چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

تمدن اسلامی عقلانیت, معنویت, عدالت


تمدن اسلامی عقلانیت, معنویت, عدالت

مورخین غربی و شرقی, اعم از مسیحی و مسلمان بدین واقعیت, تصریح کرده و از صدها اکتشاف و اختراع مهم که نقش اساسی در پیشرفت علوم جدید بشری ایفا کردند و صدها چهره برجسته علمی مسلمان که نقش مهمی در تولید علم, صنعت, فن آوری و عقلانیت ابزاری و فلسفی و الاهیات در سطح بشری ایفا کردند نام برده اند

بهترین دلیل را میتوان در دل تاریخ تمدن یافت. همه می دانیم که اسلام به فاصله کوتاهی پس از پیدایش، توانست حکومت، تمدن و فرهنگ عظیم و جدیدی بنا کند و نشان داد که چگونه می توان تمدن دینی ساخت و عقلانیت و معنویت را جمع کرد و به خصوص به پیشرفت های عظیم علمی، عقلی و فناوری جهان اسلام در علوم ریاضی، طبیعی انسانی، از شیمی، فیزیک، فضاشناسی، گیاهشناسی، جانورشناسی، داروسازی، جراحی و پزشکی، معماری و مهندسی، ریاضیات و فلسفه، جغرافیا و جهانگردی، دریانوردی، کشاورزی و نخستین تجربه های شهرنشینی اشاره می کنم.

مورخین غربی و شرقی، اعم از مسیحی و مسلمان بدین واقعیت، تصریح کرده و از صدها اکتشاف و اختراع مهم که نقش اساسی در پیشرفت علوم جدید بشری ایفا کردند و صدها چهره برجسته علمی مسلمان که نقش مهمی در تولید علم، صنعت، فن آوری و عقلانیت ابزاری و فلسفی و الاهیات در سطح بشری ایفا کردند نام برده اند. این جنبش عظیم علمی و انسانی در زیر سایه اسلام و بدون آلودگی به سکولاریزم و دنیوی گرائی و بدون الحاد و اخلاق ستیزی و دین گریزی، پدید آمد زیرا اسلام، عقل، تجربه و تلاش برای معیشت عاقلانه و تدبیر در زندگی دنیا و دفاع از حقوق و کرامت انسان را نه توهینی به خود بلکه امکاناتی برای گسترش عقلانیت اسلامی و عدالت اسلامی، تلقی کرد و این ارزش ها را روبه قبله توحید، سازمان داد. بنحوی که حتی برخی از مورخان تمدن غرب، درکیفیت پیدایش مدرنیته، رنسانس و اصلاح مذهبی در اروپا، به این نظریه معتقدند که همه این تحولات در غرب پس از تماس اروپا با جهان اسلام پدید آمد.

جهان اسلام همزمان با قرون میانه اروپا و برخلاف امروز، یک جهان دینی و غیرسکولار اما حاوی کتابخانه ها، دانشگاه ها و بیمارستان های عظیم و سراسر نشاط علمی، سیاسی و کلامی بوده است و ارتباطات متنوع جهان اسلام با اروپا، بویژه از قرن ۹ میلادی تا قرن ۱۴ میلادی از طریق ترجمه وسیع متون فلسفی، کلامی، حقوقی و نیز علوم مختلف دنیوی و بشری، مبادلات علمی، تجاری و سیاحتی و نیز جنگهای صلیبی باعث شد که نظام زندگی و تفکر در اروپا در معرض مقایسه با جهان اسلام که یک «جهان دینی مدرن» محسوب می شد قرار گرفته و سپس مورد تردید قرار گیرد و از قرن ۱۳ میلادی، بتدریج همه بنیادهای نظری و عملی در اروپای قرون میانه، متزلزل شود. یکی از مویدات این نظریه، آن است که در طی این قرون، بتدریج شباهتهایی میان بخشهائی از الاهیات مسیحی با بخشی از کلام اسلامی ایجاد می شود و انشعابات جدیدی که درون اروپای مسیحیت در حوزه های معرفت شناسی، حقوق، اخلاق، الاهیات، سیاست و اقتصاد، در این قرون پدید می آید. بی ارتباط با انتقال ناقص مفاهیم اسلامی در این حوزه ها و تماس اروپا با تمدن و فرهنگ اسلامی نبوده است و البته این انتقال، یک بعدی و ناقص صورت گرفته بود. من در اینجا نمی خواهم از این نظریه، بعنوان ادعای اصلی خود دفاع کنم بلکه آن را از باب مقدمه برای تحلیل مدرنیته از زاویه نگاه اسلامی ذکر کردم.

