئله را مورد بررسی قرار دهد. ٢٢

۱) ماهیت اقتدارگرایانه فراروایت ها: از نظر پست مدرنیست ها، فراروایت های مشروع باید درهای خود را به روی دنیای اشخاص و جوامع بگشایند و زمینه ای برای تحلیل هایی که اجازه بیان تفاوت ها را می دهد، فراهم کنند و بدون آن که راه را به روی فکر و عمل سازنده سد کنند، تفکر خلاق را ترغیب کنند. پست مدرنیست ها این نظر را که دانستن، یک راه دارد و آن راه تنها راه مشروع است، نمی پذیرند. بلکه ادعا می کنند که ما باید تعیین کنیم، کدام رویکرد درباره دانستن با علایق و نیازهای خاص تناسب دارد.

۲) مسئله با دیگران: پست مدرنیست ها براین عقیده اند که مدارس باید خود را برای شنیدن صدای دیگران آماده کنند. اینک مربیان، تدوین کنندگان برنامه درسی و نویسندگان کتاب های درسی نه تنها باید صدای دیگران را بشنوند، بلکه باید گوش فرا دادن را آغاز کنند.

۳) جامعه اطلاعاتی: طرفداران پست مدرنیسم می گویند فناوری اطلاعات نه تنها با استفاده از رایانه ها، مودم ها و روش های تله فاکس مرزها را درنوردیده است، بلکه ابزارهای اطلاعاتی، آموزش و پرورش را نیز تحت سلطه خود درآورده اند. ما باید معلوم کنیم تا چه حد فناوری جدید آزادی بخش است و تا چه حد در خدمت منافع تجارت مبتنی بر بهره کشی است.

۴) هنر و زیبایی شناسی در زندگی روزمره: در مدرنیسم هنر و زیبایی شناسی تحت نام تخصص راه خود را از علم، اخلاقیات و قانون جدا کرده است. در حالی که پست مدرنیسم طرفدار الحاق مجدد این حوزه ها به یکدیگر است.

"تهیه و تنظیم: سیدرضا حسینی " مآخذ در روزنامه موجود است