● سنت و مدرنیته غرب، سنت و مدرنیته جهانی نیست

بی تردید، نسبت کلیسای کاتولیک رم و مسیحیت قرون میانه با «مدرنیته»، با نسبت اسلام به «مدرنیته»، حتما متفاوت است. اینک به برخی از این تفاوتها در باب نگاه به عقل، علم و حقوق بشر یعنی دو مفهوم کانونی «عقلانیت» و «انسانیت»، اشاره می کنم تا معلوم شود که اومانیزم، سکولاریزم و رفورمیزم مذهبی، همگی پاسخهائی به مسیحیت قرون میانه بوده اند و نمی توانند پاسخها و واکنشهای صحیحی در برابر اسلام باشند به ویژه اگر بپذیریم که مدرنیته، محصول ارتباط مسیحیت قرون میانه با جهان اسلام بوده است.

اینک اگر درست باشد که «اومانیزم مدرنیته»، بازگشتی به ادبیات ماقبل مسیحی و برتر نشاندن انسان بر خدایان در واکنش به الاهیات کلیسا بوده است، من بحث را از همین نقطه سر می گیرم. در بینش میتولوژیک یونان قدیم، انسان و خدایان، با یکدیگر رقابت و حسد می ورزیدند و حاکمیت آسمان، جبارانه و تحقیرآمیز، تصویر شده و آزادی و خودآگاهی و استقلال و کرامت انسان، هریک تجاوز به حریم قدرت خدایان محسوب می شود پس انسان آزادیخواه، یک شورشی گناهکار و مستحق شکنجه است و انسان اگر بخواهد بر طبیعت و سرنوشت خود مسلط شود، در واقع خواسته است که جای خدایان را اشغال کند و برای «خود زمامداری» و «تصرف» در جهان، جانشین زئوس شود. اومانیزم غربی، متأسفانه با چنین نگاهی به آسمان، آغاز شد که در آن پرومته که آتش خدائی را به انسان هدیه کرده در واقع آن را از خدایان ربوده و به آسمان خیانت کرده است، خدایانی که می خوابند و فریب می خورند و سپس انتقام می گیرند. اما در قرآن کریم آتش خدائی که همان نور و حکمت الهی است، هدیه مستقیم خداوند به انسان است و فرزندان آدم را به نور و خروج از ظلمات می خواند و به فرشتگان الاهی، امر می کند تا در برابر آدم، سجده کنند.

● تفسیر ما از «انسان»، متفاوت است

آنجا پرومته بخاطر خدمت به انسان، مجازات شد اما در قرآن، شیطان بخاطر آنکه به آدم(ع) سجده نکرد، از درگاه خداوند، طرد شد. قرآن، انسان را به «آگاهی» فراخواند و آدم را معلم فرشتگان کرد (تعلیم اسما) و فرمود: بدیل عقل، «پلیدی» است: جعل الرجس علی الذین لا یعقلون. و دینداری منهای عقل را نخواست: «لا دین لمن لا عقل له» اجازه تسخیر زمین و آسمانها و تصرف در آنان را به او داد (سخر لکم ...، استعمرکم فی الارض، خلق لکم...) تا بدون اسراف و تبذیر و تبعیض و ستم، از مواهب جهان بهره ببرند و لذت و زیبائی را بر بشر حرام نکرد. (قل من حرم زینه ا...)، تجربه زندگی و جهان را از او دریغ نکرد، انسان را تحقیر نکرد، با عقل و جان او دشمنی نکرد و عقل معاش و تدبیر دنیا را از ارکان دینداری دانست و حقوق مردم را حریم الاهی و مقدس دانست، شهوت و سایر غرائز بشر را شوم و سیاه و شیطانی ندانست بلکه مواجهه غلط و غیرالاهی و عاری از تقوی با این لذائذ و غرائز را امری شیطانی خواند. پس «بدی»، نه در طبیعت و جامعه بلکه در شرک و خودخواهی ماست و برای نزدیک شدن به خدا، نباید جامعه و طبیعت را ترک کرد بلکه باید نسبتی عادلانه، اخلاقی و عاقلانه با جامعه و طبیعت برقرار کرد.

● تفکیک «انسان گرائی» از «ماده گرائی»

بنابراین انسانگرائی در جهان اسلام منوط به ماده گرائی و نفی مذهب نشد و کرامت و عزت انسان در انکار شریعت الاهی نیست و خدا خود، «لقد کرمنا بنی آدم» فرمود و سپس شریعت را برای حفظ کرامت انسان فرستاد و البته کرامت اصلی که کرامت اکتسابی ست با تقوی و انضباط اخلاقی در رفتار و مقاومت در برابر نفس یعنی خودخواهی و صفات حیوانی بدست می آید، نه در ترک مطلق دنیا و قدرت.

پلید نیست، پلید است!

قدرت، ثروت، طبیعت و شهوت، هیچیک ذاتاً فاسد و پلید نیستند بلکه برخورد شیطانی ما با آنهاست که منشأ فساد در انسان و جهان می شود و هر فسادی در جهان، نه کار خداوند بلکه دستاورد انسان هایی بی تقوی است. اومانیزم اسلام، ریشه در آسمان و شریعت الاهی دارد و در تقابل با خداوند، معنی نمی شود. مذهب، راه رشد انسانیت است نه نفی انسانیت. بنابراین اومانیزم اسلامی، با نفی ماتریالیزم، شروع می شود. گناه اولیه نیز، به مفهوم آن نیست که انسانها همه از ابتدا گناهکار و پست و ملعون و ضعیف اند و تنها گروهی کشیش، مظاهر رسمی خداوندند. همچنین نیازی به فدیه پسر خدا نیست بلکه ما به هدایت پیامبران خدا محتاجیم. قدرت خدا با قربانی کردن انسان، تجلی نمی کند بلکه حق الناس، فرع بر حق ا... است و رضای خدا با خدمت به انسان و تامین حقوق مادی و معنوی مردم تامین می شود.

اگر در غرب، شرط توجه به خدایان میتولوژی باستان و خدای مسیحیت قرون وسطی، رو برگرداندن از انسان بوده است در فرهنگ اسلام، انسانها، بندگان خدا، محترم و ذوی الحقوق اند و اثبات کرامت انسان و حقوق مادی و معنوی او با اثبات خدا و نبوت، آغاز می شود. انسان اسلام، قدرت تغییر سرنوشت خود و تغییر جامعه و طبیعت را دارد و خداوند این قدرت را به او داده است، او را آزاد و مختار و بنابراین «مسئول» آفریده و در عین حال با «عقل» (پیامبر درون) و انبیا الاهی از ابراهیم و نوح تا موسی و عیسی و محمد(ص)، به او آموخته است که راه حفظ کرامت انسان، نزدیک شدن به خداوند و اجتناب از گناه و ظلم و کفر است و اسلام که شامل عقائد، اخلاق و عبادات و قوانین فردی و اجتماعی (در حوزه های سیاست، حقوق و اقتصاد) است، سراسر برای حفظ و احیاء کرامت و حقوق انسان آمده است.